آیت الله حائری شیرازی

قطب‌نمای عقل و نقشه شرع

ناخدای کشتی، یک قطب‎نما و یک نقشه دارد. با نقشه مسیر را مشخص می‎کند و با قطب‎نما جهت مسیر را. نقشه می‎گوید باید به سمت شمال بروی، قطب‎نما می‎گوید شمال این طرف است. حال اگر کشتی‎بان قطب‎نما داشته باشد و نقشه نداشته باشد، چه می‎شود؟ قطب‎نما می‎گوید شمال، این طرف است، اما آیا مسیر درست کشتی، در جهت شمال است یا جنوب؟
برعکس اگر نقشه باشد و قطب‎نما نباشد، چه می‎شود؟ نقشه می‎گوید مسیر درست، در جهت شمال است اما شمال، کدام طرف است؟
کشتی‎بان به همان میزان که به قطب‎نما نیازمند است، به نقشه محتاج است.
انسان در صراط مستقیم به دو چیز نیازمند است: یکی نقشه که همان «شرع» باشد و دیگری قطب‎نما که «عقل» است. کسی که عقل داشته باشد اما شئون شرع را نشناسد، کشتی‎بانی است که قطب‎نما دارد اما نقشه ندارد و اگر با شرع آشنا بود ولی عقل سالمی نداشت، به کشتی‎بانی می‎ماند که نقشه دارد و قطب‎نما ندارد.


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 5 دی 1395نظر دهید »

*زبان حال امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشزیف) :*

*خانه ی تک تک تان را زده ام درب ولی*
*اثر از یاری ما در دلتان نیست که نیست*
*انتظارم ز شما بیشتر است از دگران*
*یک دعای فرجی بر لبتان نیست که نیست*
*اگر هم هست فقط لقلقه ای باشد و لیک*
*گریه بر غربت ما در شبتان نیست که نیست*
*به کجا روی ز سویم بکشیدید افسوس*
*یک نفر مرد عمل در صفتان نیست که نیست*
*تا دعایی ز برایم نکنید از ته قلب*
*صبح امید و ظهور در کفتان نیست که نیست*


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 5 دی 1395نظر دهید »

 

مخترع دين و توبه

امام صادق عليه السلام فرمود مردي در زمانهاي گذشته زندگي مي كرد و مي خواست دنيا را از راه حلال بدست آورد ، و ثروتي فراهم نمايد كه نتوانست .
از راه حرام كوشش كرد تا مالي بدست آورد نتوانست .

شيطان برايش مجسم و آشكار شد و گفت : از حلال و حرام نتوانستي مالي پيدا كني ، مي خواهي من راهي به تو بياموزم كه اگر عمل كني به ثروت سرشاري برسي و عده اي هم پيرو پيدا كني ؟

گفت : آري مايلم . شيطان گفت : از نزد خودت ديني اختراع كن و مردم را به آن دعوت نما . او كيشي اختراع كرد و مردم گردش را گرفته و به مال زيادي دست يافت .
روزي متوجه شد كار ناشايستي كرده و مردمي را گمراه نموده است ؛ تصميم گرفت به پيروانش بگويد كه گفته ها و دستوراتم باطل و اساسي نداشته است .
هر چه گفت : آنها قبول نكردند و گفتند : حرفهاي گذشته ات حق بوده است و اكنون خودت در دينت شك كرده اي ؟ !
چون اين جواب را شنيد غل و زنجيري تهيه نمود و به گردن خود آويخت و مي گفت : اين زنجيرها را باز نمي كنم تا خداي توبه مرا قبول كند .

خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله آن زمان وحي نمود كه به او بگويد : قسم به عزتم اگر آنقدر مرا بخواني و ناله كني كه بند بندت از هم جدا شود دعايت را مستجاب نمي كنم ، مگر كساني كه به مذهب تو مرده اند و آنها را گمراه كرده بودي به حقيقت كار خود اطلاع دهي و از كيش تو برگردند .

نکته: توبه یعنی جبران.

پند تاریخ ج4 ص 251، بحار ج2 ص 277

 


موضوعات: اخبار
   شنبه 4 دی 1395نظر دهید »

شعری زیبا در وصف ورود حضرت معصومه به قم:

چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود

با یک سلام صبح من آغاز می‌شود

پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو

وقتی که لحظه لحظه پرواز می‌شود

قفل دلم شکسته کنار در حرم

از مرقدت دری به جنان باز می‌شود

فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه

اینجا دل شکسته سبب ساز می‌شود

کو چشم روشنی که ببیند در این حرم

هر روز چند مرتبه اعجاز می‌شود

اعجاز توست اینکه دلم یاکریم توست

قلب تپنده حرم قم، حریم توست

اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است

از نفحه شهود و تجلی معطر است

برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)

دارالعلومِ مریم آل پیمبر(صلوات الله علیه) است

اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است

خاک در حریم تو علامه پرور است

چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست

اینجا چقدر چشمه جوشان کوثر است

تنها پناهگاه دلم صحن آینه است

وقتی دلم از آه زمانه مکدر است

هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل

دنبال قبر مخفی زهرای اطهر(سلام الله علیها) است

صحن تو غرق بوی گل یاس می شود

اینجا حضور فاطمه(سلام الله علیها) احساس می‌شود

با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه(سلام الله علیها)

اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه(سلام الله علیها)

بی اختیار پای ضریحت رسیده است

هر زائری که آمده دنبال فاطمه(سلام الله علیها)

دارد تمام مرقد تو بوی آسمان

اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه(سلام الله علیها)

فرمود آشیانه امن الهی است

صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه(سلام الله علیها)

خورشید آل فاطمه(سلام الله علیها) از راه می‌رسد

هر سال ما اگر که شود سال فاطمه(سلام الله علیها)

ای عمه امام زمان! کاش در حرم

یک صبح جمعه لایق دیدار می‌شدم

خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا

محبوبه حبیب خدا إشفعی لنا

آرامش و قرار دل ثامن الحجج(علیه السلام)

ای زینب امام رضا(علیه السلام) إشفعی لنا

عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت

ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا

در هر سحر به سوی ضریح اجابتت

می‌آورم دو دست دعا إشفعی لنا

روی سیاه و بار گناهان ما کجا

لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا

مهر و ولایتت شده حبل المتین ما

در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا

یوم الحساب تو همه امید شیعه‌ای

تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه‌ای

با حبّ تو کسی که دلش را محک زده

طعنه به پارسایی حور و ملک زده

سرشار از زلالی نور یقین شود

در مرقد منور تو قلب شک‌زده

از چشمه‌های فیض تو سیراب می‌شود

هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده

تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست

بر گنبد تو دست توسل فلک زده

شب‌های جمعه طوف حرم می‌کنم ولی

گویا کسی به زخم دل من نمک زده

دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا

قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده

امشب گره گشاست دم یا رضا رضا

در دست توست تذکره ی کربلای ما



موضوعات: اخبار
   شنبه 4 دی 1395نظر دهید »

آبروداری خدای سبحان از انسان حافظ آبروی ديگران

كسي كه آبروي ديگران را برد، «علي رئوس الاشهاد» بايد مفتضح شود. اگر كسي سعي كرد آبروريزي نكند و تا آنجا كه ممكن بود حيثيت ديگران را حفظ كرد؛ ولي خودش مشكلي داشت، در قيامت ذات اقدس الهي طرزي با او معامله مي‌كند كه احدي باخبر نيست.

اين روايت شريف در نهج‌الفصاحه در كلمات نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست که ذات پيغمبر در #معاد عرض مي‌كند كه خدايا اعمال امت مرا در حضور ديگران بررسي نكن! فقط با حضور خودم باشد! كه ديگران مثلاً خوشحال نشوند و ما شرمنده نشويم. پاسخ ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين است كه من درباره بعضي از امت تو طرزي رفتار مي‌كنم كه تو هم باخبر نباشي! نمي‌گذارم آنها پيش تو هم شرمنده بشوند

اين که در دعاي نوراني كميل هم هست که خدا نمي‌گذارد مؤمني كه آبروي ديگران را حفظ كرده حتي پيش فرشته‌ها خجل بشود: «و كنت انت الرقيب عليهم و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك سترته»؛اصلاً فرشته‌ها را فرستاده كه اعمال ما را بنويسند: ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾؛ اما همين‌ها كه مأموريتشان اين است كه كارهاي ما را بنويسند، بعضي از كارها را ذات اقدس الهي اجازه نمي‌دهد آنها ببينند: «و الشاهد لما خفي»؛ اما نه اينكه آنها اهل سهو و نسيان‌اند: «و برحتمك سترته» بلکه تو پوشاندي!

در آن روايت نوراني كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: كسي كه آبروي ديگران را حفظ كند، هتاكي نكند، مشكل ديگران را حل كند، آبروي ديگران را حفظ بكند، اگر يك وقتي پايش لغزيد، ذات اقدس الهي در قيامت طرزي با او رفتار مي‌كند كه اجازه نمي‌دهد خودِ پيغمبر او هم ببيند. اميدواريم همه ما مشمول شفاعت اهل بيت باشيم.

(تفسیر_سوره_زمر 93/09/17}

مطالب و بیانات آیت الله جوادی آملی


موضوعات: اخبار
   شنبه 4 دی 1395نظر دهید »

نابودی باطل و برپایی حق بهره مسئولان از مسئولیتشان

این پذیرفته نیست که ما [مسئولین] جهتی را انتخاب کنیم که نقطه‌ی مقابلِ جهت امیرالمؤمنین باشد. او به سمت سختگیریِ بر خود می‌رفت، حال هدف مسؤول عالیِ دولتی و حکومتی ما از قبول مسؤولیت و مأموریت، عمران و آباد کردن دنیای خود باشد؟ این نمی‌سازد و ممکن نیست و این پذیرفته نیست که مأمور عالی‌رتبه‌ی نظام جمهوری اسلامی، مثل بقیه‌ی کاسبیها، مسؤولیت خود را یک کاسبی حساب کند. مسؤولیتهای والا در نظام جمهوری اسلامی، کاسبی و سرمایه نیست که انسان برای اداره‌ی دنیای خود به دنبال آن برود. مسؤول نظام جمهوری اسلامی حق ندارد به اعیان و اشراف و پولدارها نگاه کند و زندگی خود را با آنها بسنجد؛ حق ندارد خود را با نظایر و اشباه خود در حکومتهای طاغوتی بسنجد. آری؛ در دستگاههای طاغوتی، یک وزیر، یک مدیر کل و یک رئیس، از زندگیهای آن‌چنانی برخوردارند؛ ما هم امروز بیاییم و خود را با آنها بسنجیم و بگوییم ما هم وزیر و مدیریم!؟ نه؛ در نظام اسلامی این‌گونه نیست. در نظام اسلامی، این مأموریت، طعمه نیست؛ یک مسؤولیت و یک خدمت و یک وظیفه بر گردن انسان است. امیرالمؤمنین این را تعلیم می‌دهد.
در یک جا به ابن‌عباس نوشت: «فلایکن حظّک فی ولایتک مالا تستفیده و لا غیظا تشتفیه». بهره‌ای که می‌خواهی از حکومت و استانداری خود در آن منطقه‌ای که تو را فرستاده‌ایم، ببری، این نباشد که مالی به دست آوری و یا خشمی را علیه کسی فرو بنشانی - فرضاً از قدرت، علیه فلان کس یا فلان جمع یا فلان قشری که با آنها بدیم، استفاده کنیم. چنین چیزی جایز نیست - «ولکن اماتة باطل و احیاء حقّ»؛(۱) اما حظّ تو از این حکومت باید این باشد که باطلی را نابود کنی، یا حقّی را زنده و برپا داری.
کسی خدمت امیرالمؤمنین آمد و از او پولی می‌خواست؛ حضرت فرمود: «انّ هذا المال لیس لی و لا لک»؛ این مال، نه متعلّق به من است، نه مال توست؛ این بیت‌المال متعلّق به مردم است. «و انّما هو فی‌ءٌ للمسلمین و جلب اسیافهم فان شرکتهم فی حربهم»؛ تو هم اگر در فتوحات اسلامی شرکت داشته باشی، سهم خودت را داری. «کان لک مثل حظّهم والّا فجناة ایدیهم لاتکون لغیر افواههم»؛(۲) چیزی که مردم با دسترنج خود به دست آورده‌اند، متعلق به خودشان است. این منطق امیرالمؤمنین در برخورد با چنین درخواستهایی است.۱۳۸۰/۰۹/۱۶
بیانات در خطبه‌های نماز جمعه ۲۱ رمضان‌
کارگزاران نظام, بیت‌المال مسلمین
نهج‌البلاغه
۱ )مناقب آل أبی طالب عليهم‏السلام ، ابن شهر آشوب مازندرانی ج ۱ ص ۱۰۱؛ بحار الانوار ،علامه مجلسی : ج ۴۰ ص ۳۸۰ ؛ میزان الحكمه،محمدی ری شهری : ج ۱ ص ۹۹

أما بعد فلا يكن حظك فی ولايتك ما لا تستفيده ولا غيظا تشتفيه ولكن إماتة باطل واحياء حق .
ترجمه:
ای فرزند عباس! بهره تو از حكومت نباید مالی باشد كه از آن استفاده كنی و نه خشمی كه با امر و نهی شفا یابد; بلكه باید هدف تو نابودی باطل و زنده داشتن حق باشد.
۲ ) خطبه ۲۳۲ : از سخنان آن حضرت است به عبد اللّه بن زمعه كه از شيعيان بود و در ايام حكومت آن جناب به محضرش آمد و درخواست مالى كرد
فقال ( عليه السلام ) : ‏إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَيْسَ لِي وَ لَا لَكَ وَ إِنَّمَا هُوَ فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِينَ وَ جَلْبُ أَسْيَافِهِمْ فَإِنْ شَرِكْتَهُمْ فِي حَرْبِهِمْ كَانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ وَ إِلَّا فَجَنَاةُ أَيْدِيهِمْ لَا تَكُونُ لِغَيْرِ أَفْوَاهِهِمْ .
ترجمه:
فرمود: قطعا اين مال نه از من است نه از تو، بلكه غنيمت ملّت اسلام و اندوخته ايشان و نتيجه شمشير آنان در جبهه‏هاست. اگر با آنان در جهادشان شريك بودى تو را هم نصيبى همچون آنان است، و گر نه محصول زحمت آنان براى دهان ديگران نيست.


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 1 دی 1395نظر دهید »

 

یک ثانیه از عمر دراز شب یلدا

باعث شده تا صبح به یادش بنشینیم!!!!!

ده قرن به عمر پسر فاطمه بگذشت

یک شب نشد از داغ فراقش بنشینیم!

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب العصر و الزمان

جهت سلامتی و تعجیل در فرج ولی نعمت ، صاحب و مولایمان

آقا حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنافداه)

۳ صلوات


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 1 دی 1395نظر دهید »


 

خدمت

دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می‌کرد فرصت همنشینی با دوستان قدیم هم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می‌پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادر است چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: «برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم.»
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت: «خداوندا، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او می‌بخشی، آنچه کرده‌ام مایه رضای تو نیست؟!»
ندا رسید: «آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم ولی مادرت از آنچه او می‌کند، بی‌نیاز نیست. تو خدمت بی‌نیاز می‌کنی و او خدمت نیازمند. بدین حرمت، مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم.»
کتاب فارسی اول دبستان سال ۱۳۲۴


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 28 آذر 1395نظر دهید »

بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی
در خجسته سالروز میلاد باسعادت پیامبر اکرم و امام جعفر صادق (صلوات‌الله‌علیهما) (۱)

بسم‌الله‌لرّحمن‌الرّحیم
والحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و علی صحبه المنتجبین و علی من تابعهم باحسان الی یوم الدّین.

تبریک عرض میکنم میلاد مسعود پیامبر اعظم، سرور کائنات و سیّد مخلوقات در عالم وجود، حضرت محمّد بن عبدالله و همچنین ولادت باسعادت حضرت ابی‌عبدالله الصّادق، فرزند [پیامبر] و حجّت خدا در زمین در دوران امامت. امیدواریم که خداوند به همه‌ی ما، به همه‌ی مسلمین، به همه‌ی روشن‌بینان عالَم توفیق بدهد که قدر این نعمتها را، قدر این عظمتها را بشناسیم، بفهمیم و سعی کنیم در همان صراط مستقیمی که این استوانه‌های(۲) عالم وجود به ما نشان دادند، حرکت کنیم.

اهمّیّت وجودیِ وجود مقدّس پیغمبر اعظم ‌بقدری است که خدای متعال به‌خاطر دادن این نعمت به بشر، بر او منّت میگذارد؛ لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن اَنفُسِهِم.(۳) امام سجّاد (علیه‌الصّلاةوالسّلام) در صحیفه‌ی سجّادیّه این‌جور عرض میکند به خدای متعال: اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی مَنَّ عَلَینا بِمُحَمَّدٍ نَبیِّه دونَ الاُمَمِ الماضیَة وَ القُرونِ السّالِفَة.(۴) منّت الهی برای این عطیّه‌ی بزرگ به بشریّت، تصریح قرآن و کلام ائمّه‌ی معصومین است؛ این خیلی عظمت است. «رَحمَةً لِلعٰلَمین»(۵) تعبیری است که خدای متعال برای پیغمبر بیان فرموده است، نه «لِفِرقَةٍ مِنَ البَشَر» یا «لِجَمعٍ مِنَ العالَمین»؛ نه، رَحمَةً لِلعٰلَمین؛ برای همه رحمت است. آن پیامی که او از سوی خداوند متعال آورده است، هدیه میکند به بشریّت؛ این بصیرت را، این راه را در اختیار همه‌ی آحاد بشر قرار میدهد.

البتّه هستند کسانی که صاحبان قدرتند، صاحبان زر و زورند، مایل نیستند که این سفره‌ی گسترده‌ی رحمت الهی مورد استفاده‌ی آحاد مردم قرار بگیرد؛ با قدرت آنها مخالفند؛ لذا در مقابل این حرکت الهی می‌ایستند. آن‌وقت خدای متعال میفرماید: یٰاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ المُنٰفِقین‌؛(۶) دنبال آنها مرو، مراقب باش؛ در جای دیگر میفرماید: یٰاَیُّهَا النَّبِیُّ جٰهِدِ الکُفّارَ وَ المُنٰفِقینَ وَ اغلُظ عَلَیْهِم‌؛(۷) با کفّار و با منافقین مبارزه کن. میفرماید «جاهِد»؛ نمیفرماید «قاتِل»؛ «قاتِلِ الکُفّارَ وَ المُنافِقین» [قتال] همیشه لازم نیست، امّا جهاد همیشه لازم است.

گاهی جهاد، جهاد سیاسی است، گاهی جهاد فرهنگی است، گاهی جهاد نرم است، گاهی جهاد سخت است، گاهی با سلاح است، گاهی با علم است؛ همه‌ی اینها جهاد است امّا در همه‌ی اینها باید توجّه داشت که این جهاد، علیه دشمن است، علیه دشمن بشریّت است، علیه دشمنانی است که به اتّکاء قدرت خود و زر و زور خود، وجود سنگین و مطامع(۸) خودشان را بر بشریّت تحمیل میکنند. سازش با آنها معنا ندارد؛ اِتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ المُنٰفِقین.

آیات کریمه‌ی قرآن درباره‌ی پیغمبر و درباره‌ی تعالیمی که به پیغمبر میدهد و بنای جامعه‌ی اسلامی نوپا را قدم به قدم و کلمه به کلمه به پیغمبر تعلیم میدهد، خیلی زیاد است. توصیه‌ی ما به خودمان، به جوانهایمان، به مبلّغین امور دینی، به کسانی که سررشته‌های فکر مردم دست اینها است، این است که به همه‌ی این آیات مراجعه کنند، همه‌ی این مفاهیم را در قرآن ببینند؛ یک مجموعه است، یک مجموعه‌ی کامل است. اشکال کار ما این است که ما از مجموعه‌ی کامل تعالیم الهی خطاب به پیغمبر و توصیفی که خدا از پیغمبر میکند، غفلت میکنیم. اگر این مجموعه‌ی کامل را مقابل نظر قرار بدهیم، آن‌وقت آن رفتار درست، آن صراط مستقیمی که پیغمبر بر آن قرار داشته، جلوی پای ما ظهور پیدا خواهد کرد. اِنَّکَ عَلیٰ صِراطٍ مُستَقیم؛(۹) این صراط مستقیم را باید پیدا کرد.

چون برادران و خواهران عزیز ما از کشورمان، از کشورهای دیگر، میهمانان عزیز همایش وحدت(۱۰)، سفرای محترم کشورهای اسلامی، از مذاهب مختلف اسلامی -شیعه، سنّی، از انواع نِحَل(۱۱) و شیوه‌های فکری- در این جلسه حضور دارید و بعد هم این حرفها شنیده خواهد شد، آنچه بنده لازم و مناسب میدانم در این جلسه عرض بکنم، این است که برادران عزیز، خواهران عزیز! امروز دنیای اسلام دچار محنتهای بزرگی است و راه‌حلّ ‌آن محنتها، اتّحاد اسلامی است. وحدت، هم‌افزایی، کمک به یکدیگر، از اختلافات مذهبی و فکری عبور کردن. امروز نگاه دستگاه استکبار و استعمار به دنیای اسلام، این است که سعی میکنند دنیای اسلام را هرچه بیشتر از وحدتِ خود دور کنند. این برای آنها تهدید است: یک‌ونیم میلیارد مسلمان، این‌همه کشورهای اسلامی با این‌همه منابع، این نیروی انسانی فوق‌العاده؛ اگر این [مجموعه] متّحد باشد و با وحدت به سمت اهداف اسلامی حرکت بکند، قدرتمندانْ دیگر نمیتوانند در دنیا طبل بزرگ قدرت بزنند؛ آمریکا دیگر نمیتواند اراده‌ی خود را بر کشورها و بر دولتها و بر ملّتها تحمیل کند؛ شبکه‌ی بدخیمِ خبیثِ صهیونیستی دیگر نمیتواند دولتها و قدرتهای گوناگون را در پنجه‌ی اقتدار خود بگیرد و آنها را در جهت راه خود و کار خود پیش ببرد؛ اگر مسلمانها متّحد باشند این[طور] است.

اگر مسلمانها متّحد باشند، وضع فلسطین آن‌چنان که امروز مشاهده میکنیم نخواهد بود؛ امروز وضع فلسطین، وضع سختی است؛ غزّه یک‌جور، ساحل غربی آن یک‌جور. ملّت فلسطین، امروز زیر فشار شدید روزانه است؛ میخواهند مسئله‌ی فلسطین را از اذهان دور کنند و به فراموشی بسپارند. میخواهند منطقه‌ی غرب آسیا را -شامل همین کشورهای ما- که یک منطقه‌ی فوق‌العاده حسّاس راهبردی است، [یعنی] هم از لحاظ جغرافیایی، هم از لحاظ منابع طبیعی، هم از لحاظ گذرگاه‌های آبی یک منطقه‌ی حسّاسی است، به خودشان مشغول کنند؛ مسلمان در مقابل مسلمان، عرب در مقابل عرب بِایستند و همدیگر را هدف بگیرند و یکدیگر را نابود بکنند تا ارتشهای کشورهای مسلمان، مخصوصاً ارتشهایی که در همسایگی صهیونیست‌ها قرار دارند روزبه‌‌‌‌‌‌‌روز تضعیف بشوند؛ هدف آنها این است.

امروز دو اراده در این منطقه با یکدیگر در تعارضند: یک اراده، اراده‌ی وحدت است؛ یک اراده، اراده‌ی تفرقه است. اراده‌ی وحدت، متعلّق به مؤمنین است؛ فریاد اتّحاد و اجتماع مسلمین از حنجره‌های بااخلاص بلند است و مسلمانها را دعوت میکنند به اینکه به مشترکاتشان توجّه بکنند؛ اگر این[طور] بشود و اگر این وحدت اتّفاق بیفتد، وضعی که امروز مسلمانها دارند دیگر به این شکل نخواهد بود و مسلمان عزّت پیدا خواهد کرد. امروز شما ملاحظه کنید از منتهاالیه شرق آسیا در میانمار مسلمان‌کشی هست، تا غرب آفریقا در نیجریه و امثال اینها؛ همه‌جا مسلمانها [کشته میشوند]؛ حالا یک‌جا به دست بودایی کشته میشوند، یک‌جا به‌ دست بوکوحرام و داعش و امثال اینها کشته میشوند. یک عدّه‌ای هم در این آتشها میدمند؛ شیعه‌ی انگلیسی و سنّی آمریکایی مثل هم هستند؛ همه، دولبه‌ی یک قیچی هستند؛ سعیشان این است که مسلمانها را به جان هم بیندازند؛ این پیام اراده‌ی تفرقه است که اراده‌ی شیطانی است؛ امّا پیام وحدت این است که اینها از این اختلافات عبور بکنند، در کنار هم قرار بگیرند، با هم کار کنند.

[اگر] شما امروز نگاه کنید به اظهاراتی که از مستکبرین و متصرّفین فضاهای حیاتی ملّتها سر میزند، می‌بینید که دعوت به تفرقه است؛ از قدیم، به سیاست انگلیسی‌ها گفته میشد سیاستِ تفرقه بینداز و آقایی کن؛ فَرِّق تَسُد، آقایی کن به برکت تفرقه انداختن؛ آن‌‌و‌قتی که انگلیس قدرتی داشت، این سیاست آنها بود؛ امروز هم این سیاست را قدرتمندان امروز مادّی دنیا دارند؛ چه آمریکا، چه اخیراً باز انگلیس. انگلیس‌ها در منطقه‌ی ما همیشه منبع شر بودند، همیشه منبع نکبت برای ملّتها بودند؛ ضربه‌هایی که اینها به حیات ملّتها در این منطقه زدند، شاید در کمتر نقطه‌ای در دنیا از سوی یک قدرتی نظیر داشته باشد. در شبه قارّه‌ی هند -که امروز هند و بنگلادش و پاکستان است- آن‌جور ضربه زدند، آن‌جور مردم را فشار دادند؛ در افغانستان یک‌جور، در ایران یک‌جور، در منطقه‌ی عراق یک‌جور؛ بالاخره در فلسطین هم که آن حرکت مشئوم(۱۲) و خباثت‌آلود را انجام دادند و مسلمانها را و در واقع یک ملّت را آواره کردند و از خانه‌ی خودش دور کردند؛ یک کشور تاریخی ثبت‌شده‌ی از چند هزار سال پیش -به نام فلسطین- با سیاست انگلیسی‌ها از بین رفت. در این منطقه از دو قرن پیش به این طرف -دو قرن و اندکی، از حدود ۱۸۰۰ [میلادی] به این طرف- هرچه از انگلیس‌ها سر زده است، شرّ و فساد و تهدید بوده؛ آن‌وقت این مسئول انگلیسی(۱۳) می‌آید اینجا و میگوید ایران تهدید منطقه است؛ ایران تهدید منطقه است؟ این خیلی بی‌شرمی میخواهد که کسانی که خودشان در طول زمان، تهدید و خطر و نکبت برای منطقه بوده‌اند، بیایند کشور مظلوم و عزیز ما را متّهم کنند؛ اینها این‌جوری‌ هستند.

