موضوعات: پژوهشی
   دوشنبه 4 بهمن 1395نظر دهید »

استاد فاطمي نيا:

سحرها را از دست ندهيد ؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد نماز (نافله شب) بخوانيد.
در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و… اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند!
سحرها را ضايع نكنيم ، اگر نماز مستحبي هم نخوانديم ، حداقل ده مرتبه ” يا ارحم الرّاحمين” بگوييم!
اگر آن را هم انجام ندادي اقلاً رو به قبله بنشين و بگو:
” سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر”
یک صلوات که میتوانی بفرستی
اگر در چند سحر با جانت و تمام وجودت اين جمله را بگويي ،عالمت عوض ميشود عاشق خدا میشوی…


موضوعات: پژوهشی
   دوشنبه 4 بهمن 1395نظر دهید »


موضوعات: پژوهشی
   شنبه 2 بهمن 13951 نظر »

آیت الله سیدابراهیم خسروشاهی، از شاگردان امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره)، در ساعات اولیه صبح امروز مورخ 2 بهمن 1395، درگذشت.

این عالم فقید در سال ۱۳۰۳ در کرمانشاه به دنیا آمد، پدرش سید هاشم فرزند حاج سیدجعفر از متدینین خسروشاه ( خسروشهر)، در مسیر سفر زیارت عتبات عالیات، در کرمانشاه رحل اقامت می‌افکند، بعد از اینکه همسرش فوت می‌کند، با خانواده‌ای یزدی‌الاصل، وصلت می‌کند. آیت‌الله خسروشاهی ثمره این ازدواج مبارک است، پدر برای این که به روایت «در فتنه‌های آخرالزمان به قم پناه ببرید» عمل کرده باشد، به قم مهاجرت می‌کند و زمانی که آیت‌الله خسروشاهی ۷-۸ ساله بوده از دنیا می‌رود.

پس از فوت پدر، کودکی آیت‌الله خسروشاهی، به سرپرستی مادر به سختی سپری می‌شود و در عنفوان جوانی تقدیری مبارک او را به محضر مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عباس تهرانی می‌کشاند.

وی فریفته اخلاق و جاذبه‌های معنوی آیت‌الله شیخ عباس تهرانی می‌شود و میل به طلبگی در او شدت می‌یابد و با اینکه از سختی‌های زندگی طلبگی و مشکلات طلبه‌ها و حوزه‌های علمیه با خبر است با تنی چند از دوستانش خدمت آن بزرگوار می‌رسند و از ایشان می‌خواهند که دروس حوزوی را در محضرش آغاز کنند، آیت‌الله تهرانی که از شاگردان برجسته حاج شیخ عبدالکریم حائری به شمار می‌رفته، دروس مقدماتی حوزه را برای این گروه کوچک تدریس می‌کنند.

آیت‌الله خسروشاهی، وقتی با فدائیان اسلام و سپس با امام خمینی آشنا می‌شود، شجاعانه و عاشقانه در وادی مبارزه با رژیم طاغوت قدم می گذارد.

در مدرسه فیضیه با علامه طباطبایی آشنا می‌شود و رابطه‌شان به دوستی نزدیکی می‌انجامد و در جلسات تفسیر و اخلاق ایشان شرکت می‌کند . او همچنین به مجلس درس فقه آیت‌الله العظمی بروجردی راه می‌یابد و از آنجا وارد جرگه اصحاب جامع‌الاحادیث می‌شوند . دروس خارج اصول را نزد مرحوم عبدالجواد اصفهانی شاگردی می‌کند و در بحث‌های فقهی منزل مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی به همراه بزرگانی چون مرحوم آیت‌الله شیخ علی‌پناه اشتهاردی و مرحوم آیت‌الله مشکینی حاضر می‌شود.

آیت الله خسرو شاهی به امر آیت‌الله العظمی گلپایگانی برای تبلیغ به کرمانشاه می‌رود و بعد از محرم ۴۲ که به خاطر سخنرانی‌اش در عاشورا در کرمانشاه به شهربانی احضار شد، برای فرار از آزار و اذیت‌های سازمان امنیت و به عشق امام خمینی، رهسپار نجف می‌شود و ضمن حضور در درس امام  از محضر مرحوم سیدعبدالاعلی سبزواری در درس خارج بهره می‌برند تا اینکه به امر امام خمینی دوباره به کرمانشاه باز می‌گردد.

بعد از ازدواج دخترش با حجت‌الاسلام شیخ محسن حبیبی، به تهران کوچ می‌کند و بعد از انقلاب علی‌ رغم دعوت بزرگانی چون شهید دکتر بهشتی، به مناصب قضایی و دولتی نزدیک نمی‌شود و به اقامه نماز جماعت در مسجد المهدی(عج) و تدریس بعضی از دروس حوزوی در مدارس علمیه تهران از جمله مروی بسنده می‌کند.


