روز جهانی معلولین از زبان یک معلول

صفحات تقویم زندگی را ورق زدیم و بازهم رسیدیم به دوازدهم آذر. آری! دوازدهم آذر روز جهانی معلولین. با خود می اندیشم که از آذرماه سال قبل تا آذرماه امسال چه کرده ام؟ چه میزان توانسته ام به باورهای خود رنگ موفقیت بزنم؟ چه مقدار تلاش کرده ام تا برای انجام کارها و امورم استقلال بیشتری داشته باشم؟ فضا و محیط شهری چقدر مناسب سازی شده تا عبور و مرورم امکان پذیرتر شود؟ چه تغییر و تحولی در حوزه معلولین اتفاق افتاده است؟ …

چه میزان از قوانین حمایت از معلولین جنبه اجرایی به خود گرفته اند؟ لحظه ای به فکر فرو می روم ، به آسمان بالای سرم می نگرم و زمین زیر پایم را نیز نظاره می کنم! ای کاش مسیر عبورم روی زمین نیز مانند آسمان و ابرها نرم و روان بود. آنگاه چقدر راحت با صندلی چرخدارم به همه جای دنیا سفر می کردم و تجربه می اندوختم. چقدر راحت می توانستم با عصای سپیدم قدم بزنم و از هوای زندگی نفس بکشم. چه می گویم! بازهم زندگی واقعی را با رویاها تلاقی دادم. به نگاهها و دید مردم می نگرم. واژه های ترحم و دلسوزی را در ذهنم پاک می کنم، به جای آن واژه مهر، محبت، همنوع دوستی، همفکری و باورهای منطقی را حک می نمایم. ای کاش وقتی نگاههای مردم بدرقه ام می کنند می توانستم افکارشان را خوانده و بدانم در ذهنشان به چه می اندیشند؟ هرچند از نگاهها دلخور و غمگین نمی شوم اما می دانم و می دانی که اراده های فولادین و استوار، درخور ترحم نیستند.
وقتی به قوانین، ماده ها و تبصره های لازم الا جرای حمایت از معلولین که هنوز هم در اکثر سازمانها و ارگانها اجرا نمی شوند می اندیشم، لبخندی می زنم و بازهم قلم و کاغذ را برمی دارم تا فلان مشکل یا فلان معضل را نوشته و با مسوولین اجرایی مطرح کنم.
شاید گاهی اوقات جوهر قلم تمام شود اما انگیزه قلبی من برای تلاش بیشتر و رفع موانع زندگیم، هرگز رنگ شکست و نومیدی به خود نمی گیرد. این بار با قلمم از مشکلی می نویسم که چندین ماه است من و خیلی از دوستان همنوعم را خانه نشین کرده است. معضل سرویس های مخصوص ایاب و ذهاب معلولین، تنها یک معضل کوچک نیست زیرا چندین ماه است که اکثر معلولین به علت عدم فعالیت این سرویس ها برای حضور در اجتماع و رسیدگی به امور روزانه و ملزوم خود دچار مشکلات فراوانی شده اند. ذهنم را به این چندماه معطوف می دارم، آیا این چندماه باعث تضعیف روحیه و احساس نومیدی و یاس در اراده ام شده است؟
تنها جوابم این است: بسیار کم! ساعتها در خانه ماندن و مشغول کردن ذهن به امور روزمره ناخودآگاه جسم و روح را خسته می گرداند. اما همین زمان باعث شد تا بیشتر فکر کنم و قدر نعمت هایی که خداوند عطایم کرده را بیش از پیش بدانم. اما من هم نیاز دارم در اجتماع حضور یابم و برای پیشرفت زندگی تلاش کنم. پروردگار عالم آنقدر توانایی عطایم فرموده است که اندک ناتوانی جسمی نباید مانع شکوفایی استعدادهایم شود. من خودم را باور دارم و می خواهم تو هموطن و همنوع مهربانم نیز باورم داشته باشی.
بار سنگین تمامی فراز و نشیب های مسیر عبورم را به امید داشتن شهری بی پله تحمل می کنم. به تک تک لحظاتم با یاد خدا آرامش می بخشم زیرا ایمان دارم که یاری جستن از پروردگار و توکل بر رحمت بی انتهایش کلید گشایش همه درهای بسته است. غبار سختی ها و مشکلات را با جاروب اراده ای استوار می تکانم و واژه های نمی توانم، توان ندارم، برایم دشوار است، می ترسم،… را از دریچه ذهنم شسته و تطهیر می گردانم.
ایمان، اعتقاد و یقین دارم که هیچ امری در قدرت لایزال الهی غیرممکن نیست، پس برای داشتن آینده ای روشن در مسیر رسیدن به اهداف تلاش می کنم و از هیچ مشکلی نمی هراسم. تلاش می کنم تا توانایی های بالقوه ام را که خداوند در وجودم نهاده به شکوفایی برسانم تا به همگان ثابت کنم که مشکلات جسمی و معلولیت مانع حضور من و تمامی دوستان با اراده ام در عرصه های مختلف زندگی نمی شود.
هرچند که تا کنون بسیاری از معلولان کشورم ایران و جهان باورهای بسیار ارزشمند “خواستن، توانستن است” را به اثبات رسانده و روشن درخشیده اند. ولیکن برای نیل به اهداف متعالی لازم است در اجتماع حضور یابم، در امر تحصیل و اشتغال تلاش کنم، جاده تکامل را به طرز نیکو و مناسبی کنکاش کرده و به زندگی رنگیم رنگ ایستادگی و مقاومت بزنم. حال در این مسیر ارزشمند موانع بسیاری وجود دارد که حضور مرا در اجتماع مشکل می نماید. موانعی که تا کنون هزاران هزار بار بازگو و بررسی شدند. قسمتی با تلاش همگان و مسوولین حل و فصل شده است، قسمتی در حال انجام و قسمتی نیز رسیدگی اما اجرا نمی شوند.
بارزترین مشکل حضور من در اجتماع مناسب نبودن خیابانها، کوچه ها، اماکن، سازمانها، سیستم حمل و نقل، و کلیه اموری است که یک فرد برای انجام امور روزمره با آنها سروکار دارد. راه حل آن نیز پیگیری امر مناسب سازی به نحو احسنت می باشد که ملزومه آن تلاش و کوشش همگانی است. می دانم و می دانی که بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش زیک گوهرند.
پس بیا باهم و برای هم زندگی کنیم. بیا مشکلات را با همفکری و همکاری هم از سر راه برداریم تا همگی همچون اعضای یک پیکر در جهت تکامل یکدیگر تلاش نماییم. بیا صفحه دوازدهم آذر تقویم امسال را به راحتی ورق نزنیم تا منتظر دوازده آذرماه سال بعد باشیم.
ای کاش همگی احساس مسوولیت کنیم و بار سنگین مسوولیت رسیدگی به مشکلات را فقط بر عهده شخص، نهاد یا سازمان خاصی قرار ندهیم. ای کاش حیطه مسوولیت هایمان را وسیع گردانیم و برای داشتن یک زندگی سرشار از آرامش و آسایش به فکر همنوع خود نیز باشیم و این نکته را فراموش نکنیم که شاید خدای ناکرده روزی ما نیز طعم معلولیت را بچشیم.
ای کاش غبار دلهایمان را با یاد و توکل بر پروردگار مهربان و بخشنده بزداییم و به احکام الهی و وظایف انسانی خود عمل کنیم. ای کاش دایره دیدمان را وسیع گردانیم و فرهنگ درک معلولیت و برخورد با اقشار مختلف معلولین را بیاموزیم و به فرزندانمان نیز آموزش دهیم. ای کاش باور کنیم شاید در پس بسیاری از جسم های ناتوان و آسیب پذیر، روحی بزرگ و افکاری والا نهفته باشد و ای کاش یاد بگیریم که خیلی راحت از کنار مسائل عبور نکنیم.
پس بیا مشکلات معلولین امروز و معلولین آینده که امیدوارم دنیای آینده کمتر شاهد پدیده معلولیت باشد را همین امروز حل نماییم و به امید آینده ای روشن همین امروز تلاش کنیم.

پس معلولیت یعنی انعکاس نور و قدرت خداوندی در مخلوقی به ظاهر ناقص ولی با قابلیتی بی نهایت
روز جهانی معلولان مبارک باد


موضوعات: اخبار
   شنبه 13 آذر 1395نظر دهید »

خدایا؛

تو را به مناسبت‌های عزیز این ماه گرامی قسم می‌دهیم؛

این ماه را بر تمام شیعیان جهان، مبارک و پر خیر و برکت قرار بده،

و در ظهور ارباب و مولای ما؛ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما،

و به ما توفیق بهره بردن از فضایل این ماه عنایت فرما،

و تمام مریضها را به حرمت این ماه شفا بده،

و مشکلات و گرفتاری تمام شیعیان را برطرف بفرما.

                                                                                آمین یا ربّ العالمین.


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 11 آذر 1395نظر دهید »

ماه ربیع الاول ماه رحمت خداوند

ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و ناله ،اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان غفلت به برکت اشک های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.

ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است . چرا كه او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیكترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد او مى باشد، این روز نیز برتر از سایر روزهاست . و گویا روزى است كه كاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها، برترین بركتها، زیباترین نورها و مخفى ترین اسرار در آن پى ریزى شده است .

پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما “آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".

مهمترین اعمال این ماه
شب اوّل:
این شب به نام «لیلة المبیت» مزیّن است، در این شب یک حادثه مهمّ تاریخى واقع شد و آن این که در سال سیزدهم بعثت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مکّه به قصد هجرت به سوى مدینه، از شهر خارج شد و در «غار ثور» پنهان گردید و امیر مۆمنان على(علیه السلام) براى اغفال دشمنان، فداکارانه در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خوابید
آیه شریفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ ؛ بعضى از مردمِ (با ایمان و فداکار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است»(1) در حقّ آن حضرت نازل شد.(2)
سال هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مبدأ تاریخ مسلمانان است و تحوّلى عظیم در جهان اسلام روى داد.
1- روزه گرفتن به شكرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمۆمنان از گزند كفار و مشركان در اول ربیع‏الاول.
2- خواندن زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) در این روز.

روز هشتم:
در روز هشتم ربیع الأوّل، سال 206، شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) طبق روایتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب الزّمان، حجّة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ آغاز گردید.(3)
در این روز شایسته است زیارت امام حسن عسکری علیه السلام خوانده شود.

روز دهم :
روز ازدواج رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) است در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) 25 ساله بود و حضرت خدیجه(علیها السلام)40 ساله. به همین مناسبت روزه این روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.(4)

روز دوازدهم:
این روز مطابق نظر مرحوم شیخ کلینى و مسعودى و همچنین مشهور میان اهل سنّت، روز ولادت با سعادت نبىّ مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)است.(5)
همچنین در این روز، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بعد از 12 روز که مسیر راه میان مکّه و مدینه را پیمود وارد مدینه گردید.(6) و نیز روز انقراض دولت بنى مروان در سال 132 است.(7)
اعمال مستحب در این روز به شكرانه انقراض دولت اموی دو مورد است:
1- روزه گرفتن.
2- دو ركعت نماز مستحبی كه در ركعت اول بعد از حمد، سه بار سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سه بار سوره توحید خوانده می‏شود.

روز چهاردهم:
در سال 64 در چنین روزى، یزید بن معاویه به هلاکت رسید.(8)
وى پس از سه سال و نُه ماه خلافت که همراه با جنایات عظیمى بود - که مهمترین آن واقعه کربلا و شهادت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) و یارانش مى باشد - در سنّ سى و هفت سالگى در منطقه «حوران» زندگى ننگینش به پایان رسید جنازه اش را در دمشق دفن کردند ولى اکنون اثرى از او نیست.(9)

شب هفدهم:
طبق روایات مشهور شیعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبیا، رسول معظّم اسلام(صلى الله علیه وآله) است و شب بسیار مبارکى است.(10)
1) غسل به نیّت روز هفدهم ربیع الاوّل.(فلاح السائل، صفحه 61 )
2) روزه: كه براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: كسى كه روز هفده ربیع را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یكسال را مقرّر مى فرماید.(اقبال، صفحه 603 )

3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مۆمنان و به زیارت مشاهد مشرّفه رفتن.(همان مدرک )

4) زیارت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دور و نزدیک در روایتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زیارت كند مانند كسى است كه به هنگام حیاتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیك زیارت كنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (كه به من مى رسد).(همان ص 604)

5) زیارت امیر مۆمنان، على(علیه السلام) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى كه امام صادق(علیه السلام) در چنین روزى كنار ضریح شریف آن حضرت(علیه السلام) وى را زیارت كرد.(همان مدرک، صفحه 608 ) (این زیارت در بخش زیارات، مفاتیح آمده است).
6) تكریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجاست، مرحوم «سیّد بن طاووس»، در اقبال، در تكریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) سفارش بسیار كرده است.

بنابراین، سزاوار است مسلمین با برپایى جشن ها و تشكیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، سیره و تاریخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گیرند.
همچنین یکسال قبل از هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، در چنین شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.(11)

روز هفدهم:
همان گونه که گفتیم مشهور میان علماى امامیّه آن است که روز هفدهم ربیع الأوّل، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) است و معروف آن است که ولادتش در مکّه معظّمه، واقع شده است، و زمان ولادتش هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سنه عام الفیل بوده است.(12) (عام الفیل سالى است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولى همگى نابود شدند).

همچنین در چنین روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق(علیه السلام) واقع شده است و از این جهت نیز بر اهمّیّت این روز افزوده شده است.(13)

ماه ربیع الأوّل گرچه آغاز آن آمیخته با خاطره غم انگیز و اندوهبار شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)است، ولى از آن جا که میلاد مبارک حضرت ختمى مرتبت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مطابق روایت معروف، در هفدهم این ماه و طبق روایت غیرمعروف، در دوازدهم آن واقع شده و میلاد حضرت صادق(علیه السلام) نیز در هفدهم این ماه است، ماه شادى و جشن و سرور است.
از آن جا که هجرت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که سرچشمه دگرگونىِ عمیق در جهانِ اسلام و عزّت و شوکت مسلمین شد، و همچنین داستان «لیلة المبیت» در این ماه واقع گردیده، و آغاز امامت پربرکت حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) همزمان با شهادتِ پدر بزرگوارش نیز مى باشد در مجموع از ماههاى بسیار پربرکت و پرخاطره است، که سزاوار است، همه علاقه مندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.

پی نوشت ها :
1. سوره بقره، آیه 207.
2. اقبال الاعمال، صفحه 592 و تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 78.
3. کافى، جلد 1، صفحه 503.
4. اقبال، صفحه 599.
5. زاد المعاد، صفحه 412.
6. اقبال، صفحه 599 و کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 7 (حوادث سال اوّل هجرت).
7. مصباح المتهجّد، صفحه 791.
8. اقبال، صفحه 601 (سیّد بن طاووس، در همین کتاب از شیخ مفید، استحباب روزه در این روز را به خاطر هلاکت یزید نقل کرده است).
9. تتمة المنتهى، صفحه 64.
10. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
11. اقبال، صفحه 601.
12. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
13. بحارالانوار، جلد 47، صفحه 1، حدیث 2.

منابع: کتاب ارزنده المراقبات مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملكى تبریزى (ره)
makaremshirazi.org
pajoohe.com
tebyan.net


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 11 آذر 1395نظر دهید »

فضایل و مناقب حضرت زینب (سلام الله علیها)

طلیعه سخن:
زینب علیها السلام دختر على و زهرا علیهما السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود، در پنج‏سالگى مادر خود را از دست داد و از همان دوران طفولیت‏با مصیبت آشنا گردید . در دوران عمر با رکت‏خویش، مشکلات و رنج‏هاى زیادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و . . . را تحمل کرد . این سختى‏ها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود (۱) .
او را ام کلثوم کبرى، و صدیقه صغرى مى‏نامیدند . از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهیمه بود . او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود . نسب نبوى، تربیت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طورى که او را «عقیله بنى هاشم‏» مى‏گفتند . با پسر عموى خود «عبد الله بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزندانى بود که دو تن از آن‏ها (محمد و عون) در کربلا، در رکاب ابا عبد الله الحسین علیه السلام شربت‏شهادت نوشیدند (۲) .
آن بانوى بزرگوار سر انجام در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجرت، با کوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت . گوشه هایى از مناقب و فضائل آن حضرت را بررسى و بیان کنیم .
۱- زینت پدر
معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مى‏کنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیها السلام والدین او این کار را به پیامبر اسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند . پیامبر صلى الله علیه و آله که در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را که به معناى «زینت پدر» است‏براى این دختر انتخاب نمود (۳) .