از وقتی در این منطقه نشانه‌های بیداری اسلامی دیده شد، فعّالیّتهای ایجاد تفرقه بیشتر شد؛ اینها تفرقه را یک وسیله‌ای میدانستند برای اینکه بر ملّتها مسلّط بشوند. از زمانی که احساس شد در این منطقه حرفهای نو، افکار اسلامی نو، ایستادگی ملّتها، زنده شدن و سرپا شدن ملّتها دارد وجود پیدا میکند، حرکت تفرقه‌آمیز دشمنان بیشتر شد؛ وقتی‌که نظام اسلامی در ایران سرپا آمد، که پرچم اسلام را برافراشته کرد، قرآن را سرِ دست گرفت و با افتخار گفت که ما به اسلام عمل میکنیم و قدرت و سیاست و امکانات و ارتش و نیروی مسلّح و همه چیز را با خود همراه داشت و از آنها استفاده کرد و روزبه‌روز آنها را تقویّت کرد، این حرکت تفرقه‌آمیز بیشتر شده است. این حرکت تفرقه‌آمیز را تشدید کردند برای مقابله‌ی با این قیام اسلامی و با این عزّت اسلامی. اسلام برای آنها مایه‌ی خطر بود وقتی بیداری به ملّت مسلمان داد؛ امّا آن اسلامی که دولت ندارد، ارتش ندارد، دستگاه سیاسی ندارد، اموال ندارد، یک ملّت بزرگ و مجاهد ندارد، فرق میکند با آن اسلامی که همه‌ی اینها را دارد. جمهوری اسلامی سرزمین وسیع، ملّت مجاهد، مردم جوان، پرانگیزه، مؤمن، معادن سرشار، استعداد برتر از متوسّط دنیا و حرکت به سمت علم و پیشرفت [دارد]. البتّه چنین ایرانی برای آنها مایه‌ی خطر است؛ [چون] الگو درست میشود در مقابل ملّتهای مسلمان؛ با این دشمنند. اگر ادّعای نرمش هم یک‌ وقتی بکنند، دروغ است؛ باطن کارشان خشونت است. باید اینها را فهمید، باید اینها را شناخت؛ برای مواجهه‌ی با این دشمن -دشمنی که نه اخلاق دارد، نه دین دارد، نه انصاف دارد؛ ظاهر را آراسته میکند، [امّا] در باطن، یک وحشیِ به‌تمام‌معنا است- ملّتها باید آماده باشند.

به نظر ما مهم‌ترین آمادگی امروز، عبارت است از اتّحاد بین مسلمین. برحذر باشند مسلمانها از ایجاد اختلاف؛ فرقی نمیکند، همه‌ی فِرَق، شیعه و سنّی ندارد. همه‌ی فِرَق اسلامی باید سعی کنند در اینکه اختلافات فکری خودشان را در زیر مشترکات فراوانی که وجود دارد، مورد اغماض قرار بدهند و از آن اغماض کنند. وجود مقدّس پیامبر اعظم، نقطه‌ی کانونیِ توجّه محبّتها و علائق آحاد ملّتهای مسلمان است. همه عشق می‌ورزند به پیغمبر؛ این نقطه‌ی کانونی است، این نقطه‌ی اصلی است. قرآن محلّ توجّه و اعتقاد همه‌ی مسلمانان است؛ کعبه‌ی شریف همین‌جور؛ چقدر مشترکات بین مسلمانها زیاد است! این مشترکات را مورد توجّه قرار بدهند؛ عوامل دشمنان را، عوامل استکبار را در منطقه بشناسند. متأسّفانه آن دشمنِ صریح، می‌آید میگوید «شماها با هم دشمنید، این کشور تهدید شما است»، یعنی شما دشمن آنها هستید، آنها هم دشمن شما هستند! او دشمن است که این حرف را میزند، خب واضح است؛ آنهایی که می‌شنوند حرف او را -[آنها] که در ظاهرِ اسلامی و با نام اسلامی دارند زندگی میکنند و حکومت میکنند- چرا باید از او قبول کنند؟ چرا باید حرف او را تصدیق کنند؟ چرا باید ممشای بعضی از دولتهای منطقه، متأسّفانه ممشای پیروی از دشمنان صریح اسلام و دشمنان صریح امّت اسلامی باشد؟

آنچه من به ملّت خودمان عرض میکنم -به ملّت عزیز ایران که واقعاً در این سالهای پس از تشکیل نظام جمهوری اسلامی و همچنین سالهای مبارزاتی که منتهی به تشکیل نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی شد، امتحان خوبی داده- این است که این راه را که راه امام بزرگوار ما است و راه انقلاب ما است، رها نکنید؛ این راه را دنبال کنید. عزّت دنیا و عزّت در ملأ اعلیٰ به این وابسته است که این راه را برویم: راه تمسّک به قرآن و عترت، راه تمسّک به احکام الهی، راه ایستادن در مقابل دشمنان، راه ملاحظه نکردن در اظهار حقیقت و دفاع کردن از حقیقت؛ این آن راهی است که اگر ملّت ما دنبال بکند -که بحمدالله تا امروز این را دنبال کرده‌اند، دنبال سرِ مسئولین کشور حرکت کرده‌اند و این راه پرافتخار را دنبال کرده‌اند- اگر این راه ادامه پیدا بکند و این مبارزه ادامه پیدا بکند، دنیا و آخرت این ملّت تأمین خواهد شد و مسلمانان دیگرِ دنیا هم میتوانند منتفع بشوند. ما همه‌ی دولتهای مسلمان و کشورهای مسلمان را به هم‌افزایی و به کمک یکدیگر دعوت میکنیم و این دعوتی است که به سود همه است.

امیدواریم خداوند متعال خیر و برکت و رحمت خود را بر همه‌ی آحاد امّت اسلامی و بر همه‌ی کشورهای اسلامی و بر همه‌ی ملّتهای اسلامی نازل فرماید و شرّ دشمنان را ان‌شاءالله از این منطقه کم کند.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته

۱) در ابتدای این دیدار، حجّت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی (رئیس‌جمهور) مطالبی بیان کرد.
۲) ستونها
۳) سوره‌ی آل عمران، بخشی از آیه‌ی ۱۶۴؛ «به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت …»
۴) صحیفه‌ی سجّادیّه، دعای دوّم
۵) سوره‌ی انبیاء، بخشی از آیه‌ی ۱۰۷
۶) سوره‌ی احزاب، بخشی از آیه‌ی ۱؛ «ای پیامبر، از خدا پروا بدار و کافران و منافقان را فرمان مبر…»
۷) سوره‌ی توبه، بخشی از آیه‌ی ۷۳
۸) خواسته‌ها
۹) سوره‌ی زخرف، بخشی از آیه‌ی ۴۳؛ «… تو بر راهی راست قرار داری.»
۱۰) سی‌امین کنفرانس وحدت اسلامی از تاریخ ۱۳۹۵/۹/۲۵ به مدت سه روز در تهران برگزار گردید.
۱۱) مذهب، فرقه
۱۲) نامیمون، شوم
۱۳)اشاره به اظهارات ترزا مِی (نخست‌وزیر انگلیس) در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس در بحرین.


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 28 آذر 1395نظر دهید »

وحدت و نظام تربیت نبوی

وحدت مسلمانان جهان از ضروری ترین مسایل روز جوامع اسلامی است و همه باید بر محوری جامع و فراگیر كه تمامی مذاهب و اندیشه های دینی، آن را قبول داشته باشند، گردهم آمده، یكپارچه و هماهنگ حركت نمایند.
به نظر می رسد، وجود مقدس پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) مناسب ترین محور وحدت مسلمانان است؛ زیرا همه مسلمانان ایشان را قبول دارند و آن حضرت را به عنوان بنیانگذار نهضت اسلامی شناخته و از رهنمودهای او پیروی می كنند. سیره پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، بخصوص سیره تربیتی ایشان كه در قالب مبانی، اهداف و اصول تربیت نبوی قابل تبیین و ارایه می باشد، نقش عمده ای در وحدت جامعه اسلامی داشته و دارد، زیرا مهم ترین هدف پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، تعلیم و تربیت انسانها بوده و در این زمینه فعالیتهای فراوانی انجام داده است.
نوشتار حاضر درصدد است تا ضمن بررسی تعلیم و تربیت نبوی، نظام تربیتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان محور وحدت مسلمانان مطرح و همگان را به پیروی از تعالیم الهی آن حضرت دعوت نماید؛ زیرا شخصیت علمی و تربیتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان برترین الگوی زندگی، فرازمان است و به عصر خاصی اختصاص ندارد، چنانكه وجود آن حضرت در گذشته اسوه حسنه بود، اینك نیز برای همه بشریت الگویی نیكوست و پیروی از اهل بیت و اصحاب آن بزرگوار، مایه وحدت، عزت، عظمت و سربلندی مسلمانان می باشد.

● مفهوم تربیت

واژه «تربیت» به معنای رشد، نمو، زیاد شدن و افزایش یافتن و اصلاح چیزی آمده است: تربیت، یعنی پرورش دادن استعدادهای مادی و معنوی و هدایت آن به سوی كمالاتی كه خداوند در وجود آدمی قرار داده است. نظر به آیات قرآن و یافته های اندیشمندان اسلامی، می توان گفت، تربیت عبارت است از: فرایند فراهم ساختن زمینه رشد همه جانبه متربی، به نحوی كه خود وی با اراده و اختیار خویش در مسیر تكامل مادی و معنوی گام بردارد و به هدف نهایی كه همان تقرب به خداست، نایل شود.
تربیت بدین معنا، می تواند به صورت مستقیم و غیرمستقیم به شیوه های مختلف اجرا شود كه روش آن، عمدتاً براساس اهداف، امكانات و ابزار موجود تعیین می گردد.
هر مكتب تربیتی دست كم چند مفهوم اصلی و كلیدی را فراروی خود دارد كه باید آنها را مورد توجه خویش قرار دهد. این مفاهیم عبارتند از: مبنا، هدف، اصل و روش. ارتباط این مفاهیم با یكدیگر و نحوه انتزاع آنها و چگونگی كاربرد هر كدام در تعلیم و تربیت انسان، از مهمترین مباحث مكاتب تربیتی است. از این رو، در این جا لازم است به این مباحث بپردازیم و آنها را از باب تطبیق مفهوم بر مصداق در اندیشه و سیره پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) جست و جو كنیم.

● مبانی تربیت نبوی

مبنا در حقیقت عبارت است از همان هست ها و واقعیتهایی كه در حوزه های مختلف علمی و غیرعلمی وجود دارند و پایه و اساس مسایل مربوط به آن حوزه قرار می گیرند.
در حوزه تعلیم و تربیت نیز همین مفهوم از مبنا منظور است و بر این اساس، آن اندیشه های بنیادین و كلی و ثابت انسان نسبت به آموزش و پرورش، مبانی تعلیمی و تربیتی او را تشكیل می دهد. اما در این جا به مهمترین مبانی دینی تعلیم و تربیت، بویژه از منظر قرآن كریم می پردازیم كه اساس فعالیتهای پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را تشكیل می دهد؛ چون تعلیمات آن حضرت همه بر محوریت وحی الهی انجام گرفته كه اینك در قالب قرآن مجید تبلور یافته و در اختیار ما قرار دارد و می توانیم به خوبی از آن بهره ببریم.

۱) فطرت انسانی

نخستین مبنای تعلیماتی اسلام كه در متون دینی فراوان بر آن تأكید شده، فطرت انسانی است.
از منظر پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همه انسانها با فطرت الهی به دنیا می آیند و اگر آن فطرت اولیه دستخوش دگرگونی و آلودگی نگردد، در شناخت راه و هدف كه همان سیر الی ا… و بازگشت به حق تعالی است، به تنهایی كافی است. چنانكه آن حضرت می فرماید: «هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا می آید، ولی پدر و مادر هستند كه او را به كیش یهودیت، نصرانیت و مجوسیت می كشانند.» تعلیم و تربیت نادرست فطرت انسانی را مكدر می سازد و جلو رشد و ترقی آن را گرفته، متربی را به آن مسیری سوق می دهد كه خود در برابر او قرار داده است. بنابراین، مقصود از فطرت در این جا همان سرشت دست نخورده و اولیه ای است كه یا تربیت سوء به آن راه نیافته و یا این كه تربیت همسویی با آن در حركت است.
تعالیم اسلام و قرآن همه براساس فطریات بشر نهاده شده و با آنچه اقتضای فطری و طبیعی انسان است، كاملاً انطباق دارند. هیچ حكم و دستوری در اسلام وجود ندارد كه برخلاف خواست فطرت انسانی باشد.
از ابتدایی ترین احكام اسلامی، یعنی طهارت و نجاست تا حدود و دیات همه با اقتضای فطری انسان هماهنگی كامل داشته و ذره ای از آن انحراف ندارند. از این رو است كه قرآن كریم به عنوان برنامه تعلیمی و تربیتی پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از مردم می خواهد به فطرت خود مراجعه كنند و براساس آن، حق را بپذیرند؛ یعنی خود را بی قید و شرط آماده پذیرش حق و حقیقت نموده و به دور از وسوسه های شیطانی حق را در قول و عمل قبول نمایند.
قرآن مجید خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار كن. فطرتی كه خداوند انسانها را بر آن آفریده ]و هیچ [دگرگونی در «آفرینش الهی نیست، این است آیین استوار». طبق این آیه كریمه، دین اسلام بر فطرت انسانی استوار گشته و با وضعی كه عالم هستی منطبق بر آن است، هیچ اختلاف و اصطكاكی ندارد. یعنی خداوند هر چیزی را برای رسیدن به كمال خاص او مجهز نموده و راه نیل به آن هدف را نیز برایش معرفی كرده است.

۲) توحید

مبنای دوم در تعلیم و تربیت نبوی، توحید و یگانه پرستی است كه از آغاز خلقت تاكنون محور فعالیتهای همه انبیا بوده است. توحید از مبانی مهم تعلیماتی پیامبران بوده و تمامی آن بزرگواران در طول تاریخ مردم را به كارهایی همانند عبادت خدای سبحان دعوت می كردند كه با وحدانیت حق تعالی سازگار بودند.
قرآن كریم نیز از این برنامه عمومی انبیا خبر می دهد: «ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر این كه به او وحی كردیم كه معبودی جز من نیست، پس تنها مرا پرستش كنید.» آیه كریمه بیانگر آن است كه تمامی پیامبران از آدم تا خاتم مأموریت داشتند تا كلمه توحید را ترویج و مردم را به یكتاپرستی دعوت نموده، جامعه را براساس آن پرورش دهند. در جای دیگر می فرماید: «معبود شما یگانه ای است كه جز او معبودی نیست، معبودی مهربان و بخشنده.»
اندیشه توحید با ندای فطری انسان نیز كاملاً سازگاری دارد و خداوند مردم را به دینی می خواند كه با آفرینش و سرشت آنان كاملاً مطابقت دارد. از این جاست كه دین حق در طول تاریخ یكی بوده، یعنی اسلام و همه انبیا، امتهای خود را به آن دعوت می كردند.
پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همواره مردم را به توحید و خداپرستی دعوت كرد و از آنان می خواست كه از شرك و بت پرستی فاصله بگیرند و به خدای یگانه ایمان آورند و تسلیم محض او باشند. آن حضرت در روزهای نخست دعوتشان می فرمود: «مردم، كلمه توحید را بگویید، رستگار می شوید.» یعنی اندیشه های باطل شرك و بت پرستی را از اذهان خود بیرون ریخته، اندیشه توحید و یگانه پرستی را جایگزین سازید.

۳ ) هدف مندی جهان و انسان

نظام هستی براساس طرح معینی پدید آمده كه طراح آن، نه بشر و نه هیچ موجود دیگر، بلكه وجود لایزال و كمال مطلق، یعنی خدای متعال است كه تنها او آفریدگار جهان هستی و پدیدآورنده نظام آفرینش می باشد.
طبیعی است، طرحی به این دقت و ظرافت و طراحی با آن قدرت و حكمت، كاری بیهوده و بدون هدف انجام نمی دهد، بلكه صدور هر كار عبث و بی فایده ای از او محال است.
خداوند می فرماید: «در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و می گویند) پروردگارا! این را بیهوده نیافریده ای.»
در هر موجود كوچك این عالم، هدفی است و چگونه كل نظام عالم بدون هدف باشد! انسانهای اندیشمند با دقت در تك تك مخلوقات به این نتیجه رهنمون می شوند و این ندا را سر می دهند كه: خداوندا! این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدی و تو از كار عبث و بیهوده منزه هستی. چنان كه خداوند می فرماید: «ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست را بیهوده نیافریدیم.»
اگر به آیات انفسی و آفاقی توجه كنیم، هدفمندی نظام هستی و انسان برای ما روشن می شود و نیاز به بحث ندارد و همین هدفمندی مبنای تعلیم و تربیت پیامبر خداست كه براساس آن غایت عالی به پرورش انسان پرداخت و تعلیمات اسلامی را عرضه داشت. اصول و روشهای تعلیم و تربیت آن حضرت همه مبتنی بر همین هدفمند بودن جهان و انسان است.

۴)جاودانگی انسان

انسان از منظر اسلام دارای دو بعد جسمی و روحی است كه حقیقت او را همان جنبه روحانی وی تشكیل می دهد. قرآن كریم در باب تبیین خلقت بشر این مطلب را به خوبی مطرح و دوگانگی وجود انسان را بیان داشته است. خداوند خطاب به ملائكه ها می فرماید: «هنگامی كه آن (جسم انسان) را نظم بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید.»
تعلیم و تربیت نبوی مبتنی بر رشد فراگیر و همه جانبه انسان است، اعم از جنبه مادی و معنوی و سایر ابعاد وجودی وی. همان گونه كه اسلام بر رشد جسمی اهتمام می ورزد و برای پرورش آن دستورالعمل داده، بر رشد روحی وی نیز اهمیت می دهد، زیرا از این نظر، جسم به منزله مركب است برای روح و روح در قالب همین عنصر مادی بدن، رشد و تعالی پیدا می كند.
آنچه در باب مبانی تعلیماتی پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفته شد، این نكته را نمایان می سازد كه تعلیم و تربیت نبوی بیشتر بر چهار مبنای دینی و اسلامی استوار است و آنها عبارتند از: فطرت انسانی، توحید، هدفمندی نظام هستی و جاودانگی انسان. مبانی یاد شده مورد قبول همه مسلمانان است و می تواند محور اتحاد آنان قرار گیرد.
خداوند در باب تربیت، دستورات مهمی به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داده و او را مأمور پرورش روحانی و معنوی مردم می سازد. هدف اصلی بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، تزكیه و پرورش انسان است كه او باید براساس آموزه های دین اسلام و آنچه در قرآن آمده، مردم را تربیت كند. در آیات متعدد قرآن، به این مأموریت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) صریحاً اشاره شده است. چنانكه واژه «یزكیهم» به عنوان تربیت روحی و معنوی مردم، مهمترین وظیفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده شده و مكرر بدان تأكید شده است.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر به تعلیم و تربیت اهمیت می داد كه آموزش خواندن و نوشتن را جزو فدیه اسیران قرار داد.

● اهداف تربیت نبوی

در این بخش به اهداف تعلیم و تربیت پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می پردازیم و اینكه آن حضرت چه اهدافی را در نظر داشتند و برای رسیدن به آن اهداف چه فعالیتهایی را انجام دادند.

۱)تعلیم و تربیت

مهمترین هدف از بعثت انبیا، هدایت افراد انسان به سوی خدای تعالی است كه این امر با تعلیم و تربیت امكان پذیر خواهد بود؛ همه احكام و دستورات شرعی مربوط به تعلیم و تربیت و هدف از آن پرورش انسان و سوق دادن او به سمت كمالات انسانی و معنوی است كه پیامبران به عنوان مجریان این برنامه مأمور اجرای آن شده اند.

۲)تزكیه نفوس

دیگر از اهداف تربیتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، تزكیه نفوس انسانهاست كه در قرآن كریم مكرر به آن تأكید و به عنوان هدف بعثت انبیا معرفی شده است، چنانكه قرآن كریم می فرماید: «اوست آن خدایی كه در میان مردم درس نخوانده پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنها را تزكیه كند.»
تربیت مردم و تزكیه نفوس از رذایل اخلاقی و كج رویهای رفتاری عمده، وظیفه پیامبران بوده و آنان نیز تا آن جا كه برایشان میسر بود، ضمن استفاده از روشهای مؤثر در تعلیم و تربیت، به تحقق آن همت گماشتند.پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان آخرین فرستاده خدا، مأموریت یافت تا بنای مكارم اخلاق را كه پیشینیان پایه گذاری كرده بودند تكمیل كند و با تزكیه نفوس انسانها، جامعه بشری را به سوی كمالات روحی و معنوی خود سوق دهد. چنانكه خود آن حضرت فرمود: «من از طرف خداوند برانگیخته شده ام تا مكارم اخلاق را تكمیل نمایم.» زیرا آدمی در پرتو مكارم اخلاق است كه از قید خودخواهی و خودمداری رهایی یافته، بر غرایز حیوانی و تمایلات نفسانی چیره می شود.پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) زحمات طاقت فرسایی را در جهت تحقق این هدف مهم متحمل گشت و در نتیجه شاگردان ممتازی را تربیت نمود و به جامعه انسانی تحویل داد.

۳)برقراری قسط و عدل در جامعه

منظور از عدالت در این جا كه به عنوان هدف تربیت پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) محل بحث است، عدالت اجتماعی است. همان گونه كه در قرآن كریم هدف رسالت و نبوت پیامبران ذكر شده است: «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها كتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل كردیم تا مردم، قیام به عدالت كنند.»
پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به نوبه خود، قرآن كریم و معجزات متعدد را برای اقامه عدل در جهان آورد و توانست نظامی براساس قسط و عدل در مدینه مستقر سازد. به هر صورت، برقراری عدالت در جامعه از اهداف مهم تربیت نبوی بوده كه در جهت برپایی آن تلاش فراوان نموده است.

۴)تقرب به خدا

انسان براساس اراده و اختیار خود تصمیم می گیرد و مسیری را بر می گزیند كه یا او را به مقام قرب الی ا… می رساند و یا از خدا دور می سازد. خداوند در همین زمینه می فرماید: «ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاكر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.» بنابراین، عنصر اختیار در تعیین راه و رسم زندگی و رسیدن به هدف نهایی، یعنی قرب به خدا نقش بسزا دارد.
البته، راه تقرب به خدا منحصر به عبادت نیست، بلكه راههای جزیی دیگری نیز وجود دارند كه یا به عبادت منتهی می شوند و یا همسو با روش عبادت، انسان را به هدف می رسانند انفاق در راه خدا، خدمت به مردم، دستگیری از مستضعفین و نظایر آن، شیوه هایی است كه آدمی را به كمال می رسانند و كمال حقیقی انسان همان تقرب به خداست. بنابراین، قرب الی ا… به عنوان عالی ترین هدف در مكتب تعلیماتی پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح بود كه این هدف هماهنگ با فطرت، توحید، هدفمندی جهان و انسان و جاودانگی آدمی است. تمام فعالیتهای تربیتی، سیاسی - اجتماعی پیامبر به همین منظور انجام می گرفت و یاران آن حضرت نیز راه ایشان را ادامه دادند.

● اصول تعلیم و تربیت نبوی

در این جا به مهمترین اصول تعلیم و تربیت پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) كه از سیره آموزشی و تربیتی آن حضرت است اشاره می كنیم:

۱ ) اصل هماهنگی تربیت و فطرت انسانی

با توجه به مبانی تعلیماتی كه پیش از این گفته شد، در این روش، شكوفاسازی و پرورش استعدادهای درونی و فطری متربیان مدنظر است. به كارگیری این روش مستلزم این است كه برنامه ریزیهای تربیتی به گونه ای باید هدایت شود كه به تحقق این مهم بینجامد.

۲ ) اصل توحید محوری

دومین اصلی كه از مبانی تعالیم انبیا به روشنی قابل دستیابی است، اصل توحید محوری و یگانه پرستی است كه همواره اساس دعوت پیامبران بوده است. اگر به دعوتها و تعلیمات ایشان نگاه كنیم، به این نكته اذعان خواهیم كرد كه از آدم تا خاتم همه آنان، مردم را به یگانه پرستی فرامی خوانده اند.
پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان آخرین فرستاده خدا، مانند انبیای سلف، توحید را مبنای تعلیم و تربیت خویش قرار داد و بر این اساس تبلیغ دین كرد.تمام فعالیتهای پیامبر، به ویژه اساس تعلیم و تربیت آن حضرت بر محور اصل توحید استوار بود.

۳ ) اصل آخرت گرایی

اصل آخرت گرایی به معنای دست كشیدن از دنیا نیست، بلكه منظور از آن بهره گیری درست از مادیات دنیا است كه نحوه استفاده از آن زمینه ساز زندگی آخرت خواهد بود زیرا زندگی دنیا از نظر اسلام نه تنها تضادی با حیات اخروی ندارد، بلكه مقدمه حیات اخروی است و بدون عبور از آن، رسیدن به آخرت غیرممكن است.رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «دنیا كشتزار جهان آخرت است». هیچ كس نمی تواند در آخرت محصول خوبی برداشت كند، مگر این كه در دنیا بذر خوب پاشیده باشد.

۴ ) اصل كرامت انسانی

كرامت به معنای شرافت، اصالت، بزرگ منشی و نیك سیرتی است كه حاصل بهره مندی فطری و ذاتی یك موجود می باشد. خداوند آدمی را از بهره مندیهای درونی ویژه ای، چون عقل و اراده و اختیار برخوردار ساخته كه موجب كرامت او شده است. این كرامت به اصل انسان بودن انسان بازمی گردد و اختصاص به گروه معینی از آدمیان ندارد. ازاین رو، آدمیان همه از یك گوهرند و همه شریفند و از این حیث هیچ كس بر دیگری فضیلتی ندارد.
تكریم و تعزیر متربی از اساسی ترین اصول تربیت است؛ زیرا اساس تربیت بر كرامت و عزت مندی است.پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «مبادا فردی از مسلمانان را كوچك شمرده و تحقیر نمایید؛ زیرا كوچك آنان هم در نزد خدا بزرگ است».