موضوعات: پژوهشی
   شنبه 2 بهمن 1395نظر دهید »

ایثار بهترین کرامت اخلاقی

ایثار در لغت چنین آمده است: ( ایثار، برگزیدن غرض دیگران را برغرض خویش مقدم داشتن، منفعت غیر را برمصلحت خود مقدم داشتن، و این كمال درجه سخاوت است.كرامت كردن، ایثارگری آن است كه ایثار میكند یا آماده ایثاراست) 1
ایثار از آن مفاهیمی است که ابعاد گسترده ای را در بر می گیرد این خصیصه والای انسانی در همه بخش های زندگی انسان حضور و بروز دارد .
ایثار موجب جلب رضای الهی است که خداوند می فرماید: این اموال برای فقیران مهاجرانی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و رسولش را یاری می کنند و آنها راستگویانند .2
علی علیه السلام می فرماید : ایثار بهترین کرامت اخلاقی انسان هاست.3
ابو بصیر حذری گوید : روزی علی علیه السلام به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: آیا نزد تو برای خوردن یافت می شود ؟ فرمود: نه سوگند به آنکه پدرم را به رسالت گرامی داشت و تو را به وصایت، دو روز است که هر خوردنی نزد من می آید ، ایثارگرانه تو و پسرانم حسن و حسین بر خود مقدم میدارم امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود : ای فاطمه چرا مرا آگاه نساختی تا چیزی برایتان فراهم آورم فاطمه (س) فرمود: ای ابوالحسن من از خدایم شرم دارم که تو را به کاری وا دارم که انجام نتوانی.4
امیرالمومنین علی علیه السلام در نامه 45 نهج البلاغه خطاب به عثمان بن حنیف انصاری حاکم بصره نوشت آیا من با شکم سیر بخوابم در حالیکه در اطراف من شکم های گرسنه و جگرهای تشنه است.
منابع:
1 - دهخدا 1385 ص383
2 - سوره حشر آیه 8
3 - غررالحکم ص376
4 - بحار الانوار ج37ص103
5 - نهج البلاغه نامه 455


موضوعات: پژوهشی
   شنبه 2 بهمن 1395نظر دهید »

استاد پناهیان:

اشکال ما که با وجود این همه امکانات هنوز این همه مشکلات در کشور داریم، این است که مؤمنین، رشد معنوی خود را در کار تشکیلاتی نمی‌بینند. اشکال ما این است که اساساً اخلاق و معنویت منهای تشکیلات در جامعۀ ما تبلیغ و تبیین می‌شود. یک حزب‌اللهی بدون اینکه کار تشکیلاتی بکند و عُرضه و اخلاق تشکیلاتی بودن را داشته باشد، می‌تواند به‌سهولت خودش را حزب‌اللهی و مؤمن بنامد! بله؛ چنین کسی در تظاهرات هم شرکت می‌کند، و حرکت‌های توده‌ای را بلد است، ولی این کافی نیست.

سخنرانی در محضر امام خامنه‌ای - ۹۵/۸/۳۰


موضوعات: پژوهشی
   پنجشنبه 30 دی 1395نظر دهید »

شادی ارواح رفتگانمان و ارواح همه شهدا، مومنین و مومنات فاتحه (حمد)با سه قل هو الله همراه با صلوات بر محمد و آل محمد بفرستیم و به آنها هدیه کنیم.


موضوعات: پژوهشی
   پنجشنبه 30 دی 1395نظر دهید »

امام خمینی (رحمه الله علیه)

- اگر روحانیون شکست بخورند، جمهوری اسلامی شکست می خورد. این مطلب را بارها گفته ام که روحانیون باید وضعی ارشادی داشته باشند، نه این که بخواهند حکومت کنند. کاری نباید بکنیم که مردم بگویند اینها دستشان به جایی نمی رسید، حالا که رسید دیدید این طور شدند.
- استبداد دینی خود تهمتی است که از کنارش نباید گذشت، رادیوها مرتب از آن سخن می گویند و ما را به خودکامگی متهم می کنند. روحانیون نباید کاری کنند که شاهد دست دشمن بدهند. دخالت ما باید نهی از منکر و امر به معروف باشد.

                                                                                                                    صحیفه نور جلد ۱۹ صفحه ۵۰


موضوعات: پژوهشی
   پنجشنبه 30 دی 1395نظر دهید »