======================================

۲- علم الهى
مهمترین امتیاز انسان نسبت‏به سایر موجودات - حتى ملائکه - دانش و بینش اوست . «وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکه فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین . قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم‏» (۴) ; «سپس علم اسماء [ علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت . بعد آن‏ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گویید، اسامى این‏ها را به من خبر دهید . عرض کردند: تو منزهى . ما چیزى جز آن چه به ما تعلیم داده‏اى نمى‏دانیم; تو دانا و حکیمى .»
و برترین علم‏ها، علمى است که مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، یعنى داراى علم «لدنى‏» باشد . خداوند متعال در مورد حضرت خضر علیه السلام مى‏فرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (۵) ; «علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم .»
زینب علیها السلام به شهادت امام سجاد علیه السلام داراى چنین علمى است، آن جا که به عمه‏اش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمه غیر معلمه وفهمه غیر مفهمه (۶) ; تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده‏اى فهم نیاموخته هستى .»

=======================================

۳- عبادت و بندگى
زینب علیها السلام به خوبى از قرآن آموخته بود، که هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قله کمال بندگى است . «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (۷) ; «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند .»
او عبادت‏ها و نماز شب‏هاى پدر و مادر را از نزدیک دیده بود . او در کربلا شاهد بود که برادرش امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود: «ارجع الیهم واستمهلهم هذه المشیه الى غد لقد نصلى لربنا اللیله وندعوه ونستغفره فهو یعلم انى احب الصلوه له وتلاوه کتابه وکثره الدعاء والاستغفار (۸) ; به سوى آنان باز گرد و این شب را تا فردا مهلت‏بگیر شاید بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم . خدا خود مى‏داند که من نماز، قرائت قرآن، زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم .» در این جملات صحبت از اداى تکلیف نیست، بلکه سخن از عشق به عبادت و نماز است .

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند *** گرد در بام دوست پرواز کنند
هر جا که درى بود به شب در بندند *** الا در دوست را که شب باز کنند

حضرت زینب علیها السلام نیز از عاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هیچ مصیبتى او را از عبادت باز نداشت . امام سجاد علیه السلام فرمود: «ان عمتى زینب کانت تؤدى صلواتها، من قیام الفرائض والنوافل عند مسیرنا من الکوفه الى الشام وفى بعض منازل کانت تصلى من جلوس لشده الجوع والضعف (۹) ; عمه‏ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى‏نمود و در بعضى منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تکلیف مى‏کرد .»
آن حضرت حتى در حساس‏ترین شب زندگى; شب هجران از حسین علیه السلام و برادران، تهجد و شب زنده داریش را ترک نکرد . از فاطمه بنت الحسین علیه السلام نقل شده است که فرمود: «واما عمتى زینب فانها لم تزل قائمه فى تلک اللیله اى عاشره من المحرم فى محرابها تستغیث الى ربها وماهدات لناعین ولا سکنت لنا زمره (۱۰) ; عمه‏ام زینب در تمام شب عاشورا در محراب خویش ایستاده و به پروردگارش استغاثه مى‏کرد . در آن شب هیچ یک از ما نخوابید و صداى ناله ما قطع نشد .»
امام حسین علیه السلام که خود معصوم و واسطه فیض الهى است هنگام وداع به خواهر عابده‏اش مى‏فرماید: «یا اختاه لا تنسینى فى نافله اللیل (۱۱) ; خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن!» این نشان از آن داردکه این خواهر، به قله رفیع بندگى و پرستش راه یافته و به حکمت و هدف آفرینش دست‏یازیده است .

=======================================

۴- عفت و پاکدامنى
عفت و پاکدامنى، برازنده‏ترین زینت زنان، و گران قیمت‏ترین گوهر براى آنان است . زینب علیها السلام درس عفت را به خوبى در مکتب پدر آموخت، آن جا که فرمود: «ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف یکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه (۱۲) ; مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسى نیست که قدرت دارد اما عفت مى‏ورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشته‏اى از فرشتگان باشد .»
زینب کبرى عفت‏خویش را حتى در سخت‏ترین شرایط به نمایش گذاشت . او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت‏بر عفت‏خویش پاى مى‏فشرد . مورخین نوشته‏اند: «وهى تستر وجهها بکفها، لان قناعها قد اخذ منها (۱۳) ; او صورت خود را با دستش مى‏پوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود .»
شاعر عرب به همین قضیه اشاره کرده و مى‏گوید:

ورثت زینب من امها *** کل الذى جرى علیها وصار
زادت ابنه على امها *** تستر بالیمنى وجوها فان
تهدى من دارها الى شر دار *** اعوزها الستر تمد الیسار

«زینب تمامى آن چه بر مادر گذشت را به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافه‏اى برداشت که از خانه‏اش به بدترین خانه حرکت کرد (به اسارت رفت).
صورت را [در اسارت] با دست راست مى‏پوشاند و اگر پوشش او را نیازمند مى‏کرد، از دست چپ هم بهره مى‏برد .» و آن بانوى بزرگوار بود که براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد مى‏آورد که «ا من العدل یا بن الطلقاء تحذیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت‏ستورهن و ابدیت وجوههن (۱۴) ; اى پسر آزاد شده‏هاى [جدمان پیامبر اسلام] آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دریدى و صورت‏هاى آنان را آشکار ساختى .»

==============================================

۵- ولایت مدارى
قرآن بدون هیچ قید و شرطى در کنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلى الله علیه و آله و صاحبان امر، یعنى، ائمه اطهار علیهم السلام مى‏دهد . «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم‏» (۱۵) ; «از خداوند و رسول و اولو الامر اطاعت کنید .»
زینب علیها السلام که حضور هفت معصوم (۱۶) را درک کرده، در تمامى ابعاد ولایت مدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداکارى در راه آن و) . . . سر آمد است . او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خویش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت: «روحى لروحک الفداء ونفسى لنفسک الوقاء (۱۷) ; [اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد .» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از على علیه السلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید . زینب علیها السلام به خوبى درس ولایت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایى در کربلا به عرصه ظهور رساند .
از یک سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتهامات و یاد آورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش کرد . از جمله در خطبه شهر کوفه فرمود: «وانى ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه ومعدن الرساله وسید شباب اهل الجنه (۱۸) ; لکه ننگ کشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟»
و همچنین در مجلس ابن زیاد (۱۹) ، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبى معرفى نمود .
از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامت‏بود; چه در دوران امام حسین علیه السلام و چه در دوران امام سجاد علیه السلام حتى در لحظه‏اى که خیمه گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: اى یادگار گذشتگان . . . خیمه‏ها را آتش زدند ما چه کنیم؟ فرمود: «علیکن بالفرار; فرار کنید . (۲۰) »
از این مهمتر در چند مورد، زینب علیها السلام از جان امام سجاد علیها السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمایت نمود .
۱- در روز عاشورا; هنگامى که امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواست‏یارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد . زینب با سرعت‏حرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مى‏گردد (۲۱) .
۲- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمه‏ها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیه السلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمى‏گذارم جان زین العابدین در خطر افتد . اگر مى‏خواهید او را بکشید، اول مرا بکشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر کرد (۲۲) .
۳- زمانى که ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر کرد، زینب علیها السلام آن حضرت را در آغوش کشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است . دست از کشتن خاندان ما بردار . و ادامه داد: «والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه; به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد . اگر مى‏خواهى او را بکشى مرا نیز با او بکش .»
ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، که دوست دارد من او را با على بن الحسین بکشم . او را واگذارید .
البته ابن زیاد کوچکتر از آن است که بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلکه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است . اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیها السلام جان فرزندان خویش را حفظ و آن‏ها را به میدان جنگ اعزام نمى‏کرد .

آنکه قلبش از بلا سرشار بود *** دخت زهرا زینب غمخوار بود
او ولایت را به دوشش مى‏کشید *** چون امام عصر او بیمار بود
با طنین خطبه‏هاى حیدرى *** سخت او رسواگر کفار بود

=============================================

۶- روحیه بخشى
در مسافرت‏ها و نیز در حوادث تلخ، آن چه بیش از هر چیز براى انسان لازم است، روحیه و دلگرمى است . اگر انسان براى انجام کارهاى مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن کار با موفقیت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شکست نیز مواجه شود . یکى از بارزترین اوصاف زینب علیها السلام روحیه بخشى اوست . او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن علیه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ایفا کرد . پس از شهادت امام حسین علیه السلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیکوى زینب بیشتر ظهور کرد . او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودى قتلگاه تا کوچه‏هاى تنگ و تاریک کوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمکده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود .

نه تنها زینب از دین یاورى کرد *** به همت کاروان را رهبرى کرد
به دوران اسارت با یتیمان *** نوازش‏ها به مهر مادرى کرد

او حتى تسلى بخش دل امام سجاد علیه السلام بود، آن جا که مى‏گفت: «لا یجز عنک ما ترى، فو الله ان ذلک لعهد من رسول الله الى جدک وابیک وعمک (۲۳) ; [اى پسر برادر! ] آن چه مى‏بینى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد . به خدا سوگند! این عهد رسول خدا از جد و پدر و عمویت مى‏باشد .»

=========================================

۷- صبر
یکى از بارزترین اوصاف انسان‏هاى کامل، صبر و بردبارى در فراز و نشیب‏هاى روزگار و تلخى‏هاى دوران است . قرآن کریم در آیات متعددى به صابران بشارت داده (۲۴) و پاداش‏هاى فراوان آن‏ها را یادآورى نموده است . زینب علیها السلام از این جهت در اوج کمال قرار دارد . در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیم: «لقد عجبت من صبرک ملائکه السماء; ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند .» مخصوصا در ماجراى کربلا آن چنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد، که صبر از روى او خجل است .

خدا در مکتب صبر على پرداخت زینب را *** براى کربلا با شیر زهرا ساخت زینب را
بسان لیله القدرى که مخفى ماند قدر او *** کسى غیر از حسین بن على نشناخت زینب را
سلام بر تو اى کسى که صبر شد حقیر تو *** ندیده بعد فاطمه جهان زنى نظیر تو

در مجلس ابن زیاد; آن گاه که آن ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب مى‏پاشد و براى آزردن او مى‏گوید: «کیف رایت صنع الله باخیک واهل بیتک (۲۵) ; کار خدا را با برادر و خانواده‏ات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مى‏خواهد بگوید که دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب علیها السلام در پاسخ درنگ نمى‏کند، گویى از قبل براى این شماتت‏ها اندیشه نموده و پاسخى آماده کرده است . او با آرامشى که از صبر و رضاى قلبى او حکایت داشت فرمود: «ما رایت الا جمیلا (۲۶) ; جز زیبایى چیزى ندیدم .» ابن زیاد از پاسخ یک زن اسیر در شگفت مى‏ماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبت‏ها متعجب مى‏شود و قدرت محاجه را از دست مى‏دهد .

اى زینبى که محنت عالم کشیده‏اى *** غیر از بلا و درد به عالم چه دیده‏اى؟
یارب زنى و این همه استوارى و علو *** چون زینب صبور مگر آفریده‏اى؟

====================================

۸- ایثار
یکى دیگر از صفات حسنه انسان‏هاى برتر، مقدم داشتن دیگران بر خود است . امام على علیه السلام فرمود: «الایثار اعلى الایمان (۲۷) ; ایثار، بالاترین درجه ایمان است .» و فرمود: «الایثار اعلى الاحسان (۲۸) ; ایثار برترین احسان است .»
زینب مجلله در این صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است . او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مى‏خرد و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم مى‏دارد . او در ماجراى کربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمى‏کرد و آن را نیز به کودکان مى‏داد . در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت . امام زین العابدین علیه السلام مى‏فرماید: «انها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام على الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفا من الخبز فى الیوم واللیله (۲۹) ; عمه‏ام زینب [در مدت اسارت]، غذایى را که به عنوان سهمیه و جیره مى‏دادند، بین بچه‏ها تقسیم مى‏کرد، چون آن‏ها در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان مى‏دادند .»
او سختى‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود مى‏خرید و نمى‏گذاشت‏بر بازوى کودکان اصابت کند .

براى حفظ جان کودکانت در بر دشمن *** به پیش تازیانه بازوى خود را سپر کردم

===============================================

۹- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پروا پیشگان این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک، حقیر و فاقد اثر مى‏باشد . امام على علیه السلام مى‏فرماید: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم (۳۰) ; خالق در جان آنان بزرگ است، پس غیر او در چشمشان کوچک مى‏باشد .»
سر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است . زینب که خود چنین دیدى دارد، و در خانواده شجاعت تربیت‏شده است، از جاعت‏حیدرى بهره‏مند است . او به «لبوه الهاشمیه (۳۱) ; شیر زن هاشمى‏» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فریاد مى‏زند، توبیخشان مى‏کند، تحقیرشان مى‏کند، و از کسى هراسى به دل ندارد . او از برق شمشیر خون چکان آدمکشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در میان آن همه شمشیر و آن همه کشته فریاد مى‏زند که آیا در میان شما یک مسلمان نیست؟ در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشه‏اى مى‏نشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مى‏کند، او را «فاسق‏» و «فاجر» معرفى مى‏کند و مى‏گوید: «الحمدلله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه و آله وطهرنا من الرجس تطهیرا وانما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا (۳۲) ; سپاس خداى را که ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله گرامى داشت، و از پلیدى‏ها پاک نمود . همانا فقط فاسق رسوا مى‏شود، و بدکار دروغ مى‏گوید، و او غیر ما مى‏باشد .»
و همچنین در مقابل یزید خیره سر، و دهن کجى‏ها و بد زبانى‏هاى او، شجاعت‏حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مى‏گوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتک انى لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکبر توبیخک (۳۳) ; اگر فشارهاى روزگار مرابه سخن گفتن با تو واداشته [بدان که] من قدر و مقدار تو را کوچک پنداشته و سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ کردن تو را بزرگ مى‏دانم .»

صداى زنده على به صوت دلپذیر تو *** اسیر شام بودى و یزید شد اسیر تو

==========================================

۱۰- فصاحت و بلاغت
هر خطیبى بخواهد فصیح و بلیغ سخن بگوید، علاوه بر استعداد ذاتى، باید بارها تمرین عملى انجام دهد، همچنین در حین خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى کاملا آماده باشد تا بتواند خطبه‏اى فصیح و بلیغ ادا کند . و مستمعین باید با او هماهنگ باشند و الا یاراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به اینکه فصیح و بلیغ بگوید .
زینب بدون آن که دوره دیده و یا تمرین خطابه کرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقیر شده با کسانى سخن مى‏گوید که نه تنها با او هماهنگ نیستند بلکه حتى سنگ و خاکروبه بر سر او ریخته‏اند، با این حال صداى زینب بلند مى‏شود که: «اى مردم کوفه! اى نیرنگ بازان و بى وفایان . . .» سخنان زینب علیها السلام چنان بود که وجدان خفته مردم را بیدار کرد و صداى گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد .
خزیم اسدى مى‏گوید: متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنى را که سر تا پا شرم و حیا باشد، سخنران‏تر از او ندیدم، گویى زینب از زبان على علیه السلام سخن مى‏گفت .
و همو مى‏گوید: پیر مردى را در کنار خود دیدم که بر اثر گریه محاسنش غرق اشک شده بود و مى‏گفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پیرمردان شما بهترین پیرمردها، جوانان شما برترین جوان‏ها و زنان شما نیکوترین زنان هستند . نسل شما بهترین نسلى است که نه خوار مى‏گردد و نه شکست مى‏پذیرد (۳۴) .

===================================

پی نوشتها:
۱) شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، (تهران، دار الکتب الاسلامیه) ج‏۳، ص‏۴۶ .
۲) همان، ج‏۳، ص‏۲۱۰ .
۳) همان، ج‏۳، ص‏۳۹ .
۴) بقره/۳۱- ۳۲ .
۵) کهف/۶۵ .
۶) شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، (تهران، علمیه اسلامیه، چاپ قدیم، ۱۳۳۱ ه . ش) ج‏۱، ص‏۲۹۸ .
۷) ذاریات/۵۶ .
۸) محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج‏۶، ص‏۲۳۸ .
۹) ریاحین الشریعه (پیشین)، ج‏۳، ص‏۶۲ .
۱۰) همان، ج‏۳، ص‏۶۲ .
۱۱) همان، ص ۶۱- ۶۲ .
۱۲) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۴۶۶ .
۱۳) جزائرى، الخصائص الزینبیه، ص‏۳۴۵ .
۱۴) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، (بیروت، دار احیاء التراث العربى)، ج‏۴۵، ص‏۱۳۴ .
۱۵) نساء/۵۹ .
۱۶) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، على علیه السلام، فاطمه علیها السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام .
۱۷) الکوکب الدرى، ج‏۱، ص‏۱۹۶ .
۱۸) بحار الانوار (پیشین)، ج‏۴۵، ص‏۱۱۰- ۱۱۱ .
۱۹) همان، ج‏۴۵، ص‏۱۳۳ .
۲۰) همان، ج‏۴۵، ص‏۵۸، ومعالى السبطین، ج‏۲، ص‏۸۸ .
۲۱) بحار الانوار، (پیشین)، ج‏۴۵، ص‏۴۶ .
۲۲) همان، ج‏۴۵، ص‏۶۱ .
۲۳) همان، ج‏۴۵، ص‏۱۷۹ .
۲۴) مثل بقره/۱۵۵ و . . . .
۲۵) بحارالانوار، (پیشین)، ج‏۴۵، ص‏۱۱۵- ۱۱۶ .
۲۶) همان، ص‏۱۱۶ .
۲۷) میزان الحکمه، ج‏۱، ص‏۴ .
۲۸) همان .
۲۹) ریاحین الشریعه، (پیشین)، ج‏۳، ص‏۶۲ .
۳۰) نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۸۲ .
۳۱) زیارت نامه حضرت زینب علیها السلام .
۳۲) بحار الانوار، ج‏۴۵، ص‏۱۵۴ و ص‏۱۱۵ .
۳۳) همان، ص‏۱۳۴ .
۳۴) همان، ج‏۴۵، ص‏۱۰۸ و ص‏۱۱۰ .

منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفترآیت الله العظمی شاهرودی


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 27 آبان 13951 نظر »

 

پیاده روی اربعین حسینی علاوه بر اینکه زیارتی سرشار از معنویت و روحانیت است، نوعی جهاد حسینی و سیاسی محسوب می شود.


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 25 آبان 1395نظر دهید »

زائران اربعین کربلا یاد ما هم باشید

************************

آنانکه خاک را به نظر کیمیــــا کنند

از یمن تربت شه کرببــــــــــلا کنند

آنانکه دیده اند ضریح حســــــین را

آیابودکه گوشه چشمی به ماکنند

در حسرت زیارت تو عاشقان تو

درروضه جای صحن وسرایت صفاکنند

جامانده های قافله ء اربعین تو

آقا دوای درد دل خود کجا کنند

جا تنگ بوده است و یا ما اضافه ایم

مردم به چشم طعنه نگاهی به ماکنند

باشد حسین؛ کرببلا مال خوبها

بدها بگو :که عقده دل با چه وا کنند

ما هم دل شکسته به دست می رویم تا

ما را غبار صحن و سرای رضا کنند


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 25 آبان 1395نظر دهید »

اربعین امام حسین(علیه السلام)
در اين نوشتار تنها به سه واقعه مشهور مرتبط با قيام حسيني در اولين اربعين شهادت سيدالشهداء اشاره مي شود و به وقايع ديگر که طبيعتا در آن زمان رخ داده است عنايتي ندارد.

1. نخستين زيارت قبر امام حسين عليه السلام توسط جابربن عبدالله انصاري
بشارة المصطفى: از اعمش، از عطيه عوفى روايت شده كه گفت: با جابر بن عبد اللَّه انصارى، جهت زيارت قبر حضرت حسين‏ بن على عليهما السّلام، راه افتاديم وقتى به كربلا رسيديم، جابر به كنار آب فرات رفت، و در آن غسل كرد، سپس پارچه‏ اى را به كمر بست و ديگرى را به دوش انداخت [و خود را به هيأت زائران خانه خدا در آورد] آنگاه خود را با عطرى خوشبو كرد. و قدمى بر نداشت مگر اينكه خدا را ياد كرد تا به قبر نزديك شد [جابر در آن ايام نابينا شده بود و جايى را نمى‏ديد لذا] به من گفت: ياريم كن تا قبر حضرتش را لمس كنم، من او را يارى كردم، روى قبر افتاد و بيهوش شد، آبى به سر و صورتش زدم تا به حال آمد و سه بار صدا زد: يا حسين، و سپس گفت: دوستى، جواب دوستش را نمى ‏دهد، سپس گفت: و چگونه مى‏ توانى جواب بدهى، و حال آنكه رگهاى گردنت بريده شده، و بين بدن و سرت جدايى افتاده است.

من شهادت مى ‏دهم كه تو، فرزند پيامبرانى، و فرزند سرور مؤمنانى، فرزند همراه تقوايى، فرزند سليل هدايتى، تو پنجمين اهل كسائى، تو فرزند سيد نقبائى، تو فرزند فاطمه سيده زنانى، و چرا چنين نباشى و حال آنكه به دست سيد پيامبران به تو غذا داده شد و در دامن پرهيزكاران تربيت يافتى و از سینه ايمان شير خوردى، پاك زيستى، و پاك به شهادت نائل شدى، دلهاى مؤمنان در فراقت ناآرامند، و شك و ترديدى ندارند كه [شهادت‏] برايت اختيار شده بود. پس سلام خدا و رضوان او بر تو باد، و گواهى مى‏دهم كه تو بر همان راهى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا رفت. (1)

2. بنا بر قولي رسيدن کاروان اسرا به کربلا
سيد بن طاوس مي نويسد: قال الراوي و لما رجع نساء الحسين ع و عياله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدليل مر بنا على طريق كربلاء فوصلوا إلى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد الله الأنصاري رحمه الله و جماعة من بني هاشم و رجالا من آل رسول الله ص قد وردوا لزيارة قبر الحسين ع فوافوا في وقت واحد و تلاقوا بالبكاء و الحزن و اللطم و أقاموا …

هنگامى كه زنان و فرزندان حسين از شام برگشتند و به عراق رسيدند به راهنما گفتند: ما را از راه كربلا ببر. وقتى به موضع قتلگاه رسيدند جابر بن عبد اللَّه انصارى را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه يافتند كه براى زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده بودند. همه در يك وقت وارد شدند و با يك ديگر شروع به گريه و حزن كردند و لطمه بصورت زدند.

ماتمى بپا كردند كه فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن ديار نيز به ايشان پيوستند و عموما چند روزى عزادارى كردند.(2) البته آقاي رسول جعفريان اين نظر را مورد بررسي و نقد قرار داده اند.(3)

اربعين,وقایع اربعین,اربعین امام حسین(علیه السلام)

3. رسيدن کاروان اسرا به مدينه
بشير بن حَذلَم مي گويد: وقتى نزديك مدينه رسيديم حضرت زين العابدين عليه السلام پياده شد و پس از اينكه خيمه‏ هاى خود را بر سر پا كرد زنان را پياده نمود. بعد به بشير فرمود: خدا پدر تو را كه شاعر بود رحمت كند. آيا تو بر گفتن شعر قادرى؟ گفتم: آرى. يا ابن رسول اللَّه، من نيز شاعرم. فرمود: وارد مدينه شو و خبر شهيد شدن امام حسين را بده. من بر اسب خود سوار شدم و آن را راندم تا وارد مدينه گرديدم. هنگامى كه بر در مسجد پيغمبر خدا رسيدم صدا بگريه بلند كردم و اين شعر را سرودم:

يا أهل يثرب لا مقام لكم بها قتل الحسين فادمعي مدرار
الجسم منه بكربلاء مضرج و الرأس منه على القناة يدار

يعنى اى اهل مدينه (نام مدينه قبلا: يثرب بوده است) جا ندارد كه شما در مدينه بمانيد. حسين مقتول شد! اين اشکهاى من است كه فرو مي ريزند؛ جسم مقدس امام حسين در كربلا غرقه به خون است و سر مباركش بر فراز نيزه دور ميزند! بشير ميگويد: سپس گفتم: اين على بن الحسين است كه با عمه‏ ها و خواهرانش نزديك شما بر در دروازه مدينه وارد شده ‏اند. من فرستاده آن حضرت مي باشم، آمدم تا شما را از مكان آن بزرگوار آگاه نمايم. هيچ زن پرده‏ نشين و محجوبه‏ اى نبود مگر اينكه از مكان خود خارج شد.

زنان در حالى بيرون آمدند كه سر و پاى برهنه بودند، صورت‏هاشان خراشيده بود، لطمه بصورت خود ميزدند و صدا به وا ويلا بلند مي كردند، هيچ روزى بقدر آن روز گريه‏ كننده نبود، هيچ روزى نظير آن روز به مسلمانان تلخ نگذشت… بشير ميگويد: عموم مردم بر من سبقت گرفتند و متوجه حضرت سجاد(عليه السلام) شدند.

بخدا قسم اگر پيامبر خدا آن طور كه به اين مردم درباره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصيه ميكرد اينان بيشتر از اين به ما ظلم نمي كردند و ما را نمى ‏كشتند…
من نيز اسب خود را به تعجيل راندم و بسوى آن مردم باز گشتم. ديدم آن مردم راه و جاده‏ ها را فرا گرفته ‏اند. من از اسب خود فرود آمدم و روى دوش مردم راه ميرفتم تا خود را نزديك در آن خيمه ‏اى رساندم كه حضرت على بن الحسين(عليهماالسلام) در ميان آن بود.

حضرت سجاد(عليه السلام) پارچه ‏اى بدست داشت كه اشکهاى خود را بوسيله آن خشك مي كرد. يك خادمى پشت سر امام سجاد(عليه السلام) بود كه صندلى همراه خود داشت. وى آن صندلى را نهاد و امام سجاد(عليه السلام) در حالى بر فراز آن نشست كه نمي توانست از گريه‏ خوددارى نمايد! صداى مردم به گريه بلند شد. ناله و فرياد دختران و زنان بلند شد. مردم از هر طرف به امام سجاد(عليه السلام) تسليت و تعزيت مي گفتند. كار بجايى رسيد كه آن بقعه يك پارچه ضجه و گريه شد!! امام سجاد بدست خود به مردم اشاره كرد: ساكت شويد! وقتى مردم آرام شدند؛ آن حضرت فرمود:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏، بارئ الخلائق اجمعين، الذى بعد فارتفع في السموات العلى، و قرب فشهد النجوى و …

ايها الناس! آن خدائى كه حمد مخصوص او است ما را به مصيبت‏هاى جليل و بزرگ و رخنه بزرگى در اسلام مبتلا كرد. زيرا امام حسين عليه السلام با عترتش شهيد شدند، زنان و كودكانش اسير گرديدند، سر مباركش را بر فراز نيزه در شهرها گردانيدند. و اين مصيبتى است كه نظيرى نخواهد داشت.

ايها الناس! كدام يك از شما بعد از شهادت امام حسين مسرور و خوشحال خواهد شد؟ كدام چشم است از شما كه از ريختن اشك خوددارى و مضايقه نمايد… ايها الناس! كدام قلب است كه براى شهيد شدن حسين شكافته نشود. كدام قلب است كه به حسين علاقه نداشته باشد. كدام گوش است كه اين مصيبت اسلام را بشنود و ناراحت نشود… بخدا قسم اگر پيامبر خدا آن طور كه به اين مردم در باره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصيه ميكرد اينان بيشتر از اين به ما ظلم نمي كردند و ما را نمى‏ كشتند… (4)

پي نوشت ها:
1. درر الأخبار با ترجمه‏ سيد مهدى و على رضا حجازى و عيدى خسروشاهى‏، ج 1، ص: 697 و 699، ناشر: دفتر مطاالعات تاريخ و معارف اسلامى‏
2. سيد على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348 شمسى،‏ ص : 196
3. رجوع شود به ره توشه راهيان نور، ويژه محرم و صفر 1430ق، صص200 تا 205
4. زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام‏،محمد جواد نجفى‏، ج 1، ص: 196 تا 198،ناشر: اسلاميه‏


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 24 آبان 1395نظر دهید »


داستان افک به روایت عایشه

مورخین و راویان اهل سنت عموما در مراجعت از جنگ بنی المصطلق داستان افک و نزول آیه افک را از عایشه با مختصر اختلافی از عروة بن زبیر، سعید بن مسیب و علقمة بن وقاص، و عبید الله بن عتبه و برخی دیگر نقل کرده اند و همه سندها به عایشه منتهی می شود که او خود داستان را نقل کرده است. ما در آغاز قسمتهایی از آن را از روی نقل ابن هشام که از ابن اسحاق و او به چند واسطه از عایشه روایت کرده نقل می کنیم و سپس نظر خود را در زیر ذکر خواهیم کرد.

عایشه گوید: هرگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)می خواست سفر کند میان زنان خود قرعه می زد و هر کدام قرعه به نامش اصابت می کرد او را همراه می برد. در غزوه «بنی مصطلق »نیز میان زنان خود قرعه زد و قرعه به نام من اصابت کرد و مرا با خود همراه برد. در سفرهای رسول خدا قرار بر این بود که هر گاه شتر برای سواری زنی که همراه بود آماده می شد، زن در میان کجاوه می نشست، آن گاه مردانی می آمدند و پایین کجاوه را می گرفتند و آن را بلند می کردند و بر پشت شتر می نهادند و ریسمانهای آن را محکم می کردند، سپس مهار شتر را می گرفتند و به راه می افتادند.

در مراجعت از غزوه «بنی مصطلق »هنگامی که رسول خدا نزدیک مدینه رسید، در منزلی فرود آمد، و پاسی از شب را در آن منزل گذراند، سپس بانگ رحیل داده شد و مردم به راه افتادند.

عایشه گوید: برای حاجتی بیرون رفته بودم، و در گردنم گردنبندی از دانه های قیمتی «ظفار» (1) بود، و بی آنکه توجه کنم، گردنبندم گسیخته بود و چون به اردوگاه رسیدم به فکر آن افتادم و آن را نیافتم، و مردم هم آغاز به رفتن کرده بودند. پس درپی گردنبند به همانجا که رفته بودم بازگشتم و پس از جستجو آن را یافتم. در این میان مردانی که شترم را نگهداری می کردند آمده بودند و به گمان اینکه در کجاوه نشسته ام آن را بالای شتر بسته و به راه افتاده بودند، و من هنگامی به اردوگاه بازگشتم که مردم همه رفته بودند و احدی باقی نمانده بود، پس خود را به چادر خود پیچیدم و در همانجا دراز کشیدم و یقین داشتم که وقتی مرا ندیدند در جستجوی من برخواهند گشت.

عایشه می گوید: به خدا قسم، در همان حالی که دراز کشیده بودم صفوان بن معطل سلمی که برای کاری از همراهی با لشکر باز مانده بود، بر من گذر کرد. چون مرا دید، بالای سر من ایستاد و(چون پیش از نزول آیه حجاب مرا دیده بود)مرا شناخت و گفت: انا لله و انا الیه راجعون (2) ، همسر رسول خداست که تنها مانده است. سپس گفت: خدای تو را رحمت کند، چرا عقب مانده ای؟اما من به وی پاسخ ندادم. سپس شتری را نزدیک آورد و گفت: سوار شو و خود دورتر ایستاد. سوار شدم و آن گاه صفوان نزدیک آمد و مهار شتر را گرفت و با شتاب در جستجوی اردو به راه افتاد، اما سوگند به خدا که نه ما به مردم رسیدیم و نه آنها از نبودنم در کجاوه با خبر شدند، تا بامداد فردا که اردو در منزل دیگر پیاده شدند و ما هم به همان وضعی که داشتیم رسیدیم. دروغگویان زبان به بهتان گشودند و گفتند، آنچه گفتند و اردوی اسلام متشنج شد. اما من به خدا قسم بی خبر بودم. سپس به مدینه رسیدم و چیزی نگذشت که سخت بیمار شدم، و با آنکه رسول خدا، پدر و مادرم از بهتانی که نسبت به من گفته بودند به من چیزی نمی گفتند، اما می فهمیدم که رسول خدا نسبت به من لطف و محبت سابق را ندارد و مانند گذشته که هرگاه بیمار می شدم، بسیار تفقد و دلجویی می کرد، در این بیماری لطف و عنایتی نشان نداد و هرگاه نزد من می آید، از مادرم که مشغول پرستاری من بود می پرسید که بیمار شما چطور است؟و بیش از این احوال پرسی نمی کرد. تا آنجا که روزی گفتم: ای رسول خدا کاش مرا اذن می دادی که به خانه مادرم می رفتم، و مرا همانجا پرستاری می کرد. فرمود: مانعی ندارد. پس به خانه مادر رفتم، و از آنچه مردم گفته بودند بکلی بی خبر بودم، تا اینکه پس از متجاوز از بیست روز بهبود یافتم و شبی با ام مسطح دختر ابی رهم بن مطلب بن عبد مناف(که مادرش دختر صخر بن عامر، خاله ابی بکر بود)برای حاجتی بیرون رفتم و در بین راه پای او به چادرش گیر کرد و به زمین خورد و گفت: خدا مسطح را بدبخت کند. گفتم: به خدا قسم به مردی از مهاجرین که در بدر حضور داشته است بد گفتی. گفت: ای دختر«ابی بکر»مگر خبر نداری؟گفتم: چه خبر؟پس قصه بهتانی را که درباره من گفته بودند به من گفت: گفتم: راستی چنین حرفی بوده است؟گفت: آری به خدا قسم که چنین گفته اند.