۵ ) اصل توجه به تفاوت های فردی

تفاوتهای فردی ناشی از سرشت و فطرت انسانی است كه نظام توحیدی و جاودانگی انسان هم موافق و مقتضی آن می باشند؛ زیرا براساس اندیشه توحیدی، جهان هستی با یك سلسله نظامات و قوانین ذاتی و لایتغیر اداره می شود و به موجب آن هر شئ و هر پدیده، مقام و مرتبه و موقع خاصی دارد، به نحوی كه تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد.
تفاوتهای فردی به عنوان یك اصل در تعلیم و تربیت همه انبیا وجود داشته و براساس آن مشی می كردند. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «ما جماعت انبیا مأمور شدیم كه با مردم بر میزان عقل شان سخن بگوییم.» تردیدی وجود ندارد كه افراد جامعه از نظر فكر و اندیشه و قوه تفكر یكسان نبوده و نیستند و دو فردی را نمی توان یافت كه از تمام جهات با هم برابر باشند؛ بلكه قدرت درك و فهم انسانها با هم متفاوتند.
از آن جا كه توان یادگیری و برداشت هر فرد نسبت به فرد دیگر به میزان زیادی تفاوت دارد، انبیا از جانب خداوند مأموریت یافتند كه براساس قدرت فهم مردم با آنان سخن بگویند و آنها را تبلیغ كنند. زیرا عمده فلسفه بعثت پیامبران، اتمام حجت بر مردم است و این امر تمام نمی شود، مگر این كه هر كس را به اندازه قدرت دركشان با معارف الهی آشنا سازند.

● حاصل سخن

از مجموع آن چه گفته شد، روشن گردید نظام تعلیم و تربیت پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین و مناسب ترین زمینه وحدت مسلمانان جهان است، چون مورد قبول همه امت اسلامی است و هر كس به خدا و قرآن عقیده داشته باشد، تعالیم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را باور داشته و بر آن پایبند است. اگر اندیشمندان مسلمان به نظام تربیتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل كنند، همه اختلافهای مذهبی و گروهی برطرف و اتحاد واقعی در میان امت اسلامی حاكم می گردد.
آن چه در نظام تربیتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) مهم است، ضمن عمل به دستورالعمل های تربیتی آن بزرگوار، ترویج و تبلیغ آموزه های نبوی است. اگر عالمان و مبلغان مسلمان همه خود به تعالیم پیامبر عمل نموده، آن را به دیگران، به ویژه نسل جوان، منتقل سازند و آنان را با فرهنگ ناب اسلامی آشنا نمایند، در اندك زمانی ریشه تفرقه و نفاق از جوامع مسلمان برچیده خواهد شد. به هر صورت وظیفه عالمان و اندیشمندان مسلمان در شرایط كنونی بسیار حساس و سرنوشت ساز است و باید به وظایف خود توجه نموده و بدان عمل نمایند.
مهمترین مسؤولیت آنان دعوت مردم به اتحاد و هماهنگی براساس تعالیم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و نادیده گرفتن عوامل اختلاف و تفرقه امت اسلامی است. اگر علمای شیعه و سنی در كشورهای اسلامی به سوی وحدت واقعی حركت كنند، مناسب ترین روش و راهكار، شناخت نظام تربیتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) و عمل و ترویج معارف نبوی در میان جوامع مسلمان و بخصوص نسل جوان است كه در كمترین زمان ممكن، نتیجه مطلوبی خواهد داشت.

نويسنده:محمد احسانی

منبع: روزنامه قدس

 


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 25 آذر 1395نظر دهید »

همكاری هاى علمى شیعه و سنى
جمعى از فضلا در محضر حضرت آیت الله سبحانى(دامت برکاته) حضور داشتند، سخن از وحدت اسلامى به میان آمد، و نظرهاى موافق و مخالف مطرح شد.هنگامى كه سخن حاضران به پایان رسید ایشان زمام سخن را به دست گرفتند و با قضاوت خاص میان موافق و مخالف چنین گفتند:
اصولا باید «وحدت‏» اسلامى به صورت منطقى تحدید و تفسیر شود تا موضوع تعریف منطقى نداشته باشد نمى‏توان درباره‏ى آن نفیا و اثباتا داورى نمود.
متاسفانه منادیان وحدت یا مخالفان آن كمتر به این موضوع پرداخته‏اند و غالبا پیامدهاى خوب و بد آن را مطرح مى‏كنند بدون این كه روشن كنند این پیامد از آن كدام تفسیر از وحدت است.
حضرت آیت الله سبحانى افزودند: در سالهاى 1327ه. ش مرحوم میرزا محمد تقى قمى كه از پایه‏گذاران «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة‏» قاهره بود، در مدرسه‏ى فیضیه پیرامون تقریب سخن گفت، و حقا كه او موضوع را به صورت واضح بیان كرد. حاصل گفتار او این بود كه تقریب و یا وحدت دو معنا دارد:
1.تمام فرق اسلامى را در یكدیگر ذوب كنیم و از همگان فرقه واحدى بسازیم و به عبارت روشنتر: شیعه را سنى و یا سنى را شیعه كنیم تا اختلاف از بین برود و وحدت تحقق پذیرد.
مسلما این تفسیر مورد نظر اعضاى دارالتقریب نبوده و در این اعصار این نظریه امكان پذیر نیست، زیرا علاقه و دلبستگى پیروان هر یك از دو گروه به مختصات و ویژگى‏هاى خود، آن چنان محكم و استوار است كه حتى با نبرد خونین نمى‏توان جریان را یك طرفه ساخت تا چه رسد در پرتو مذاكره و گفتگو.
2.هر دو گروه مشتركات فراوانى در عقاید و احكام و اخلاق دارند، مشتركاتى كه آنها را به صورت ملت واحدى در آورده، و در این 14 قرن تحت پوشش اسلام زندگى كرده‏اند،و در عین حال هر دو گروه داراى ویژگى‏هایى در عقاید و احكام مى‏باشند.
منادیان تقریب مى‏گویند: مشتركات دو گروه به قدرى فراوان است كه مى‏تواند پیوند محكمى در میان پیروان هر دو گروه پدید آورد و در عین حال هر گروهى به مختصات خود علاقمند باشد و به عقیده‏ى مخالف نیز احترام بگذارد.
و به دیگر سخن: اختلاف در این ویژگیها مایه‏ى جنگ و خونریزى و مشاجره نباشد و آنها را در زندگى و یا جوامع بین المللى در مقابل یكدیگر قرار ندهد.
در گذشته اردوگاه شرق و غرب فاصله زیادى با یكدیگر داشتند، نظام حاكم بر یكى سوسیالیستى و حاكم بر دیگرى سرمایه‏دارى بود ولى در عین حال هر دو در مواضعى كه با هم نفع مشترك داشتند وحدت رویه را از دست نمى‏دادند. و بسان تیغه‏هاى یك قیچى كه از هم فاصله دارند در قطع یك ریشه مخالف با هم حركت مى‏كردند و ریشه را مى‏زدند.
مسلما باید از وحدت و تقریب به شیوه یاد شده، پشتیبانى كرد، و این كه امروزه شیعه در جهان به طور كامل شناخته نشده، یكى از عوامل آن، وجود بدبینى در طرف مخالف است. اگر این بدبینى از بین برود و هر دو گروه، هم دیگر را تحمل كنند شیعه در جهان به خوبى شناخته مى‏شود، و مشتركات به صورت روشن تجلى مى‏كند.
در اعصار گذشته خصوصا در ایام شكوفایى تمدن اسلامى همكارى میان دانشمندان دو گروه چشمگیر بود. یعنى شیعیان در حوزهى درس استاد سنى حاضر شده و از آن بهره مى‏گرفتند و همچنین سنیان از حوزه درس استاد شیعه استفاده مى‏كردند و در عین حال هر دو گروه با توجه به مشتركات، متمیزات خویش را حفظ مى‏نمودند.
در اینجا حضرت والد نمونه‏هاى تاریخى از همكارى دو گروه بیان كردند براى ارزشمند بودن آنها به تنظیم گفتار ایشان مى‏پردازیم:

1.ابن عساكر و نقل حدیث از كلینى

محمد بن یعقوب كلینى (متوفاى 329) كتاب شریف كافى را به مدت 20 سال نوشت و با نگارش آن دوره جدید جوامع حدیثى شیعه آغاز گشت. او در دهه سوم قرن چهارم(1320 – 1329) رى را به عزم اقامت در بغداد ترك گفت تا كتاب كافى را بر مشایخ حدیث در عراق و سوریه و لبنان عرضه كند.
ابن عساكر (متوفاى 571) مى‏گوید: وى وارد بعلبك شد و از مشایخ خود به نامهاى محمد بن على بن جعفر سمرقندى، و محمد بن احمد خفاف نیسابورى، و على بن ابراهیم بن هاشم نقل حدیث كرد. (1)
سپس ابن عساكر حدیثى را با سندى به پنج واسطه از كلینى نقل مى‏كند و مى‏گوید: كلینى نیز این حدیث را به سند خود از امیرمؤمنان نقل كرده است و آن حدیث این است : «اعجاب المرء بنفسه دلیل على ضعف عقله‏». (2)

2.شیخ مفید و حوزه كلامى بغداد

عصر شیخ مفید (336 - 413) عصر تضارب افكار و شكل‏گیرى مكتب‏هاى كلامى گوناگون بود، ولى قوت منطق و بیان شیرین شیخ به حدى بود كه در حوزه تدریس او شخصیت‏هایى از سنیان حاضر شده و بهره مى‏گرفتند.
شیخ در دوران جوانى از اساتیدى مانند حسین بن على بن ابراهیم بصرى معروف به (جعل) فقیه معتزلى (293 - 369) و مفسر نیرومند على بن عیسى رمانى متكلم نحوى معتزلى (متوفاى 385) استفاده كرد و تشیع او مانع از آن نبود كه در حوزه كلامى و فقهى آنان حاضر شوند همچنان كه تسنن دیگران در آن عصر مانع از آن نبود كه حوزه كلامى شیخ از این افراد موج زند.
ابن جوزى متوفاى 597 مى‏نویسد: خانه شیخ مفید به درب ریاح بود و در اینجا مجلس بحثى برپا مى‏شد كه دانشمندان از همه مذاهب در آن شركت مى‏نمودند و مفید با تمام آنان به بحث و گفتگو مى‏پرداخت. (3)
ابن كثیر در حوادث 413 مى‏نویسد: و كان مجلسه یحضره خلق كثیر من العلماء و سائر الطوائف. (4)
در مجلس بحث او انبوهى از دانشمندان از فرق اسلامى حاضر مى‏شدند.
در پرتو این همكارى نزدیك بود كه گروه كثیرى به وسیله شیخ به تشیع مشرف شده و از چشمه زلال آن سیراب شدند، و روزى كه شیخ درگذشت و در میدان «اشنان‏» بر جنازه او نماز گزاردند ، جا براى نمازگزاران فوق العاده تنگ شد و گریه نمازگزاران از هر طرف بلند بود. (5)

3.سید مرتضى و زعامت علمى حوزه بغداد

سید مرتضى(355 - 436) از علماى بزرگ شیعه در قرن پنجم هجرى است. او دست پرورده‏ى فقیه بزرگ، متكلمى عالى مقام مانند مفید بود،و در عظمت علمى او همین بس كه ابن خلكان مى‏گوید: شریف، امام پیشوایان عراق بود. (6)
این جمله را درباره كسى مى‏گویند كه دانشمندان همه‏ى فرق در برابر علم و دانش او سر تعظیم فرود آورده و به آن از دیده‏ى تعظیم مى‏نگرند.
كتاب امالى او كه گاهى به آن «الغرر والدرر» نیز مى‏گویند، دروس كلامى و تفسیرى و ادبى اوست كه براى جمع كثیرى از فضلاى بغداد از تمام فرق املا مى‏كرد و احیانا مناقشه‏هایى در اثناى تدریس انجام مى‏گرفت.

4.شیخ طوسى و زعامت علمى حوزه بغداد

شیخ طوسى (385 - 460) بسان مشایخ خود مفید و مرتضى از دانشمندان اهل سنت‏بهره گرفته و در عین حال گروهى از آنان از شمه زلال او سیراب شده‏اند، از اساتید غیر شیعى اوست ابوعلى بن شاذان، و ابو منصور سبكى. (7) ولى در مقابل در حوزه درس شیخ در بغداد آنگاه كه بر كرسى تدریس مى‏نشست گروه كثیرى از فرق اسلامى پاى منبر او گرد آمده و از او بهره مى‏گرفتند.
ابن جوزى مى‏نویسد: در سال 449 ه به خانه ابوجعفر طوسى در كرخ حمله كردند و دفاتر و كرسى تدریس او را به غارت بردند. (8)

5. ابن ادریس و همكارى با فقیه شافعى

ابن ادریس (5453 - 598) مى‏نویسد: یكى از علماى شافعى كه با هم مانوس هستیم و نامه‏نگارى میان ما و او رد و بدل مى‏شود نامه‏اى براى من نوشته و از حكم سه طلاق در یك مجلس از دیدگاه ائمه‏ى اهل بیت‏سؤال كرده است. وى در پاسخ او، رساله‏ى گسترده‏اى نوشته و آن را در« السرائر» آورده است. (9)

6.منتجب الدین و رافعى قزوینى

متنجب الدین(504 پس از 585) از علماى نامى شیعه در قرن ششم هجرى و مؤلف «فهرست اسماء علما ء الشیعة ومصنفیهم‏» است. در عظمت علمى او همین بس كه از 146 شیخ حدیث، روایت نقل كرده و یا اخذ علم نموده است، كه در میان آنان حسن بن محمد بن احمد استرابادى حنفى و ابوبكر بن عبدالباقی بغدادى و غیره است، و او دوست نزدیك ابن عساكر در رى بوده و در سال 529 با هم، از استادى به استماع حدیث پرداخته‏اند.
رافعى شافعى یكى از تلامیذ اوست كه در سال 585 ه نزد او درس خوانده، و او را چنین مى‏ستاید:
«شیخ ریان فى علم الحدیث‏سماعا و ضبطا و حفظا و جمعا، یكتب ما یجد و یسمع ممن یجد و یقل من یدانیه فی هذه الاعصار فی كثرة الجمع و السماع و الشیوخ الذین سمع منهم، و اجازوا له‏». (10)

7.همكارى در قرن هفتم

همكارى میان دو گروه در عصر خواجه و علامه حلى بسیار چشمگیر است، زیرا برخى از مشایخ هر دو را علماى اهل سنت تشكیل مى‏دهد، همچنان كه گروهى از اهل سنت‏به افتخار تلمذ نزد آن دو شخصیت نایل آمده‏اند، و مطالعه زندگانى این دو شخصیت‏بزرگ این حقیقت را روشن مى‏كند.

8.فخر المحققین و فیروز آبادى

مجدالدین فیروز آبادى (729 - 827) نویسنده فرهنگ زبان عرب به نام «القاموس المحیط‏» در عراق از شخصیت‏هایى بهره گرفته كه از میان آنان مى‏توان فخر المحققین فرزند علامه حلى را نام برد.
فیروز آبادى در اجازه‏اى كه به ابن حلوانى داده به تلمذ خود نزد فخرالمحققین تصریح كرده و صورت اجازه، حاكى از عظمت فخرالمحققین نزد اوست.
او چنین مى‏گوید: وبعد یقول فقیر رحمة الله تعالى ابو طاهر محمد بن یعقوب بن محمد الفیروز آبادی الشیرازی سدد الله افعاله و اقواله و هداه من الامور لما هو ایقن و اقوى له.
اجزت للمولى الامام، الحبر الهمام، البحر الهلقام، زبدة فضلاء الایام فخر علماء الانام، عماد الملة و الدین عوض الفلك الابادی الشهیر بابن الحلوانی سقاه الله تعالى من الكلم الغر عذاب نطافها كما رزقه من اثمار العلوم لطاف اقطافها ان یروی عنی هذا الكتاب المسمى بالتكملة و الذیل و الصلة لكتاب تاج اللغة و صحاح العربیة بحق روایتی ایاه عن شیخى و مولاى علامة الدنیا بحر العلوم و طود العلى فخر الدین ابى طالب محمد بن الشیخ الامام الاعظم برهان علماء الامم، جمال الدین ابی منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی بحق روایته عن والده. (11)

پی نوشتها:

1.تاریخ ابن عساكر:56/297; مختصر تاریخ دمشق:23/362.
2.المنتظم:8/11.
3.البدایة و النهایة:12/15.
4.رجال نجاشى: 2، شماره 1068; فهرست‏شیخ ، شماره 710.
عبارت شیخ چنین است: «وكان یوم وفاته یوما لم یر اعظم منه من كثرة الناس للصلاة علیه و كثرة البكاء من المخالف و الموافق.
5.وفیات الاعیان: 3/313.
6.علامه مجلسى در اجازه كبیر خود او را از مشایخ سنى شیخ معرفى كرده است.
7.مقدمه تبیان:52 - 53.
8.منتظم: حوادث سال 449ه.
9.السرائر:2/678
10.التدوین فی اخبار قزوین:3/377.
11.الجاسوس على القاموس، احمد فارسى افندى:129 و 130 جاپ قسطنطنیه، چاپ سال 1299 ه.

نويسنده:حضرت آیت ‏الله سبحانی(دامت برکاته)


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 25 آذر 1395نظر دهید »

مقاومت و ایستادگی انتهایی جز پیروزی رقم نمی زند.
ارتش سوریه کنترل کامل حلب را به دست گرفت.

با گذشت نزدیک به سه هفته از عملیات گسترده ارتش سوریه در حلب، سرانجام شورشیان این شهر را ترک کردند تا آزادسازی آن کامل شود.

پیروزی بزرگ حلب را به مجاهدان و خانواده های شهدای مدافع حرم تبریک می گوییم وامیدواریم ریشه استعمار و استکبار به واسطه خون های به ناحق ریخته شده به زودی زود خشکانده شود.


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 24 آذر 1395نظر دهید »

هفته ی وحدت مبارك باد

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

پبروزی انقلاب اسلامی مان را مدیون ” وحدت” امت اسلامی هستیم و به ثمررسیدن خون شهیدان نهضت را در سایه یكپارچگی ملت ایران بر محور ” ولایت فقیه” و رهبری امام بزرگوارمان می دانیم، كه ما را در سایه ی اسلام وبر پایه ی ایمان، جمع كرد و هدایت نمود.

گرامی باد هفته ی وحدت، كه درآن میثاق ها تحكیم می شود ، پبمان ها استوارتر می گردد ، خون ها در هم می جوشد ، دست ها وبازوها درهم قرار می گیرد ، چهره ها بر یكدیگر لبخند پبروزی و صفا می زند ، قشرها همه باهمند ، امت، یكپارچه و منسجم است و شیعه و سنی، به یاد سالروز میلاد رسول گرامی اسلام، با هم و در كنار هم، در یك راه و به سوی یك هدف سرود وحدت می خوانند.

قبله ی مشترك، رسول مشترك، كتاب واحد و رهبر واحد، وحدت بخش قشرهای این امت شهید است.

گرامی باد هفته وحدت، سالروز ولادت پبامبر رحمت و مربی انسانها و سفیر گرانقدر الهی به سوی مردم.

گرامی باد هفته وحدت كه در بردارنده ولادت ششمین پبشوای شیعه است. گرامی باد هفته ی وحدت، كه خنثی كننده ی توطئه های دشمنان، درمسیر تفرقه افكنی است.

گرامی باد هفته وحدت، كه هفته نور و سرور، و ایام شادی و همبستگی است.

گرامی باد هفته وحدت كه ملت ما را منسجم تر می كند،

و امتمان را با رهبر خود پبوندی مجدد می زند،

گرامی باد این هفته كه بازوها را با هم گره زده ، توان ها را درجهت واحد و بر ضد دشمن متجاوز به كار می گیرد.

گرامی باد هفته وحدت ، كه پبام” رسالت” و ندای ” امامت” رابه گوش متجاوز، به كار می گیرد.

هفته ی وحدت ، چتری مبارك ازایثار و فداكاری بر مردم است.

چشمه ساری از معرفت و شعور، در كام تشنه ی خلق خداست.

سایه ساری آرامش بخش ، دل انگیز و روح پرور برای هموطنان مسلمان ماست.

الهام بخش حركت و انسجام و اخلاص است.

زداینده ی كینه ها ، كدورت ها ، خودخواهی ها ، گروه گرائی ها ، تعصب ها ، ملیت پرستی ها ، فرقه بازی ها و تفرقه جوئی هاست.

هفته ی وحدت، ایام میثاق با خون شهیدان است.

هفته ی پبمان با راه اسلام و خط امام فقیدمان ، حضرت روح الله (رحمه الله علیه ) است.

هفته ی درس آموزی از كلاس معلم بشریت ، حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم) است كه به بركت میلادش چهره ی جهان دگرگون شد ، شرك ها به توحید مبدل گشت ، عبادت خدا جای اطاعت از طاغوت ها را گرفت ، نفاق ها به یكرنگی گرائید و خصومت ها و دشمنی های چندین ساله، به ” اخوت اسلامی” تبدیل شد ، مهاجر و انصار، برادر شدند و عرب و عجم، یار هم گشتند و سفید و سیاه برابر گردیدند.

دراین هفته ، رسالتمدار بزرگ، حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده به جهان گشود تا نعمت خدا، بربندگان تكمیل شود ، راه از چاه باز شناخته گردد و مردم در سایه نبوتش ، از ضلالت به هدایت ، از ظلمت به نور و از تفرقه به وحدت برسند.

اكنون نیز، كه هزار و چهارصد و اندی از آن تاریخ می گذرد ، ملت ما ، در سالگرد این میلاد مقدس، پرشكوهترین مراسم ، گرم ترین مجالس و باصفا ترین تجمعات را به پا می دارند تا روح اخوت اسلامی درپبكره ی اجتماع ، بیش از پیش زنده شود.


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 22 آذر 1395نظر دهید »


شهادت آيت‌الله دستغيب

آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب در سال 1288 شمسي در شيراز در يک خانواده روحاني اهل علم و فضيلت متولد شد. پدرش سيد محمدتقي هنگام تولد فرزندش در کربلا به سر مي‌برد و چون ولادت او مقارن با عاشورا بود، نام او را عبدالحسين نهاد. سيد عبدالحسين در 12 سالگي پدر خود را از دست داد و در سال 1310، جهت ادامه تحصيل علوم ديني راهي نجف شد و از محضر بزرگان کسب فيض کرده و به درجه اجتهاد نائل شد. مبارزات سياسي او از زمان کشف حجاب شروع شد اما اوج مبارزات اين شهيد بزرگوار عليه رژيم شاه، زماني بود که لوايح ششگانه مطرح شد و جنبش سال 41 که آغاز نهضت امام خميني بود شکل گرفت. در 15 خرداد ايشان بازداشت و به تهران تبعيد شد. در سال 1343، براي دومين بار دستگير و به تهران اعزام و زنداني و سپس تبعيد شد. پس از آزادي ايشان رهبري اهالي فارس را در نهضت امام خميني بر عهده داشت. در سال 1356 عوامل شاه، مدتي ايشان را در منزل خود محصور و تحت نظر داشتند که با عکس‌العمل شديد مردم انقلابي شيراز با رژيم مجبور به عقب‌نشيني شد. پس از کشتار وحشيانه رژيم شاه در پنجم رمضان در شيراز، حکومت نظامي اعلام شد و آن عالم مجاهد دستگير و در تهران زنداني شد. شهيد دستغيب پس از پيروزي انقلاب به نمايندگي از مردم فارس در مجلس خبرگان انتخاب شد و همچنين به فرمان امام به سمت امام جمعه شيراز منصوب شد. ايشان همچنين رياست حوزه علميه فارس را بر عهده داشت و بعد از پيروزي انقلاب، مدارس علميه قوام، هاشميه و آستانه شيراز را که سال‌هاي طولاني توسط رژيم پهلوي تعطيل شده بود، دوباره داير کرد. سرانجام در روز جمعه 20 آذر 1360، آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب، در حالي که عازم نمازجمعه شيراز بود، در يکي از کوچه‌ها با انفجار بمبي توسط منافقين به شهادت رسيد.

در مورد زندگی نامه آیت الله دستغیب مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتاب زیر را منتشر کرده است: شاهد عتیق (زندگی آیت‌الله شهید دستغیب)

روحش شاد و یادش گرامی


موضوعات: اخبار
   شنبه 20 آذر 1395نظر دهید »

ویژگی‌های ازدواج پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه(سلام الله علیها)

ازدواج حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه(سلام الله علیها) به دلیل ایمان و فداکاری آن بانوی بزرگوار و آینده دین اسلام بود که بهترین ثمره این پیوند وجود اطهر صدیقه کبری فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و بقای نسل آن حضرت از این طریق بود.

دهم ربیع الاول مصادف با سالروز ازدواج رسول خدا حضرت محمدبن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها) است. درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربرکت پیامبر می‌گذشت که با بانوی چهل ساله‌ای به نام «خدیجه» که برترین بانوی روزگار خویش بود، پیمان زندگی مشترک را امضاء کرد و فصل جدیدی در زندگی‌اش آغاز شد.

با مروری کوتاه به جریان ازدواج آن دو بزرگوار که “پدر و مادر امت اسلامی” هستند سعی می‌شود بیشتر به ویژگی‌های این پیوند مقدس اشاره گردد تا بتواند برای جوانان جامعه امروز در انتخاب درست همسفران و همسران خود و ملاک قراردادن آنچه که زندگی را لذت بخش و سعادتمند قرار می‌دهد کمک و راهنمایی کند.

نگاهی به پیوند محمد امین و خدیجه کبری

ازدواج پیامبر با «خدیجه» شباهتی به ازدواج‌های شناخته شده نداشت، بلکه در نوع خود بی نظیر و دارای ویژگی‌هایی بود، چراکه این پیوند مبارک و مقدس نه ثمره زودگذر و دوستی بی پایه و اساس بود و نه برخاسته از انگیزه‌های مادی یا دیگر امور و اغراض و اهداف رایج که در ازدواج چهره‌های مشهور و سرشناس دنیا وجود دارد. و نیز هدف‌های سیاسی نیز در امضاء و تشکیل این زندگی مشترک و ساختار آن، نقشی نداشت.