شهادت نواب صفوي و یارانش
  شهيد سيدمجتبي نواب صفوي در سال 1303ش در خاني‏آباد تهران به دنيا آمد و پس از اتمام دروس ابتدايي، به آبادان سفر کرد. سيد مجتبي سپس براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آن‏جا از محضر مدرسين حوزه علميه نجف اشرف بهره‏مند گرديد. وي پس از چهار سال اقامت در نجف به دستور آيت‏اللَّه سيدابوالحسن اصفهاني جهت مبارزه با کجروي‏هاي کسروي به ايران آمد و با تشکيل “جمعيت فداييان اسلام” به مبارزه با بدخواهان و بدانديشان پرداخت. ترور وابستگان استعماري مانند احمد کسروي، عبدالحسين هژير، علي رزم‏آرا و حسين علاء از جمله فعاليت‏هاي سياسي اين جمعيت مي‏باشد. شهيد نواب صفوي همچنين با حکومت دکتر مصدق به خاطر عدم عمل به احکام اسلامي به مخالفت برخاست و به همين جهت در ايام نخست وزيري مصدّق، دستگير و به زندان افتاد و تا سقوط حکومت مصدق در زندان بود. سرانجام اين مجاهد خستگي‏ناپذير به همراه سه تن از همرزمانش به نام‏هاي خليل طهماسبي، مظفر علي ذوالقدر و سيدمحمد واحدي در بيدادگاه رژيم پهلوي محکوم و در صبحگاه 27 دي 1334 شمسي تيرباران شده و به خيل شهدا پيوستند. بدين ترتيب پرونده ده سال فعاليت سياسي و اجتماعي جمعيت فداييان اسلام بسته شد و جنايت ديگري در پرونده سياه خاندان پهلوي ثبت گرديد. زندگي نامه وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(1) سيد مجتبي تهراني معروف به نواب صفوي، در سال 1303 شمسي در خانواده اي روحاني و اصيل در خانه محقري در خاني آباد تهران قدم به عرصه ي وجود گذاشت. وي با علاقه و عشقي وصف ناشدني به روحانيت و به قصد ادامه راه آبا و اجداد خود، در اواخر سال 1320، پس از طي تحصيلات ابتدايي و متوسطه، رهسپار حوزه علميه نجف اشرف شد. شهيد از طرف مادر به سادات دُرچه اصفهان منتسب و از طرف پدر ميرلوحي است. شهيد عنوان نواب صفوي را از خاندان مادر به ارث برده است. پدر او مرحوم سيد جواد ميرلوحي، دانشمندي روحاني بود که در اثر فشار حکومت رضاخان مجبور به ترک لباس روحانيت شد، اما از طريق تصدي وکالت دادگستري همچنان به داد مظلومان مي رسيد. مرحوم سيد جواد در سال 1314 يا 15 در اثر مشاجره و درگيري لفظي با (داور) وزير عدليه ي رضاخان، غيرت علويش به جوش آمد و يک سيلي نثار وي کرد که در اثر آن سه سال به زندان افتاد. شهيد پس از ورود به نجف اشرف، بدون کوچکترين درنگي به فراگيري مقدمات پرداخت و روابط تنگاتنگي با علماي دلسوز و بيدار و مبارز از جمله صاحب کتاب جهاني و کم نظير الغدير، آيت الله علامه اميني قدس سره برقرار کرد. آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب درباره ي شهيد مي فرمايند:(2) بايد گفت که اولين جرقه هاي انگيزش انقلابي اسلامي به وسيله ي نواب در من به وجود آمد و هيچ شکي ندارم که اولين آتش را در دل ما نواب روشن کرد. اعدام انقلابي کسروي و اعلام موجوديت فداييان اسلام بعد از شهريور 1320 و فراگير شدن جنگ جهاني دوم، ايران نيز گرفتار شرايط دشواري شد، از يک طرف مورد تجاوز متفقين قرار گرفت، و از طرف ديگر سود جوياني قلم به مزد و اجير، از آزادي سوء استفاده مي کردند و از طريق ترويج فرهنگ غربي به جان مسلمانان افتاده بودند و درصدد بودند تا آنچه رضاخان از طريق زور قلدري نتوانسته بود انجام دهد، از طريق قلم و نگارش با مخدوش نمودن تاريخ اسلام انجام دهند. «احمد کسروي» از جمله افرادي بود که خط معارض و مهاجم عليه اسلام تشيع را دنبال مي کرد. او نه تنها در کتاب «شيعي گري» به روحانيت، مقدسات اسلامي، پيشوايان مذهب تشيع و امامان بحق و معصوم عليهم السلام حمله مي کرد، بلکه در کتاب هاي صوفي گري، بهاييگري، مادي گري و حتي تاريخ مشروطيت، مقدسات ديني و روحانيت را مورد حمله قرار داد. نواب با کتاب هاي کسروي در نجف آشنا شد و موجي از احساسات مذهبي و ديني وجودش را فرا گرفت. کتاب ها را نزد علما برد و از آن ها نظر خواست. همه حکم به مهدور الدم بودن نويسنده ي کتاب ها دادند. سيد در اواخر 1323، وارد تهران شد و بدون درنگ به خانه ي کسروي رفت و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهين آميز به اسلام و ائمه ي شيعه عليهم السلام و روحانيت برحذر داشت و وقتي مطمئن