عایشه می گوید: به خدا قسم، دیگر نتوانستم به دنبال کاری که داشتم بروم و همچنان بازگشتم و چنان می گریستم که می پنداشتم گریه جگرم را خواهد شکافت. پس به مادرم گفتم: خدا ترا بیامرزد، مردم چنین سخنانی می گویند، و توبه من هیچ نمی گویی؟گفت: دختر جان، اهمیت مده، به خدا قسم که اتفاق می افتد زنی زیبا در خانه مردی باشد که آن مرد او را دوست می دارد و اگر هووهایی هم داشته باشد آنها و دیگران درباره وی چیزهایی می گویند.

وی گوید: در اثر همین قضیه میان اسید بن حضیر اوسی و سعد بن عباده خزرجی نزاعی در گرفت و نزدیک بود فتنه ای میان اوس و خزرج پدید آید.

عایشه می گوید: رسول خدا نزد من آمد، علی بن ابی طالب و اسامة بن زید را خواست و در این باب با آن دو مشورت کرد. اسامه درباره من سخن به نیکی راند و گفت: ای رسول خدا از همسرت نه ما و نه تو جز نیکی ندیده ایم و آنچه مردم می گویند دروغ و یاوه است. اما علی(علیه السلام)گفت: ای رسول خدا زن بسیار است و شما هم می توانی زنی دیگر بگیری - تا آنجا که می گوید - رسول خدا گفت: ای عایشه تو را بشارت باد که خدا بی گناهی تو را نازل کرد، گفتم: خدا را شکر.

پس رسول خدا بیرون رفت، و برای مردم خطبه خواند، و آیات نازل شده (3) را بر آنان تلاوت فرمود، و سپس دستور داد تا مسطح بن اثاثه، حسان بن ثابت، حمنه دخترجحش(خواهر زینب)را که صریحا بهتان زده بودند، حد زدند.

به روایت ابن اسحاق: بعدها معلوم شد که صفوان بن معطل سلمی مردی ندارد و نمی تواند با زنان آمیزش کند. او در یکی از غزوات اسلامی به شهادت رسید.

نوشته اند که صفوان بن معطل هنگامی که از گفتار بهتان آمیز حسان بن ثابت و دیگران با خبر شد، روزی سر راه بر حسان گرفت و شمشیری بر وی فرود آورد و او را مجروح ساخت، و رسول خدا از حسان خواست تا از صفوان صرف نظر کند و در مقابل، نخلستانی به او داد و نیز کنیزی مصری به نام سیرین که عبد الرحمان بن حسان از وی تولد یافت.

حسان بن ثابت را در پشیمانی و معذرت خواهی از آنچه در این پیشامد گفته بود، اشعاری است که ابن اسحاق آنها را نقل می کند. درباره حدی که بر حسان، مسطح و حمنه جاری شده، نیز اشعاری گفته اند. (4)

و این بود خلاصه داستان طبق روایات اهل سنت که در بیش از پانزده حدیث نقل شده و سند همه آنها نیز به خود عایشه می رسد.

ولی بر طبق روایات دیگری که در کتابهای حدیثی شیعه وارد شده آیه افک درباره کسانی نازل شد که به ماریه قبطیه تهمت زده و با کمال بی شرمی گفتند ابراهیم فرزند رسول خدا نیست و فرزند جریح قبطی است و جریح نام غلامی بوده که همان مقوقس حاکم مصر که ماریه را برای رسول خدا فرستاد(به شرحی که پس از این خواهیم گفت) آن غلام را نیز به همراه او برای رسول خدا فرستاد و چون آن غلام همزبان ماریه بوده و بلکه طبق پاره ای از روایات، بستگی نزدیکی با ماریه داشته نزد وی رفت و آمد می کرد.

و در بسیاری از روایات نام کسی که این تهمت را زده نیز ذکر کرده اند که برای اطلاع بیشتر می توانید به پاورقی بحار الانوار (5) مراجعه نمایید و روایات را نیز مطالعه کنید.

به نظر ما نیز روایات محدثین شیعه معتبرتر و از جهاتی صحیحتر است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود و تحقیق بیشتر را در این باب به کتابهای تفسیری و حدیثی حواله می دهیم:

1. سوره نور که آیه افک در آن سوره است. در سال نهم هجرت نازل شد چنانکه آیات صدر این سوره نیز بدان گواهی دهد و در همان سال نیز ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)از دنیا رفته و تهمت زننده نیز در همان سال این گفتار ناهنجار را به خیال خود برای تسلیت رسول خدا بر زبان جاری کرده. . . ولی جنگ «بنی المصطلق »همان گونه که شنیدید در سال ششم اتفاق افتاده است!

2. در این روایات آمده که صفوان بن معطل مردی نداشته، در صورتی که ابن حجر در شرح حال او می نویسد او زن داشت و همسرش را کتک زد و آن زن شکایت صفوان را به نزد رسول خدا برد. . .

3. و نیز در این روایات آمده بود که رسول خدا برای راضی کردن حسان بن ثابت کنیزی به نام سیرین بدو داد. . . در صورتی که سیرین نام کنیزی است که همان مقوقس در سال هفتم یا هشتم او را برای رسول خدا فرستاد چنانکه ارباب تراجم نوشته اند. . .

4. از اینها گذشته خود این مطلب که نگهبانان هودج عایشه هنگام بستن آن بر شتر نفهمند که عایشه در آن نیست بسیار بعید به نظر می رسد و پذیرفتن آن مشکل است. . . گذشته از اینکه بردن عایشه در این سفر نیز بعیدتر از خود آن مطلب است. . .

5. این مطلب نیز که در صدر این حدیث آمده بود که رسول خدا در هر سفری که می رفت یکی از زنان خود را با قید قرعه به همراه خود می برد. . . مورد بحث و تحلیل و قابل خدشه است، و ظاهرا این مطلب از غیر عایشه و در حدیث دیگری نقل نشده، و به گفته مؤلف کتاب سیرة النبی(ص)بعید نیست که این گفتار نیز ساخته و پرداخته دشمنان اسلام و دشمنان پیامبر گرامی آن بوده که پیوسته سعی می کردند تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)را مردی شهوتران و زن دوست معرفی کنند تا آنجا که بگویند: در جنگها نیز که مردان مسلمان در فکر جانبازی و شهادت در راه اسلام و مکتب بودند، آن حضرت از زنان و لذت بردن از آنها بی نیاز نبوده و خودداری نمی کرده. . .

گذشته از اینکه همان گونه که گفته شد: سند روایات افک طبق نقل مورخین و راویان اهل سنت، همه جا به خود عایشه می رسد که این هم مسئله انگیز و خدشه سازاست.

و خدشه های دیگری نیز وجود دارد و در این مختصر که منظور ما از تدوین آن نقل متن تاریخ است نگنجد و برای اطلاع بیشتر می توانید به همان پاورقی بحار الانوار و سیرة المصطفی(صص 488 به بعد)مراجعه نمایید، و اشکالات این داستان را بر طبق نقل عایشه و روایات اهل سنت از زیر نظر بگذرانید. . .

پی نوشت ها:

1. ظفار شهری است در یمن، نزدیک صنعاء.

2. در مقام تعجب گفته شده است، یعنی ما از آن خداوندیم و به سوی او رجوع می کنیم.

3. سوره نور، آیات 27 - 11.

4. سیره ابن هشام، ج 2، صص 297 به بعد.

5. بحار الانوار، (چاپ جدید)، ج 79، صص 110 - 103، پاورقی.

كتاب: زندگانى حضرت محمد(ص) ص 485

نويسنده: رسولى محلاتى



موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 12 آبان 1395نظر دهید »

 

مقدّمه

رخداد خونبار عاشورا، پرپرشدن شیرخواره سیدالشهداعلیه السلام و حتی پایمال شدن بعضی از دختران کوچک زیر سمّ اسبان (1)، تصویری برای انسان در ذهن پدید می آورد که بعید می نماید از مردان و پسران، جز یکی دو نفر همانند امام سجّادعلیه السلام کسی باقی مانده باشد؛ چرا که سپاهیان شام و کوفه، قساوتی از خود نشان دادند و با خاندان پیامبر خود رفتاری را به نمایش گذاشتند که اسلام در برخورد با کافران روا نداشته است. آنها مردان را کشتند، خیمه ها را آتش زدند و زنان و کودکان غارت زده را به اسارت بردند. با همه این فجایع، بودند تعدادی که در کربلا حضور داشتند؛ اما رهایی یافتند. با بررسی تعداد همراهان امام حسین علیه السلام و پیوستگان بین راه و ردیابی آنان در مسیر حوادث از طریق گزارش های موجود، به نام کسانی برمی خوریم که از این حادثه غمبار به سلامت رسته اند.

یکی از کسانی که از رخداد خونبار کربلا جان به در برده، «علی بن عثمان» است.

نسب

ابوالحسن علی بن عثمان بن خطاب بن مرَّة همْدانی، معروف به ابودنیا معمّر مغربی، از قبیله هَمْدان و از اهالی شهر «حَضْرَموت» در یمن و از اصحاب و خدمتکاران امیرمؤمنان علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود.

وی یکی از کسانی است که عمر طولانی داشته و به گفته خودش تا ظهور حجّت حق امام زمان علیه السلام زنده خواهد بود.

شرح حال

در منابع تاریخی، رجالی و حدیثی گزارشی از او وجود ندارد، تنها محدّث بزرگ شیخ صدوق در کتاب معتبر کمال الدّین و تمام النّعمة شرح حال نسبتاً مفصّلی آورده است که گزیده ای از آن، در این نوشتار می آید.

گرچه در منابع، نام او به چشم نمی خورد؛ اما به خاطر اعتبار شیخ صدوق و شواهد تاریخی که ارائه می شود، در صحّت و درستی آن نمی توان تردید کرد. شیخ صدوق با یک واسطه از محمد بن فتح رقّی و علی بن حسن بن جنکا اشکی روایت می کند که:

در سال 309 ق. در مکّه به همراه گروهی از محدّثان که برای انجام مراسم حجّ آمده بودند، به دیدار شخصی از اهالی مغرب رفتیم. او مردی بود با موها و ریش سیاه که از پیری بسان مشکی کهنه می نمود. وی نشسته و دورش را فرزندان، نوادگان و بسیاری از بزرگان مغرب گرفته بودند. آنان اهل «طَنْجَه»(2) از دورترین منطقه مغرب و از نزدیکی های شهر «تاهرت علیا»(3) بودند. ملاقات کنندگان سؤال کردند: آیا علی بن ابی طالب علیه السلام را دیده ای؟ او با دست اشاره کرد، بله و چشمانش را که همانند دو چراغ پرنور زیر ابروانش پنهان بودند، باز کرد و گفت: با این دو چشمم دیدم. من خادم آن بزرگوار و در جنگ صفّین همراه ایشان بودم و این شکستگی را، اسب امام ایجاد کرده است. گویند:

اثر شکستگی در ابروی راستش مشخّص بود و فرزندان و همراهانش شهادت می دادند که از زمان کودکی شان او را با همین شکل و شمایل و به همین هیأت دیده اند. اهل مجلس از سؤال و جواب هم متوجّه می شوند که حواس، شعور و عقلش سالم است. سپس از سرگذشت و سبب طول عمرش پرسیدند و او نوشیدن «آب حیات»(4) در سنین نوجوانی را، عامل طول عمر خود ذکر نمود.

هجرت به سوی سعادت

علی بن عثمان و پدر و عمویش محمد از شهر خود، حضرموت، برای حجّ و زیارت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم راهی شدند. آنان پس از چند روز راهپیمایی راه را گم کردند و سه شبانه روز در کوه های «رمل عالج» که نزدیک رملَ (شنزار) «ارم ذات العماد» بود، سرگردان بودند تا اینکه ردّ پاهایی را که قدم های بلندی داشت، دیدند. آنها با تعقیب ردّ پاها به چشمه ای رسیدند و دو نفر را در کنار آن چشمه دیدند. یکی از آن دو با دیدن این سه نفر با آب به استقبالش آمد. او ابتدا به پدر و عموی علی آب داد؛ اما آنان گفتند: بعداً می خوریم. وی سپس آب را به علی داد و او نوشید. ساقی گفت:

گوارایت باد! تو علی بن ابی طالب علیه السلام را ملاقات خواهی کرد. ای پسر! هرگاه به خدمت ایشان رسیدی، از این ماجرا خبر بده و بگو خضر و الیاس سلام رساندند. بدان که تو عمری طولانی خواهی داشت و مهدی و عیسی بن مریم علیهما السلام را نیز خواهی دید، سلام ما را به آن دو بزرگوار هم برسان!

آن دو سپس می گویند: عموی تو قبل از رسیدن به مکّه وفات می کند؛ ولی تو و پدرت به مکّه می رسید. پدرت هم درمی گذرد و تو می مانی و هیچ کدام، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را نخواهید دید؛ چرا که اجل او نزیک است.

ابودنیا، خادم امام علی علیه السلام

ابودنیا می گوید: پس از این گفت و گو آنان به یکباره ناپدید شدند؛ دیگر نه چاهی بود، نه چشمه ای و نه آبی! با حالت تعجب راه افتادیم تا به «نجران» رسیدیم که عمویم در آنجا درگذشت… من و پدرم اعمال حجّ را به جا آوردیم و به مدینه رفتیم. پدرم هم وفات یافت و وصیّت کرد که با علی بن ابی طالب علیه السلام باشم. در ایّام خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام در خدمت ایشان بودم تا اینکه حضرت، توسّط ابن ملجم، به شهادت رسید.

به نقل دیگر: ابودنیا 30 ساله بود که از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم آگاه شد و پس از مدّتی خبر درگذشت دو خلیفه اول و دوم به او رسید. او در این زمان، قصد زیارت خانه خدا و گزاردن حج کرد. وی در اواخر خلافت عثمان به مدینه رفت و از میان تمامی اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، مرید علی علیه السلام گردید و به خدمت ایشان درآمد. در روز آخر محاصره خانه خلیفه توسّط مسلمانان، عثمان وی را خواسته و نوشته ای به او داد تا به حضرت علی علیه السلام برساند. امام در این زمان، در خارج مدینه و در «ینبع» بود. وی در پی حضرت راهی «ینبع» گردید. در مکانی به نام «جدار ابی عبایه» صدای تلاوت قرآن حضرت را شنید که در حال بازگشت به مدینه بود. امام با دیدن ابودنیا، پرسید: چه خبر شده است؟ او نامه عثمان را به ایشان داد که در آن شعری به این مضمون نوشته شده بود: «اگر مرا درنیابی، پاره پاره خواهم شد»؛ اما امام، زمانی به مدینه رسید که خلیفه کشته شده بود و مردم قصد بیعت با طلحه را داشتند. حضرت با مشاهده این اوضاع، راه خود را به طرف «باغ بنی نجّار» کج کرد. مردم متوجّه شده، دوان دوان به سوی ایشان آمدند و ابتدا طلحه بعد زبیر و سپس بقیه مهاجران و انصار با امام بیعت نمودند.

در رکاب علی علیه السلام

علی بن عثمان همچنان در خدمت امام علی علیه السلام ماند و در جنگ جمل و صفّین آن حضرت را یاری کرد. در جنگ صفّین، امام سوار اسب بود و معمّر در سمت راست حضرت ایستاده بود که شلاّق حضرت از دستش افتاد. معمّر خم شد تا شلاّق را بردارد که ناگهان اسب، سرش را بالا آورد و لگام اسب که از آهن بوده با سر ابودنیا برخورد کرد و سرش را شکست. امام، وی را فراخواند و از آب دهان مبارکش بر شکستگی مالیده و مشتی خاک روی آن پاشید. علی بن عثمان می گوید: تا حضرت این عمل را انجام داد، بلافاصله درد شکستگی از بین رفت و شکاف التیام یافت.

از کوفه تا کربلا

ابودنیا پس از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام به رغم اصرار فرزندان حضرت، به شهر خود بازگشت. و به نقلی، وی به خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام درآمد. احتمال دارد نخست، مدّتی از اهل بیت علیهم السلام جدا شده و به یمن رفته و پس از مدّتی برگشته باشد. همان طور که اخبار پس از آن، حکایت از این امر دارند. او در ساباط مداین که امام حسن علیه السلام به دست شیعیانش مجروح شد، همراه امام بود و پس از صلح حضرت با معاویه، با آن بزرگوار به مدینه رفت تا اینکه حضرت با توطئه معاویه و به دست همسرش جعده، به شهادت رسید. وی از آن پس به امام حسین علیه السلام پیوست و همراه قافله ایشان به کربلا رفت؛ اما کشته نشد و از این واقعه خونین جان سالم به دربرد. برای ما روشن نیست که آیا وی در کربلا نقشی داشته یا نه، و چه عاملی موجب رهایی او شده است؟ شاید او نیز همانند برخی غلامان، مثل: عقبة بن سمعان (5) اسیر شده و به خاطر خدمتکار بودن، کشته نشده است؛ ولی آنچه مهم است این که وی بنده و غلام این خاندان نبود؛ بلکه با علاقه و اختیار خود، خدمت اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته بود.