همه چیز از آن سفر اقتصادی شروع شد که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) همسفر کاروان تجاری خدیجه(سلام الله علیها) شد هرچند فاصله زیادی میان سطح زندگی پیامبر و ثروتمندترین بانوی عرب بود، اما آن بانوی خردمند شنیده بود و خوب می‌دانست که آینده درخشان و بسیار امیدبخشی در انتظار پیامبر است. بر این اساس بود که بانوی پرشرافت حجاز، برنامه پیوند با پیامبر را تهیه کرد و خود با قداست و هوشمندی ویژه‌اش سخن را در مورد آن مطلب با پیامبر آغاز کرد و از آن حضرت تقاضا نمود که گام به پیش نهد و از راه پدرش «خویلد» یا عمویش از او خواستگاری نماید، اما پیامبر با وجود پیشگامی بهترین و ثروتمندترین بانوی جهان عرب برای پیوند با او، بهتر می‌دید که با بانویی که از نظر اقتصادی و مادی با او هماهنگ باشد زندگی مشترک را آغاز کند و به همین دلیل هم از «خدیجه» پوزش خواست و به او پاسخ مثبت نداد.

اما از آنجایی که «خدیجه» بانویی خردمند، دوراندیش، آگاه و بافضیلت بود در برابر دلیل پاسخ منفی پیامبر به ازدواج با او گفت: «آیا کسی که تصمیم گرفته است خویشتن را به پیامبر ببخشد و جان ناقابل را فدای او کند، برای او مشکل است که ثروت و دارایی خویش را نیز بر او ببخشد و هر آنچه دارد همه را نثار قدم دوست کند؟»

و با این دیدگاه بود که از پیامبر تقاضا نمود تا عموهای خویش را به خانه پدرش “خویلد” گسیل دارد و بطور رسمی از او خواستگاری کند.

عموهای پیامبر پس از شنیدن این خبر شادی بخش که در نوع خود بی نظیر بود، شگفت زده شدند و عمه‌های آن حضرت نیز با شنیدن خبر این پیشنهاد از سوی بانوی حجاز، در بهت و حیرت فرورفتند، چرا که براستی هم، رخداد شگرفی بود!! آنها به اقامتگاه بانوی حجاز شتافتند و او را از پدرش «خویلد» یا عمویش، برای پیامبر خواستگاری کردند. وقتی موضوع مهریه پیش آمد که باید مهریه‌ای درخور مقام و موقعیت بانوی بزرگ حجاز از سوی پیامبر تقدیم گردد. در این لحظات بود که دگرباره بانوی حجاز به کار جالب و شگرفی دست زد و با هدیه نمودن چهار هزار دینار به پیامبر، از آن گرانمایه جهان هستی تقاضا کرد که آن را به عنوان مهریه به پدرش «خویلد» بپردازد، گرچه در یک روایت آمده است که جناب «ابوطالب» مهریه را با سرفرازی و شادمانی از اموال خویش تقدیم داشت و پیمان زندگی مشترک به امضاء رسید.

این پیوند مبارک به بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر به تقاضای «خدیجه» به اقامتگاه او گام نهاد. از آن لحظات بیادماندنی بود که دیگر «خدیجه» همواره احساس می‌نمود که نیکبختی در کامل‌ترین شکل ممکن به او روی آورده و خورشید خوشبختی‌اش طلوع نموده است، چرا که او به بزرگترین آرزوی خویش یعنی ازدواج با پیامبر رسیده بود.

بانوی بزرگ حجاز در این زندگی مشترک پسرانی بدنیا آورد که همگی آنان در کودکی از دنیا رفتند و دخترانی به نام‌های «زینب» و «ام کلثوم» و «رقیه» و «فاطمه» به او و پیامبر ارزانی شد که کوچکترین، اما برترین و پرشکوه‌ترین آنان فاطمه (سلام الله علیها) بود.

خصوصیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

جوانمرد مکّه دارای ویژگی‌های خاصّی بود که توجّه خدیجه را به خود جلب نمود، دارای تقوی، معنویت، پاکدامنی، عفت، امانت داری، حسن خلق، راستگویی و صداقت بود که باعث علاقمندی خدیجه شد. وجود این همه فضایل و مکارم اخلاقی و رفتاری در پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود که ثروتمندترین زن قریش آمادگی خود را برای ازدواج با ایشان اعلام کرد. علّت پیش قدم شدن حضرت خدیجه در ازدواج با پیامبر، وجود آن همه فضیلت اخلاقی، کرامت، شرافت، اصالت خانوادگی و…… در وجود مقدس پیامبر بود.

فضایل خدیجه در قرآن و روایات

ایمان و فداکاری خدیجه

خدیجه زنی با فضلیت و دارای کمالات علمی و معنوی بود و در اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود و به رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت، می‌دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.

خدیجه از علمای دیگر یهود و نصاری نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود و از همه مهم‌تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام از طریق غلامش «میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده و بر عشق و ایمانش افزوده بود. لذا با ورقه بن نوفل راز دل گشود و خواهان وصلت با پیامبر شد.

همه این‌ها حاکی از ایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سال‌ها قبل از بعثت آن حضرت اتفاق افتاده، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود.

خدیجه از نظر ایمان و عقیده به جایی رسیده بود که پیامبر و ملائکه او را دوست داشتند و بر ایمان او مباهات می‌کردند و او را افضل زنان پیامبر و جزء برترین زنان عالم و جهان معرفی می‌نمودند!

خدیجه زنی است که پیامبر خدا در حق او می‌گوید: ای خدیجه! خداوند متعال هر روز به وجود تو چندین بار به ملائکه‌اش مباهات می‌کند.

آری! خدیجه زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به او سلام رساند. او نه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد، بلکه تمام تلخی‌های سیاسی و اجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مجروح می‌ساخت ترمیم نمود، و وی را در ادامه سیر الهی‌اش یاری داد، و مایه آرامش شوهر گشت!

مقام اولین بانوی مسلمان در قرآن

حضرت خدیجه نخستین ام‌المؤمنین است که در قرآن مجید مورد توجه بوده و به طور شخصی نیز در سوره «ضحی» آیه هشتم به نام و اوصاف او اشاره گردیده است. حضرت خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه اموالش را قبل از اسلام و بعد از آن در اختیار پیامبر گذاشت تا آن حضرت هرگونه که خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند.

ویژگی‌ها و پیام‌های ازدواج پیامبر و خدیجه

1- اولین پیام این ازدواج این است کسانی که به خاطر ثروت و مال و منال دنیوی با فردی ازدواج می‌کنند، با معیارهای اسلامی فاصله دارند، پس در ازدواج‌ها باید هماهنگی از نظر اقتصادی رعایت شود، همچنانکه پیامبر به این مساله توجه داشتند.

2- شناخت و آگاهی: پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (سلام الله علیها) با آگاهی و شناخت کامل از اخلاق، رفتار و خانواده همدیگر، ازدواج کردند، آنان، رشد یافته، بزرگ منش، خردمند، بصیر و مستقل در اندیشه و عمل بودند و با متانت، وقار و درایت تصمیم سنجیده‌ای گرفتند. چیزی که امروزه کمتر در ازدواج‌ها به آن توجه می‌شود، رشد جسمانی، عقلانی و عاطفی جوانان را در نظر نمی‌گیرند و بدون داشتن این معیارها اقدام به تشکیل خانواده می‌کنند که آسیب‌های زیادی را متوجه زندگی مشترک می‌کند.

3- مشورت: پیامبر در این باره با عموی خود، ابوطالب مشورت کردند و او را واسطه قرار دادند، خدیجه نیز با عموی خود، ورقه بن نوفل، صحبت کردند آنان در مراسمی و با حضور بزرگان دو خانواده عقد ازدواج خود را برگزار کردند.

جوانان امروز تا چه اندازه در انتخاب و گزینش همسران، با والدین و افراد آگاه و دلسوز مشورت می‌کنند؟ از تجارب دیگران چه میزان بهره می‌برند؟ آیا با یک نگاه و علاقه سطحی و یا داشتن شناخت چند روزه، برای انتخاب کافی است.

4- تجملات و ریخت و پاش‌های افراطی: یکی از بزرگترین موانع و مشکلات جوانان برای ازدواج،‌ تجملات و چشم و هم چشمی‌ها، توقعات و انتظارات بی حد و اندازه اطرافیان است، در حالی‌که سادگی و بی آلایشی در ازدواج اسلامی توصیه شده است.

5- مهریه‌های سنگین: حضرت خدیجه(سلام الله علیها) مهریه ازدواجش را از مال خودش قرار داد و ضامن مهر خود شد. عدّه‌ای به این امر اعتراض کردند، ‌ابوطالب(علیه السلام) جواب داد: «اگر شوهران دیگر مانند فرزند برادر من باشند، زنان به گران‌ترین قیمت‌ها و بیشترین مهریه آنان را طلب خواهند کرد و اگر مانند شما باشند مهر گران از ایشان طلب خواهند نمود»

حال مقایسه کنید مهریه این ازدواج را با مهریه‌های سنگین و غیر معقول امروز که اغلب مردان توان پرداخت آن را ندارند و قرار دادن چنین مهریه‌هایی که خارج از توان اقتصادی مردان است عقد را دچار مشکل می‌کند.

6- زندگی بعد از ازدواج: بعد از ازدواج نیز، زندگی مشترک پیامبر و خدیجه (سلام الله علیها)، الگوی کاملی از زندگی زناشویی برای مردان و زنان مسلمان است، با یک زندگی درخشان و اخلاق و رفتار خیره کننده، همه را بهت زده کردند. خدیجه در برابر فرستاده خداوند همواره فروتن و خاضع بود خود را کنیز خدمتگزار و یا همراه و همدم پیامبر می‌دانست از هیچ کوششی در خدمت رسانی به رسول خدا دریغ نمی‌کرد. تمام اموال و دارایی خود را با افتخار، در راه گسترش ندای توحید، در اختیار همسرش قرار داد، او به حق می‌دانست که خوب شوهر داری کردن، جهاد در راه خداوند است و سراسر زندگی مشترکش را اینگونه سپری کرد.

دختران و زنان و نیز مردان جامعه اسلامی باید در راه کسب نجابت، پاکی و درایت،‌ شهامت و شجاعت و وقار و متانت، خردمندی و نواندیشی، صداقت و راستگویی، سخاوت و کرامت، امانت داری و خدمتگزاری، زندگی این زوج نمونه تاریخ را الگوی عملی خود قرار دهند.

با توجه به این سخنان، می‌توان گفت: برای رسیدن به معیارهای صحیح ازدواج اسلامی باید جوانان در راه کسب تجربه و شناخت و آگاهی بیشتر، با افراد آگاه مشورت کنند و کتب مفیدی که در این زمینه نوشته شده است را بخوانند، بین ملاک‌های واقعی و غیر واقعی تمایز قائل شوند و خود را اسیر معیارهای خیالی و خود ساخته و خرافی نکنند. تجملّات و توقعات بیش از اندازه را کنار بگذارند و واقعیات را آنگونه که هست بپذیرند. مهریه‌های سنگین را قبول نکنند. به اخلاق و رفتارهای مطلوب و ارزشی بهای بیشتری بدهند و زندگی مشترک خود را بر پایه‌های صداقت، صمیمیت، احترام و محبت بنا گذاری کنند.

آری اغلب طلاق‌ها، برخی از جرم‌ها و رواج فحشا، اسراف، تأخیر ازدواج، نابسامانی روابط همسران همه و همه ناشی از فاصله گرفتن از الگوهای دینی است.

منابع:

1. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، دار التبلیغ اسلامی

2. قمی، عباس، منتهی الآمال، مطبوعاتی حسینی

3.کرمی فریدونی، علی، جلوه‌هایی از فروغ آسمان حجاز

4. ابراهیم امینی، انتخاب همسر، سازمان تبلیغات اسلامی

5. عقیقی بخشایشی، محمد پیامبری که از نو باید شناخت

6. کتاب فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت


موضوعات: اخبار
   شنبه 20 آذر 1395نظر دهید »



یکی ازمسائلی که میتوان از طریق آن وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی وفرجه الشریف) را به اثبات رساند ماجرای شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری (علیه السلام) و اتفاقات همراه آن است همانطور که میدانیم و از روایت ها و حکایت های تاریخی به روشنی به دست می آید, سال ها پیش از آن که هشتم ربیع الاول سال260 هجری فرا رسد, پیشوایان معصوم و به ویژه واپسین فرستاده خداوند, پیامبر خاتم,(صلی الله علیه و آله و سلم) امامت آخرین حجّت الهی, حضرت مهدی(عجل الله تعالی وفرجه الشریف) را نوید داده بودند. با شهادت یازدهمین پیشوای شیعیان در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری (1) در حالی که بیش از پنج بهار(2) از عمر آخرین ذخیره الهی سپری نشده بود, فصل بهره مندی انسان ها از امام ظاهر به پایان رسید. و در پی آن دورانی بسیار مهّم در زندگی پیروان اهل بیت پیش آمد. این دوران هم زمان با دو رخ داد مهمّ آغاز شد نخست: رسیدن آخرین حجّت الهی به مقام امامت؛ دیگر: قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زیستی. اگر چه برگزیدگانی از شیعه برای این مرحله آمادگی کامل داشتند, اما می بایست هر دو رخداد (امامت و غیبت(، برای عموم شیعیان به اثبات برسد, چرا که حضرت مهدی(عجل الله تعالی وفرجه الشریف) نخستین روز امامت را در حالی آغاز کرد, که جز افرادی اندک، ـ که پیش از آن، در دوره امام عسکری(علیه السلام) ایشان را دیده بودند(3)

کسی او را ندیده بوداو باید حاضر میشد وامامت خود را به اثبات میرساند اما چگونه ؟!!آیا کسی حرف کودکی 5 ساله راقبول دارد ؟
پیشتر امام حسن عسکری (علیه السلام) این روز را پیش بینی کرده بود وتدابیری برای آن اندیشیده بود: مثلا طبق گفته تاریخ امام حسن عسکری (علیه السلام) قبل از شهادت خود سه نشانه وعلامت را برای یار دیرینه خود ابوالادیان بیان میکند که هرکس هنگام شهادتش آن نشانه ها را داشته باشد او امام وجانشین وی خواهد بودآن سه نشانه از این قرار بودند:
1- کسی که بر پیکر امام نماز بخواند
2- کسی که جواب نامه ها را از ابوالادیان طلب کند
3- کسی که از اموال وهمیان خبر دهد
همانگونه که شاهد خواهیم بودزمان شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) امام زمان (عجل الله تعالی وفرجه الشریف) نشانه ها یی از خود نشان میدهد…ماجرایی که ده ها تن شاهد وجود مقدس امام زمان (عج) بودند ونشانهای بارز امامت ایشان رادیدند وآن را قبول داشتند.

چگونگی شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) :

معتمد در ربیع الاول سال 260 هجری قمری بوسیله یکی از نزدیکانش امام حسن عسکری(علیه السلام) را با زهر مسموم نمود. امام در اثر آن ، چند روز در بستر بیماری قرار گرفتند و در این ایام معتمد پیوسته پزشکان درباری را بر بالین امام می فرستاد تا مردم گمان کنند که حضرت از بیماری طبیعی رنج می برد.از طرفی ضمن مداواى حضرت و کسب وجهه عمومى اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکى در رابطه با جانشینى و امامت پس از امام حسن(علیه السلام) دیدند آن را گزارش کنند(4)
امام پس از مدت کوتاهی بیماری شدید، در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری هنگام نماز صبح به شهادت میرسد
ایشان در بیست و هشت سالگى از دنیا رفتند و دوره‏ امامتشان فقط شش سال طول کشید. بنابر تواریخ، تمام این مدت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادى نداشتند

لحظه شهادت :

مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعیل بن علی - معروف به ابوسهل نوبختی حکایت میکنند: در آن روزهائی که امام حسن عسکری علیه السلام در بستر بیماری قرار گرفته بود - که در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و دیدار حضرت رفتم . پس از آن که لحظه ای در کنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارک حضرتش می نگریستم . ناگاه دیدم حضرت ، خادم خود را(که به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا کرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب - به همراه داروی مصطکی - بجوشان و بگذار سرد شود. همین که آب ، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسکری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی که حضرت ظرف آب را با دست های مبارک خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست های حضرت عارض شد، به طوری که ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا کودکی خردسالی را می بینی که در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی که امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم کودکی را در حال سجده مشاهده کردم که انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام کردم ، آن حضرت نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز عرض کردم که آقای من می‏فرماید شما نزد او بروید. در همین لحظه ، کنیزی صقیل نام نزد آن فرزند عزیز آمد و دست کودک را گرفت و پیش پدرش ‍برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی که کودک - که بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود موی سرش به هم پیچیده و مجعد است و ما بین دندانهایش گشاده است. - نزد پدر آمد، سلام کرد و همین که چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای سید اهل‏بیت خود مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش می‏روم. آن کودک قدح آب جوشانیده را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه فرمود: مرا آماده کنید که می‏خواهم نماز بخوانم، پس آن کودک حوله ای را که در کنار پدر بود، روی دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسکری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، روی به فرزند کرد و فرمود: پسرم بشارت باد تو را که تویی مهدی و حجّت خدا بر روی زمین و تویی پسر من و منم پدر تو و تویی (م ح م د) بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن ابیطالب و پدر توست رسول‏خداص و تویی خاتم ائمه طاهرین و نام تو همنام رسول خدا است و این عهدی است به من از پدرم و پدران طاهرین تو صلّی الله علی اهل البیت ربّنا، انّه حمیدٌ مجید و در همان هنگام به شهادت رسید.(5)

سیمای سامراءو شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)

روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری، روز دردآلودی در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسکری علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت.
بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوی خانه امام رفتند. مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه کرده اند، چرا که توده های محرومی که مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس سرکوب نظام همیشه در خود نهان می داشتند، آنروز عنان عواطف خروشان خویش را از کف دادند.
احمد بن‏عبیدالله بن‏خاقان مى‏گوید: …چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخیزى در شهر پدید آمد و ازهمه مردم صداى ناله و شیون برخاست. خلیفه در پى فرزند نیکبخت آن حضرت برآمد و گروهى از ماموران را به خانه‏امام گسیل داشت تا وى را بیابند. خلیفه حتى زنان قابله را فرستاد تا ازباردارى احتمالى کنیزان حضرت آگاه شوند …
آه که اهل بیت نبوت در راه تحکیم شالوده های دین و نشر ارزشهای توحید چه رنجها که متحمل نشدند…
چه خونها که از آنان نریختند و چه حرمتها که ندریدند و حقوق و قرابت آنان را به رسول خدا رعایت نکردند…
براستی محنت اولیای خدا در طول اعصار چه بی شمار بوده و پایگاه و پاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است!
این امام بزرگواری که اینک از دنیای آنان رخت برمی بندد در حالی که هنوز از عمر مبارکش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم کرد

یک شبهه :

آیا امام به مرگ طبیعی وفات یافت؟ یا آنکه توسط زهر به شهادت رسید؟
برای اثبات شهادت ایشان همین یک روایت کافی است که:
امام حسن مجتبی (علیه السلام) میفرمایند: جدم رسول خدا به من فرمودند :دوازده امام از اهل بیت آن حضرت و برگزیدگان خالصش ،صاحب امر(خلافت وامامت )گردند هیچیک از ما خاندان نیست مگرآنکه کشته شده یا مسموم میگردد(6)

دانشمند نامدار جهان تشیع، طبرسی‏ ، می‏نویسد: بسیاری از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسکری-علیه السلام-بر اثر مسمومیت‏به شهادت رسید، چنانکه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏اند. کفعمی‏ ، دانشمند معروف شیعه، می‏گوید: او را معتمد مسموم ساخت و محمد بن جریر بن رستم‏ ، از دانشمندان شیعی در قرن چهارم، معتقد است که: امام عسکری-علیه السلام-در اثر مسمومیت‏به درجه شهادت رسید.
معتمد، که امام عسکرى(علیه السلام)را در برابر دستگاه ستم‏پیشه عباسیان سدى‏نفوذناپذیر مى‏دید، بر آن شد آخرین ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براى‏تحقق آرمانهاى پلیدش هموار کند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان‏نمایاند که حضرت به مرگ طبیعى از دنیا رفته است; ولى این توطئه نیز ناکام‏ماند و چهره واقعى وى بر همگان آشکار شد.
زهر یکی از مشهورترین ابزارهای ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینی محبوبی مثل امام آنها را وا می داشته که با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه کنند.
دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوی خلیفه، طرز برخورد آنان با امام به هنگام بیماری اش می باشد. ابن صباغ مالکی ، یکی از دانشمندان اهل سنت، از قول عبید الله بن خاقان‏ ، یکی از درباریان عباسی می‏نویسد:
«… هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن علی عسکری-علیه السلام-معتمد، خلیفه عباسی حال مخصوصی پیدا کرد که ما از آن‏شگفت زده شدیم و فکر نمی‏کردیم چنین حالی در او (که خلیفه وقت‏بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتی «ابو محمد» (امام عسکری) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه که همه از فقیهان درباری بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روی می‏دهد به او گزارش کنند، نیز عده‏ای را به عنوان پرستاروپزشک فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به قاضی بن بختیار فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب کند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعید است‏بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزی رحلت فرمود. وقتی جنازه آماده دفن شد، خلیفه برادر خود، عیسی بن متوکل‏ ، را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز روی زمین گذاشتند، عیسی نزدیک رفت و صورت آن حضرت را باز کرد. و به علویان و عباسیان و قاضیان و نویسندگان و شهود نشان داد و گفت: این ابو محمد عسکری‏ است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از خدمتگزاران خلیفه نیز شاهد بوده‏اند!!!!(7)
علت این امر چه بود؟ دو علت می توان برای چنین رفتار شگفت آوری پیدا کرد:
نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده ها بر حسب ضرب المثلی که در میان سیاستمداران معروف است: او را بکش و زیر جنازش اش گریه کن…
دوم: همه مردم و بویژه زمامداران می دانستند که ائمه اهل بیت (علیهم السلام) همواره از احترام بسیار توده های مردم برخوردارند و شیعه بر این باور است که امامت در میان آنان یکی پس از دیگری منتقل می شود. و اینک این امام یازدهم است که می خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابراین باید حتماً او را جانشینی باشد، اما این جانشین چه کسی است؟
خلفای عباسی پیوسته می کوشیدند به هنگام شهادت یکی از ائمه پی ببرند که جانشین او کیست؟ به همین علت ائمه (علیه السلام) نیز به هنگام احساس خطر بر جانشین خود او را پنهان می کردند تا وقتی که خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثی که درباره حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شده، از خاور تا باختر را فراگرفته است و دانشمندان می دانند که مهدی دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم که زمامداران عباسی چیزی از این احادیث نمی دانستند، نامعقول می نماید. از همین روست که می بینیم آنان پیوسته و با هر وسیله ای می کوشند تا نورالهی را فرو نشانند اما هیهات…
به این دلیل است که معتمد عباسی، به هنگام شدت گرفتن بیماری امام تدابیری استثنایی می اندیشد.
پس از آنکه امام چشم از جهان فرو می بندد، معتمد دستور می دهد خانه او را بازرسی کنند و کنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمی دانست خداوند خود رساننده فرمان و کار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج سال است که به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفی شده است و برگزیدگان شیعه با وی بیعت کرده اند…
بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(8)
اما همانگونه که میدانیم امام زمان (عج) حاضر شده وخود بر پیکر پدر نماز میگذارد

آخرین وصیت امام حسن عسکری :

آفتاب امامت غروب می کرد، زیرا خداوند این گونه مقدّر کرده بود که این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت کبرا پرتو افشانی کند. از این رو امام حسن عسکری(علیه السلام) بر دو بینش بسیار مهم تأکید کرد:
نخست: تأکید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت برای ولی الله اعظم امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف).
دوم: تحکیم شالوده های مرجعیت دینی

ماجرای نماز گزاردن حضرت حجة (عجل الله تعالی) بر جنازه پدر بزرگوارش:
نخستین اقدام حضرت مهدی در آغاز امامت:

روزِ در گذشتِ امام یازدهم، و نخستین روز امامت ایشان, فرا رسید. وآن حضرت ناگزیر میان مردم آمده، بر پیکر پدر نماز گزارد. این رخداد به گونه هایی چند روایت شده است. که در یک روایت شیخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالادیان» یکی از خدمت کاران خانه و متصدی امور نامه‏های امام عسکری7 گزارش کرده است. (9) ودیگران هم به این روایت را از زبان دیگران روایت کرده اند …
شیخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسی در کتاب فرج کبیرش نقل کرده، و به سند خود از ابی الادیان که یکی از چاکران حضرت امام (علیه السلام) بود، روایت کرده که او گفت: به خدمت حضرت امام عسکری (علیه السلام) شتافتم. آن حضرت را ناتوان و بیمار یافتم. آن جناب چند نامه ای نوشته و به من داد و فرمود که این ها را به مداین برسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار، و بدان که بعد از پانزده روز دیگر به این بلده خواهی رسید و آواز نوحه از خانه خواهی شنید و مرا در غسل گاه خواهی دید. ابوالادیان می گوید: گفتم ای مولای من! چون این واقعه روی دهد، حجت خدا و راهنمای ما که خواهد بود؟ فرمود: «آن کسی که جواب نامه های مرا از تو طلب کند.» گفتم: زیاده از این هم نشانی بفرمایید. فرمود: «آن شخصی که بر من نماز گزارد، او حجت خدا و امام و راهنما و قائم به امر است بعد از من.» پس نشانی زیاده بر آن از آن حضرت طلب نمودم، فرمود: «آن شخصی که خبر دهد به آنچه در همیان است.» پس هیبت آن حضرت مرا مانع شد که بپرسم که چه همیان و کدام همیان و چه چیز است در همیان…

پس از سامرا بیرون آمده، نامه ها را به مداین رساندم و جواب آنها را گرفته و بازگشتم. روز پانزدهم بود که داخل سر من رای (سامرا) شدم بر وجهی که آن حضرت به اعجاز آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه آن حضرت شنیدم و نعش آن امام بزرگوار را در غسل گاه دیدم. برادرش، جعفر، را بر در خانه آن حضرت دیدم که مردم دورش جمع شده بودند و او را تعزیت می نمودندوجانشینی اورا تبریک !!! با خود گفتم که اگر امام بعد از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) او باشد، پس امر امامت باطل خواهد بود، زیرا می دانستم که شراب می آشامد و طنبور می زند و قمار می بازد. پس او را تعزیت نمودم. هیچ چیزی از من نپرسید و جواب نامه را نطلبید. بعد از آن عقید خادم بیرون آمد و خطاب به جعفر گفت: ای خواجه! برادرت را کفن کردند، برخیز و بر او نماز بگزار. جعفر برخاست و داخل آن خانه شد و شیعیان گریان وارد خانه شدند. در آن حال امام (ع) را کفن کرده بودند. جعفر پیش رفت که نماز بگزارد. با خود گفتم: عجبا! اگر امام مردم بی‌دین بشود، معلوم می‌شود که همواره دین از اول سست بوده است!!! من هم دنبال جعفر به راه افتادم تا ببینم جریان به کجا منتهی می‌شود!