گرديد که وي اصلاح پذير نيست، آماده ي اجراي حکم الهي شد. شهيد نواب در هشتم ارديبهشت 1324، در سر چهارراه حشمت الدوله به کسروي حمله کرد ولي توسط پليس دستگير و زنداني شد. بعد از آزادي از زندان، موجوديت فداييان اسلام را طي يک اعلاميه ي رسمي با جمله ي هوالعزيز و تيتر « دين و انتقام» اعلام کرد و اعدام کسروي را پيگيري نمود نواب صفوي به تدريج با جاذبه ي خود، جواناني چون شهيد سيد حسين امامي را جذب نمود و امامي در 20 اسفند 1324، بر کسروي يورش برد و او را زير ضربات اسلحه ي سرد و گرم قرار داد و چون فرشته ي قهر جانش را گرفت. فداييان اسلام و مجريان حکم الهي دستگير شدند و خبر اعدام انقلابي کسروي در همه جا منتشر شد و مردم مسلمان را غرق در شادي و سرور نمود. بعد از سال 1327، که جنبش ملي شدن صنعت نفت به اوج خود رسيد و فعاليت گروه هاي مخالف رژيم علني شد و اقليت موجود در مجلس مانع تصويب قرار داد «گس گلشاييان» گرديد، رژيم استبدادي شاه براي اين که حتي اقليت مخالفي نيز وارد مجلس نشود، توسط «هژير» دست به تقلب در انتخابات زد و به بهانه ي ترور شاه و دست داشتن آيت الله کاشاني در اين ترور، ايشان را بازداشت و به لبنان تبعيد کرد. فداييان اسلام «هژير» را اعدام انقلابي کردند و با نامزد نمودن آيت الله کاشاني و مصدق، گروه اقليت دوباره به مجلس راه يافت. با وجود اين که نواب ميانه ي خوبي با ملي گراها نداشت، اما با توجه به رهبريت آيت الله کاشاني و به منظور وحدت مبارزات اسلامي و ملي، از همگامي و همراهي با آن ها دريغ نورزيد. اعدام انقلابي رزم آرا رزم آرا نخست وزير رژيم پهلوي و دست نشانده ي انگلستان، با ملي شدن صنعت نفت به شدت مخالفت مي کرد و مي گفت که ملت ايران توانايي و لياقت اداره ي اين صنعت عظيم را ندارد و به عناوين مختلف در تصويب اين قانون در مجلس شوراي ملي کارشکني مي کرد. در روز 16 اسفند 1329 زماني که اتومبيل رزم آرا جلوي مسجد امام (شاه سابق) توقف کرد و نخست وزير جهت شرکت در ختم آيت الله فيض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خليل طهماسبي بي درنگ از پشت سر با شليلک سه گلوله او را از پاي درآورد و خود نيز توسط مأموران دستگير شد. او در بازجويي مي گويد: من نمي گويم سمندر باش يا پروانه باش چون به فکر سوختن افتاده اي مردانه باش بلي من طهماسبي هستم و باکي از کشته شدن ندارم، براي اين که خداي متعال مي فرمايد: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ پس شما اين را مسلم بدانيد کسي که شخصيتي را تشخيص داد خائن به دين و مملکت است ترس از کشته شدن ندارد. آن ها زنده اند. ما معتقد به اين حقايق هستيم.» قتل رزم آرا در دل رژيم چنان وحشتي انداخت که دولت بعدي (حسين علاء) نتوانست با ملي شدن صنعت نفت مخالفتي نمايد و مجبور به استعفا گرديد و مجلس، مصدق را به نخست وزيري انتخاب کرد. آيت الله کاشاني در مصاحبه اي در رابطه با قتل رزم آرا چنين اظهار نظر کرد: «اين عمل (هلاکت رزم آرا) به نفع ملت ايران بود و آن گلوله و ضربه عاليترين و مفيدترين ضربه اي بود که به پيکر استعمار و دشمنان ملت ايران وارد آمد» و در مصاحبه اي ديگر اظهار مي دارد: «… نخست وزير مقتول در زمان حيات خود از منافع شرکت نفت جنوب و سياست استعماري انگلستان به شدت حمايت مي کرد. چون عموم طبقات مردم ايران با تصميم قطعي و خلل ناپذيري براي کوتاه کردن دست طمع سياست استعماري نفت جنوب قيام کرده بودند، پافشاري رزم آرا براي مقاوت در مقابل افکار عمومي ملت ايران و حمايت از شرکت نفت باعث خشم شديد و عمومي مردم ايران گرديد و جواني غيور، وطن پرست و متدين از ميان مردم ايران برخاست و نخست وزير بيگانه پرست را به جزاي اعمال خود رسانيد…(3) در مرداد 1331، ماده ي واحدي به تصويب مجلس رسيد که چون خيانت حاجي علي رزم آرا بر ملت ايران ثابت گرديده، هر گاه قاتل او استاد خليل طهماسبي باشد به موجب اين قانون مورد عفو قرار مي گيرد. بدين ترتيب در 23 آبان همان سال، طهماسبي پس از دو سال و اندي از زندان آزاد گرديد.(4) آيت الله کاشاني در پي آزادي شهيد طهماسبي او را به عنوان «شمشير برّان اسلام» و «مجري اراده و افکار ملت ايران» مورد ستايش قرار داد.