مهاجرت به مغرب

علی بن عثمان پس از رخداد عاشورا، از ترس بنی امیّه به سرزمین های غربی خلافت رفته و مقیم گشت و همچنان منتظر ظهور حضرت مهدی علیه السلام ماند.

زائر خانه خدا

او در دوره حاکمیت مروانیان (65 - 132 ق.) برای انجام مناسک حج سفری به حجاز داشته است؛ اما در حجّ سال 309 ق. خبر معمّر مغربی (علی بن عثمان) در مکّه شایع شد. حاکم مکّه متعرّض او شد و گفت: باید با من به بغداد نزد خلیفه مقتدر عباسی بیایی! ابودنیا از اینکه خواسته حاکم را نپذیرد، بر جان خود هراسان شد؛ اما حاجیان مغرب، مصر و شام واسطه شده، گفتند: او، پیرمردی ضعیف است و چیزهایی که می گوید، برای جانش خطرناک است. بنابراین، حاکم مکّه از بردن وی صرف نظر می کند.

شیخ صدوق سپس داستانی دیگر آورده و بدون واسطه از ابومحمد حسن بن محمد بن یحیی علوی (6) روایت می کند که:

ابومحمد در سال 313 ق. به حجّ مشرّف شد. در آن سال «نصر قشوری» فرستاده و نماینده مقتدر در حجّ بود و ابوالهیجاء عبدالله بن حمدان نیز با وی همراه بود. ابو محمد علوی در ماه ذی قعده در مدینه و در قافله مصری ها محمد بن علی مادرایی (7) را ملاقات می کند و او خبر می دهد که مردی از صحابه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دیده است که مردم دور او ازدحام کرده، تبرّک می جویند و هرکس وی را به خانه خود دعوت می کند. عموی ابومحمد؛ یعنی طاهر بن یحیی با شنیدن این خبر به پسران خود و جوانان علوی دستور می دهد که او و پنجاه تن از فرزندان و نوادگانش را که بین 17 تا 80 سال سن داشتند، در منزل ابن ابی سهل طفیّ جای دهند. آن فرد، نامش علی بن عثمان بن… مؤیّد بود و قیافه ای نحیف و لاغر، چهره ای گندمگون، نسبتاً کوتاه قد، چهارشانه، باموهای سر و ریش سیاه داشت و در هیبت جوانی 30 - 40 ساله بود.

همچنین در مکّه او را در منزل علی بن عیسی بن جرّاح (8) که آن خانه به «مکبّریّه» معروف بوده است، جای می دهند. نصر قشوری پس از آگاهی، تصمیم می گیرد معمّر مغربی را به اتفاق بستگانش به بغداد نزد خلیفه ببرد. فقیهان مکّه برای جلوگیری از این کار، چاره ای نمی بینند جز اینکه بگویند: در اخبار گذشتگان دیده اند زمانی که معمّر مغربی وارد بغداد گردد، شهر نابود شده و حکومت برچیده می شود. نصر به ناچار منصرف می گردد.

اشتیاق ابودنیا به امام علی علیه السلام

ملاقات کنندگان سال 309 ق. می گویند: تا آن زمان دو یا سه بار دندان های ابودنیا افتاده بود و وقتی از او می خواهند، روایت هایی را که از امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام شنیده، برای آنان نقل کند، می گوید: «از طرفی یاران و صحابه امام فراوان بودند و از جهتی من حرص و همّتی برای فراگیری علم آن جناب نداشتم و از شدّت اشتیاق و محبّتی که به خود ایشان داشتم، به چیزی جز خدمت و صحبت با حضرت توجّه نمی کردم.» در عین حال، نسخه ای از احادیثی را که به یاد داشته و بارها برای عالمان مناطق مختلف نقل کرده و فرزندان و نوادگانش یاد داشت کرده بودند را از اطرافیانش گرفته و برای حاضران املا می نماید.(9)

معمّر مغربی، در قرون متأخّر

از علی بن عثمان معمّر مغربی در قرون متأخّر نیز گزارشی به دست آمده است. علاّمه مجلسی آورده است که شیخ محمد حرفوشی (10) از عالمان و محقّقان شام (متوفّای 1059 ق.) می گوید:

در شام، در مسجدی مهجور و مخروبه ای با پیرمردی نورانی با لباس سفید دیدار کردم. پس از مدّتی گفت و گو، متوجّه شدم که او در حدیث، علوم و فنون مختلف فوق العاده ماهر است. از اسم و نسبش پرسیدم. او با اصرار بسیار به من گفت: من معمّر ابونیا(11)، صحابی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام هستم که در جنگ صفّین همراه او بودم و این شکستگی سر و صورتم از اسب آن حضرت است.

سپس علامت ها و دلایلی بیان کرد که حرفوشی به سخن او یقین پیدا نمود.(12)

پی نوشت ها:

1. وسیلةالدارین فی انصارالحسین(ع)، سید ابراهیم موسوی زنجانی، بیروت: مؤسسه اعلمی، چ دوم، 1402، ص 430.

2. شهر قدیمی در زبانه دریای زقاق؛ جغرافیای حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله خوافی، تصحیح صادق سجادی، تهران: انتشارات بنیان، چ اوّل 1375، ج 1، ص 258.

3. شهری بزرگ که تا آنجا را از حدود افریقیه به حساب می آورند و تا پیش از استیلای فاطمیان دارالملک شاهان مغرب بود. (جغرافیای حافظ ابرو، ص 249). در کتاب، «باهرت» آمده که «تاهرت» صحیح است.

4. حکایت نوشیدن آب حیات، ماجرای نسبتاً مفصل است که می گوید: در سیزده سالگی پدرش او را با خود برای پیدا کردن آب حیات می برد؛ اما پس از چند روز، به طور اتفاقی نهر آبی دیده و از آن می نوشد. سپس به همراهان اطلاع می دهد که آبی گوارا در آن نزدیکی است. ولی دیگر هیچ اثری از آن نهر پیدا نمی کنند.

گفتنی است که مسأله «آب حیات» در روایات و متون دینی مفصّل وارد شده است. از این رو، آب حیات از منظر روایات امری پذیرفته شده است. برای اطلاع رجوع شود به: وسایل الشیعه، چاپ آل البیت، ج 12، ص 85؛ مستدرک الوسایل، ج 10، ص 43؛ الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1174؛ مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 149؛ سعد السعود، ص 165؛ الفرج بعد الشدّة، ج 1، ص 69؛ بحارالانوار، ج 13، ص 299 و ج 18، ص 368 و ج 24، ص 89 و…

5. اخبارالطوال، ابوحنیفه دینوری، قم: انتشارات شریف رضی، ص 259.

6. ابومحمد علوی (م 358 ق.) استاد شیخ صدوق و شیخ مفید که مفید از وی اجازه روایت داشته است. (رجال نجاشی، ج 1، ص 182؛ تاریخ بغداد، ج 7، ص 421).

7. محمد بن علی بن احمد بن رستم مادرایی بغدادی (257 - 345 ق.) که از بغداد به مصر مهاجرت کرد و وزیر ابوالحسن خمارویه شد (تاریخ بغداد، ج 3، ص 79؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 250).

8. علی بن عیسی بن داود بن جرّاح بغدادی (245 - 334 ق.) در سال 311 ق. به وزارت مقتدر عباسی گماشته شد. وی پس از چهار سال برکنار شد و در سال 315 ق. دوباره وزیر شد. وی باز هم عزل گردید و به مکّه رفت (الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 468؛ سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 298.)

9. کمال الدین و تمام النعمه، محمد بن علی صدوق، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: انتشارات جامعه مدرّسین، ج 2، باب 50 (معمّرین)، ص 538 به بعد؛ بحارالانوار، ج 51، ص 225 به بعد.

10. محمد بن علی بن احمد حرفوشی حریری عاملی کرکی شامی؛ عالم، فاضل، ادیب، ماهر، شاعر، محقق، حافظ، منشی و اعرف اهل زمان خود بود که در مناطق مختلفی از جمله مکّه و از خاصه و عامه به کسب علم پرداخت و آثار گوناگونی به یادگار گذاشت. از جمله: اللآلی السنیّه فی شرح الاجرومیّه (دوجلد)، شرح الزبده، شرح تهذیب البیان (هر دو از شیخ بهایی)، شرح صمدیّه، شرح قواعد شهید، رسالة الخال، طرائف النظام و لطائف الانسجام فی محاسن الاشعار، شرح شرح الکافجی علی قواعد الاعراب، و دیوان شعر.

وی در شام و لبنان می زیسته و شیخ حرّ عاملی او را مدتی می دیده است. وی سپس به اصفهان مهاجرت کرد. حرفوشی در سال 1059 ق. درگذشت. او منسوب به آل حرفوشی است. این خاندان همگی شیعه دوازده امامی و حاکم «بعلبک» بودند و در این شهر و «کرک نوح» سکونت داشتند و خدمات علمی، فرهنگی و عمرانی شایانی انجام دادند. امرای آل حرفوشی در نهایت به دست دولت عثمانی منقرض و در حدود 1286 ق. به منطقه «روم ایلی» کوچ کردند و از آنجا به استانبول رفته و به زبان و فرهنگ ترکی درآمدند. علما، فضلا و شعرای بسیاری از آل حرفوشی برخاستند که در منابع رجالی وجود دارند.

(امل الآمل، شیخ حرّ عاملی، تحقیق سید احمد حسینی، بغداد: مکتبة الاندلس، ج 1، ص 162 - 166؛ ریحانةالادب، مدرّس تبریزی، ج 2، ص 36؛ الکنی والالقاب، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 177).

11. در متن ابن ابی الدنیا آمده که قطعاً یا تصحیف و یا خطای چاپی است.

12. بحارالانوار، ج، 53، ص 278 به بعد.


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 11 آبان 1395نظر دهید »

راهی کربلا دل شیدا نمی شود

این نامه جز به دست تو امضا نمی شود

من با نسیم پرچم تو زنده ام حسین

این زندگی بدون تو آقا نمی شود

با تو همیشه آبرویم حفظ می شود

هر کس که شد گدای تو رسوا نمی شود

بی مزد از درِ تو گدا برنگشته است

دیگر کسی شبیه تو پیدا نمی شود

نعم الامیر دست مرا زودتر بگیر

خورده زمین که بی تو ز جا پا نمی شود

خیلی دلم گرفته شبیه غروب شهر

بی گریه بر غمت دل ما وا نمی شود

اصلا خودت بگو که به دردی نمی خورد

چشمی که در عزای تو دریا نمی شود

تکیه زدی به نیزه غربت در آن مصاف

دیگر کسی شبیه تو تنها نمی شود

حق داشتی که علقمه پیرت کند حسین

دیگر شبیه تو کمری تا نمی شود

وحید محمدی


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 11 آبان 13951 نظر »

مقام ابتلای به بلاها

از جمله موازینی که مقامات و کمالات انسان را معین می ‌کند مقام ابتلا به بلاء و مصیبات می باشد. مقام ابتلا، مقامِ خوّاصِ درگاه خداوند متعال است. این معنی در احادیث و روایات زیادی به چشم می خورد. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

إِنَ‏ عَظِیمَ‏ الْبَلَاءِ یُکَافَأُ بِهِ‏ عَظِیمُ الْجَزَاءِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِیمِ الْبَلَاءِ فَمَنْ رَضِیَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ الْبَلَاءَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ السَّخَطُ[1]؛ بلاى بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده شود و هر گاه خدا بنده‏ئى را دوست دارد، ببلاى بزرگ گرفتارش سازد، پس هر که ناراضى شود، نزد خدا براى او رضا باشد و هر که ناراضى باشد، نزد خدا برایش رضایت نیست.»

و در حدیث دیگر آمده است: «إِذَا أَحَبَ‏ اللَّهُ‏ قَوْماً أَوْ أَحَبَّ عَبْداً صَبَّ عَلَیْهِ الْبَلَاءَ صَبّاً فَلَا یَخْرُجُ مِنْ غَمٍّ إِلَّا وَقَعَ فِی غَم‏[2]؛ هر گاه خداوند گروهى یا بنده‏اى را دوست بدارد مانند باران بر او بلا فرو مى‏ریزد و هیچ گاه او از غم و محنت بیرون نمى‏رود.»

ابتلائات در این دنیا، سبب ارتفاع درجات و رسیدن به مقامات رفیع اخروی می شود؛ و هرکس در این دنیا گرفتار شدائد و سختی گردد، ولی اعتقاد و ایمان خود را حفظ کند و صبر پیشه کرده و راضی به رضای پروردگار گردد، از مقامات و نعمات رفیع اخروی برخوردار خواهد بود. خداوند حکیم است و مطمئنّاً آنچه را که نزدش ارزش بیشتری دارد در اختیار کسانی قرار خواهد داد که مقرّب تر هستند. از آنجایی که متاع فانی دنیا بی ارزش است و الآخرة خیرٌ و أبقی می باشد، پس آخرت را از آن اولیا و مقرّبین درگاه خود قرار داده است. «الدّنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر»[3]؛ «الدّنیا حرامٌ علی اهل الآخرة و الآخرة حرامٌ علی اهل الدّنیا[4]» پس از روی همین میزان مقام هر یک از انبیا و اوصیا و خاصان درگاه احدیت را می توان فهمید. هر یک از آن ها که ابتلایش بیش تر است مقاماتش رفیع تر.

حال با تأمّل در احوالات حضرت صدّیقۀ صغری، زینب کبری (علیها السلام) و انواع مصائب و نوائب و صدماتی که بر ایشان وارد شده، دو مطلب بر ما واضح می شود:

اوّل: کمالِ ثبات و استحکام مقام توحیدی و تقرّب ایشان به درگاه حضرت احدیّت با وجود این همه مصایب.

دوّم: رفعت درجه و رتبۀ عظمای ایشان و مقامات و درجات غیرقابل حصر که نتیجۀ تحمّل مصایب وارده بر ایشان است؛ و آنهم چه مصائبی؟!

مصائب حضرت زینب(علیها السلام)

کسانی که درمعرض آزمایش سخت الهی واقع شده و مورد نزول بلا و مصایب بزرگ و بسیار قرارگرفته اندک نیستند ولیکن در میان همه، حضرت زینب علیها السلام امتیازویژه ای دارد و مصایب و نوایب او به حدی است که به این موضوع اشتهار یافته و او را امّ المصائب و محل تجمع و تمرکز آلام بی شمار و غصه ها و رنجهای بی پایان و جانکاه می دانند.

این مخدّره قابلیّت و استعدادی داشته که جز خدا کسی نمی تواند مقاماتش را بفهمد و مصایب ایشان نیز در خور مقاماتش بوده است. مصائبی که هر مصیبتی در کنار آن سهل و آسان می شود و در دنیا برای احدی اتفاق نیفتاده است. حتی اگر از میان انبیا و اولیای الهی به برخی از این مصائب گرفتار شدند، همۀ آنها باهم و در یک منزل به ایشان وارد نشده است. برای نمونه بعضی از شباهت های میان مصائب حضرت زینب (علیها السلام) و انبیای عظام را بیان می کنیم:

اگرحضرت آدم به مفارقت بهشت[5] و حوّا و به مصیبت هابیل[6] مبتلا شد ،این مظلومه به فراق حرم جدّ و برادر و مادرش که بهترین روضات بهشت بوده و به فراق برادر و مصیبت او و مصیبت فرزندان برادر و فرزندانش مبتلا شد.

اگرحضرت نوح به زحمت قوم خویش[7] مبتلا شد و به برکت خمسۀ طیّبه نجات یافت ، این بانو مبتلا شد به اهل کوفه و شام که بدتر از قوم نوح بود ند، و در دریای بلیّات غرق گردید!

حضرت ابراهیم به آتش نمرودیان[8] مبتلا شد و به قربانی کردن فرزندش[9] مأمور شد ، حضرت زینب (علیها السلام) به آتشی بدتر از نمرودیان در روز عاشورامبتلا شد. و این در حالی بود که ابراهیم (علیه السلام) در میان آتش، در فکر بیمار و اطفالش نبود و آتش بر ابراهیم گل و ریحان شد، اما آن مظلومه میان شعله های آتش با جانبازی خود از بانوان و اطفال محافظت می کرد!

حضرت یعقوب مبتلا شد به هجران یوسف و در مفارقت او چنان گریست تا دیده هایش نابینا شد[10] در حالیکه می دانست یوسف زنده است و در آخر به وصال یوسف رسید. این مظلومه مبتلا شد به مفارقت شش برادر و دو فرزند و چند تن جوان هاشمی که در عالم برای آنها نظیری نبود و همه را به چشمِ خود کشته و پاره پاره دید و صبر نمود!