کنار جنازه امام عسکری (علیه السلام) رسیدیم، جعفر پیش ایستاده و همراهان پشت سرش، با خود گفتم: دیگر کار از کار گذشت.
جعفر چون قصد آن کرد که تکبیر بگوید، ناگهان پرده سفیدی که در حجره آویزان بود بلند شد، دیدم کودکی نورانی پیدا شد گندمگون و مجعد موی (صلوات الله علیه) و ردای جعفررا گرفته و کشید، و فرمود: «ای عمو! دور شو که من به نماز گزاردن بر پدر خود از تو سزاوارترم.» جعفر رنگ پریده کنار رفت ونمیدانست چه بگوید وشوکه شده بود و آن برگزیده خداوند غفار بر پدر عالی مقدارش نماز گزارد. و امام عسکری (علیه السلام) را در کنار مرقد پدر بزرگوارش، امام علی نقی (علیه السلام)، دفن کردند. سپس آن کودک خردسال و آن ولی ایزد متعال به من خطاب کرد که: «ای بصری! جوابهای نامه ها را بیاور.» جوابها را به او تقدیم کردم ایشان رفتند به حجره و با خود گفتم : حمد و سپاس خدا را که دو علامت از علاماتی که امام عسکری(علیه السلام) به من فرموده بودند، ظاهر شد،فقط علامت همیان مانده است !! نزد جعفر آمدم و گفتم : این طفل که بود؟ گفت: من اصلا چنین کودکی را ندیده‌ام و نمی‌شناسم!!! (10)

شیخ طوسی هم پس ازروایت بالا روایت دیگری را نیز نقل کرده که بیانگر آن است که حضرت مهدی عجل الله فرجه خود آغاز به نماز کرد و گروهی از شیعیان (تعدادآنها 39 نفر ذکر شده است) در این مراسم حضور داشتند؛ از کسانی که در این مراسم حضور داشت، ابراهیم پسر محمّد تبریزی بود. وی در این باره می‌گوید:«روز رحلت امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا وارد خانه امام شدم، جنازه آن حضرت را آوردند، و ما 39 نفر بودیم که یک کودک به ظاهر ده ساله بیرون آمد، عبای خود را بر سر مبارکش کشیده بود، و هنگامی که در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پیش از آن که او را بشناسیم، در مقابل شکوه، هیبت، عظمت و وقار او بی اختیار برخاستیم. در برابر جنازه ایستاد و همگی پشت سرش صف کشیدیم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خواندیم. چون از نماز فارق شد به یکی از اتاق‌های منزل وارد شد که از غیر آن بیرون آمده بود».(11)

ذکر این نکته لازم است که امام حسن عسکری (علیه السلام) عین همین مطلب از زبان یکی دیگر از حاضران به نام احمدبن عبدالله هاشمی نیز نقل شده است(12)

لازم به ذکر است که امام حسن (علیه السلام) را فرزند بزرگوارشان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غسل وکفن کردند.

اما سئوالی که پیش می آید چرا امام حسن عسکری این علامات را نشانه جانشینش معرفی میکند ؟
آغاز پیشوایی در خردسالی در این رخ داد آنچه از همه شگفتی آورتر بود این که آنها با کودکی پنج ساله روبه رو بودند که می گفت جانشین امام عسکری(علیه السلام) است. امامت در دوران کودکی فقط مختص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نبود بلکه امامان دیگری همچون امام جواد (علیه السلام) هم این شرایط را دارا بودند اما شرایط حاکم بر امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) این روند را به گونه ای دیگر رقم زد, تردیدهای شکننده ای را در ذهن شیعه پدید آورده, کار امام حسن عسکری(علیه السلام) را مشکل ساخت. ایشان نه فقط در سن و سالی کمتر از دیگر امامان به امامت رسید, بلکه به خاطر مصالحی ولادتش نیز پنهانی بود. و تا زمان امامت ایشان, جز اندکی, جمال دل آرای او را ندیده بودند…او چگونه میتوانست خود را به اثبات برساند ؟!!

پس میبینیم که امام حسن عسکری (علیه السلام) بیجهت نشانه دانش وآگاهی زیاد را برای فرزندش انتخاب نکرده بود چون فقط از این طریق مردم میتوانستند گفته کودک 5 ساله را باور کنندواین نشانه هایی بود که کسی جز امام دارای آن نبود
همان گونه که یاد شد پیش از آن با هدایت های پیوسته پیامبر و ائمه نور: شیعه به این نکته باور پیدا کرده بود که، خداوند متعال از طریق آخرین پیامبر خود، مقام امامت و ولایت را به جهت قابلیت‏های ذاتی به افرادی خاصّ عطا فرموده و فقط از طرف اوست که امام بر جامعه نصب می‏گردد. و نیز این که, این قابلیت هیچ گونه ارتباطی به کمی و یا زیادی سن و سال ندارد جالب این که, این گونه پیشوایی پیش از آن نیز, هم در بین ائمه: و هم در زنجیرة پیامبران: دارای سابقه بود. یکی از دانشوران معاصر امامت در سنین کم را پدیده ای واقعی دانسته، چنین استدلال کرده است: زیرا امامی که در کودکی به پیشوایی روحی و فکری مردم رسیده, و مسلمانان حتی در کشاکش آن همه موج ویرانگر, باز خویشتنِ خویش را به پیروی و دوستی او گماشتند, به طور مسلّم باید از دانش و آگاهی و گستردگی دید, و دانا بودن به فقه و تفسیر و عقاید, بهره ای آشکار و چشمگیر داشته باشد. چون در غیر این صورت نمی توانسته مردم را به پیروی از خویش وادارد… به فرض محال که مردم نتوانستند حقیقت و واقعیت امر را دریابند, خلافت و نیروی حاکم که آن همه دشمنی علنی با امام داشته, چرا بر نخاسته و پرده از رخسار حقیقت نینداخته است؟ اگر امام خردسال, از دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود, خلفای معاصر, خیلی خوب می توانستند جنجال به پا کنند, امّا سکوت آنها و سکوت تاریخ گواه است که امامت در سنین کم پدیده ای حقیقی بوده نه ساختگی» (13) .

پی نوشت:

1- شیخ کلینی، کافی، ج1، ص503.

2- شیخ مفید, الارشاد, ج2, ص339
3- ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج2, صص 384 و 457.
4- بحارالأنوار ج50/328.
5- رجوع شود به غیبت ، ص165؛ منتهی الآمال ، ص 1038.
6- کفایه الاثر صفحه 162
7- - حیاة الامام العسکری، ص267، به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص383.* الفصول المهمة، چاپ قدیم، ص 307-308*اعلام الوری، الطبعة الثالثة، دار الکتب الاسلامیة، ص 367.* حاج شیخ عباس قمی، الانوار البهیة، مشهد، کتابفروشی جعفری، ص 162.* دلائل الامامة، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.

8- حیاة الامام العسکری، ص 267، به نقل از ارشاد، ص 383.
9- شیخ صدوق، کمال‏الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنین ر.ک: نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة، ص 157؛ راوندی، قطب‏الدین، الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
10- رجوع شود به شیخ صدوق, کمال‏الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475، باب 43، ح 25. هم چنین ر.ک: نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة، ص 157؛ قطب الدین راوندی, الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101. و شیخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسی در کتاب فرج کبیر و بحارالانوار ج 52 ص 67،منتخب الاثر ص 367،الزام الناصب ض 108،وفاة العسکری ص 39،ینابیع المودة ج 3 ص 124
11- شیخ طوسی, کتاب الغیبة, ص257.
12- الزام الناصب ص 94 وروزگار رهایی ص 164
13- صدر، سیّد محمد باقر, جست و جو و گفت و گو پیرامون امام مهدی(عج) ص47ـ48.
منبع اصلی:
تنها منجی


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 18 آذر 1395نظر دهید »

 

«درگاه شیطان »
متاسفانه با بيان جنگ فرهنگي عده اي به دنبال مقابله با آن در کره اي ديگر مي گردنند غافل از اين که دشمن در خانه هاي آن ها نفوذ کرده و بر روي پشت بام هاي آن ها کمين کرده است.بدون شک فرهنگ ديگران به خصوص فرهنگ نظام استکباري ، تهديدي جدي براي يک ملت محسوب مي شود. در تهاجم فرهنگي يا يک ملت فرهنگ اصيل خودرا ناديده گرفته و به فراموشي مي سپارد يا آن را ضعيف به حساب مي آورد ؛ يعني عملا خود را در معرض تهديد پذيرش فرهنگ ديگران قرار داده و فرهنگ بيگانه را براي خود اصيل و جذاب تلقي نموده و آن را با علاقه قبلي مي پذيرد ، البته جزء آن ملت بيگانه نمي شوند ، بلکه به صورت عاريه به آن ملت مي چسبند چنانکه رهبر فرزانه انقلاب در اين خصوص فرموده اند : “وقتي يک ملتي ، فرهنگ يک ملت ديگر را قبول کرد ، همين مي شود ؛ مي شود جزوي از آن ملت ، منتها مثل بچه ي ناتني ، مثل جماعت درجه پست تر. هم برطبق ميل آن ها رفتار مي کند، هم مثل خود آن ملت از طرف آن ملت تحويل گرفته نمي شود . …. استکبارنسبت به دنياي اسلام هميشه اين را خواسته است .” (9/1/85)
دشمنی که خود رابرای مقابله باایران آماده کرده بود متوجه شد ایرانی که طی 8 سال بادست خالی دربرابر ابرقدرتهای نظامی جهان ایستاد قطعا از لحاظ نظامی نمی تواند با این کشو وارد جنگ شود وجنگ سخت را نمی تواند دوباره رقم بزند لذا با جنگ فرهنگی به سمت ایران حمله کرد ومتوجه شد تنها با جنگ فرهنگی می توان ایران را خراب کردومتاسفانه تاحدودی هم موفق بود.
یکی از حربه های جنگ نرم که متاسفانه درخانه بسیاری از ماها نفوذکرده است بحث ماهواره است که به فرموده رهبری: ماهواره گنداب فسادی است که باتیرهای زهرآگین خودش به سمت ملتها هدف گیری نموده است.
امروز ماهواره ها وشبکه های ماهواره ای درسراسر دنیا با 32140شبکه قد علم کرده اند که از این تعداد 18000شبکه درکشور ما قابل رویت است وبیش از3000شبکه با شفافیت دریافت می شود.
ماهواره هم مانند ديگر وسايلي كه در اختيار انسان است وسيله اي است دو بعدي (مفید یا مخرب) و اثرات آن بستگي به فرد استفاده كننده دارد. اما بايد به اين نكته توجه نمود كه آثار مخرب آن بيشتر از آثار مفيد وآموزنده اش مي باشد و در عين اينكه فرد از آثار مفيد آن استفاده مي نمايد ممکن است بطور ناخودآگاه تحت تأثير عوارض منفي آن هم قرار بگيرد. لذا استفاده از ماهواره داراي اثرات سوئي است كه در مواردي اصلاح اين اثر، مشكل و يا غير ممكن خواهد شد. از اثرات ماهواره اين است كه به صورت نا خودآگاه پيام هاي منفي را ارسال كرده به نحوي كه در روح و جان مخاطب اثر گذار بوده وانسان را به مسير هاي غير واقعي و نادرست سوق مي دهد.
اثرات ماهواره را مي توان در سه حوزه «اعتقادي»، «فرهنگي و اخلاقي» و «سياسي» مورد بررسي قرار داد و اين اثرات در مورد جوان ها عميق تر و شديد تر مي باشد :


الف) اعتقادي
از آن جا كه هر انسان به لحاظ ايدئولوژيك داراي يك سري مباني واعتقاداتي مي باشد ورفتار او نيز مطابق با نوع تفكر او نسبت به جهان وخداوند هست، پس بايد از اين مرزهاي اعتقادي دفاع كرده و آن ها را به نحو احسن بشناسد و مهمترين دشمن در عرصه اعتقادات، شبهات و تلقين هاي نادرست بوده و در زمان فعلي اين شبهات با رنگ و لعاب زيباتر خود را

بروز مي دهند. متاسفانه ماهواره در شمار ابزارهايي قرار گرفته كه به مرزهاي عقيدتي انسان ها خصوصاً اسلام و به ويژه مكتب تشيع حمله ور شده و قصد دارد اساس اين مكتب را در هم بريزد. البته نا گفته نماند اغراض سياسي در اين مساله بي تأثير نيست.
ب) فرهنگي و اخلاقي
همان طور كه مي دانيد هويت انساني به فرهنگ وتمدن او بر مي گردد و انساني كه داراي فرهنگ وتمدن نباشد دچار بحران هويت گشته و از او يك شخصيت كاملاً وابسته و متكي به ديگران مي سازد و دائماً چشمش به ديگران بوده تا خود را همانند آن ها قرار دهد واين مطلب به ويژه در مورد ملت ايران كه داراي فرهنگ كهن واصيل مي باشد بسيار خطرناك بوده وتهديدي بسيار جدي به شمار مي آيد و از طرفي قوام جامعه به اخلاق و رعايت آن توسط افراد جامعه بر می گردد و زماني كه انسانيت، حريم هاي شخصي، اساس خانواده و … از بين برود، چنين جامعه اي از درون خالي شده و با تلنگري در هم مي ريزد واين مساله در مورد جوانان ونوجوانان مهم تر است. . ماهواره از طريق پخش فيلم هاي پورنو و سكسی، شهوت برانگیز و غير اخلاقي كه نتيجه اي جز بي بند و باري، بي حيايي، مشوش شدن ذهن جوان و … ندارد به اين مقصد پليد دست پيدا مي كند.

ج) سياسي
از آن جا كه دشمنان ما با مسأله نظامي موفق به پيشبرد اهداف خود مبني بر تصرف و تسخير ايران اسلامی نشدند، بر همين اساس از ابزارهايي مانند ماهواره، اينترنت و … كمك گرفته اند تا مردم يك كشور را از طريق القاي شبهات و حرف هاي غير واقعي نسبت به نظام دلسرد كرده وآنها را به نوعي به دشمني با نظام دعوت مي كنند و اين اقدام از طريق راه هاي مختلف و در ظاهري بسيار زيبا و فریبنده و با اظهار كمك به مردم يك كشور صورت مي پذيرد.

وامروز ما افسران جنگ نرم وظیفه داریم با هوشیاری وبصیرت کامل درمقابل این هجمه ی دشمن با سلاح ایمان ،علم ،شجاعت وبا پیروی از ولایت فقیه با تمام وجود مبارزه کنیم وثابت کنیم ما ادامه نسل همان مردان غیورو شیرزنان دیروزیم که نگذاشتیم دشمن حتی به یک وجب از خاک مقدس ما چنگ اندازی کند وامروز هم اگر لازم باشد آماده ایم برای پاسداری از آرمان ها ، عقاید و اسلام وانقلاب عزیزمان وادامه راه شهدا از جان خود بگذریم….

 

 


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 17 آذر 1395نظر دهید »

 