(5) پايان کار فداييان اسلام فداييان اسلام از راه تشکيل جلسات تفسير قرآن و اسلام شناسي بر اساس مکتب تشيع، به فعاليت خود ادامه مي دادند و پرچم سبز و سفيد خود را با کلمات زيباي «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله» آراسته بودند. در آن موقع در دولت حسين علاء پيوستن ايران به پيمان بغداد مطرح بود که در حقيقت ايران يکي از اقمار منطقه ي انگليس و امريکا مي شد. فداييان اسلام در 25 آبان که علاء براي شرکت در ختم مرحوم سيد مصطفي کاشاني وارد مسجد امام (شاه سابق) شد توسط مظفر ذوالقدر هدف قرار گرفت اما گلوله به او اصابت نکرد و جان سالم به در برد. در اول آذر 1334، نواب و خليل طهماسبي و عبدالحسين واحدي و جمعي ديگر از فداييان اسلام دستگير شدند و در يک محاکمه ي فرمايشي نواب، سيد محمد واحدي و مظفر ذوالقدر محکوم به اعدام و همگي در حالي که اذان مي گفتند، تيرباران شدند. جمعيت فداييان اسلام و بخصوص رهبر آن، نواب صفوي و معاون او، سيد عبدالحسين واحدي در تقويت و روي کار آمدن جبهه ي ملي و تصويب ملي شدن صنعت نفت ايران و انتخاب اعضاي جبهه ي ملي به نمايندگي مجلس بازگشت آيت الله کاشاني از تبعيد، نقش اساسي داشتند و اگر قيام مسلحانه ي آن ها نمي بود و رژيم پهلوي از اين جمعيت حساب نمي برد، هيچ يک از موارد ياد شده عملي نمي شد. نامه ي شهيد نواب صفوي به دکتر مصدق(6) شهيد قبل از کودتاي 28 مرداد 1332، در نامه اي به دکتر مصدق او را از سقوط دولت با خبر و به وي جهت اجراي احکام الهي هشدار مي دهد. «هو العزيز آقاي دکتر محمد مصدق نخست وزير پس از سلام، شما و مملکت در سخت ترين سراشيب سقوط قرار گرفته ايد. چنانچه احساس کرده و معتقد شده باشيد که نجاتبخش شما مملکت، اجراي برنامه ي مقدس پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله مي باشد و پس از تمام جريانات گذشته آماده ي اجراي احکام مقدس اسلام باشيد، قول مي دهم که شما و مملکت را به ياري خداي توانا و به برکت اجراي احکام و تعاليم عاليه ي اسلام از هر بدبختي و سقوط و فسادي حفظ نموده، به منتهاي عزت و سعادت معنوي و اقتصادي برسانم.» 8 شوال المکرم ه.ق 1372 30 خرداد ماه ه.ق 1332 شهيد از زبان همسرش خانم «نيرالسادات احتشام رضوي» چنين مي گويد: «… خدا رحمت کند، مادرش مي فرمود: نواب يک استعداد خاصي داشت… اين قدر استعدادش فوق العاده بود که سالي دو کلاس مي خواند. بعد از اين که دوران ابتدايي تمام مي شود در دبيرستان صنعتي «ايران – آلمان» شروع به درس خواندن مي کند… و در همان دوران تحصيل به نفع اسلام و عليه پهلوي مبارزه مي کند. او يک حالت مبارزه و يک روح با شهامتي داشت که عجيب بود. در همان زمان، مجلس قانوني را تصويب مي کند که نواب مخالفت مي کند و 1500 و 1600 نفر از دانش آموزان را جمع مي کند و تظاهراتي را جلوي مجلس راه مي اندازد که رژيم را وا مي دارد تا درخواست فوق را بپذيرد. اما نواب و همراهانش پذيرش زباني را کافي ندانسته، درخواست پذيرش مکتوب موضوع را مي کنند. لکن عوامل رژيم به جاي پاسخ مثبت اقدام به تيراندازي مي کنند که در نتيجه يک نفر به شهادت مي رسد… بعد از اين که ديپلم مي گيرد به آبادان مي رود وارد شرکت نفت مي شود. آن جا که کار مي کنند يکي از متخصصين انگليسي به يکي از کارگرها سيلي مي زند. آقاي نواب بسيار برانگيخته مي شود و مي گويد: واي بر شما که يک کارگر ايراني را يک انگليسي بزند و همه سکوت کنند، در حالي که آنان در کشور ما هستند و از منافع ما استفاده مي کنند، و يک عده کارگر را عليه آنان جمع مي کند. آن متخصص انگليسي مي آيد و عذر خواهي مي کند، ولي شهيد نواب مي گويد، نه خير بايد قصاص بشود، که اين امر منجر به شورش مي گردد. آن گاه تصميم مي گيرند نواب را از بين ببرند که دوستان نواب او را مخفيانه از بصره به عراق مي فرستند. نامه ي شهيد به فرزند خويش شهيد در فروردين 1334، خطاب به فرزندش مهدي، اين نامه را مي نويسد: «فرزندم مهدي عزيز: صفحه ي دلت بايد آيينه اي باشد که حقايق قرآني در آن منعکس گرديده و از آن به قلوب ديگران رسيده، محيط شما و اجتماع دور و نزديک شما را منور کند. اين قرآن و آن صفحه ي دل پاک شما. سلامي براي هميشه از دلم برايت، و محبت خدا و محمد و آلش هميشه در دلت.»