اگر حضرت موسی مبتلا شد به فرعون و قارون[11]، بالاخره به آنها نفرین نمود و آنان به عذاب الهی مبتلا شدند. این مظلومه مبتلا شد به ابن زیاد و یزید که هردو بدتر از فرعون و قارون بودند!

اگر بر فرق زکریّا مِنشار نهادند[12]، سر و کتف این مظلومه آن قدر تازیانه و کعب نیزه زدند تا ورم نموده و سیاه و کبود شد!

یحیی را سر بریده[13] و در حضور سلطان حاضر نمودند، این مظلومه را اسیر نمودند و سر برادر را با او داخل مجلس یزید آوردند!

جرجیس[14] و دیگر پیامبران را بعد از اذیّت های فراوان کشتند. این مظلومه را نیز بعد از اذیّت های بسیار اسیر نمودند که هر یک از مصیباتش سخت تر از قتل بوده است!

یوسف به چاه[15] و زندان[16] مبتلا شد، این مظلومه نیز به زندان ابن زیاد و خرابۀ شام مبتلا شد!

حضرت زینب (علیها السلام) حتی در مصایبی که به جدّ نازنینش حضرت رسول و پدر و مادر و برادر ها صلوات الله علیهم اجمعین وارد آمده شریک بوده است.

اگر مشرکین خاکستر بر سر مبارک پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) ریختند[17]، اهل شام هم خاکستر گرم و دسته های نی آتش زده بر سر زینب ریختند.

اگرحضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلم) را نسبت هذیان گفتن دادند[18]، این مظلومه را نیز گفتند: «کذبت یا عدوّة الله»[19]

به گردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) ریسمان انداختند و به مسجد بردند، این مظلومه را هم بازو بسته و هم ریسمان به گردن انداختند، به مجلس ابن زیاد ملعون و یزید خبیث لعین بردند!

مادرش صدّیقۀ کبری (علیها السلام) را سیلی زدند.[20] این مظلومه را هم سیلی زدند!

مادرش را تازیانه و غلاف شمشیر زدند[21]، این مظلومه را با تازیانه و کعب نی اذیّت نمودند.

حضرت مجتبی (علیه السلام) را زخم زبان زدنداین مظلومه را نیز زخم زبان زدند.

جگر مبارک حضرت مجتبی (علیه السلام) را به زهر جفا قطعه قطعه کردند، جگراین مظلومه نیز به داغ جوانهایش پاره پاره نمودند!

با حضرت سیّد الشّهداء (علیه السلام) در جمیع مصایب و شداید شریک و سهیم بوده و هر داغ و مصیبتی را که برادر دیده، خواهر نیز دیده است. پس همانطور که در مصایب برادر شریک بود، در اجر و ثواب و مظلومیّت او نیز شریک بوده است. و هر اجری برای توسّل و گریه بر مصیبات برادر عطا می شود، در توسّل و گریه به حال خواهر مظلومه هم عطا می شود.

آنچه در این مختصرذکرشد قطره ای بود از دریای فضایل و مصائب حضرت زینب کبری (علیها السلام) که البته درک عظمت مصیبت وارده بر ایشان و مقامی را که در اثر تحمّل این مصیبت نایل شد، برای ما مقدور نیست. و خدا داند چه استعدادی در این وجود مبارک و عقل محض بوده که چنین امتحان شد و از همه ی امتحانات سربلند بیرون آمد و در هرحال ثابت قدم بود. از روی همین میزان می توان گفت:

اولاً: آن مخدره دارای استعدادی بوده که اغلب انبیاء چنین استعدادی را دارا نبوده اند.

دوماً: بر اساس اینکه مقامات ومثوبات هرکس به اندازه ی امتحانات اوست، لذا می توان ادعا کرد که حضرت زینب دارای مقاماتی است که دیگران از آن محروم بوده اند.

برگرفته از کتاب خصایص زینبیه

[1] الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏2؛ ص 253

[2] اقبال الاعمال 2/580

[3] التمحیص؛ ص 48

[4] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة؛ 4/119/190

[5] ر.ک: النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 27 به بعد.

[6] ر.ک: تفسیر قمی: ج 1، ص 165؛ النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 56.

[7] ر.ک: بحارالانوار: ج 11، ص 287 به نقل از قصص راوندی و النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 67 به بعد.

[8] ک: النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 103.

[9] ر.ک: النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 127؛ خصال: ج 1، ص 58،57؛ مجمع البیان: مجلد 4، ج 8، ص 710.

[10] ر.ک: خصال: ج 1، ص 272؛ روضة الواعظین: ص 493.

[11] ر.ک: النورالمبین: ص 234 به بعد.

[12] علل الشرایع: ص 80، النورالمبین: ص 399.

[13] بحارالانوار: ج 14، ص 181؛ النورالمبین: ص 400 به نقل از قصص راوندی.

[14] بحارالانوار: ج 14، ص 455؛ کامل ابن اثیر: ج 1، ص 214؛ عرائس

[15] تفسیر قمی ج 1 ص 374

[16] تفسیر قمی ج 1 ص 344

[17] بحارالانوارج 45 ص 114 وج 43 ص 197

[18] کامل ابن اثیر ج 2 ص 91

[19] وقعة الطف؛ ص 272

[20] کتاب سلیم بن قیس ج 2 ص 658

[21] کتاب سلیم بن قیس ج 2 ص 585

برگرفته شده از hadimag.com


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

 

هر چند زار و زرد و زمین گیر می شود

نوکر به پای روضه ی تو پیر می شود

با تو سرش همیشه بلند است یا حسین

بی تو میان خلق چه تحقیر می شود

ما را بس است این نمک سفره ی غمت

نوکر کنار سفره ی تو سیر می شود

من بی تو زود می روم از دست یا حسین

دنیا بدون یار نفس گیر می شود

امشب برای ما شب قدر است یا حسین

امشب زیارت همه تقدیر می شود

امضای کربلای مرا زودتر بزن

دارد زیارت نجفم دیر می شود

حیف از تنت که نقش زمین می شود حسین

طعمه برای نیزه و شمشیر می شود

تو می خوری زمین و حرم می خورد زمین

آن وقت هر سگ نجسی شیر می شود

آری تمام عرش خدا گریه می کنند

دستان زینب تو که زنجیر می شود

وحید محمدی


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی

شهید بهشتی و هماهنگی میان علم و عمل

به حُسن و خلق و وفا كس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انكار كار ما نرسد

اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده اند

كسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

شهید بهشتی انسان جامع و وارسته ای بود كه به آموختن اكتفا نكرد، بلكه عمل كردن را سرلوحه كار خویش و لازمه آموختن قرار داد و قله های كمال را با دو بال علم و عمل فتح كرد و موفقیت او نیز مرهون هماهنگی بین این دو مهم بود؛ چرا كه ناهماهنگی بین علم و عمل چه بسا انسان را از رسیدن به ساحل خوش بختی محروم می سازد و در گرداب نیستی می افكند. صفحه صفحه زندگی این رادمرد فرزانه، حاكی از ایمان و ایثار و اخلاص است و بدین سبب حیات سبزش برای عصرها و نسل ها آموزنده خواهد بود.

تواضع شهید بهشتى

یكی از خصیصه های اخلاقی شهید بهشتی تواضع و فروتنی است كه از صفات پسندیده و سفارش شده، در اسلام است. شهید باهنر درباره فروتنی این بزرگوار چنین گفته است: «خصلت های ایشان ممتاز بود. ایشان در عین آن متانت و ابهتی كه داشت ـ به لحاظ آن مقام و شخصیت ـ در عین حال، حالت تواضع و برخورد بسیار مؤدبانه اى، پر از احساس و عاطفه همراه با روان شناسی اصیل ژرف اسلامی داشتند. جلسات ایشان معمولاً همراه با صفا و نشاط بود و صداقت كاملی كه در قضاوت ها و اظهار نظرهایشان به چشم می خورد، اعتماد می آورد و اطمینان می بخشید».

حق پذیری شهید بهشتى

یكی از صفات شهید بهشتى، آن عالم ژرف اندیش، پذیرفتن حق بود، حتی اگر به ضرر او تمام می شد. همین كه می فهمید سخنی حق است، آن را می پذیرفت و این بیانگر صفای روح آن اسوه اخلاق است. مرحوم آیت اللّه ربانی املشی در این باره چنین می گوید: از بین همه خاطرات یك خاطره را، كه حاكی از روح بلند و ایمان قوی و حق طلبی و حق گویی او بود، هرگز فراموش نمی كنم. روزی یكی از دوستان ایشان در حضورش درباره بنی صدر مطالب انتقادآمیزی می گفت كه خلاف واقع بود. شهید بهشتی فورا به او اعتراض كرد و گفت: «این مطلب را من می دانم. به این صورت كه شما می گویید نیست». این خاطره از این جهت كه حاكی از اخلاق اسلامی شهید بهشتی بود به گونه ای كه در هیچ حال از حق نمی گذشت اگر چه به ضرر او باشد، برای من فراموش نشدنی است. چه خوب است كه مردم ما این حالات برجسته را در این رجال و شخصیت های دینی ببینند و از آنان درس زندگی اسلامی بیاموزند.

نظم و انضباط شهید بهشتى

یكی از ویژگی های اخلاقی شهید بهشتى، نظم بود. اگر نگاهی كوتاه به زندگی ایشان داشته باشیم تمام زندگی اش مشحون به نظم است و موفقیت چشم گیرش بیشتر در گرو نظم بوده و بدین وسیله این مسیر را با افتخار پیموده است. همسر ایشان در این باره می گویند: «مرحوم دكتر بهشتی بسیار منظم بودند. هر چند ایشان یك مرد سیاسی بودند و در جلسات زیاد شركت می كردند، چیزی كه من از وی به یاد دارم این است كه امكان نداشت دیرتر از موقع مقرر در جلسه ای حاضر شود و به هر وسیله ای كه بود در ساعت مقرر خود را به محل مورد نظر می رساندند.» شهید بهشتی می گفت: «ما تا در كارهای مان نظم نداشته باشیم، نمی توانیم كارهای مملكت را پیش ببریم».

بردباری شهید بهشتى

یكی از صفات پسندیده شهید بهشتی(ره)، صبر در مقابل ناملایمات بود. هر گاه با مشكلی مواجه می شد، عصبانی نمی شد؛ بلكه با صبر و متانت آن را حل می كرد. همسر ایشان درباره بردباری آن استوانه اخلاق و پاكی چنین گفته است: «من خصوصیتی را كه از ایشان در مدت 29 سال زندگی دیدم، ملایمت و صبر بود. ایشان به قدری صبر و ملایمت و متانت به خرج می داد كه انسان را خجالت زده می كرد. در سرتاسر زندگی این مرد مبارز و باتقوا یك مورد حتی عصبانیتی بی مورد به یاد ندارم».

شهید بهشتی و نحوه برخورد در خانه

كمك به همسر در كارهای منزل و نظارت بر رفتار و فرزندان، یكی از خصلت های امامان معصوم است. شهید بهشتی از این خصلت پسندیده بهره مند بود. او در منزل شریكی دل سوز برای همسرش بود. همسرش در این باره می گوید: «ایشان در كارهای خانه به من كمك می كردند و خرید لوازم مورد نیاز، رسیدگی به باغچه ها و گاهی شستن ظروف آشپزخانه از جمله كارهایی بود كه ایشان در منزل انجام می دادند. به درس بچه ها رسیدگی جدی می كردند. از وضع درس و مشكلات شان می پرسیدند و به آن ها كمك می كردند. در منزل اسراف و استفاده بی مورد و بی حد و حصر كم تر مشاهده می شد و این مدیون نظارت ایشان بر امور منزل بود.

باغبانی بیدار

در میان شب های یأس و ترس هم چون ستاره ای درخشید و نور پاشید. در برهه ای تاریك از زمان، هم چون آبشاری از خوبی ها سرازیر شد و به شستشوی اندیشه ها پرداخت. در خشك سالی ایمان و اعتقاد، چون باران رحمتی باریدن گرفت و سبزه ها را رویاند. در دوران تیره ستم كه جامعه در خواب هلا كت و حقارت فرو رفته بود، صدایی آرام، طنین انداز شد و به بیدارسازی خفتگان غفلت زده همت گماشت. در فصلی كه جز گیاهان هرز بی اعتقادی چیزی نمی رویید، او هم چون باغبانی بیدار آمد و در كنار باغچه اندیشه های سبز، جویی از معارف جاری كرد و به كالبد جامعه روحی دیگر بخشید.

خدمت به نسل جوان

در دورانی كه سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند كه جامعه اسلامی ایران را به یك جامعه مادی غربی تبدیل كنند و مردم را به سوی مسائل مادی سوق دهند و با این اقدام حساب شده استعمار، میان مردم و مذهب فاصله ایجاد كنند و با گذشت زمان دین را نیز به دست فراموشی سپارند و از انسان یك موجود مادی محض بسازند، دكتر بهشتی با همكاری دكتر باهنر در بخش برنامه ریزی كتاب وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین كتاب های تعلیمات دینی برای مدارس اقدام كرد. او از این طریق فكر دینی و آشنایی با قرآن را وارد كتب درسی نمود و با این كار نگذاشت گرد غربت بر روی گران بهاترین تحفه الهی به بندگانش، بنشیند و نسل جوان را با فرهنگ غنی اسلام آشنا ساخت و به آنان آموخت كه پیمودن راه كمال در سایه عمل به دستورهای دین است و كتاب عظیم قرآن نیز مفتاح معارف در همه عصرهاست. آری آیت اللّه بهشتی با چنین خدمت مهمی به نسل جوان و نوجوان، مانع آن شد كه فرهنگ بی پایه غرب، جای مكتب انسان ساز اسلام را بگیرد و با نوشتن مطالب آموزنده ای از قرآن و احادیث و گنجاندن آن ها در كتاب های درسى، روح دین داری را در نهال های نورسته جامعه زنده كرد و با این روش جوانان را به سوی اسلام هدایت كرد.

مظهر عدالت علوى

تو از هر در كه بازآیی بدین خوبی و زیبایى

دری باشد كه از رحمت به روی خلق بگشایى

پس از استقرار جمهوری اسلامى، حضرت امام خمینی(ره) مسئولیت دیوان عالی كشور را كه بالاترین مقام قضایی كشور است، در اسفندماه 1358 ش به دست با كفایت آیت اللّه بهشتی سپرد تا برای این تشكیلات حیاتی كه نقش مهم و تعیین كننده ای در جامعه دارد، با درك و درایت والای ایشان برنامه نو و دقیق فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج یابد. ایشان نیز در طول مدت این مسئولیتِ خطیر و شریف، منشأ خیر و خدمت بود و امور قضایی كشور را سر و سامان داد و انسجام بخشید و برای اسلامی كردن و اجرای كردن احكام اسلام، فعالیت های گسترده ای در این تشكل انجام داد و با به كارگیری قُضات عادل و عالم، نظام قضایی را دگرگون ساخت. آن همه تلاش بی وقفه او در این قوه فراموش نشدنی است و به راستی كه او مظهر عدالت علوی بود.

تندیس مظلومیت

شخصیت استثنایی آیت اللّه دكتر بهشتى، این فرزانه فاضل، تا هنگامی كه در قید حیات بود، هم چنان غریب و ناشناخته مانده بود. البته نمرودیان زمان او را خوب شناختند و به خوبی می دانستند كه او یكی از اركان این نظام مقدس اسلامی است و نقش مهم و تعیین كننده ای در تداوم بخشی به اهداف انقلاب اسلامی دارد. چون وجود او را مانعی در راه رسیدن به اهداف شوم شان می دیدند، لذا برای نیل به مقاصد شوم شان نخست اقدام به ترور شخصیت او نمودند و او را ابراهیم گونه در آتش سوزان تهمت ها افكندند.

اندیشه سیاسی شهید بهشتى

اندیشه و مشی سیاسی و اجتماعی شهید مظلوم بهشتی ناشی از ایدئولوژی اسلامی و نحوه برداشت او از تعالیم اسلام بود. او را باید یك عالم اسلام شناس و یك مصلح روحانی دانست كه به شیوه صددرصد اسلامی و بدون دنباله روی از غرب یا التقاط میان اسلام و شیوه های غربى، طالب اصلاح جامعه بود. او می اندیشید كه اسلام، هم دین است و هم دولت؛ هم ایدئولوژی است و هم نظام حكومت؛ هم دین است و هم زندگى. بنابراین، وی عالمی ربانی بود از تبار ابوذر و عمار، كه آرزو داشت اسلام در همه ابعادش از جمله بُعد سیاسى، مجددا در جامعه اسلامی و در جهان اجرا شود و به عنوان مكتبی كامل و تفكری مستقل از گرایش های شرقی و غربى، و نیروی جداگانه در عرصه جهانی حضور داشته باشد.