روز دانشجو و دانشجوي سياسي


با فرارسيدن 16 آذر و روز دانشجو فرصتي دوباره براي بررسي هويت تاريخي و رسالت ملي و ديني دانشجو ، فرا روي ما قرار مي گيرد . ضمن بزرگداشت ياد و خاطره شهيدان دانشجو و تبريک اين روز به همه دانشجويان هميشه سربلند کشورمان ، نوشتار حاضر ابتدا به بررسي تاريخي 16 آذر ، علل ، اهداف و نقش آن در شکل گيري جنبش دانشجويي پرداخته و رسالت اين جنبش را در شرايط کنوني مورد تحليل قرار مي دهد .[1]
شکل گيري روز دانشجو
بعد از كودتاي 28 مرداد 1332، شاه كه در پي شكست كودتاي اول مورخ 25 مرداد 32 از طريق بغداد به رم گريخته بود، در 31 مرداد به تهران بازگشت و در صدد برآمد تا با كمك اربابان انگيسي و آمريكايي خود قدرت را بيش از پيش قبضه كند. از اين رو نخست وزير دولت كودتا سپهبد زاهدي در نامه‏اي به آيزنهاور رييس جمهور وقت آمريكا ضمن اعلام تلاش براي بهبود وضع بين المللي ايران وتجديد مناسبات سياسي ايران و انگليس ، از آمريكا براي آن چه که «نجات ايران از هرج و مرج اقتصادي و مالي» مي‏ناميد تقاضاي كمك فوري كرد.[2] در شهريور همان سال دولت امريكا موافقت خود را با پرداخت مبلغ 23/4 ميليون دلار بابت كمك‏هاي فني سالانه اعلام و همچنين مبلغ 45 ميليون دلار كمك بلاعوض به ايران اعطا كرد.[3]- بعدها معلوم شد که آمريکائيها 5 ميليون دلار از اين مبلغ را بابت دستمزد زاهدي و اطرافيانش در قبال کودتا پرداخته بودند - اگرچه امريكايي‏ها هدف خود را كمك به دولت جديد ايران براي «اعاده ثبات در كشور» و « پيشرفت اقتصادي» عنوان مي كردند اما واقعيت اين بود كه آنها ارسال كمك‏هاي مالي به دولت كودتا را به منظور سازماندهي دوباره ارتش و دستگاه اداري در جهت مقابله با فشار شوروي در مرزهاي شمالي و مبارزه با قدرت حزب توده در داخل را ضروري مي دانستند. و از سوي ديگر تسلط همه جانبه بر ايران و منابع نفتي آن را تعقيب مي نمودند ؛ از اين رو امريكا تنها پس از امضاي قرارداد كنسرسيوم در 28 شهريور 1332 با پرداخت 3/127 ميليون دلار به عنوان وام به ايران موافقت كرد. در اين راستا رژيم شاه نيز تلاش مي کرد با کمک هاي مالي و اطلاعاتي آمريکا (سيا) ، مخالفان را سرکوب و عمر حکومت نامشروع خود را که مورد نفرت عمومي بود ، تداوم بخشد .
درك كودتاي آمريکايي 28 مرداد براي مردم آزاده و مسلمان ايران سنگين بود. ايام عزاداري ماه محرم آن سال (شهريورماه 1332) ، تهران شاهد برپايي تظاهرات گسترده اي است و تظاهركنندگان علي رغم دخالت مأموران شهرباني و واحدهاي لشكر نظامي ضد شورش پايتخت همچنان به اعتراضات خويش ادامه مي دادند . صبح روز عاشورا نيز پلاكاردهايي متضمن شعارهايي دراعتراض به حاكميت پهلوي دوم، همچنين شعارنويسي بر در و ديوار شهر بر ضد رژيم مستبد و خودكامه انجام مي گيرد.[4]
با آغاز سال تحصيلي و بازگشايي دانشگاه ها در مهرماه، بر اثر خيزش هاي مردمي و تحركات دانشجويي، اوضاع سياسي رو به وخامت بيشتر نهاد. دانشجويان با راه اندازي تظاهرات، پخش اعلاميه و تعطيل كلاس هاي درس، آشكارا خشم و نفرت خود را نسبت به ديكتاتوري حاكم ابراز داشتند. اولين تظاهرات يك پارچه مردم عليه رژيم كودتا در روز تاريخ 16 مهر 1332 اتفاق افتاد؛ دانشگاه و بازار به طرفداري از تظاهركنندگان اعتصاب كردند. تظاهرات به قدري سنگين بود كه كودتاچيان وارد معركه شدند و طاق بازار را بر سر بازاريان خراب كردند و دكان‏هاي آنان را به وسيله مزدوران خود غارت كردند.[5] همان روز دانشجويان به برپايي تظاهرات آرام در محيط دانشگاه مبادرت كردند. متعاقب آن، فرمانداري نظامي سراسيمه و وحشت زده چند افسر را به همراه چند دستگاه كاميون پر از سربازان تفنگدار به سوي دانشگاه گسيل داشت. سربازان مسلح در جاي جاي دانشگاه تهران موضع گرفتند و همه جا را زير نظر قرار دادند. دراين روز نيروهاي نظامي دست به اقدام كم سابقه اي زده و در داخل محيط دانشگاه مبادرت به دستگيري شماري از دانشجويان به اتهام اخلال در امنيت عمومي و برهم زدن نظم، نمودند.آنچه روز شانزدهم مهرماه روي داد، نخستين واكنش همه جانبه دانشگاه و دانشگاهيان (استاد و دانشجو) در برابر دولت كودتا بود.[6]
در 16 آبان سال 32 دولت كودتا به رغم آگاهي از حاكم‌بودن احساسات ضد انگليسي بر افكار عمومي، براي تجديد روابط ايران و انگلستان كه در جريان ملي سازي نفت قطع شده بود، مخفيانه شروع به مذاكرات كرد. و در 14 آذر 32 تصميم دو دولت را مبني بر «مبادله بدون تأخير سفير» اعلام داشت .[7] از همان روز اعلام رسمي تجديد روابط ايران و انگليس كه با وعده ورود قريب الوقوع «دنيس رايت» به عنوان كاردار سفارت انگليس در تهران همراه بود ناآرامي‏ها و تظاهرات پراكنده‏اي در چند نقطه پايتخت از جمله بازار تهران و دانشگاه تهران به وقوع پيوست و در پس آن عده‏اي از معترضين در دانشگاه و بازار دستيگر شدند.[8] همزمان با بروز اين ناآرامي‏ها، روز 17 آذر براي ورود نيكسون معاون رييس جمهور امريكا به تهران تعيين و اعلام شد.
نيكسون در واقع به ايران مي‏آمد تا تا نتيجه سرمايه گذاري بيست و يك ميليون دلاري را كه سازمان جاسوسي آمريكا، سيا، در راه كودتا و سرنگوني دولت مردمي مصدق هزينه كرده بود، از نزديك مشاهده کرده و نتايج تحولات اخير را كه به تعبير آيزنهاور «پيروزي سياسي اميدبخشي را در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي نموده است» ببيند. دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند كه هنگام ورود نيكسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه كودتا و استکبار جهاني نشان دهند.
رژيم شاه براي مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت سفر نيكسون نيروهاي نظامي خود را در دانشگاه مستقر كرد؛ روز 15 آذر يكي از دربانان دانشگاه شنيده بود كه تلفني به يكي از افسران گارد دانشگاه دستور مي‏رسد كه « بايد دانشجويي را شقه كرد و جلوي در بزرگ دانشگاه آويخت كه عبرت همه شود و هنگام ورود نيسكون صداها خفه گردد و جنبنده‏اي نجنبد. » رژيم دراقدامي كم سابقه، نيروهاي لشكر دو زرهي را به دانشگاه اعزام كرد .صبح شانزده آذر، دانشجويان هنگام ورود به دانشگاه با درك و شم سياسي خود هوشيارانه سعي داشتند كمترين بهانه اي به دست بهانه جويان ندهند اما جو كاملاً ملتهب بود. ساعت اول بدون حادثه مهمي گذشت و چون بهانه‏اي به دست جلادان نيامد به داخل دانشكده‏ها هجوم مي‏آورند؛ از پزشكي، داروسازي، حقوق و علوم سياسي عده زيادي و حتي استادان را دستگير كردند و مورد ضرب و شتم و فحش و ناسزا قرار دادند.
رئيس وقت دانشگاه تهران براي اينكه جلوي ناآرامي‏ها را بگيرد، كل دانشگاه تهران را تعطيل كرد. حضور نظاميان در صحن دانشكده فني باعث شد كه بين نظاميان و دانشجويان، زد و خورد شود. عده‏اي از سربازان، دانشكده فني را به صورت كامل محاصره كرده بودند تا كسي از ميدان نگريزد. هنگامي كه دانشجويان در حال خروج از دانشكده بودند به يكباره با يورش سربازان مسلح و حمله آنان با سرنيزه مواجه شدند كه بر اثر آن عده اي از دانشجويان مجروح گرديدند. برخي دانشجويان در واکنش به اين اقدام سبعانه نيروي نظامي، به شعار دادن روي آوردند . رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند به كلي غافل گير شدند و در همان لحظه اول عده زيادي هدف گلوله قرار گرفتند. مصطفي بزرگ نيا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس مهدي شريعت رضوي كه ابتدا هدف قرار گرفته به سختي مجروح شده بود بر زمين مي‏خزيد و ناله مي‏كرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچي حتي يك قدم هم به عقب برنداشته و در جاي اوليه خود ايستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده يكي از جانيان گارد شاهنشاهي با رگبار مسلسل سينه او را شكافت.[9]
بدين گونه سه آذرخش شهيد به نام‏هاي شريعت رضوي، قندچي و بزرگ‏نيا سينه شب را مي‏شكافند و جاودانه تاريخ ايران زمين مي‏شوند. شهيد چمران كه خود شاهد اين واقعه بوده در ر ابطه با حادثه 16 آذر مي گويد: « وقايع آن روز چنان در نظرم مجسم است كه گويي همه را به چشم مي بينم، صداي رگبار مسلسل در گوشم طنين مي اندازد، سكوت موحش بعد از رگبار، بدنم را مي لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحين را در ميان اين سكوت دردناك مي شنوم. دانشكده فني خون آلود را در آن روز و روزهاي بعد به راي العين مي بينم.»[10] دانشجو و دانشگاه در آن فضاي سرد و غم انگيز و آكنده از رعب و وحشت، به مسئوليت خود در قبال جامعه و آرمان هاي عدالتخواهانه و استقلال طلبانه مردم خود، به صراحت هرچه تمامتر عمل كردند و ياد آن روز و آن شهيدان، به عنوان روز دانشجو در دفتر تاريخ اين سرزمين براي هميشه ثبت شد. «آن سه تن ماندند تا هر كه را مي آيد بياموزند، هركه را مي رود سفارش كنند، آنها هرگز نمي روند، هميشه خواهند ماند، آنها «شهيد»ند، اين «سه قطره خون» كه بر چهره دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است…»[11] درست روز بعد از واقعه 16 آذر و در جو خفقان و وحشت، نيكسون معاون رييس جمهور امريكا به ايران آمد و در همان دانشگاهي كه هنوز به خون دانشجويان بي گناه رنگين بود دكتراي افتخاري حقوق دريافت كرد.
بدين گونه حادثه 16 آذر 1332، بعنوان نماد استکبار ستيزي ، مبارزه با استبداد و عدالت خواهي دانشجويان در تاريخ ايران ثبت شد. از آن پس، همه ساله به رغم كوشش رژيم و ساواك، در دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاي سراسر کشور مراسم و تظاهراتي به ياد شهيدان آن روز برپا مي گرديد. 16 -آذر و جنبش دانشجويي
روز 16 آذر 1332 به عنوان مبدأ جنبش دانشجويي ايران ثبت گرديد ؛[12] زيرا قبل از اين تاريخ علي رغم گذشت 19 سال از تاسيس دانشگاه شاهد جرياني مستقل ، مردمي ، خود جوش و فراگير توسط دانشجويان نمي باشيم . در سالهاي اوليه تأسيس دانشگاه تهران (1313ش) در زمان رژيم دست‌نشاندة رضاشاه ، دانشگاه هنوز چهره اي مردمي نداشت ، و بيشتر در اختيار طبقات متوسط به بالاي جامعه بود و عده اي از اين افراد نيز براي تحصيل به خارج اعزام مي شدند . از سال 1320 به بعد ، مصادف با اشغال ايران توسط قواي بيگانه (شهريور 1320) و عزل رضا شاه و روي کار آوردن محمدرضا توسط اشغالگران ، شاهد بازگشت اين فارغ التحصيلان هستيم که مصادر را اشغال مي کنند . اما اين ها ايدئولوژي خاصي دارند ، اول اينکه پايگاه اقتصادي ، اجتماعي آنها پايگاه متوسط به بالاي جامعه است . دوم بورسيه نظام هستند ، سوم اينکه تحت تاثير شرايط تاريخي و فکري عصر خويشند . در اين مقطع فضاي عمومي دانشگاه تحت سيطرة سكولاريسم، آشكارا دين‌ستيز و بيگانه از فرهنگ مذهبي و مردمي است و لذا شاهد يک حرکت خود جوش دانشجويي نمي باشيم . اگر هم جنب و جوشي به چشم مي خورد ، بيشتر تحت تاثير جريانات بيروني است[13] ؛ از يك سو تحت سيطرة گرايش ماركسيستي- استالينيستي تابع دولت شوروي [كه حزب توده نمايندة اصلي آن در سطح جامعه بود] قرار داشت و از طرف ديگر گرايش‌هاي ناسيوناليستي – ليبراليستي متأثر از جبهة ملي بود. البته جريانات مذهبي هم بودند ، اما مذهب هنوز به يک ايدئولوژي غالب تبديل نشده بود ؛ فضاي حاكم بر نيروهاي داراي تمايلات مذهبي بيشتر تحت تأثير گرايش‌هاي روشنفكري تجددزده و التقاطي قرار داشت و از حضور تفكر اسلام فقاهتي و تأثيرپذيري از بينش اصيل مبارزه گراي شيعي خبر چنداني نبود. گرايش ضعيف و در حال شكل‌گيري متمايل به انديشه‌هاي مذهبي در ميان دانشجويان اين دوره فاقد انسجام و بينش تئوريك اصيل بود و عمدتاً حول مبارزه با تبليغات آشكار الحادي ماركسيست‌ها و بهائي‌ها شكل گرفته بود . [14]
در چنين فضايي عوامل مختلفي جريان دانشجويي را تا حدودي دچار ركود و سكون ساخته بود از قبيل ؛ 1. وقوع كودتاي 28 مرداد 2 . شكست نهضت ملي كردن نفت 3 . آشكار شدن وادادگي ، سازش كاري و در موارد بسياري خيانت‌پيشگي رهبران ناسيونال- ليبراليست جبهة ملي و ماركسيست‌هاي دست‌نشاندة حزب توده 4 . در پيش‌گرفتن رويكرد خشن سركوب‌گرانه و خونين رژيم پهلوي دوم عليه مردم. از اين رو خيلي ها ديگر احساس يأس مي کردند و به تدريج زمينه براي يک سلطه تمام عيار و فراگير استکبار جهاني فراهم مي گرديد؛ اما به ناگاه تظاهرات خونين ضدآمريكايي در 16 آذر 1332 چون جرقه‌هايي درخشان ، در آسمان حيات جنبش دانشجويي خودنمايي کرده و به عنوان نقطه عطف و نماد هويت جنبش دانشجويي مبدل مي گردد. هرچند 16 آذر مصداق بارز يک جنبش اجتماعي نبود ، اما علاوه بر ويژگي بارز استبداد ستيزي و مقابله با استکبار جهاني ، خصلت هايي از يک جنبش اجتماعي داشت ؛ اول اينکه در عرصه غير رسمي و مردمي بود ، دوم اينکه در قالب گفتمان غالب مبارزه نمي کرد.[15]
بعد از اين دوران جنبش نوپاي دانشجويي تا سال 1341 به دو دليل با رکود نسبي مواجه گرديد؛ از يکسو حكومت پهلوي متعاقب جنايت 16 آذر ، ساواك را تاسيس كرد و با شدت بخشيدن به اقدامات اطلاعاتي و پليسي تمام اقدامات دانشگاه را تحت كنترل درآورد. به گونه اي كه تا سال 1339 جنبش دانشجويي عملاً به محاق سكوت كشانده شد و فعاليت هاي آن از صدور اعلاميه و اطلاعيه فراتر نرفت . و مهمتر آنکه به خاطر برخي تجربيات پديدآمده از حركت‌هاي جبهة ملي دوم که موجب قطع اميد اغلب دانشجويان از وعده‌ها و شعارهاي ملي‌گرايانه و ليبرالي جبهه ملي و مجموعة ناسيونال – ليبراليسمها شد ، با ركود نسبي مواجه مي گردد. به خصوص كه تدريجاً ماهيت وابستة برخي چهره‌هاي مهم اين جريان و ارتباط دست‌نشاندگي آنها با امپرياليسم آمريكا و سازشكاري با رژيم مستبد پهلوي آشکار مي‌گردد. در سال 1339 با قدرت‏گرفتن كندي در آمريكا و فشار وي بر شاه جهت اجراي برنامه‏هاي آمريكا در ايران - به منظور جلوگيري از گسترش امواج انقلابي در كشورهاي وابسته- فضاي نسبتا آزادي در كشور ايجاد شد. با اين وجود، ضعفهاي گسترده ساختاري، اتخاذ تاكتيك هاي نامناسب و عدم استقلال دانشگاه از جريانات بيروني ازجمله دلايلي بود كه جنبش دانشجويي نتوانست بر صحنه معادلات سياسي اين دوره تاثير چنداني داشته باشد.
در سال 1341 به دنبال مخالفت شديد حضرت امام (ره) با لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي رژيم شاه و درخواست ايشان از علما و مردم مسلمان ايران براي ادامه مبارزه ، در دانشگاه تهران و تبريز تظاهرات وسيعي به حمايت از علماي قم و اعتراض به مصوبه دولت انجام مي شود.[16] با دستگيري حضرت امام (ره) در 15بامداد خرداد 1342 توسط رژيم و انتقال ايشان از قم به تهران ، شورش عظيمي در تهران و قم برخاست، به گونه اي كه پليس مجبور شد دانشگاه تهران را تعطيل كند.[17] از اين روز که آغاز حركت روحانيت مبارز شيعه به رهبري امام خميني (ره) و با همراهي توده‌هاي مردم و وقوع سركوب خونين 15 خرداد 1342بود ، جنبش دانشجويي ايران ميل بيشتري به سمت مبارزة راديكال و صريح ضدسلطنتي و ضدآمريكايي پيدا كرد. سخنراني هاي حماسي و تاريخي امام (ره) به تدريج فضا را از فضاي روشنفکري نسل اول مي گيرد . مبارزات استکبار ستيزانه و ضد استبدادي دانشجويان با مبارزات ديني و مذهبي مردم پيوند مي خورد . و با ناكامي ايدئولوژي هاي چپ و راست در به حركت درآوردن ساير اقشار جامعه ،ايدئولوژي ديني به عنوان راهكار مناسب مبارزه در ميان جوامع جوان و دانشگاهي مطرح و مورد توجه قرار مي گيرد.
در 13 آبان 1343، رژيم پهلوي حضرت امام (ره) را به خاطر مخالفت با تصويب لايحه كاپيتولاسيون ، دستگير و به تركيه تبعيد كرد و واكنش‌هاي مردمي را سركوب و عده زيادي را به شهادت رساند. اين حوادث تغييرات مهمي را در نگرش و رفتار جنبش دانشجويي برجاي مي گذارد و از سال 1344 به بعد در جهت مقابله با خشونت هاي رژيم ، جوّ سياسي دانشگاه‌ها راديكاليزه مي شود و گروههايي براي مبارزه چريکي به وجود مي آيد به گونه‌اي كه در مقطع زماني 1343 تا اواسط دهة 1350، جنبش دانشجويي اصلي‌ترين پايگاه جذب نيرو و سربازگيري براي جنبش اعتراضات مسلحانة ماركسيستي و مذهبي‌‌هاي داراي انحرافات التقاطي [مجاهدين خلق] گرديد. هرچند به علت خفقان شديد تا سال 1347 و 1348 ، فعاليت‌ها و تشكل‌هاي سياسي علني در محيط دانشگاه‌ها وجود نداشت و تحرك سياسي قابل توجهي در سطح دانشگاه‌ها ديده نمي شود. و دانشجويان مذهبي عمدتاً در هيئت‌ها و انجمن‌هاي ديني، كه مسائل قرآني، اخلاقي و ديني در آن‌ها مطرح بود، با يكديگر ارتباط داشتند.[18]
در چنين فضايي شاهد يک جريان مذهبي هستيم که در آن متفكران ديني نظير مرحوم جلال آل احمد ، دکتر شريعتي و مطهري ، شهيد مفتح، شهيد بهشتي ، مقام معظم رهبري و… ديدگاههاي خود را مطرح مي کنند و به تدريج صبغه جريانات دانشجويي کشور بيشتر مذهبي مي شود . با گسترش انديشه‌هاي اسلامي در قالب و بياني نو و سرشار از پيام‌هاي مبارزه‌جويانه ، جبهة ملي ، ناسيوناليسم و باستان‌گرايي رژيم پهلوي به حاشيه رانده شدند و از نفوذ حزب توده به شدت كاسته شد.[19] از اين مقطع به بعد هرچه به انقلاب اسلامي نزديک تر مي شويم گفتمان غالب جنبش دانشجويي صبغه مذهبي و مردمي بيشتري به خود مي گيرد و دانشگاه از نقشي تعيين کننده تر در مبارزه با استبداد و استکبار برخوردار مي گردد تا اينکه در 22 بهمن 1357 براي اولين بار در تاريخ معاصر ايران،اعتراضات خروشان عدالت‌طلبانة دانشجويي به درياي پرعظمت مبارزات انقلابي مردمي گره مي خورد و تحت رهبري حضرت امام (ره) به پيروزي مي رسد و با به ثمر نشاندن خون دانشجويان شهيد و هزاران مسلمان آزادي خواه ،سرفصل تازه‌اي را در حيات جنبش دانشجويي ايران مي گشايد. جنبش دانشجويي و جمهوري اسلامي
با پيروزي انقلاب اسلامي علي رغم تغيير شرايط، نه تنها مسئوليت دانشجو و دانشگاه خاتمه نيافت، بلكه با توجه به مقتضيات و نيازهاي زمانه و افزايش و پيچيدگي دشمني هايي كه از داخل و خارج متوجه مردم و كشور است، بيشتر هم شد ؛ جنبش اصيل دانشجويي پس از فروريختن نظام ديكتاتوري پهلوي و برقراري نظام مقدس جمهوري اسلامي، به تعقيب آرمانهاي بلند خويش در مبارزه با استکبار و عدالت طلبي پرداخت و در 13 آبان 1358 كانون فتنه استكبار را نشانه مي رود و با تسخير لانه جاسوسي و پايين آوردن پرچم امريكا، شمارش معكوس مرگ يك ابرقدرت را در سطح جهان فرياد مي کند . در شرايط پيش آمده پس از انقلاب ، پاسداري از نظام نوپاي اسلامي ، تلاش براي آباداني و پيشرفت بخش هاي مختلف کشور و مقابله با توطئه هاي گوناگون استکبار جهاني و ايادي داخلي آن ، از افتخارات ارزشمند جنبش دانشجويي محسوب مي گردد ؛ آن روز « مهمترين‌ آرمان‌ دانشجويي‌ حفظ‌ سرزمين‌ بود. بهترين‌ دانشجويان‌ ما در هويزه‌ زير تانك‌ها له‌ شدند. بسياري دانشجويان به‌ دورترين نقاط كشور براي‌ سازندگي‌ و رفع‌ محروميت‌ رفتند و فدا شدند؟ در كردستان‌ چقدر جوان‌هاي‌ ما آب‌ كشيدند، راه‌ كشيدند، محروميت‌زدايي‌ كردند و در راه‌ بسط‌ عدالت‌ تلاش‌ كردند و بعد هم‌ شهيد شدند؟ »[20]
در حقيقت جنبش دانشجويي که تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل اينکه بيشترين‌ عمر خود را صرف‌ « تقابل » و مبارزه با نظام‌ سياسي‌ و ايجاد انقلاب‌ نموده بود ، بعد از پيروزي انقلاب خود را برخوردار از نظامي اسلامي ، مستقل ، مردمي ، عدالتخواه و استکبار ستيز و خادم مردم مي بيند ؛ از اين رو با تغيير شرايط وارد عرصه‌ « تعامل» با نظام و مشاركت‌ سياسي‌ مي شود .[21] هرچند متاسفانه‌ برخي جريانات وابسته يا گروههايي که تامين منافع خود را با استقلال کشور و جنبش دانشجويي و تحقق عدالت در تضاد مي بيينند ؛ با ايجاد فضايي مسموم تلاش مي کنند تا جنبش دانشجويي را به تقابل با نظام اسلامي بکشانند ، به تعبير دکتر احمدي نژاد ؛ « سعي‌ مي‌كنند اين‌ ويژگي‌ را به‌ محيط‌ دانشگاه‌ تحميل‌ كنند كه‌ ما به‌ گروهي‌ مي گوييم‌ جنبش‌ دانشجويي‌ كه‌ ضدنظام‌ است. اين‌ تعريف‌ غلط‌ است. كي‌ چنين‌ چيزي‌ را گفته؟ و كي‌ گفته‌ حالا چون‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ تثبيت‌ شده‌ ديگر دانشجو هيچ‌ نقش‌ پيشتازي‌ ندارد. من‌ عرض‌ كردم‌ عدالت‌ خواهي‌ و استكبار ستيزي. امروز بايد توجه‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ اصلاً‌ حفظ‌ استقلال‌ و دست‌ يابي‌ به‌ استقلال‌ نهايي‌ و حقيقي‌ جز با محو نظام‌ سلطه‌ امكان‌پذير نيست. چون‌ نظام‌ سلطه‌ ماهيتش‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ نوع‌ استقلالي‌ را نمي پذيرد. هيچ‌ نوع‌ نظام‌ مردمي‌ حقيقي‌ را نمي‌ پذيرد… خوب‌ ما اگر آزادي‌ حقيقي‌ مي‌ خواهيم، آزادي‌ حقيقي‌ در يك‌ مبارزه‌ مستمر است. اگر مردم‌ سالاري‌ مي‌ خواهيم‌ لازمه‌اش‌ عدالت‌طلبي‌ است. عدالت‌ اگر نباشد اصلاً‌ مردم‌ سالاري‌ حرف‌ مفت‌ است. ازبين‌ خواهد رفت. امروز در كجاي‌ دنيا مردم‌سالاري‌ داريم؟ شبكه‌هاي‌ رسانه‌اي‌ متكي‌ به‌ باندها و احزاب‌ قدرت‌ و ثروت، همة‌ حكومت‌ها را در دنيا تخته‌ كرده‌اند. يك‌ نظام‌ مردمي‌ حقيقي‌ هست، خودشان‌ هم‌ اقرار مي‌كنند. اين‌ را حتي‌ دوست‌ و دشمن‌ ولو با كينه‌ و با بغض‌ مي‌گويند؛ بالاخره‌ اين‌ نظام‌ پايگاه‌هايش‌ مردمي‌ است. امروز مهمترين‌ رسالت‌ جنبش‌ دانشجويي‌ عدالت‌خواهي‌ است… و اتفاقاً‌ در اينجا زمينه‌ براي‌ پيشتازي، نوآفريني‌ و ابتكار بسيار زياد است. و غير از دانشجو هم‌ نمي‌تواند. همان‌ طور كه‌ ديديم‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌ به‌ اعتقاد من‌ قوي‌ترين‌ و عميق‌ترين‌ خطابشان‌ را خطاب‌ به‌ حركت‌ و جنبش‌ دانشجويي‌ ابراز فرمودند با محوريت‌ عدالت‌ خواهي.»[22]
هويت و گفتمان جنبش دانشجويي پيش از آنكه دشمني يا دوستي با نظام هاي سياسي باشد، در هر حال، عدالتخواهي است. اگر دأب و دغدغه نظام عدالت و عدالتخواهي نبود، بايد به آن اعتراض كند، و درگير شود و اگر مانند نظام برآمده از انقلاب اسلامي، عدالت بود بايد به حمايت از آن برخيزد. بهترين صورت اين كمك مي تواند، نقد و طرح صحيح مسائل و مطالبه آگاهانه و منطقي نيازهاي مردم و آرمان هاي جامعه باشد و صدالبته «مطالبه كردن با دشمني كردن فرق دارد» و اين توقعي است كه مردم انقلابي ايران از همه اقشار به ويژه دانشجويان به عنوان قشري تحصيلكرده، فعال و زمان شناس دارد:«من بارها گفته ام كه از آن روزي بايد ترسيد كه جوان ما، دانشجوي ما، در دانشگاه انگيزه طرح مسئله، طرح سؤال، طرح درخواست نداشته باشد. همه ي ملت ما بايد اين باشد كه اين روحيه مطالبه، خواستن و مدعا داشتن در زمينه هاي گوناگون را در نسل جوان كشورمان -بخصوص جوان علمي- گسترش دهيم. (رهبر فرزانه انقلاب، 18/7/1368)
جنبش دانشجويي ايران بر خلاف ساير جنبش هاي دانشجويي سه آرمان مهم دارد ؛ استقلال طلبي ، استکبار ستيزي و عدالت خواهي و تحقق اين آرمانهاي مقدس جز با « آگاهي از راه و آگاهي از دشمن »[23] امکان پذير نيست . در غير اين صورت همانگونه که تجربه هاي مکرر تاريخي نشان داده ، جنش از اهداف و آرمانهاي خويش منحرف و ابزاري براي استکبار جهاني و جريانات سياسي قدرت طلب مبدل مي گردد . هرگاه جنبش دانشجويي به جناح‌هاي سياسي بپيوندد، از هويت واقعي و تاريخي خود، كه حمايت از مردم بوده است، فاصله مي گيرد. از اين رو دانشجو لازم است «سياسي‏» بوده و از بينش و تحليل سياسي قوي و مشارکت سياسي سازنده برخوردار باشد ؛ ولي از «سياست‏بازي‏» و افتادن در دام جنجال هاي سياسي و جناحي بپرهيزد . چنانکه يكي از شاخصه‌هاي بارز 16 آذر1332، تشخيص و تحليل درست و ايفاي نقش صحيح جريان دانشجويي در راستاي مصالح ملي در آن برهه از زمان بود. در شرايط کنوني نيز دانشجو با سرلوحه قرار دادن آرمانهاي اسلامي و ملي خويش، وظيفه دانش پژوهي، تعمق، نو آوري علمي و تلاش در جهت اعتلاي اقتصادي و فرهنگي كشور را هرگز از منظر خويش دور نخواهد ساخت . مقام معظم رهيري در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد مي فرمايد : « در پايان فقط چند توصيه به دانشجويان عزيز بكنم: در محيط دانشگاه، محيط دانشجوئي، نقد منصفانه و متقابلاً نقدپذيري‏متواضعانه هر دو لازم است. جوان، آن هم دانشجو، در محيط علمي بايد ذهنش و زبانش باز باشد؛ نقد كند؛ البته منصفانه باشد. نقد را با عيبجوئي و با عصبانيت و با بهانه‏گيري نبايد اشتباه كرد؛ اما نقادي بايد كرد. در عين حال نقدپذير هم بايد بود. ديگران هم اگر از ما به عنوان دانشجو، به عنوان تشكل دانشجوئي نقد كردند، بپذيريم؛ يعني تحمل كنيم؛ بپذيريم به معناي تحمل كردن است. يك توصيه‏ي ديگر: در محيط دانشگاه، تحمل و مداراي سياسي لازم است. تشكلهاي دانشجوئي نسبت به هم مداراي سياسي داشته باشند؛ تحمل سياسي داشته باشند. درگير كردن مجموعه‏هاي دانشجوئي با هم، نقشه‏ي خطرناكي است كه كشيده شده است؛ اين نقشه را كشيده‏اند. بايد مراقب باشيد. مي خواهند تشكلهاي دانشجوئي را به جان هم بيندازند. ما همين اواخر شاهد بوديم كه در چندتا دانشگاه داشتند اين كار را ميكردند. البته دانشجويان عاقل و با شعور و بلوغِ سياسي نگذاشتند اين اتفاق بيفتد. اما نقشه اين است. راه مواجهه‏اش هم همين است كه مجموعه‏هاي دانشجوئي، افراد دانشجوئي و تشكلهاي دانشجوئي، حالت مدارا و تحمل داشته باشند. يك توصيه‏ي ديگر، مسأله‏ي حفظ اصول وروحيه‏ي آرمانگرايي است. شما محافظه‏كار نشويد. ممكن است گذشت سن، بعضي‏ها را محافظه‏كار كند؛ اما موتور حركت، جواني است. جوان ما نبايد محافظه‏كار شود. جوان بايد آرمانگرا باشد. از آرمانها كوتاه نيائيد. آرمانها را بخواهيد، قله‏ها را بطلبيد، تا يقين بكنيم كه به نيمه راه لااقل خواهيم رسيد. البته اگر قله را بطلبيد، بنده يقين ميكنم به خود قله هم خواهيد رسيد. روحيه‏ي آرمانگرايي را كه از جمله‏ي مصاديق روحيه‏ي آرمانگرايي، تمسك به اصول و مباني فكري است، از دست ندهيد. توصيه‏ي بعدي، مسأله‏ي خودسازي اعتقادي و علمي؛ و اعتقادي و عملي است، كه بعضي از دانشجويان عزيز هم اينجا تذكر دادند. «عليكم انفسكم»؛ آن نگاه اسلام به انسان در خطاب فردي را هميشه در نظر داشته باشيد. خودتان را حفظ كنيد؛ «عليكم انفسكم». جاده‏اي كه انسان را به خدا و نورانيت ميرساند، جاده‏ي ترك محرمات و بجا آوردن واجبات است. واجبات را اهميت بدهيد، گناهان را پرهيز كنيد؛ تهذيب يعني اين. چون دلهاي شما جوان است، نوراني است، آلودگي بحمداللَّه در دلها و روحهاي شما نيست، خداي متعال كمك خواهد كرد؛ تفضل خواهد كرد. توصيه‏ي بعدي، مسأله‏ درس خواندن و پرداختن علمي است. حقيقتاً درس بخوانيد. حقيقتاً بايد در محيطهاي دانشجوئي، جستجوي دانش باشد. آدم مي‏بيند در بعضي از ميحطهاي دانشجوئي، دانشجو به معناي واقعي دانش، جو نيست؛ يعني در جست و جوي دانش نيست؛ يك چيز حفظي و سر هم بندي است؛ نگذاريد اين جوري شود. حقيقتاً جوينده‏ دانش باشيد و دانش را فقط خواندنِ متن و فراگرفتن متون ندانيد. الان در جمع اساتيد، قبل از اينجا، مطرح مي‏كردم؛ دانشجو بايستي پرسشگر، متعمق، اِشكال كننده‏ به استاد، جستجوكننده‏ از زوايا و گوشه كنارهاي بحث علمي بار بيايد.»[24]
آري، امروز روزگار ديگري است ولي رسالت دانشجو همچنان ادامه دارد و انتظارات از دانشگاه و دانشجو كماكان باقي است. به بيان رهبر فرزانه انقلاب: «آن چيزي كه ما از محيط دانشجويي مان انتظار داريم، پيشرفت علم، پيشرفت انديشه سياسي، عمق انديشه ديني و ايمان ديني، عمق معرفت ديني و روشن بيني ديني، دست يافتن به قلمروهاي جديد؛ هم در زمينه علم، هم در زمينه سياست، هم در زمينه معرفت ديني در محيط دانشجويي است؛ البته به كمك راهنمايان هر بخشي. شما براي كار علمي بايد استاد داشته باشيد، براي كار معرفت ديني بايد استاد داشته باشيد، براي كار سياست هم همينجور است. كار را شما مي كنيد؛ او راهنمايي مي كند. دانشگاه ما و محيط دانشجويي ما بايستي در همه اين عرصه ها پيشرفت هاي حقيقي و چشمگيري كند و اين پيشرفت ها را ان شاءالله خواهد كرد.»[25] بسمه تعالي
دانشجوي سياسي[26] پيشگفتار
مشاركت‌ سياسي‌ يکي از مهمترين‌ و اساسي‌ترين‌ مطالبات دانشجويي کشور است؛ و مقام معظم رهبري همواره بر ضرورت فعاليت سياسي دانشجويان و شرکت فعال و مثبت آنان در مباحث سياسي تاکيد دارند . بر اين اساس«تبيين دقيق سياسي بودن دانشجو ، ضرورت و ويژگي ها و حدود آن در نظام اسلامي» ، موضوع اصلي نوشتار حاضر مي باشد . که در اين زمينه تلاش مي شود از مباحثي پيرامون چيستي مشارکت سياسي و عوامل و سطوح مختلف آن ، زندگي سياسي دانشجويان و عوامل و زمينه هاي موثر برآن ، کارکردها و نقش دانشگاه و دانشجو ، آموزه هاي اسلامي پيرامون ضرورت و چگونگي مشارکت سياسي و … استفاده شود. يکم. تبيين سياسي بودن دانشجو
دانشجوي سياسي مطلوب در نظام اسلامي ، به کسي اطلاق مي شود که در دانشگاه به درجه بالايي از بينش و درک سياسي رسيده و در قبال سرنوشت خود ، جامعه ومسائل سياسي حساسيت لازم را داشته باشد. سياسى بودن دانشجو بدين معناست كه يك دانشجوي متعهد تنها نبايد در محور مسائل فردى وشخصي خود متمركز باشد. واز رويدادهاي جامعه وجهان غافل گرديده ونسبت به آن بي تفاوت باشد. بلكه بايد با اصول و مبانى منطقي ومعقول به تحليل حوادث و رويدادهاى جهانى و داخلى بپردازد و موضع مناسب و قاطع اتخاذ نموده و حساسيت لازم را دارا باشد. آنگونه که حضرت امام (ره) ، همواره از دانشجويان و دانشگاهيان انتظار داشتند كه همچون ناظرى بصير و آگاه، هوشمندانه و متعهدانه عملكردها و تصميم‏گيرى‏ها را مد نظر گيرند و با نقادى دلسوزانه خطا و لغزش احتمالى را گوشزد نمايند و همچون مشاوران و كارشناسانى امين، مساعدت خويش را از دست‏اندركاران و مجريان امور دريغ نكنند . همچنين در رخدادها و مراحل حساس و تعيين‏كننده‏اى همچون انتخابات، همراه با ديگر بازوان فكرى جامعه، با ارائه ملاك‏ها و معيارهاي صحيح ، مردم را براى مشاركت و حضور مؤثر در سرنوشت‏خويش مدد رسانند و در جهت‏گيرى‏ها و خلق بسترهاى اجتماعى – فرهنگى تسهيل‏كننده راه تحكيم مقاومت ملى و انقلابى در برابر جهان‏خواران، امت اسلام را حامى و هادى باشند و به مدد قدرت فنى و دانش خويش در تشخيص و افشاى ترفندهاى دشمنان، لحظه‏اى درنگ به خود راه ندهند .[27] حضرت آيه الله خامنه‏اى نيز تصريح مي نمايند: «مسئوليت‏بزرگ دانشجويان بسيجى تحليل درست، بررسى كارشناسانه و ريشه‏يابى مسائل اساسى كشور و جهان اسلام و حضور هوشيارانه، بانشاط و فعال در صحنه است.» [28]
مشارکت سياسي
مهمترين‌ و اساسي‌ترين‌ خواست‌ دانشجوي سياسي، مشاركت‌ سياسي‌ است ؛ مشارکت سياسي (Political Participation) ، در اصطلاح سياسي، به معناي تلاش شهروندان ، براي انتخاب رهبران خويش ، شرکت موثر در فعاليت ها و امور اجتماعي و سياسي و تاثير گذاشتن بر صورتبندي و هدايت سياست دولت ، مي باشد. [29] در واقع مشارکت سياسي ، مجموعه اي از فعاليت ها و اعمالي است که شهروندان به وسيله آن ، در جست و جوي نفوذ يا حمايت از حکومت و سياست خاصي هستند.[30] افراد يك جامعه به سه گونه مختلف با نظام سياسي رابطه دارند ؛ 1. بعضى صرفا به سائغه حمايت و حفاظت از دولت عمل نموده رفتار خود را بر اساس نيازها و تقاضاهاى حكومت تنظيم مى كنند و در واقع مشاركت حمايتى (Support participation ) دارند؛ 2 . برخى در تلاش براى اصلاح يا تغيير نظام يا حداقل تصميم و جهت نظام حكومتى هستند؛ 3 . و برخى ديگر نيز، بر خلاف دو گروه فوق، مواضع انفعالى(Passive)و يا بى طرفانه دارند. بعضى از نويسندگان سه نوع رفتار سياسى فوق را به دو دسته عام مشاركت فعال و مشاركت انفعالى تقسيم كرده اند.[31]
سطوح مشارکت سياسي
مشارکت سياسي شهروندان ، مفهومي داراي سلسله مراتب است ؛ از سطوح متعددي تشکيل شده و تعيين کننده ميزان شدت و ضعف مشاركت‏سياسى افراد مي باشد .[32] در يک جمع بندي مهمترين اين سطوح عبارتند از: 1 . راى دادن و شركت در گزينش و انتخاب مسؤولين سياسى و اجتماعى؛ 2 آزادى بيان و شركت در تشكل‏هاى فعال سياسى و نقد و ارزيابى عملكرد نهادها، مسؤولين و ساختار حكومتى ؛ 3 . نامزد شدن جهت پست‏ها و كرسى‏هاى سياسى و فعاليت آزاد انتخاباتى ؛ 4 . دخالت و مشاركت در تغييرات و اصلاحات درون‏ساختارى ؛ 5 . اقدام و عمل براى تغييرات بنيادين نهادها و ساختارهاى نظام حكومتى .
از آن‏جا كه ميزان تحقق سطح پنجم مشاركت‏سياسى در مقايسه با سطوح ديگر بسيار اندك مى‏باشد و معمولا مشاركت‏سياسى، دخالت‏ها، فعاليت‏ها و مشاركت‏هاى درون ساختار و نظام سياسى است، لذا واژه «مشاركت‏سياسى‏» غالبا در يكى از چهار سطح نخست مشاركت‏به‏كار مى‏رود .[33]
عوامل مشارکت سياسي
عوامل متفاوتى در ميزان مشاركت‏سياسى افراد و جوامع مختلف، تاثير گذار مي باشند.[34] بر اساس مدارک و شواهد فراوان ، مشارکت سياسي در تمام سطوح ، بر طبق پايگاه اجتماعي- اقتصادي ، تحصيلات ، شغل ، جنسيت ، سن ، مذهب ، قوميت ، ناحيه و محل سکونت ، شخصيت و محيط سياسي يا زمينه اي که در آن مشارکت صورت مي گيرد ، فرق مي کند.[35] اين عوامل معمولا در محورهايى نظير وضعيت اقتصادى، سيستم سياسى، فرهنگ سياسى، آداب و رسوم و باورهاى دينى و مذهبى جمع بندى مى‏گردد.[36]
دانشجويان و سياست
بررسي رابطه دانشجويان با سياست و شناسايي عوامل و زمينه هاي موثر بر آن ، از ابعاد مختلف قابل تحليل و ارزيابي است ؛ از ديدگاه ماركوزه،‌ هابرماس. فوكو ، دانشجويان داراي سه ويژگي و خصيصه اصلي هستند كه مي‌توانند پتانسيل و ظرفيت جنبش‌هاي اجتماعي جديد باشند:1. خصيصة سنتي؛ دانشجويان جوان هستند و جواني براي خود ويژگي‌هايي دارد. عمده‌ترين ويژگي جواني اين است كه جواني سن هيجان‌ها و انرژي‌هاي متراكم است كه مي‌خواهند اين انرژي متراكم و هيجان انباشته را در جايي تخليه كند و لذا سن دانشجويي سن مقتضي تحرك و حركت‌هاي انقلابي است.2. ويژگي معرفتي؛ چون دانشجو با معرفت‌ها و اطلاعات تازه سر و كار دارد و از لحاظ روشي نيز متُد انتقادي و تحليلي را دنبال مي‌كند،‌ لذا به وضع موجود رضايت نمي‌دهد و با آن درگير است. پرسشگر و انتقادگر است و اين ويژگي باعث مي‌شود كه دانشجو به عنوان محور اصلي تحركات اجتماعي شناخته شود. 3. دانشجو محافظه‌كار نيست؛ كساني مثل ماركوزه و ديگران مي‌گفتند كه طبقات اجتماعي به علت وابستگي به كار، شغل و درآمد، محافظه‌كاراند اما دانشجو چون كار و اشتغال ندارد، محافظه‌كار نيست؛ آرمان‌خواه است؛ و در راه آرمانش هزينه مي‌كند و به هزينه كردن،‌ راحت‌ رو مي‌آورد.[37]
از نظر اقتصادي و اجتماعي ، دانشجويان در جوامع معاصر گروههاي حاشيه نشيني هستند که در طي دوران دانشجويي جايگاهي در درون شيوه توليد و متن روابط اقتصادي جامعه ندارند و به عنوان نيروي کار فوق العاده آينده از منابع بخش عمومي يا بخش خصوصي ارتزاق مي کنند . از منظر اجتماعي ويژگي هاي زندگي دانشجويي عبارتند از: دور افتادگي از خانواده ، احساس گسيختگي و آزادي در انتخاب راه زندگي ، زندگي دسته جمعي در خوابگاهها ، زندگي نامطلوب جنسي و تراکم انرژي جنسي- حياتي ، دور افتادگي از متن واقعي زندگي اجتماعي[38] . چنين شرايطي در کنار بهره مندي از سن جواني توام با شور و هيجان و تحرک ، وارد شدن در جرگه روشنفکري به دليل آغاز به تحصيلات عالي و آشنايي نزديک و نسبتاً نظام مند با مسائل اجتماعي و سياسي ، بهره مند بودن از فرصت تحليل هاي دسته جمعي خوابگاهي پيرامون شرايط اجتماعي و سياسي داخلي و جهاني و…، جنبش هاي دانشجويي را در وضعيتي قرار مي دهد که اغلب خصلتي آرمانگرايانه پيدا مي کنند.[39] اساساً نوع زيست دانشجويي به گونه اي است که زمينه اي مساعد براي پيدايش جنبش هاي اجتماعي ضد سنتي ، عدالت خواهانه و آرمانگرايانه ، پديد مي آورد .[40] در حقيقت تجمعِ بخشى از نيروهاى آگاه جامعه كه از سطح تحصيلى نسبتا بالا و روحيه كنكاش و بررسى علمى برخوردارند، وضعيت‏سياسى، اقتصادى، فرهنگى و روند مناسبات اجتماعى را در معرض نقادى دانشجو و دانشگاه قرار مى‏دهد . ذهن نقّاد و حسّاس دانشجو، وى را به تفكر و تامّل نسبت‏به مشكلات جامعه مى‏كشاند؛ به اين معنى كه ميزان مشكلات موجود در جامعه بر ميزان شدت و يا كاهش انتقادها و اعتراض‏ها و فعاليت‏سياسى دانشجويان تاثير دارد . هر چه مشكلات اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى بيشتر باشد، ميزان اعتراض‏ها و انتقادهاى دانشجويان نيز بيشتر و راديكال‏تر خواهد بود و بر عكس، چنانچه ميزان مشكلات بزرگ در جامعه كمتر باشد، جنبش‏هاى دانشجويى نيز اصلاحات و انتقادهاى محدودترى را خواهند داشت .[41]
از منظر فرهنگي و سياسي نيز در جوامعي که نظام ارزشي ، اجتماعي و سياسي آنان آميختگي تنگاتنگي با دين و آموزه هاي ديني داشته باشد ، و دخالت در سياست را از وظايف فردي و اجتماعي بداند و نظام حاکم نيز بر مشارکت و حساسيت دانشجويان در امور سياسي تاکيد داشته و زمينه هاي مناسب را فراهم آورد ؛ دانشجويان انگيزه بيشتر و جدي تري در قبال تحولات سياسي داشته و بر ارتقاي کمي و کيفي مشارکت سياسي آنان به شدت تاثير گذار مي باشد.
دوم . ضرورت سياسي بودن دانشجو
در مورد سياسى بودن دانشجو و اين که آيا لازم است دانشجو علاوه بر فعاليت هاي علمي و پژوهشي خويش ، مشارکت سياسي داشته باشد ؛ سه تفكر وجود دارد:
1 . عده‏اى مخالف سياسى بودن دانشجو و هرگونه فعاليت سياسي او هستند . و به فرموده مقام‌ معظم‌ رهبري‌ :«در محيط‌ دانشگاه، بعضي‌ها حوصله‌ حركت‌ ندارند؛ مي‌گويند بگذار كارهاي‌ را بكنيم، درسمان‌ را بخوانيم، زودتر اين‌ ورق‌ پاره‌ را بگيريم‌ و مثلاً‌ دنبال‌ كاري‌ برويم… اينها مشمول… بيداري، خيزش‌ و حركتي‌ كه‌ عنوان‌ دانشجويي‌ دارد نيستند.» [42]
2. برخي دانشجوى سياسى پيرو و کاملاً فاقد درک و بينش سياسي را مى‏خواهند تا به عنوان ابزارى افكار آنها را در سطح دانشگاه تبليغ كند و به اصطلاح به عنوان «توپخانه ومهمات سياسي »[43] عمل نمايد. ترويج کنندگان چنين تفکري عموماً جريان هاي سياسي ، احزاب و باندهايي هستند که تنها در صدد کسب قدرت ، به هر وسيله بوده و با استفاده از جايگاه مهم دانشگاه و موقعيت حساس دانشجويان ، اهداف نامشروع و غيرقانوني خود را حتي با ناديده گرفتن امنيت ومنافع ملي ، در جهت تضعيف نظام اسلامي و مردمي کشورمان تعقيب مي نمايند.
3 . دسته سوم با رويکردي واقع بينانه به جايگاه دانشگاه و دانشجو و نقش مهم آن در ساختارهاي اساسي کشور ، بر ارتقاي سطح بينش و تحليل سياسي دانشجويان ، حفظ استقلال و مشارکت سياسي مناسب با نقش و کارکردهاي دانشجويي ، تاکيد و اهتمام دارند. مهمترين دلايل
در يک جمع بندي مهمترين دلايل ضرورت سياسي بودن و لزوم مشارکت سياسي دانشجو عبارتند از:
يکم. آموزه هاي اسلامي
در نگاه دينى و با مراجعه به نصوص و مبانى اسلامى، مشاركت سياسى و حساسيت به امور جامعه ، به عنوان يک حق ، وظيفه و تکليف همگاني ، مورد اهتمام آموزه هاي ديني مبين اسلام مي باشد كه در آموزه هاي متعددي نظير مقام خليفه الهي انسان ، بيعت با حاکم ، امر به معروف و نهى از منكر ، عنصر مشورت، پاسخگوئي واليان و حاكمان به مردم و نظارت بر قدرت سياسي و … ، تبيين گرديده است.[44] بر اساس جهان بيني اسلامي و آيه شريفه « اِنِّى جَاعِلٌ فِى الاَرضِ خَليِفَه»[45] ؛ انسان ، جانشين خدا در زمين و موجودي آزاد و خود مختار است؛ و اين آزادي و اختيار آن گاه که با آگاهي و قدرت قرين گردد ، مسئوليت را به بار مي آورد. از اين منظر انسان در برابر خدا ، خود ، انسان هاي ديگر و طبيعت مسئول است. شهيد صدر در تفسير آيه فوق مي نويسد : «خلافت انسان درقرآن، در حقيقت شالوده حكومت انسان بر هستى است و حكومت ميان مردم، همه از ريشه همان خلافت سرچشمه مى‏گيرد… حق حاكميت‏ملى نيز به عنوان خليفه الله بودن انسان‏ها مى تواند مشروع و قانونى باشد.»[46] اين مسئوليت از سويي سبب مي شود که انسان در قبال سرنوشت ، کمال و سعادت خويش احساس وظيفه کند و از سويي ديگر چون به تعامل و تاثير و تاثّر خود با اجتماع واقف است خود را نسبت به اجتماع مسئول بداند. پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد:« اَلَا کُلُّکُم رَاعٌ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَن رَعيتِه ؛ شما همه ناظر و راهبر و نسبت به يکديگر مسئول هستيد .» علامه محمد تقى جعفرى، آموزه دينى شورا و مشورت را نشانه جايگاه خاص مردم در تعيين سرنوشت‏شان مي داند.[47] برخي مفسرين نيز، نقش اراده و اختيار انسان در تعيين سرنوشت‏سياسى خويش را فراتر از بحث‏شورا، به كليه مباحث اجتماعى قرآن و فقه سياسى تسرّى مى‏دهند.[48]
از سوي ديگر ، مشروعيت‏حكومت دينى امري الهي بوده و بستگى به قبول و نفى مردم ندارد؛ اما در عين حال، مقبوليت‏حكومت كه از رهگذر رضايت عمومى و مشاركت همگانى در قالب بيعت مردم با رهبر جامعه محقق مى‏يابد،همواره مورد اهتمام پيشوايان دينى بوده و در فقه سياسى اسلام مورد توجه و بحث قرار گرفته است . [49] چنانکه حضرت على(ع) هنگام بيعت مردم با وى، حق حاكميت و تعيين حاكم را از حقوق اختصاصى و مسلم مردم عنوان نموده و مي فرمايد: «اى مردم! تعيين حاكم جزء حقوق شماست و كسى نمى‏تواند بر مسند حكومت‏بنشيند، مگر آن كه شما او را انتخاب كنيد. من به عنوان حاكم، تنها امين و كليد دار شما هستم.»[50] و حضرت امام (ره) نيز تصريح مى‏كند: « از حقوق اوليه هر ملتي است که بايد سرنوشت و تعيين شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد.»[51]
و بالآخره اينکه يکي ديگر از مهم‏ترين حقوق دولت‏بر مردم و از وظايف سياسى افراد در جامعه، مسؤوليت نظارت و نصيحت زمامداران و حكومت اسلامى است.[52] بنا براين از منظر دينى و با مراجعه به نصوص ومبانى اسلامى، مشاركت سياسى فعّال و حساسيت نسبت به سرنوشت خود و جامعه ، نه تنها يک حق، بلكه يک ‏تكليف حتمى ، ضرورى و ‏«ارزشي مطلوب» براي دانشجويان و عموم جامعه است.[53]
دوم. حقوق اساسي
اصول متعدد قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مشارکت سياسي آحاد مردم به رسميت شناخت شده و راهكارهاي تحقق آن در نظر گرفته شده است.[54] چنانكه در اصل پنجاه و ششم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي خوانيم: «حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است. هيچ كس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند، يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد و ملت اين حق خداداد را از طرقي كه در اصول بعد مي آيد اعمال مي كنند». دراصل ششم نيز آمده‏است: «در جمهورى اسلامى ايران، امور كشور بايد به اتكاى آراى عمومى اداره شود؛ از راه انتخابات، رئيس‏جمهور، نمايندگان مجلس شوراى‏اسلامى، اعضاى شوراها و نظاير اينها يا از راه همه پرسى». و اصل بيست و ششم قانون اساسي اين گونه مقرر مي دارد: «احزاب، جمعيت‏ها، انجمن‏هاى سياسى و صنفى و انجمن‏هاى اسلامى يا اقليت‏هاى دينى شناخته شده آزادند، مشروط به اين كه اصول استقلال، آزادى، وحدت ملى، موازين اسلامى و اساس جمهورى اسلامى را نقض نكنند. هيچ كس رانمى‏توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكى از آنها مجبور ساخت. »