پي نوشتها: 1- سوره ي آل عمران، آيه ي 169. 2- مجله ي پانزده خرداد، شماره ي 5 و 6، ص 7. 3- گذشته چراغ راه آينده است، ص 570. 4- مسايل سياسي – اقتصادي نفت ايران، دکتر ايرج ذوقي، فصل ششم، ص 261. 5- مجله ي پانزده خرداد، شماره ي 3، سال 1370، ص 36. 6- مجله ي پانزده خرداد 1373، شماره ي 17، ص 128.


موضوعات: پژوهشی
   پنجشنبه 30 دی 1395نظر دهید »

امام علی (علیه السلام) :

با نفس خویش بستیز و توان و کوشش خود را برای آخرت بکار گیر.

میزان الحکمه ج1 ص58


موضوعات: پژوهشی
   پنجشنبه 30 دی 1395نظر دهید »


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 29 دی 13951 نظر »

روز غزه یعنی یادمان باشد هنوز فلسطین مسئله اول جهان اسلام است..

مقاومت ساکنان محدود، محصور و مظلوم غزه با دستان خالی مقابل نظامیان صهیونیست به ملت‌های عرب زبان نشان داد که می‌توان با توکل به خدا، عزم و بردباری، زورگویان عالم را به خاک زبونی و مذلت نشاند.

هر حرکت آزادی‌بخش و ضد‌استکباری در جهان آثار و برکاتی دارد که در گذر زمان مشخص می‌شود، از این رو پیروزی انقلاب اسلامی در ایران روح تازه‌ای به کالبد گروهای مقاومت در خاورمیانه بخشید به طوری‌که تابوی شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی در دو میدان جنگ ۳۳ روزه و ۲۲ روزه در هم شکست.

حماس در فلسطین و حزب الله در لبنان از جمله گروه‌های مقاومت در منطقه هستند که با تأسی از ملت ولایتمدار ایران ضربه‌های مهلکی به اعتبار رژیم صهیونیستی در جهان زدند و ماهیت ضدبشری، اشغالگری و جنایتکار آن را بر همگان روشن کردند.

ملت‌های مسلمان بعد از غلبه حزب الله و حماس بر رژیم صهیونیستی فهمیدند که کمی عِده و عُده تأثیری بر نتیجه پایداری و حق طلبی آن‌ها ندارد از این رو در مصر، تونس و لیبی توانستند دیکتاتورهای زمان را از اریکه قدرت به زیر بکشند.

 


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 29 دی 1395نظر دهید »

«به مستضعفان و مستمندان و زاغه ‏نشینان که ولى نعمت ما هستند خدمت کنید.»

(صحیفه امام، ج‏18، ص: 38)


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 29 دی 1395نظر دهید »

 

مناجات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

اين روزها ديگر كسی ياد شما نيست
ديگر كسی با نام هايت آشنا نيست

مثل گذشته نيست ديگر كارهامان
شبهای جمعه روی لبهامان دعا نيست

حق با شما بوده اگر خيمه نشينی
اين جا ميان ما برای تو كه جا نيست

تفریح بعضی ها مهم تر از نماز است
يك عده ای هم كارشان غير از ريا نيست

ديگر گذشت آن هفته های جمكرانی
ديگرسه شنبه های هفته با صفا نيست

در بند نفس خود گرفتاريم از بس …
كه لحظه هامان از گرفتاری جدا نيست

بیچارگی یعنی همین روزی بفهمیم
در دفتر چشم انتظاران نام ما نیست

چیزی که از ما دیده ای تو بی وفائیست
چیزی که ما دیدیم از تو مهربانیست

اصلا چه کاری بهتر از روضه گرفتن؟
حالا که روزی گدایان کربلا نیست

محمد حسن بیات لو

 


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 29 دی 1395نظر دهید »

شهید جهاد مغنیه در سال 1991 در لبنان در خانواده ایی مبارز متولد شد.

جهاد چهارمین شهید از خانواده مغنیه می باشد وی یک خواهر و یک برادر به نام های فاطمه ومصطفی داشت.

.

وی تحصیلات عالیه را در رشته مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت یکی از بهترین دانشگاه های خاور میانه

شروع کرد و تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای شهادت نائل شد.

.

در طول سال های جنگ داخلی سوریه ، حزب الله توانست به کمک ایران و سوریه زیر ساختهای

جولان را بدست گیرد و پایگاه مهمی در آن جا دایر کند که مسئول اول این پایگاه شهید جهاد مغنیه

پسر شهید عماد مغنیه بود که در سال 2008 در توافق تبادل اسراء میان اسرائیل و حزب الله آزاد شد.

.

اولین بار وقتی مردم با چهره جهاد آشنا شدند که او در مراسم ختم والده سردار سلیمانی شرکت

کرده بود درست پشت سر سردار ایستاده بود و به مهمانان خوش آمد میگفت.

گاهی شانه های سردار را می بوسید و سردار گاه بر میگشت و با او نجوا می کرد،

رابطه صمیمانه حاج قاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد . سردار گاه او را به بعضی از

مهمان ها معرفی میکرد و آنها با لبخند او را به آغوش می کشیدند.

.

بر اساس اعلام حزب الله لبنان در 18 ژانویه 2015 سالروز پایان جنگ 22 روزه غزه و شکست اسرائیل

در این جنگ گروهی از رزمندگان حرب الله در حین بازدید از شهرک های سوریه مورد حمله موشکی اسرائیل

قرار گرفتند و به مقام والای شهادت نائل شدند .

این شهید بزرگوار نیز در بین آنها بود.

.

.

.