شهید بهشتى، معمار بزرگ تفكر انقلابى

شهید مظلوم دكتر بهشتی را می توان یكی از معماران بزرگ تجدید بنای تفكر انقلابی و تشكیلاتی انقلاب اسلامی ایران به شمار آورد؛ زیرا در زیر لوای رهبری امام امت به هدایت انقلاب پرداخت و آن را از انحراف و انزوا یا توقف و ركود محفوظ داشت و سرانجام در همین راه خون پاكش برای تداوم بخشیدن به انقلاب و رسوا كردن چهره اهریمنان و منافقان، بر زمین ریخت و روح پاكش به آسمان پرواز كرد. یادش جاودانه باد.

تشویق مبلغان به فراگیری زبان های خارجى

بدون شك فراگیری زبان های خارجی برای روحانیان كه عهده دار رسالتی بزرگند، امری حیاتی و ضروری است؛ به ویژه در این برهه كه به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) جهان تشنه اسلام ناب محمدی(ص) است، آموختن زبان های خارجى، كاری لازم و یكی از ابزارهای صدور اسلام و انقلاب به جهان شمرده می شود و از این طریق باید اسلام را از مرزها بیرون برد و پیام روح بخش آن را به گوش جهانیان رساند. دكتر بهشتی كه از مبلغان و مدافعان اسلام ناب بود، با توجه به فعالیت های فراوان، سه زبان عربى، انگلیسی و آلمانی را فرا گرفت و همواره طلاب را به یاد گرفتن زبان تشویق و ترغیب می كرد و خودش نیز زبان انگلیسی درس می داد تا روحانیان علاوه بر آشنایی با زبان، با جوامع و فرهنگ های مختلف آشنا گردند و بهتر بتوانند اسلام را به دنیا معرفی كنند.[1]

صلابت شهید بهشتی

شهید بهشتی، این فرزند راستین امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با آن همه تعبّد به خداوند، صفای باطن، پاكی روح و فداكاری گسترده ای كه در مورد امت مسلمان داشت، دشمن سرسخت معاندان اسلام و مسلمانان بود. شهید بهشتی در یكی از سخنرانی هایش می گوید: «ما زیر بار سختی ها، مشكلات و دشواری ها قد خم نمی كنیم. ما راست قامتان جاودان تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم كه یا كشته شویم یا زخم بخوریم و بر خاك بیفتیم و در غیر این صورت، هیچ قدرتی نمی تواند پشت ما را خم كند».

متانت و فروتنی شهید بهشتی

همسر شهید بهشتی نقل می كند: «چیزی كه در 29 سال زندگی مشتركمان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. به قدری صبر و متانت و خون سردی به خرج می داد كه انسان را خجالت زده می كرد. در سراسر زندگی مشتركمان به یاد ندارم این مرد مبارز و باتقوا لحظه ای عصبانیت بی مورد داشته باشد. رفتار و منش دكتر به گونه ای بود كه با اعضای خانواده و فرزندان یك الفت و دوستی برقرار كرده بود».

ایشان در جایی دیگر می گوید: «در سفری كه به كاشان رفته بودیم، شهید بهشتی بعد از سخنرانی وقتی می خواستند سوار ماشین شوند، یكی از پاسدارها خواست در خودرو را ببندد كه نزدیك بود دست پیرمردی لای در برود. دكتر پیاده شدند و دست آن مرد سالخورده را بوسیدند و حلالیت طلبیدند و دوباره سوار ماشین شدند».[2]

[1] www.tebyan-ardebil.ir

[2] پایگاه حوزه


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 6 آبان 1395نظر دهید »


بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!


به راستی گناه امام حسین علیه السلام چه بود که باید این چنین خود و خانواده و یارانش کشته می شدند و به اسارت گرفته می شدند؟!

روزی که شود «اِذا السماءُ انْفَطَرَت» وانگه که شود «اِذا النُّجومُ انْکَدَرَت»
من دامن تو بگیرم اندر «سُئِلَت» گویم: صنما! «بِأَیِّ ذنبٍ قُتِلَت؟!»
… وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئِلَتْ بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ (1)
و آنگاه که از زنده به گور شده پرسش شود: به کدامین گناه کشته شده است؟!
«مَوْوُودة» اسم مفعول مونث از ماده ی «وَأَدَ» به معنای دختری است که زنده در زیر خاک دفن شده باشد. (2) معنای اولیه ی این آیه، مربوط به زنده به گور کردن دختران نوزاد در عصر جاهلیت است؛ اما در بعضی از روایات در تفسیر این آیه توسعه داده شده است؛ بگونه ای که هرگونه مظلومیت را شامل می شود و از آن جایی که اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت سیدالشهدا علیه السلام مظلوم ترین های تاریخ هستند، بارزترین مصادیق این آیه ی شریفه می باشند.
از امام علی علیه السلام درباره ی معنای این آیه پرسیده می شود، حضرت می فرماید: «منظور از الْمَوْءُدَةُ به خدا سوگند مودت و ولایت ما است و به خدا سوگند که این آیه به صورت ویژه درباره ی ما است» (3)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «وَ إِذَا الْمَوْوُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ یعنی حسین علیه السلام.» (4)
در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه آمده است: « الْمَوْءُدَةُ کسی است که در راه محبت و ولایت ما کشته شود.» (5)
به راستی گناه امام حسین علیه السلام چه بود که باید این چنین خود و خانواده و یارانش کشته می شدند و به اسارت گرفته می شدند؟!
از امام علی علیه السلام درباره ی معنای این آیه پرسیده می شود، حضرت می فرماید: «منظور از الْمَوْءُدَةُ به خدا سوگند مودت و ولایت ما است و به خدا سوگند که این آیه به صورت ویژه درباره ی ما است»

گناه امام حسین (علیه السلام) این بود که حق بود و باطل نبود!
امام حسین (علیه السلام)، پیشوای جریانی خطیر به نام «تشیع» بود که بزرگ ترین جرم و گناهش، خودش و وجودش بود؛ و تنها راه پاک کردن این جرم و گناه، از میان برداشتن او و نابود کردنش بود. امام حسین(علیه السلام) ادامه دهنده ی راستین راه اسلام و قرآن بود و این از نظر شیاطین گناهی نابخشودنی بود.
تیری که در روز عاشورا بر قلب حسین (علیه السلام) نشست و خون ثار الله را بر زمین ریخت، در واقع در روز سقیفه رها شده بود که در روز عاشورا به هدف نشست.
آن که طرح بیعت شورا فکند خود همان جا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان تیر، کاندر نینوا شد بر نشان

گناه امام حسین (علیه السلام) این بود که فرزند علی بود!
در تاریخ نقل شده است آن گاه که امام حسین (علیه السلام) تمام یاران خود را از دست داد و برای جنگ آهنگ دشمن نمود، برای آخرین بار جهت اتمام حجت خطاب به آنان فرمود: «واى بر شما! چرا با من مى جنگید؟ آیا سنّتى را تغییر داده ام؟ یا شریعتى را دگرگون ساخته ام؟ یا جرمى مرتکب شده ام؟ و یا حقّى را ترک کرده ام؟» اما دشمن لجوج و کینه ای با کمال وقاحت خطاب به امام گفتند: «اِنّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لِاَبِیک؛ ما به خاطر کینه اى که از پدرت به دل داریم، با تو مى جنگیم و تو را مى کشیم.» (6)
گناه امام حسین(علیه السلام) این بود که آزاده بود و زیر بار زور نمی رفت!
معرکه ی عاشورا لبریز است از شعارهایی که از آسمان عزت و آزادگی بر صحرای کربلا می باریدند: مرگ در نظر من چیزی جز سعادت نیست و زندگی و سازش با ستم گران چیزی جز ننگ و خواری نیست (اِنّی لاارَی الموتَ الّا سعادةً و لا الحیوةَ مع الظالمینَ الّا بَرَماً)
مرگ با عزت بهتر است از زندگی ذلیلانه (الموتُ فی عِزٍّ خیرٌ من حیاةٍ فی ذُلٍّ)
مرگ در راه عزت و آزادگی چیزی جز زندگی جاویدان نیست (لَیسَ الموتُ فی سبیلِ العِزِّ الّا حیاةً خالدةً)
من کسی نیستم که از مرگ بترسم (لیس شأنی شأنَ من یَخافُ الموتَ)
آن گاه که امام حسین (علیه السلام) تمام یاران خود را از دست داد و برای جنگ آهنگ دشمن نمود، برای آخرین بار جهت اتمام حجت خطاب به آنان فرمود: «واى بر شما! چرا با من مى جنگید؟ آیا سنّتى را تغییر داده ام؟ یا شریعتى را دگرگون ساخته ام؟ یا جرمى مرتکب شده ام؟ و یا حقّى را ترک کرده ام؟» اما دشمن لجوج و کینه ای با کمال وقاحت خطاب به امام گفتند: «اِنّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لِاَبِیک؛ ما به خاطر کینه اى که از پدرت به دل داریم، با تو مى جنگیم و تو را مى کشیم.»
من از مرگ نمی ترسم. روح من بزرگ تر از آن است (لَستُ اخافُ الموتُ اِنَّ نفسی لَاَکبرُ مِن ذلک)
ذلت و خواری از ما دور باد (هَیهاتَ مِنّا الذلةُ) (7)
گناه امام حسین(علیه السلام) این بود که امر به معروف و نهی از منکر کرد و برای اصلاح امت اسلامی قیام کرد!
«اصلاح مفاسد» هدف اصلی قیام امام حسین (علیه السلام) بود؛ در وصیتی كه آن حضرت برای برادرش محمد حنفیه مرقوم فرمودند، جمله ی معروفی است كه می فرمایند: «اِنّی لَم اَخرُج اَشِراً و لا بَطراً و لا مُفسِداً و لا ظالماً و اِنّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّةِ جدّی؛ من نه برای گردش و تفریح از مدینه بیرون می روم و نه برای این که فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بكنم؛ فقط برای اصلاح در امت جدم قیام می كنم.
حضرت به دنبال این جمله می فرماید: «و اَن آمُرَ بِالمعروفِ و اَنهَی عَنِ المُنكرِ؛ و این كه امر به معروف و نهی از منكر كنم.» (8)
گناه امام حسین(علیه السلام) این بود که با حیوان پلیدی مثل یزید بیعت نمی کرد!
وقتی یزید ملعون بر اریکه ی سلطنت تکیه زد، به والی مدینه دستور داد از حسین بن علی (علیه السلام) بیعت بگیرد ولی با مقاومت شدید حضرت مواجه شد. امام در این باره جملات کوبنده ای دارد:
کسی مثل من با کسی مثل یزید هرگز بیعت نمی کند! (مثلی لایُبایِعُ مِثلَه) (9)
نه! به خدا سوگند نه ذلیلانه دستم را برای بیعت دراز می کنم و نه مانند بردگان فرار می کنم! (لا و اللهِ لااُعطیكم بِیدی اِعطاءَ الذلیلِ و لااَفِرُّ فِرارَ العبید)
و در پایان،

گناه امام حسین (علیه السلام) این بود که عاشق و دل باخته ی خدا بود!
تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود اندر ره عشق و عاشقی بر نشود
آری، در مسلخ عشق جز نکو را نکشند! روبه صفتان زشت خو را نکشند! گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز؛ مُردار بوَد هر آن که او را نکشند!
بزرگان عرفان حدیثی را از عالم قدس و از زبان پروردگار عاشقان چنین نقل می کنند: «هر کس به دنبال من باشد، مرا می یابد؛ و هر کس مرا بیابد مرا می شناسد؛ و هر کس مرا بشناسد مرا دوست می دارد؛ و هر کس مرا دوست بدارد، مرا عاشق می شود؛ و هر کس عاشق من شود، من نیز عاشق او می شوم؛ و کسی که من عاشقش شدم، او را می کشم؛ و کسی که می کشم، دیه اش بر من است؛ و من خود دیه ی اویم.» (10)
حضرت سلطان عشق، اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا با معشوق معبودش چنین نیایش می کند:

خدایا! دوست دارم در راه محبت و بندگی تو هفتاد هزار بار كشته شوم و دوباره زنده شوم!
الهی و سیّدی! وَدَدتُ اَن اُقتَلَ و اُحیَی سبعینَ الفِ مَرّةٍ فی طاعتِك و مَحَبّتِك. (11)

پی نوشت ها:
1. تکویر، 8 و 9
2. تفسیر نمونه، ج 26، ص 177
3. تفسیر الصافی، ج 5، ص 291
4. تفسیر الصافی، ج 5، ص 291
5. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 591
6. ینابیع المودة، ج 3، ص 79
7. پیام های عاشورا، جواد محدثی
8. آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، علامه مصباح یزدی، ص 142
9. ناسخ التواریخ، ج1، ص 386
10. اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری
11. پیام های عاشورا، جواد محدثی ص 141

حامد شاد

منبع : پایگاه عرفان


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 5 آبان 1395نظر دهید »

 















از منظرحضرت علامه جوادي آملي مطرح گرديد:


سرّ كنار هم قرارگرفتن علامت نماز و زيارت اربعين در روايت امام عسكري(علیه السلام)
اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست كه از نشانه هاي ايمان است، بلكه طبق اين روايت در رديف نمازهاي واجب و مستحب قرار گرفته است. برپايه ي اين روايت، همان گونه كه نماز ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه ي كربلا نيز ستون ولايت است.
قرائت زيارت گهربار اربعين حسيني بعنوان يك علامت اختصاصي براي شيعيان در روايات به شمار مي رود كه امام حسن عسكري(سلام الله عليه) بدان تصريح كرده اند.
بي شک بيان دو علامتِ نماز پنجاه و يک رکعت و زيارت اربعين در لسان امام معصوم(علیه السلام) داراي حکمت مهمي است وسؤالي که در ذهن خطور مي کند اينست که چرا از بين اين پنج علامت، زيارت اربعين در کنار علامت نمازهاي واجب روزانه به اضافه نمازهاي نافله که جبران کننده نقص و ضعف نمازهاي واجب است قرار گرفته است؟!
بدين جهت بر آن شديم تا حکمت آنرا از منظر حکيم متأله حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي در کتاب شکوفايي عقل در پرتو نهضت حسيني جويا شويم که در ذيل از نظر شما خوبان مي گذرانيم.
معظم له با اشاره به روايت امام معصوم در بخشي از اين کتاب مرقوم داشتند:
امام حسن عسگري (عليه السلام) فرمودند: «علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسين و زيارة الأربعين و التختّم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحيم»؛ «نشانه هاي مؤمن و شيعه، پنج چيز است: اقامه نمازِ پنجاه و يک رکعت، زيارت اربعين حسيني، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم»
ايشان مراد از نماز پنجاه و يک رکعت را همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهاي نافله برشمردند که جبران کننده نقص و ضعف نمازهاي واجب است و آورده اند:
مراد از نماز پنجاه و يک رکعت، همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهاي نافله است که جبران کننده نقص و ضعف نمازهاي واجب است؛ به ويژه اقامه نماز شب در سحر که بسيار مفيد است. نماز پنجاه و يک رکعت به شکل مذکور از مختصات شيعيان و ارمغان معراج رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. شايد سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن اين باشد که دستورش از معراج آمده است و نيز انسان را به معراج مي برد.
موارد ديگري نيز که در روايت ياد شده، همگي از مختصات شيعيان است؛ زيرا فقط شيعه است که سجده بر خاک دارد و نيز غيرشيعه است که يا بسم الله الرحمن الرحيم را نمي گويند يا آهسته تلفظ مي کنند. همچنين شيعه است که انگشتر به دست راست کردن و نيز زيارت اربعين حسيني را مستحب مي داند.
مرجع جهان تشيع با رد برداشت منظور از زيارت اربعين بمعناي زيارت چهل مؤمن مرقوم داشتند:
مراد از زيارت اربعين، زيارت چهل مؤمن نيست؛ زيرا اين مسأله اختصاص به شيعه ندارد و نيز «الف و لام» در کلمه «الاربعين»، نشان مي دهد که مقصود امام عسکري (عليه السلام) اربعين معروف و معهود نزد مردم است.
ستون دين خدا نماز و عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است
صاحب تفسير تسنيم در ادامه به اهميت والاي زيارت اربعين اشاره وآنرا بعنوان ستون ولايت دانسته و ابراز داشتند:
اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست که از نشانه هاي ايمان است، بلکه طبق اين روايت در رديف نمازهاي واجب و مستحب قرار گرفته است. برپايه اين روايت، همان گونه که نماز ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه کربلا نيز ستون ولايت است.
به ديگر سخن، براساس فرموده رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم): عصاره رسالت نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن و عترت است؛ «إني تارک فيکم الثقلين… کتاب الله و… عترتي أهل بيتي». عصاره کتاب الهي که دين خداست، ستوني دارد که نماز است و عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است که اين دو ستون در روايت امام عسکري (عليه السلام) در کنار هم ذکر شده است؛ امّا مهمّ آن است که دريابيم نماز و زيارت اربعين انسان را چگونه متدين مي کنند.
نماز و زيارت اربعين در کنار هم، انسان را چگونه متدين مي کنند؟
درباره نماز، ذات اقدس الهي، معارف فراواني را ذکر کرده است. مثلا ً فرموده: انسان، فطرتاً موحّد است، ولي طبيعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شيرين از خير جلوگيري مي کند، مگر انسان هاي نمازگزار که آنان مي توانند اين خوي سرکش طبيعت را تعديل کنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن به درآيند و مشمول رحمت هاي خاص الهي باشند؛ (إنّ الإنسان خلق هلوعاً * إذا مسّه الشرّ جزوعاً * و إذا مسّه الخير منوعاً * إلّا المصلّين)
زيارت اربعين نيز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز مي دارد و گفته شد که هدف اساسي سالار شهيدان نيز تعليم و تزکيه مردم بوده است و در اين راه، هم از طريق بيان و بنان اقدام کرد و هم از راه بذل خون جگر که جمع ميان اين راه ها از ويژگي هاي ممتاز آن حضرت (عليه السلام) است.
خلاصه آن که رسالت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تعليم کتاب و حکمت از يک سو و تزکيه نفوس مردم از سوي ديگر بود تا هم جاهلان را عالم نمايد و هم گمراهان را هدايت کند و در نتيجه، جهل علمي و جهالت عملي را از جامعه جدا سازد. همين دو هدف در متن زيارت اربعين سالار شهيدان (عليه السلام) تعبيه شد؛ چنان که منشأ ددمنشي منکران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنيا و شيدايي زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّش منکران ولايت و دشمنان امامت نيز همان غَطْرَسه دنيا و دلباختگي به آن بود، که در بخشي از زيارت اربعين به آن اشارت رفته است: «و تَغطْرَس و تَرَدّي في هواه»