سوم . کارکردهاي اجتماعي
تبيين کارکرد هاي دانشگاه به عنوان يکي از مهمترين بخشهاي ساختار فرهنگي کشور و نقش که دانشجو در اين زمينه به عهده دارد ؛ به خوبي مبين ضرورت مشارکت سياسي دانشجويان مي باشد ؛ از ديگاه انديشمندان علوم اجتماعي و سياسي که به تبيين و بررسي ساختار هاي نظام اجتماعي ؛ کارکرد و رابط آن ها با يکديگر پرداخته اند ، و به نظريه « ساختارگرا کارکردي » مشهور است ؛ دانشگاه کارکرد و نقش موثري برساير ساختار هاي جامعه ايفا مي نمايد . چنانکه تالكوت پارسونز ، با ترسيم يك نظام سلسله مراتبي سيبرنتيك ، معتقد است كه كارويژه نظام فرهنگي، كنترل و نظارت از طريق توليد دانش و اطلاعات است ؛ که با ايفاي نقش فرهنگي مطلوب خويش ، نظام سياسي را جهت دهي و هدايت نموده و براي نظام اقتصادي نيز قابليت هاي لازم را تامين و نيروي انساني مورد لزوم را تربيت كند و ظرفيت انطباق نظام را با محيط افزايش دهد. و براي نظام اجتماعي نيز الگو و راهنماي عمل خواهد بود. به عبارت ديگر کارکرد نظام اجتماعي ، حفظ انسجام و ثبات يك جامعه است و کارکرد نظام سياسي تحقق اهداف تعهد آور يك نظام است و نظام اقتصادي به دنبال انطباق نظام با محيط اطراف مي باشد و دانشگاه محلي است که ظرفيت انطباق با محيط اعم از فيزيكي و اجتماعي را افزايش داده و موجبات تسلط و كنترل بر آن به منظور رفع نيازهاي انساني را فراهم مي سازد. و همچنين نقش مهمي در اهداف سياسي و استراتژي نظام سياسي و تامين الگوي ثبات اجتماعي را برعهده دارد.[55] بر اين اساس دانشگاه جزيره اي مستقل از جامعه نيست و ضمن تاثيرپذيري از نظام سياسي ، توانايي مهمي در تاثيرگذاري بخشهاي مختلف آن دارد . زماني تحصيل کرده يک محيط علمي قادر خواهد بود براي سامان دادن به مديريت نظام اجتماعي،سياسي ، اقتصادي و…؛ کارايي علمي مطلوب و موثري داشته باشد که همگام با کسب دانش هاي روز، نسبت به موضوعات اساسي کشور و نحوه مديريت آن ، حساسيت لازم را داشته باشد و از نزديک با مشکلات و مسايل اجتماعي جامعه خود نيز آشنا شود و عملاً مشکلات را شناسايي کند .و راه رسيدن به اين مقصود ، حضور و مشارکت فعال دانشجويان در دل اجتماع است ؛ و در صورت آگاهي از مناسبات فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و به تبع آن احساس مسئوليت براي هدايت جامعه و انسان است که نهايتاً يافتن راه درمان درد ها با استمداد از آموخته ها و تجربيات نظري وعلمي براي دانشجو ميسر مي شود.[56]
از سوي ديگر يکي از کارکردهاي دانشجويان ، ايفاي نقش الگو براي هم سن وسالان خويش بوده و از توانايي قابل توجهي در تاثيرگذاري بر اطرافيان و خانواده هاي خود برخوردارند. و مهم تر آنکه بسياري از دانش آموختگان دانشگاه ، وارد بازار کار ، عرصه اجرايي و مديريتي کشور خواهند شد ؛ از اين رو نوع رفتار و جهت گيريهاي آنان در قبال مسائل سياسي کشور ، از اهميت بسزائي برخوردار مي باشد.
چهارم . توسعه و کارآمدي نظام
امروزه مشارکت و همياري در زمينه هاي گوناگون اجتماعي از ملاک هاي توسعه ، پيشرفت و کارآمدي نظام محسوب مي گردد. هر اندازه مردم و به خصوص طبقات تحصيل کرده ، در تصميم سازي ها ، و تصميم گيريها و به عهده گرفتن مسئوليت ها سهم بيشتري داشته باشند، توسعه ، پيشرفت و کارآمدي بيشتر خواهد بود. ارتباط مشاركت سياسى با بحث توسعه سياسى به حدى است؛ كه برخى از متفكران، پارامتر اصلى توسعه سياسى را مشاركت سياسى دانسته و بر اين اساس نظام‏هاى سياسى را تقسيم كرده‏اند.[57]