شادی روح فرمانده دلیر حزب الله ، شهید جهاد مغنیه صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 28 دی 13955 نظر »


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 28 دی 1395نظر دهید »

 


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 28 دی 1395نظر دهید »

امام خمینی (ره): دو نگرانی بزرگ امام از روحانیت: خروج از زی طلبگی و توجه به مادیات – اختلاف بین روحانیت

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

… من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش می رود و بستگی به وجود هیچ کس هم ندارد. این انقلاب انشاء اللَّه محفوظ می‌ماند و آسیبی از خارج به او نخواهد رسید؛ لکن آن چیزی که انسان را یک قدری نگران می کند، دو تا مطلب است که این مربوط به عموم روحانیت است:

یک مطلب این که من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت بشود و آنچه که شده است به هدایت آقایان بوده است، مبادا خدای نخواسته به واسطه بعض از اعمالی که از بعض از این روحانیون و معممین صادر می‌شود، این موجب این بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیه اینکه از آن زیّ روحانیت و زیّ طلبگی بوده است، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که مشایخ ما در طول تاریخ داشته‌اند و ائمه هدی سلام اللَّه علیهم داشته‌اند، ما اگر خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد، و شکست به روحانیت شکست به اسلام است.

اسلام با استثناء روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه بدهد. اینهایند که اسلام را معرفی می‌کنند و به پیش می‌برند و از اول هم همین طور بوده.

اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی می‌کنیم، این منتهی ممکن است بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد.

من این نگرانی که همیشه هی در دلم هست این است که من خوف این را دارم که مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند؛ آنها برای خدا توجه به آقایان دارند، و ما هم و شما هم دعوت می کنید مردم را به خیر و صلاح؛ من خوف این را دارم که آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیده ‌اند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجه سُفلی‌. این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصه‌ای را که برای من نقل کرده اند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ حالا کی بوده است نمی‌دانم رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشته‌اند به ما هم بگویید، کتاب‌ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته‌اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می‌بینیم که شما ما را دعوت می‌کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم می‌شود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است از قراری که گفته‌اند و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم.

این طور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان می آید ابتداءئاً به آدم می‌گوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمی‌گوید. قدم به قدم انسان را پیش می برد، وجب به وجب انسان را پیش می برد. امروز اینکه اشکالی ندارد، اگر جلویش را گرفتید طمعش بریده می شود و اگر جلویش را نگرفتید فردا یک قدم دیگر جلو می رود. یک وقت می‌بینید که این طلبه زاهد عابد که در مدرسه زندگی می‌کرد با آن وضعی که همه می‌دانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی به حدود خودش، و از آن وضع طلبگی که مشایخ ما بر آن وضع بوده‌اند یک وقت خارج شده است و شده است یک انسانی که همه همّش صرف دنیاست، به تدریج می‌شود این امور. از قدم اول انسان باید جلویش را بگیرد. اگر مبتلا شد، ابتلا دیگر پشت سر هم می آید. این طور نیست که انسان یک وقتی بعد از اینکه ریشه دنیا در دل انسان قوی شد بتواند بکند آن را.

… لزوم انطباق گفتار و اعمال روحانیون

بنابراین، انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصاً این طبقه، این طبقه‌ای که می‌خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می‌کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه‌تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی‌کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می‌شود.

آن کلمه ای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این تکان دهنده است… .

اختلاف بین روحانی‌ها:

… مطلب دیگری که باز انسان را می‌ترساند که خدای نخواسته، مبادا این انقلاب به واسطه این مطلب صدمه ببیند، و بدانید که می‌بیند اگر خدای نخواسته بشود، و او این است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد.

اگر در صنف فرض کنید که کامیونداران و آنهایی که شغل‌های مختلف دارند، اگر اختلافی در بین آنها وارد بشود، به صنف دیگر سرایت نمی کند. کامیوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هیچ کاری ندارند، سرایت هم نمی‌کند، اما اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده می‌شود، به خیابان هم کشیده می‌شود؛ برای اینکه شما هادی مردم هستید، مردم توجه دارند. قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است و یک وقت می بینید که در همه ایران یک اختلافی از ناحیه ما پیدا شده است، مایی که همه دعوت می کنیم به این که مردم با هم باشند.

اتحاد کلمه، ملت را به اینجا رسانده است، خودمان اختلاف پیدا کنیم! و این را من به شما عرض کنم، ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف ریشه‌اش از حب نفس است. هر کس خیال می‌کند که من برای خدا این آقا را باهاش اختلاف می‌کنم، یک وقت درست بنشیند در نفس خودش فکر کند ببیند ریشه کجاست؟ حسن ظن به خودش نداشته باشد، سوء ظن داشته باشد. ریشه همان ریشه شیطانی است که آن حب نفس انسان است.

و این اختلاف اگر خدای نخواسته در بین آقایان پیدا بشود، در هر شهری که پیدا بشود قهراً این اختلاف به بازار می‌کشد، به خیابان می‌کشد و آن چیزی که این جمهوری را حفظ کرده وحدت و انسجام این جمعیت است. یعنی ملت همه با هم بودند که توانستند یک همچو معجزه‌ای را ایجاد کنند. اگر چنانچه به واسطه اختلاف ماها یک وقت اختلاف به بازار هم بکشد که خواهد کشید، به خیابان ها هم بکشد، به اصناف دیگری هم بکشد، این تمام وِزرش به گردن ماست.