ويژگي عدد چهل درباره? امام حسين (عليه السلام)
اربعين و عدد چهل خصوصيتي دارد كه ديگر ارقام آن را ندارد. غالب انبياي الهي در سنّ چهل سالگي به رسالت مبعوث شدند و ملاقات خصوصي حضرت موسي (عليه السلام) و ذات اقدس الهي چهل شب بود و در نماز شب سفارش شده است كه چهل مؤمن را دعا كنيد و همسايگان را تا چهل خانه گرامي بداريد. اين ها نشان مي دهد كه عدد چهل از برجستگي خاص برخوردار است.
در روايات اسلامي چنين آمده است: زميني كه روي آن انبيا و اولياي الهي و بندگان مؤمن، خدا را عبادت كرده اند، چهل روز در مرگ آنان مي گريد، ولي در شهادت امام حسين (عليه السلام) آسمان و زمين، چهل روز خون گريه كردند. البته اشك يا خون را در اين گونه از روايات نبايد بر اشك يا خون ظاهري حمل كرد؛ چنان كه نبايد آن را انكار كرد.
چرا که براي تحقيق اين موارد، علم مخصوص لازم است كه اصطلاح و متخصصان ويژه خود را دارد كه اهل ولايت و علماي بزرگ ديني اند. آنان اين گونه از احاديث را با جان پذيرفتند و فهميدند كه آسمان و زمين خونْ گريه مي كنند. از امام زمان (عليه السلام) نيز نقل شده است كه به امام حسين (عليه السلام) عرض مي كنند: اگر اشك چشم تمام شود، برايت خون مي گريم؛ «و لأبكينّ عليك بدل الدموع دماً» .
گفتني است: گراميداشت ياد متوفا پس از مرگ او در همه ملل و اديان رسميت دارد و بعضي با گذشت يك ماه و بسياري نيز پس از چهل روز از متوفاي خود تجليل مي كنند. در ميان مسلمانان، به ويژه شيعيان، پس از شهادت امامان معصوم (عليهم السلام) در نخستين اربعين آنان مراسم گراميداشت انجام مي شده است؛ ولي شهادت امام حسين (عليه السلام) اين ويژگي را دارد كه روز اربعين حسيني هر ساله تا قيامت ادامه خواهد داشت.

زيارت مأثور در اربعين
در روايات شيعه براي روز اربعين حسيني دستورهايي وجود دارد؛ مانند خواندن زيارت مخصوص آن روز در پيش از ظهر كه پس از آن دو ركعت نماز نيز خوانده مي شود و دعا در آن وقت مستجاب است.
در زيارت اربعين، هدف قيام امام حسين (عليه السلام) همان هدف رسالت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته شده است. براساس قرآن و نهج البلاغه، هدف رسالت انبياي الهي، دو چيز است: يكي عالم كردن مردم و ديگري عاقل نمودن آن ها با تهذيب نفس.
امام حسين (عليه السلام) نيز كه به حساب ملكوت و اتصال نور وجودي، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و صاحب ولايت؛ «حسين منّى و أنا من حسين» ، بايد مردم را عالم و عادل كند؛ يعني احكام و دستورها و معارف دين را به آنان بيآموزاند و آنان را اهل عمل كند.
همه اهل بيت (عليهم السلام) اين وظيفه را به عهده داشتند و با تدريس، ارشاد، سخنراني و نوشتن نامه به وظيفه خود عمل مي كردند؛ ولي سيدالشهدا (عليه السلام) افزون بر كارهاي ياد شده، به سبب يأس از تأثير اساسي اين ابزار در شرايطي قرار گرفت كه خون جگر خود را نيز براي نيل به هدف اعطا كرد. تنها آن حضرت (عليه السلام) بود كه هم مبارزه فرهنگي و سياسي و اجتهادي داشت، هم نبرد جهادي.
چنان كه در زيارت اربعين آن حضرت مي خوانيم: «فأعذر فى الدعا و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة» ؛ يعني آن حضرت (عليه السلام) با اتمام حجت بر خلق، هر عذري را از امت رفع كرد و اندرز و نصيحت آنان را با مهرباني انجام داد و خون پاكش را در راه تو اي خدا نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهي نجات دهد.

 

 


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 4 آبان 1395نظر دهید »

مطالب زیر گزیده ای از توصیه ها و وصایای آیت الله سید علی قاضی (رحمه الله علیها) است که به شاگردان و اطرافیان خود فرموده اند و در اینجا به اختصار ذکر می گردد.

باشد که کلامشان چون صاعقه ای بر قلبمان بدرخشد و راهنمایمان در تاریکی ها باشد.

نماز
شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است].
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

دعا در قنوت نماز
آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.

قرآن
آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که: هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 ه.ق یا 260 ه.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!
آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…
و نیز:بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.

نماز شب
اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.
علامه طباطبایی می فرمودند: چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!
حاج سید هاشم حداد می فرمودند: مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.

توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام)
آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: …. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.

توسل به حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)
محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد.سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

دعا برای فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت صلوات الله علیه در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

دل هیچ کس را نرنجانید!
دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!
تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد

رفع ناراحتی های روحی
آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.

حق الناس
آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم: مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.
آقای قاضی فرمودند: هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.

اوراد و اذکار معمول
بر شما باد به التزام به وردهای معمول که در دسترس هر یک از شماست؛ و سجده معهوده از 500 مرتبه تا هزار بار.

رفتن به مساجد
زیارت مشهد اعظم برای کسی که مجاور آنجاست در هر روز، و رفتن به مساجد معظمه در حد امکان و همین طور سایر مساجد، همانا مؤمن در مسجد مانند ماهی در آب است!

زیارت برادران مومن
زیاد به زیارت و دیدار برادران نیک سیرت بروید، چرا که آنها برادران شما در پیمودن راه و رفیق در مشکلات هستند.

رفع گرفتاری
علامه لاهیجانی انصاری روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟ در جواب فرمودند: پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:
«اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء: بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد.»

حدیث عنوان بصری
آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب روح مجرد می فرمایند: آقای قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد، روایت عنوان بصری را دستور می دادند به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک إلی الله، تا آن را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. و علاوه بر این می فرموده اند باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی، دو بار آن را مطالعه نمایند.

دعای کمیل و زیارت جامعه
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: ایشان خصوصاً سفارش می کردند که دعای کمیل را در شب های جمعه بخوانید و خواندن زیارت جامعه (در اواخر مفاتیح الجنان مذکور است) را در روزهای جمعه تأکید داشتند.

حضور قلب
حجت الاسلام آقای دکتر مرتضی تهرانی می فرمایند: آیت الله قاضی در پاسخ شخصی که از ایشان تقاضای سفارش کرد، فرمودند:
قلم و کاغذ از جیبت درآور و بنویس:
سررشته دولت ای برادر به کف آر وین عمر گرانمایه به خسران مسپار
یعنی همه جا با همه کس در همه جا می دار نهفته چشم دل جانب یار

توصیه به توبه و استغفار
برادران عزیزم! خداوند متعال شما را برای طاعتش موفق نماید هشیار باشید که به ماههای حرام وارد شده ایم، پس چه بزرگ است و تمام نعمتهای باری تعالی بر ما؛ پس قبل از هر چیز بر ما واجب و لازم است که توبه نمائیم با شرائط لازم و نمازهای ویژه، سپس از گناهان کبیره و صغیره به قدر توان دوری نماییم.
پس شب جمعه یا روز شنبه نماز توبه بخوانید شب جمعه یا روز آن سپس روز یکشنبه از روز دوم ماه اعاده کنید آن را. سپس ملازم باشید به مراقبه صغری و کبری و محاسبه و معاقبه نفس به آنچه که شایسته و لازم است. [منظور از مراقبه صغری، محاسبه نفس است از جهت صدور گناه و خطا حتی ترک مستحبات و ارتکاب مکروهات و مراقبه کبری، دوام ذکر و توجه و عدم غفلت در حد امکان]. پس همانا در آن یادآوری برای کسی است که اراده دارد متذکر شود یا از خدا بترسد. سپس به دلهایتان توجه نمائید و مرضهایی که در اثر گناه است مداوا کنید و به وسیله استغفار، عیبهای بزرگ تان را کوچک و کم نمائید.

مرحوم قاضی به همه سفارش می کردند این ذکر را قرائت کنند: استغفر الله الذی لا اله الا هو من جمیع ظلمی و جوری و إسرافی علی نفسی و أتوب إلیه: از خداوند که معبودی جز او نیست به خاطر تمامی ظلم ها و گناهانم و ستمی که بر خود روا داشته ام طلب بخشش می کنم و به سوی او باز می گردم.

برآورده شدن حاجت
مرحوم قاضی قرائت دعای زیر (دعای سریع الاجابه، مفاتیح الجنان) را به مدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید می دانستند: إلهی کیف أدعوک و أنا أنا و کیف أقطع رجایی منک و أنت أنت؟ إلهی أذا لم أسئلک فتعطین فمن ذاالذی أدعوه فیعطینی؟ ألهی إذا لم أدعک فستجیب لی، فمن ذاالذی أدعوه فیستجیب لی؟ إلهی إذا لم أتضرع إلیک فترحمنی فمن ذا الذی أتضرع إلیه فیرحمنی؟ إلهی فکما فلقت البحر لموسی و نجیته أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد و إن تنجینی مما أنا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر أجل بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین.

عرضه خود به امیرالمؤمنین
حاج سید عبدالکریم کشمیری(ره) می فرماید: روزی با آقا سید مهدی قاضی، فرزند استادم آقا میرزا علی قاضی (ره) در مسجد هندی نشسته بودیم. ایشان گفت: شما که در برخی امور ماهر و متبحر هستید بگویید پدرم به من چه وصیتی کرده است؟ من بلافاصله به پشت بام مسجد رفتم و تأملی کرده، ذکری بر زبان راندم. به دلم الهام شد آقای قاضی به وی دو نصیحت کرده است: اول این که هر روز خودت را بر امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه کن و دیگر این که اگر فقر و فاقه به تو فشار آورد به قصد کمک مالی، به منازل و بیوت مراجع نرو.

دعای «یا من احتجب…»
آقای سید هاشم حداد در موقع خوابیدن دعای اللهم یا من إحتجب بشعاع نوره… را قرائت می کردند و چه بسا می شد که در قنوت نماز می خواندند. و چون از بعضی از شاگردان دیگر مرحوم قاضی شنیده شده است، معلوم می شود اصلش از مرحوم قاضی بوده است.
این دعا با مختصر اختلافی در لفظ، در مهج الدعوات ص 108 مرحوم سید بن طاووس موجود است که آن را از محمد ابن حنیفه از رسول خدا (ص) روایت نموده است و برای آن آثار و خواص عجیبی را نقل کرده است.

تقویت حافظه
آن مرحوم برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین (دو سوره مبارکه ناس و فلق) را سفارش می فرمودند.

مدد از روح بزرگان
آقای قاضی(ره) به همه توصیه می کردند که: اگر قبری از امام زادگان یا علما و بزرگان در اطرافتان یا شهرتان است حتماً بروید.

عمل به دانسته ها
برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی، بدان که تو عارف خواهی بود.

کلید سعادت دنیا و آخرت
سید علی آقا قاضی در یکی دیگر از نامه هایش چنین می نگارد: بسم الله الرحمن الرحیم، بعد حمدالله جل شأنه و الصلاة والسلام علی رسوله و آله؛ حضرت آقا! تمام این خرابی ها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است؛ و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إن شاء الله نمی رسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا؛ پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاء الله تعالی باشید و این است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنیا و آخرت؛ پس فکر و ملاحظه نمائید چه چیز شما را از او مانع و مشغول می کند، اگر عاقلی!

و به جهت تسهیل این معنی چند چیز دیگر به سر کار بنویسد بلکه از آنها استعانتی بجوئی:
اول بعد از تصحیح تقلید یا اجتهاد مواظبت تامه به فرائض خمسه و سائر فرائض در احسن اوقات؛
و سعی کردن که روز به روز خشوع و خضوع بیشتر گردد؛
و تسبیح صدیقه طاهره صلوات الله علیها بعد از هر نماز؛
و خواندن آیه الکرسی کذلک ؛
و سجده شکر و خواندن سوره یس بعد از نماز صبح؛
و واقعه در شبها؛
و مواظبت بر نوافل لیلیه؛
و قرائت مسبّحات در هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در شفع و وتر و استغفار هفتاد مرتبه در آن و ایضاً بعد از صلاة عصر؛
و این ذکر را بعد از صلوات صبح و مغرب یا در صباح و عشاء ده دفعه بخوانید: لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم.
مدتی به این مداومت نمائید بلکه حالی رخ دهد که طالب استقامت شوید إن شاء الله تعالی.

منبع: http://www.hawzah.net


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 2 آبان 1395نظر دهید »
























حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی می فرمودند:


هیچ دلیلی بر انحصار ولایت و عصمت در امامان معصوم علیهم السلام نیست. از همین رو می توان گفت: زینب کبری و حضرت ابوالفضل العباس علیهما السلام نیز، در حدّ خود معصوم و ولی الله بودند. غیر ولیّ خدا، نمی تواند در پاسخ آن ملعون که گفته بود: (( کیف رایت صنع الله باخیک واهل بیتک ))، بفرماید: (( ما رأیتُ إلا جمیلاً )). ولایت زینب کبری علیها السلام را امام سجاد علیه السلام با جملۀ (( انت بحمد الله عالمة غیر معلمة، و فهمة غیر مفهمة )) إمضاء فرمود.


     برگرفته شده از کتاب جام حضور تألیف حجت الاسلام و المسلمین سیّدعباس موسوی مطلق
     منبع : پایگاه اطلاع رسانی حضرت حجت الاسلام والمسلمین سیدعباس موسوی مطلق


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 29 مهر 1395نظر دهید »

 

حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله می فرمایند:

حسین بن علی علیه السلام: ما برای اصلاح جامعه قیام کرده ایم!
نهضت حسینی به نسل آگاه درس می دهد که اگر مشکل دینی داری، خود را اصلاح کن و اگر صالح هستی، برخیز و مصلح جوامع بشری باش؛ اگر مشکل اخلاقی داری، پیرو رهبران الهی باش؛ و اگر مشکل اندیشه و فکر نداری، برخیز وامام دیگران باش. از دستورهای حسین بن علی علیه السلام و رهبری های آن حضرت و سایر ائمه علیهم السلام این است که ما برای اصلاح جامعه اسلامی قیام کرده ایم.
                                                                                                                                                                                         شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 29 مهر 1395نظر دهید »

 

امام حسین علیه السلام می فرمایند:

 

مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِ ؛

هر که خدا را ، آن‌گونه که سزاوار اوست ، بندگی کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند.

              
                                                                                     بحار الأنوار، ج 68، ص186


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 29 مهر 1395نظر دهید »

1 2 3 4 5 6 ...7 ...8 10 12