این که شما خیال کنید که نه، من برای خدا این آقا را مثلًا به او چه می‌کنم، این اشتباه است. برای خدا نیست. انسان گول نفس اماره خودش را می‌خورد و گول شیطان را می‌خورد. گول می‌خورد به اینکه چیزهایی که در دیگران است هی به نظرش می‌آید خیلی بد است، خیلی کار بدی دارد می‌شود، دارد اسلام از بین می‌رود، برای اینکه یک قاضی در فلان جا چه کرده، این برای اسلام نیست. نباید ما خودمان را گول بزنیم. بنشینید آخر شب فکر کنید. محاسبه یکی از اموری است که در سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند به این که نمی گویم در من هست، من هم پایین تر از دیگران حساب کند انسان به این که تو امروز که با این آقا اختلاف داری و حالا شدید دو دسته، یک دسته دنبال آن آقا، یک دسته دنبال آن آقا، ریشه‌اش چی است؟ برای خداست؟ این عیبی که شما در او می‌گویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را که در دیگران بزرگ می‌شمارید و در خودتان هر چه می‌توانید کوچکش می‌کنید و پرده پوشی می‌کنید، این عمل شیطانی نیست؟

اختلاف و شکست جمهوری اسلامی گناهی نابخشودنی

اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامی و تا قرن‌ها نتواند سرش را بلند کند، (آیا) این جرمی است که خدا می‌بخشد بر ما؟

باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن ظن داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحت بکنیم و نسبت به خودمان سوء ظن داشته باشیم و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال می کنم؟

آنهایی که به جمهوری اسلامی اشکال می‌کنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر در ایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر اسلامی بیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری اسلامی کذاست، این ریشه‌اش یک ریشه شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش هم نمی فهمد، خیال می‌کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف می‌کند، و این اشتباهی است که انسان دارد؛ مگر اینکه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه کند از خودش، مجاهده بکند تا بتواند تشخیص بدهد که من که دارم این حرف را می‌زنم خودم اگر چنانچه به جای آنها بودم، همه چیز را خوب می‌دانستم؟ پس ریشه‌اش ریشه نفسانی است.

یک آقای محترمی که یک وقت پیش من در خیلی وقت پیش از این آمده بود، من دیدم تمام فرمایش آقا راجع به جمهوری اسلامی این است که به فتوای من گوش نمی‌دهند، به حکم من گوش نمی‌دهند؛ میزان حکم من است، نه میزان حکم خدا! و این یک مرضی است که در همه هست، مگر اینکه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را نگه نمی دارد، مگر اینکه خود انسان وسائلش را فراهم کند. نمی شود نشست که من را خدا مُهذَّب کند. خدا وسائل تهذیب را در اختیار ما گذاشته است و تهذیب، عملی است که ما باید انجام بدهیم، این محوَّل به کسی نیست، به خود ماست.

نگرانی از اختلاف روحانیت و خروج از زی طلبگی

من از این دو جهت نگران هستم. یک جهتی که قبلًا عرض کردم که زیِّ طلبگی در بین ما ضعیف بشود یا از بین برود. یک جهت دیگر هم این که مبادا خدای نخواسته، اختلاف پیدا بشود، که هر دوی اینها از باب این که شما در جایی واقع شدید که مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد می‌خواهید بکنید مردم را، مبادا یک وقتی به واسطه خارج شدن ماها از زی طلبگی مردم را از ما منصرف کنند و انصراف از روحانیت منتهی می‌شود به انصراف از اسلام.

و مبادا به واسطه اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا می‌شود، اختلاف کشیده بشود به جاهای دیگر و موجب بشود به اینکه یک وقت ملت دو دسته بشوند. یک دسته این، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران آن آقا، یک دسته طرفداران آن آقا، و فراموش بکنند آن چیز را خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را. این دوتا مطلبی است که من نگرانش هستم و بسیار از اینها گاهی رنج می برم که می‌شنوم مثلًا در فلان جا بین فلان و فلان اختلاف هست. و بدانید که اختلاف، اختلاف سر اسلام نیست. اختلاف سر من هست، من اسلام را باید تقویت کنم، اسلامی که من تقویت کنم قبول دارم، اسلامی که رفیق من تقویت کند نه، او را من قبول ندارم. این در باطن ذات آدم هست و لو نگوید؛ نمی‌گوید البته اما در باطن ذات انسان این مسأله هست؛ مگر خدای تبارک و تعالی توفیق بدهد به انسان که خودش را مُهذَّب کند.

خداوند همه شما را حفظ کند و موفق باشید. و از همه شما من ملتمس دعا هستم.

و السلام علیکم و رحمةاللَّه

28 تیر 1362/ 8 شوال 1403- صحیفه امام، 18


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 27 دی 1395نظر دهید »

1 2 3 ...4 ... 6 ...8 ...9 10 11 12