سوم . ويژگيهاي دانشجوي سياسي
دانشجوي سياسي مطلوب ، در جهت انجام مشارکت سياسي خود در سطح دانشگاه و جامعه اسلامي از خصوصيات ممتازي برخوردار مي باشد ؛ برخي از ويژگي ها عبارتند از :
1 . کسب بينش و تحليل سياسي
مشاركت سياسى و حساسيت نسبت به امور سياسى نيازمند داشتن بينش و آگاهي هاي سياسي دقيق، تحليل صحيح و منطقي قضايا و تفسير و تأويل رفتار شخصيت‏ها، دولت ها و جريانات ، شرايط داخلي و بين المللي مي باشد. چنانکه امام علي (ع) مي فرمايد : « مَن عَرَفَ الاَيام لَم يغفل عَن الِاستِعدَاد ؛[58] کساني که آشنايي با شرايط و اوضاع زمانه دارند، از فراهم کردن و کسب آمادگيهاي لازم غافل نمي شوند.» مقام معظم رهبري نيزدر اين زمينه مي فرمايد: « يك نكته اساسى … كه من هميشه در مواجهه با دانشجويان، روى آن تكيه ميكنم؛ و آن، پيدا كردن قدرت تحليل مسائل و جريانهاى مهم كشور است. سياست در دانشگاهها - كه بنده هميشه روى آن تأكيد كرده ام - به اين معناست. ما دو كار سياسى داريم: سياست زدگى و سياست بازى؛ اين يك جور كار است. اين را من به هيچ وجه تأييد نميكنم؛ نه در دانشگاه و نه در بيرون دانشگاه؛ بخصوص در دانشگاه. يكى هم سياستگرى است؛ يعنى حقيقتاً فهم و قدرت تحليل سياسى پيدا كردن؛ كه يكى از وظايف تشكلهاى دانشجويى اين است. من تأكيد ميكنم، تشكلهاى دانشجويى …نوع برنامه ريزى و كار را به كيفيتى قرار دهيد كه دانشجو قدرت تحليل سياسى پيدا كند؛ هر حرفى را به آسانى نپذيرد و هر احتمالى را به آسانى در ذهن خودش راه ندهد يا رد نكند؛ اين قدرتِ تحليل سياسى، خيلى مهم است. ما غالباً چوب اين را خورده ايم؛ نه ما، بلكه ملتهاى ديگر هم بر اثر خطاها و خبطهايى در فهم سياسى شان، گاهى مشكلات بزرگى را از سر گذرانده اند. اين، يك مسئله مهم است.»[59] بر اين اساس داشتن قدرت تحليل سياسي و قبل از آن آگاهي صحيح و دقيق از پديده‏هاي اجتماعي و اتخاذ موضع آگاهانه ، صحيح ، بجا ، مناسب و برخاسته از مباني اسلامي، و عدم تبعيت از هواى نفس ، از ديگر ويژگي‏هاي دانشجوي سياسي است.[60]
2 . ارتقاي معرفت ديني و معنويت
دانشجوي سياسي همواره در صدد ارتقاي سطح معرفت ديني و معنويت خويش و محيط دانشگاه و جامعه است. از اين منظر يک دانشجوي سياسي وظيفه دارد تا پس از شناخت مباني فکري اسلام، به خودسازي و تهذيب نفس خود که از مهمترين زمينه هاي رشد و توسعه سياسي فرد و جامعه است، بپردازد ؛ و پس از آن است که مي تواند به فرهنگ و جامعه خود، خدمت کند. چنانکه مقام معظم رهبري با تاکيد بر «عمق بخشيدن به معرفت دينى» در بين دانشجويان » ، مي فرمايد: «بايد كار معرفتى عميق انجام بگيرد… براى اينكه ما بتوانيم به اين آينده هاى مطلوب برسيم، احتياج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگيزه ى مؤمنِ تلاشگرِ كاردانِ راه بلد داريم. يكى از شرايط اصلى اش مؤمن بودن و متقى بودن است؛ اينكه مي گوييم تشكلهاى اسلامى و محيطهاى دانشجويى، معارف و معرفت اسلامى را در خودشان عمق ببخشند، براى اين است كه بتوانند اين بار سنگين را بر دوش بگيرند و به منزل برسانند؛ والّا نميشود. اين نكته و حرف اصلى ما با مجموعه هاى دانشجويى است.»[61] 3 . آرمانگرايي
دانشجوى سياسي به واسطه بيدارى و آگاهى ديني وخصيصه آرمان خواه خود ، همواره در پى زنده كردن آرمان‏هاى مقدس انساني و اسلامي است . گاهى به واسطه گذشت زمان و ظهور نسل جديد، ارزش هايي همچون عدالت‏خواهى، آزادى‏خواهى و مساوات‏طلبى وبرابرى انسانى، آزادى، مبارزه با تبعيض و انحصارطلبى و استکبار، كم‏رنگ و بعضا فراموش مى‏شوند ، در اين جاست که دانشجوى سياسي مى‏تواند ارزش‏ها و آرمان هاي مقدس را متذكر شده و جامعه را از حركت‏هاى واپس‏گرايانه رهايى بخشد . بر اين اساس رهبر معظم انقلاب، دانشجويان و حركت‏هاى دانشجويى را به آرمان‏گرايى رهنمون ساخته، و چنين مى‏فرمايد: «طبيعت دانشجو، آرمان‏گرايى است؛ بايد هم آرمانگرا باشد . اگر آرمان‏گرا نباشد، اين حركت متوقف خواهد شد . در زمينه علم هم بايد آرمان‏گرا باشد . در زمينه جامعه و مسائل جارى خودش هم بايد آرمان‏گرا باشد . اصلا آرمان‏گرايى جوان، مايه پيشرفت است . اگر آرمان‏گرايى را در جوانان خفه كردند و كوبيدند و از بين بردند - يا زشت‏شمردند - اشكال بزرگى متوجه خواهد شد . اين نبايد باشد .» و در جايي ديگر تذکر مي دهند : « ممكن است دسترسى به يك آرمان ميسّر هم نباشد، اما رها كردن آن آرمان هم، جايز نباشد. لذا نگاه آرمانىِ شما و توقعاتى كه ناشى از اين نگاه هست، اين براى ما مطلوب است؛ اين را ميخواهيم و بايد باشد.»[62]
4 . پرسشگري و انتقاد
بي ترديد پرسشگري و انتقاد سازنده لازمه تفكر ، پويايى و پيشرفت است. دانشجو در دانشگاه مى‏آموزد كه در برابر هر چه مى‏شنود و مى‏بيند چون و چرا بگذارد . اما و اگر كند، بپرسد و علت‏يابى كند . هر خواسته يا نكته‏اى را بى‏دليل نپذيرد و با شك به امور بنگرد . دانشجو در دانشگاه فرامى‏گيرد كه در مقابل هر رويدادى، مكث و تامل كند . در پس هر حادثه، ريشه‏ها و علل آن را ارزيابى كند و هر اتفاقى را تجزيه و تحليل نمايد . اين روحيه، كه خصيصه ارزشمند اذهان زنده و فعال است، به دانشجو هويت مستقل فكرى مى‏بخشد و او را در زمره قشر روشنفكر و منتقد جامعه قرار مى‏دهد .[63] از اين رو دانشجوي سياسي به عنوان فعالترين و حساس ترين عضو دانشگاه ، پرسشگر بوده و زبان انتقادى و طلبکارانه دارد. و به فرموده مقام معظم رهبري « نبادا كسى تصور كند كه اگر اين زبان انتقادى حتّى يك كمى تلخ هم باشد، حالا بنده كه اينجا نشسته ام، ناراحت خواهم شد، نه؛ اتفاقاً خودِ اين زبان انتقادى هم برخاسته ى از همان نگاه و توقعات آرمانى است؛ راضى نبودن به آنچه كه داريم، معنايش ميل و گرايشِ رسيدن به آن چيزى است كه نداريم و اين درست همان چيزى است كه ما ميخواهيم.»[64] از اين رو دانشجويان بايد انتقادات و نظرات انقلابى خود را به دور از هر گونه مصلحت انديشى و با صداقت كامل مطرح كنند، زيرا اگر دانشجو مصلحت‏انديش باشد، مسئولين جامعه به طريق اولى در تصميم‏گيرى‏هاى خود نيز مصلحت‏انديش مى‏شوند . 5 . توليد علم ، نو آوري و خلاقيت
با توجه به اهميت توسعه علمي که مبناي توسعه پايدار و همه جانبه در کشور است، وظيفه اول و حرفه اي دانشجوي سياسي ارتقاي سطح علمي، تحقيقاتي و پژوهشي مي باشد. دانشجو بايد در مقام شناسايي و برجسته نمودن مطالبات و خواسته ها و نيازهاي واقعي جامعه بر آمده ، با استفاده از تحرک ، شادابي و پويايي دوران جواني خويش در مسير ارايه راه حل هاي علمي و خلق ايده هاي نو براي نيل به مطالبات و خواسته هاي مردم گام بردارند. مقام معظم رهبري در اين باره مي‏فرمايد: «يکي از فرايض حتمي براي اين نسل، عبارت از تقويت بُنيه علمي کشور است. اگر علم نداشته باشيم، اقتصادمان، صنعتمان، حتي مديريت و مسائل اجتماعي مان عقب خواهد ماند. براي مقابله با آنها (دشمنان) علم لازم است. اگر بخواهيد از لحاظ علمي پيش برويد بايد جرأت نوآوري داشته باشيد، استاد و دانشجو بايد از قيد و زنجير، جزم‏گيري تعريف‏هاي علمي القا شده و دائمي دانستن آنها خلاص شوند… آن وقتي که علم با هدايت، ايمان و عواطف صحيح و معرفت روشن بينانه و آگاهانه همراه شود، معجزه‏هاي بزرگي مي‏کند و کشور ما مي‏تواند در انتظار اين معجزه‏ها بماند.»[65] بر اين اساس حرکت در مسير نظريه‌پردازي و نظريه‌سازي علمي ضرورت مي يابد. به عنوان نمونه لازم است تا روي موضوع عدالت اسلامي ، مفهوم ، مصداق و حوزة كاربردي آن نظريه پردازي و کار دقيق علمي انجام شود. و در اين زمينه دانشجويان ضمن دعوت از افراد و کارشناسان مختلف اعم ازمخالف و موافق، به دور از هرگونه جانبدارى و تعصب، به بحث و جدال علمى و استدلالى بپردازند 6 . هوشياري و حساسيت
يکي از رسالت هاي دانشجويان، دقت و کند و کاو پيرامون پديده هايي است که در دانشگاهها به صورت جرياني، جناحي و غير واقعي مطرح مي شود . دانشجوي سياسي با هوشياري، صفا، صداقت و فراست خود هدف از طرح برخي مسايل سياسي و جريان سازي هاي انحرافي که به دنبال بي تفاوت نمودن دانشجويان ، يا کشاندن آنان به صف مخالفين و معترضين و تبديل دانشجو به عنوان پياده نظام جريان هاي سياسي ، هستند را ، به خوبي در مي يابد و مواضع مناسب را اتخاذ مي نمايد. رهبر فرزانه انقلاب در اين زمينه مي فرمايند : « مجموعه هاى دانشجويى - كه پايه ى اسلامى و پايه ى معرفتى دارند - در داخل دانشگاه، كارى نكنند كه رقابتهاى آنها يا معارضه هايى كه به نام رقابت انجام مي گيرد، به تضعيف قواى اين مجموعه هاى مؤمن بينجامد. اين مجموعه ها همديگر را حفظ كنند. من نمي گويم همه يك جور فكر كنند، همه يك جور سليقه داشته باشند؛ نه ممكن است، نه لازم؛ ليكن از معارضه و تضعيف يكديگر جداً خوددارى كنند. امروز … دشمن به طور ويژه، بر روى جريانهاى دانشجويى، سرمايه گذارى مي كند؛ تا بتوانند در محيطهاى دانشجويى نفوذ و رخنه كنند و براى خودشان سربازانى را در آنجا تدارك ببينند. اين كار با نامهاى مختلف دارد انجام ميگيرد. امروز سرويسهاى جاسوسى امريكا و اسرائيل حتّى حرفى ندارند كه به تشكلهايى در دانشگاههاى ايران كمك مالى بكنند كه اين تشكل به حسب ظاهر، وابسته ى به توده ايهاى سابقند…يعنى براى معارضه ى با جريان دانشجويى اصيل و سالم - كه همان جريان اسلامى و پايبند به معنويت و مفتخر به ايرانى بودن خود است - حاضرند زير هر نامى، دانشجو را فعّال كنند؛ زير نام توده اى، سلطنت طلب و نامهاى گوناگون. شماها بايد متوجه باشيد.»[66] 7 . مستقل بودن
از آنجا كه در مشاركت سياسي مباحثي نظيركسب قدرت، اعمال نفوذ و… مطرح مي‏باشد دانشجوي سياسي بدون ملاحظه نفوذها و فشارهاي بيروني و خواست مراكز قدرت، هدف و مسير خود را به صورت مستقل و متناسب با نقش و جايگاه دانشگاه شناسايي و ترسيم نموده و به اتخاذ سياستها و خط‏مشي هاي خويش مي پردازد ؛ و اجازه نمي دهد تا گروه‎ها و افراد فرصت‏طلب ، فرصتِ نفوذ در دانشگاه و تغيير اهداف جريان هاي اصيل دانشجويي را پيدا نمايند. جريان اصيل دانشجويي با تكيه بر عوامل سنجيده و خودآگاه تنها به جوشش و پويايي دروني دانشگاه و پيشرفت و کارآمدي نظام اسلامي فکر نموده و سخنگو و نماينده منافع عمومي مردم مي باشد نه ابزار گروههاي سياسي . بر اين اساس دانشگاه به عنوان نهادي که متعلق به همه مردم است به هيچ وجه قابل مصادره توسط هيچ يک از احزاب و گروهها و جريانات سياسي نيست . چرا که در اين صورت دانشگاهها تبديل به باشگاههاي سياسي مي شوند. جريان اصيل دانشجويي که برخاسته از واقعيات و دانشگاه باشد به واسطه دارا بودن شجاعت، صداقت و نجابت به هيچ وجه حاضر نخواهد بود که با گره خوردن با قدرت و ثروت، منزلت، اعتبار و نقش خود را تنزل دهد.[67]

8 . رعايت اصول اخلاقي و ارزشهاي ديني
رفتارها ، نوع کنش و واکنش دانشجوي سياسي ‏براساس رعايت اصول اخلاقي ، ارزشهاي ديني ، احترام متقابل ، ادب سياسى و عقلانيت‌ مفاهمه‌اي‌ كه‌ لازمه‌ فرهنگ‌ سياسي‌ مشاركتي‌ ديني است ، مي باشد. در واقع ، رعايت اصول اخلاقي و ارزش هاي ديني، حفظ حريم كرامت وجودي همة افراد مي باشد و از اين رو لازم است تا رفتار سياسي دانشجويان ، بر اساس نُرم ها و هنجارهاي اجتماعي و ديني ضابطه‏مند انطباق يابد. و از آنجا که قشر فرهيخته و دانشجوي ايراني نيز برخاسته از متن چنين جامعه‏اي است ؛ مي‏توان احترام به اصول اخلاقي ، ارزش ها و باورهاي ديني و حركت در اين مسير را از آنان در تمامي فعاليت هاي سياسي و اجتماعي انتظار داشت. 9 . قانون مداري
حاکميت قانون در تمامي ارکان نظام و سطوح مختلف جامعه ، از اهداف و آرمان هاي مهم دانشجوي سياسي است ، بر اين اساس يکي ديگر از ويژگي هاي دانشجوي سياسي ، آگاه بودن از چهارچوبهاي قانوني و حقوقي فعاليت هاي سياسي و رعايت اين ضوابط در کليه فعاليت هاي خويش مي باشد. بديهي است التزام به رفتار قانوني از يك‏سو نمايانگر مشروع پنداشتن نظامها و از سويي حاكي از عقلانيت رفتاركنندگان است و هر نوع حركتي خارج از ضوابط پذيرفته شده و قانوني ، نظير خشونت و عدم تحمل سياسي و…، نه تنها با واكنش لايه ها و سطوح مختلف جامعه مواجه خواهد شد ؛ بلکه آثار زيان باري را نيز براي دانشگاه ، مجموعه هاي دانشجويي و نظام اسلامي به دنبال خواهد داشت. بررسي حوادث تاريخي نيز به خوبي بيانگر اين واقعيت است كه بيشترين خطر و آفت براي نهضتهاي الهي و مردمي ، اقدامات غير قانوني و افراط و تفريط هاست. از اين رو نظام اسلامي همواره با حركتهاي خودسرانه و غير قانوني مخالف بوده و رهبر معظم انقلاب در اين زمينه مي فرمايند: «بارها گفته ام ، باز هم تكرار مي كنم، من معتقدم كه جوان مملكت بايستي در همه ميدان ها حضور و آمادگي داشته باشد، منتها با انضباط، اين گونه حركاتي كه ملاحظه شد، كساني به دانشگاه حمله كنند، ناشي از بي انضباطي است با هر نامي انجام بگيرد، غلط و محكوم است. اگر با نام دفاع از دين هم انجام بگيرد، غلط است اگر با نام دفاع از ولايت هم انجام بگيرد، غلط است. مگر من بارها نگفته ام كه در اجتماعاتِ كساني كه مخالفند هيچ كس نبايد رفتار خشونت آميز داشته باشد. چون اين كار دشمن را خوشحال مي كند…».[68] جمع بندي
سياسي بودن دانشجو و مشارکت سياسي دانشجويان با توجه به مولفه هايي نظير جايگاه ، نقش و کارکردهاي مهم دانشجو در سطح نظام سياسي و جامعه از يک سو و توجه به آموزه هاي اسلامي پيرامون ضرورت و ضوابط مشارکت سياسي و بالآخره حدود و مقررات قانوني ، تبيين و لزوم آن اثبات مي گردد. حد لازم سياسي بودن به معناي حساسيت در برابر سرنوشت خود و جامعه خويش ، داشتن بينش و تحليل سياسي پيرامون مسائل داخلي و خارجي و جريان هاي موجود و در مرحله بعد تلاش فکري و عملي براي بهبود و پيشرفت کشور از طريق فرايندهاي مختلف علمي و پژوهشي ، سياسي ، فرهنگي و…مي باشد. از اين رو «افراط کاري سياسي» و يا «انفعال و بي تفاوتي سياسي» مغاير حقوق ، وظايف و جايگاه دانشجو بوده و کاملاً با آموزه هاي اسلامي ، اصول نظام ، منافع و امنيت ملي ، استقلال ، توسعه و پيشرفت مادي و معنوي کشور در تضاد و ناسازگاري است . اين موضوع را با سخن مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، به پايان مي رسانيم :
« مسئوليت شما سنگين است؛ هم بايد درس را بخوانيد، هم محيط سياسى تان را بشناسيد، هم روى محيط سياسى اثر بگذاريد و هم خودتان را از لحاظ فكرى و روحى آماده كنيد براى فردايى كه بلاشك وزن اين نظام متكى به معنويت - يعنى نظام جمهورى اسلامى - در معادلات جهانى بين المللى، ده برابر امروز خواهد شد. مطمئن باشيد كه ما چنين روزى را در پيش داريم و شما جوانهاى امروز، آن روز را خواهيد ديد. على القاعده آن روز ماها نيستيم؛ اما شماها هستيد و خواهيد ديد آن روزى را كه وزن و ثقل و اهميت جمهورى اسلامى در معادلات جهانى - چه از لحاظ سياسى، چه از لحاظ علمى و چه از لحاظ بيان افكار سازنده - ده برابر امروز است. بايد خودتان را ان شاءاللَّه براى آن روز آماده كنيد.»[69]

پی نوشت:

[1] - - روز دانشجو و دانشجوي سياسي ،عليرضا محمدي ، http://www.porseman.org/
[2] . باري روبين ، جنگ قدرت ها در ايران ، ترجمه محمود مشرقي ، تهران: آشتياني ، 1363 ، ص 84 ؛
[3] - عبدالرضا هوشنگ مهدوي ، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي ، تهران: البرز ، 1375 ، ص 222 .
[4] - بررسي اجمالي جنبش دانشجويي از 28 مرداد تا 16 آذر 1332، فرصت حسيني ، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران .
[5] - سه يار دبستاني- روايتي از وقايع 16 آذر 1332 در دانشگاه تهران ، پايگاه اطلاع رساني مرکز اسناد انقلاب اسلامي .
[6] - بررسي اجمالي جنبش دانشجويي از 28 مرداد تا 16 آذر 1332، پيشين .
[7] - سياست خارجي ايران در دوران پهلوي ، پيشين .
[8] - 16 آذر تولد مرگ بر آمريكا ، محسن حيدري ، شريف نيوز .

[9] - سه يار دبستاني ، پيشين.
[10] - ر.ک : خاطرات شهيد چمران .
[11] - دكتر علي شريعتي، با مخاطب هاي آشنا .
[12] - علي اديب، نقش دانشجو در تحول اجتماعي، تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، 1363، ص 25.
[13] - گفتارهاي انتقادي ، عماد افروغ ، تهران : سوره مهر ، 1385 ، ص 399 .
[14] - ر.ک : جنبش دانشجويي ، شهريار زرشناس ، باشگاه انديشه ، 1384 .
[15] - گفتارهاي انتقادي ، پيشين ، ص 400 .
[16] - ريشه هاي فعاليت هاي سياسي دانشجويان، محمّد حريري اميري، تبريز: ميهن، 1351، ص 67.
[17] - جنبش دانشجويي و انقلاب فرهنگي، محمّد عباس زادگان، تهران: تشيع، 1359، ص 102.
[18] - انقلاب اسلامي و جنبش دانشجويي ، مرتضي شيرودي ، مجلة معرفت، ش 98، ص 29 – 38 .
[19] - : جنبش دانشجويي ، پيشين .
[20] - برگرفته از : مصاحبه با دکتر احمدي نژاد پيرامون ماهيت و آسيب شناسي جنبش دانشجويي ، مجله زمانه ماهنامه انديشه و تاريخ سياسي معاصر ايران، شماره 3.4 .
[21] - ‌جنبش‌ دانشجويي‌ ايران؛ مطالبات‌ و آسيب‌ها ، غلام حسن قيمي ، نشريه زمانه .
[22] - مصاحبه با دکتر احمدي نژاد پيرامون ماهيت و آسيب شناسي جنبش دانشجويي ، پيشين .
[23] - ر.ک : راز ماندگارى جنبش دانشجويى چيست؟ ، حسن ابراهيم زاده ، مجله پرسمان ، پيش شماره 4 .
[24] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسى مشهد ، 25/2/1386 .
[25] - انتظار از دانشجو ، سيدمحمدسعيد مدني ، روزنامه کيهان ، 15/9/1386 .
[26] - عليرضا محمدي ، http://www.porseman.org/
[27] - ر.ک : جنبش دانشجويى، اميدها و بيم‏ها، عسگرى آملى ، پگاه حوزه شماره 106 .
[28] - خلاصه بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمعى از اعضاى بسيج دانشجويى دانشگاههاى سراسر كشور ، 25/11/1379.
[29] - ر.ک : فرهنگ علوم سياسي ، علي آقا بخشي ، تهران : نشر چاپار ، 1383 ، ص 522 .
[30] - Lester W.Milbrath. poltical participation، Rand Mc. Nally college publishing company، 1977،P.2. ؛ ر.ک : مفهوم مشارکت سياسي ، داود فيرحي ، فصلنامه علوم سياسي ، ش 1 ، ص 44.
[31] - حسين سيف زاده، تحول از مشاركت منفعلانه به مشاركت فعالانه: تإمل نظرى، فصلنامه دانشكده حقوق و علوم سياسى، تيرماه 1373، شماره 32، ص193ـ165 .
[32] - ر. ک : مايکل رايش ، جامعه و سياست ، ترجمه منوچهر صبوري ، تهران : سمت ، 1383 ، صص 124-130.
[33] - تاثير مشروعيت در مشاركت‏سياسى ، سيد محمدناصر تقوى ، فصلنامه حكومت اسلامى، ش 20 .
[34] - ر.ک : مشاركت سياسى: فرآيندها و برآيندها ، مرتضى شيرودى، رواق انديشه ، ش 41 .
[35] - جامعه و سياست ، پيشين ، ص 131 .
[36] - Robert E.Dows , Political Sociology , London , 1986, P. 296.
[37] - جنبش دانشجويي و تأثير بر تحولات اجتماعي ، سيد عباس صالحي ، باشگاه انديشه ،16/2/1382 .
[38] - ر.ک : جامعه شناسي سياسي ، حسين بشيريه ، تهران : نشر ني ، 1378 ، ص 260 .
[39] - تاريخ جنبش دانشجويي ايران ، دکتر محمد باقر خرمشاد (مقدمه) ، تهيه و تنظيم حسين قويدل معروفي ، انتشارات نجم الهدي ، 1385 ، ص 37 .
[40] - جامعه شناسي سياسي ، پيشين ، ص 261 .
[41] - ر.ک : جنبش دانشجويى، اميدها و بيم‏ها، پيشين .
[42] - بيانات‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌ در جمع‌ دانشجويان‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ شريف، آذر 1378 .
[43] - روزنامه شرق، 16 آذر 1383 .
[44] - ر.ك: دين و دولت، علي رباني گلپايگاني؛ نظام سياسي اسلام، محمد جواد نوروزي؛ فصلنامه كتاب نقد، ش20و21، جامعه برين، سيد موسي مير مدرس؛ مجله حوزه و دانشگاه، ش1
[45] - آيه 30 سوره بقره .
[46] - جهت آگاهي بيشتر ر.ک :سيدمحمدباقر صدر ، خلافت انسان و گواهى انبيا، ترجمه دكتر جمال موسوى، تهران : انتشارات روزبه، 1359، صص‏1-10 .
[47] - محمد تقى جعفرى، حاكميت‏خداوندى و حكمت اصول سياسى اسلام، مجموعه مقالات دهمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى مجمع جهانى، تهران: مجمع جهانى اهل بيت،1377، ص 314 .
[48] - محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج 4، ص 22.
[49] - مبانى فقهى مشاركت‏سياسى ، سيد عبد القيوم سجادى ، فصلنامه علوم سياسي ، ش 8 . [50] - مبانى حاكميت مردمى در اسلام و انديشه امام خمينى (مجموعه مقالات حكومت دينى در انديشه امام)، ج 1، ص‏367.
[51] - امام خميني (ره) ، صحيفه امام ، ج 3 ، ص 42 .
[52] - ر. ک : مبانى فقهى مشاركت‏سياسى ، پيشين .
[53] - براي آشنايي بيشتر ر. ک : بررسي تتطبيقي نظريه هاي ولايت فقيه ، شريف لک زايي ، قم : پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي ، 1385، صص 139 - 181 ؛ مبانى دينى مشاركت سياسى، محمد منصورنژاد ، فصلنامه حکومت اسلامي ، ش 37 .
[54] - ر.ك: اصول 1، 3، 6، 7، 19، 20، 21، 23، 24، 26، 27 و …
[55] - جهت آگاهي بيشتر ر. ک: مدرنيته و نظريه هاي جديد علم سياست ، سيد حسين سيف زاده ، تهران : نشر دادگستر ، 1379 ، صص 149 – 155 .
[56] - خبرگزاري مهر ، گفت وگو با مهندس محمد رضا طوراني نايب دبير مجمع اسلامي دانشجويان و دانش آموختگان ايران ، ۱۳۸۲/۰۷/۰۵ .
[57] - عبدالعلى قوام، توسعه سياسى و تحول ادارى، تهران : نشر قومس ،1373، صص‏12- 8 .
[58] - الحياه ، محمدرضا حکيمي ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، ج 1 ، ص 135 .
[59] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[60] - ر. ک : شناخت و تحليل سياسي ، جواد منصوري ، مشهد : انتشارات آستان قدس رضوي ، 1372 . ، صص 120 – 133 .
[61] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[62] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[63] - جنبش دانشجويى، اميدها و بيم‏ها ، پيشين .
[64] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[65] - ديدار دانشجويان، دانشگاه صنعتي اميرکبير 9/2/79 .
[66] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[67] - خبرگزاري مهر ، گفت وگو با مهندس محمد رضا طوراني، پيشين .
[68] - روزنامه جمهوري اسلامي، بيانات مقام معظم رهبري ، 22تير 1378، ص 2 .
[69] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 16 آذر 1395نظر دهید »

حضرت سکینه، دختر ابى عبدالله الحسین علیهم السلام و رباب، دختر امرء القیس است. نام اصلى وى، ” آمنه” یا ” امیمه” بود و مادرش رباب او را به ” سکینه” ملقّب ساخت.(1)

این بانوى شریف علوى در دامن مهرانگیز پدر ارجمندش حضرت امام حسین علیه السلام و مادر گرانمایه‏اش حضرت رباب سلام الله علیها و عمه بزرگوارش حضرت زینب کبرى)س( پرورش یافت و از راهنمایى و تربیت ناب برادرش حضرت على بن الحسین علیه السلام ، معروف به زین العابدین در ایّام امامت آن بزرگوار، بهره‏هاى وافر یافت.

وى از زنان خردمند و داناى عصر خویش بود. علاوه بر بهره‏مندى کامل از حُسن جمال، از فضایل معنوى مانند تعّبد، تدیّن و تقواى الهى برخوردار بود و در زمینه شعر، سخنورى و فصاحت بیان از ممتازان عصر و خانه وى، همیشه مجمع ادبا، شُعرا و سخن سرایان عرب بود.(2)

درباره تاریخ تولدش، اطلاع دقیقى در دست نیست. امّا وى در واقعه عاشورا، دخترى رشید و بالغ بود.

برخى از مورخان، وى را در واقعه کربلا، بین ده تا سیزده ساله خوانده‏اند. بنابراین تولدش باید میان سال‏هاى 47 تا50 قمرى باشد. او در مدینه و در اواخر عصر امامت حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام دیده به جهان گشود.(3)

امام حسین علیه السلام به تمامى فرزندانش، از جمله سکینه، عشق و علاقه داشت و آنان را به خاطر برخوردارى از فضایل و کمالات نفسانى، بسیار دوست مى‏داشت.

روایت شد، که آن حضرت درباره سکینه و مادرش رباب و خانه‏اى که آن دو در آن زندگى مى‏کردند شعرى عاطفى سرود که ترجمه‏اش چنین است:

به جانت سوگند ! من به راستى خانه‏اى که سکینه و مادرش رباب در آن باشند، دوست دارم. من آن دو را دوست دارم و براى آنان دارایى‏ام را نثار مى‏کنم و هیچ ملامت‏گرى نمى‏تواند مرا در این کار سرزنش کند.(4)

آن حضرت، پس از واقعه کربلا، به مدت 57 سال زندگى کرد. در آغاز، تحت کفالت برادر بزرگوارش امام زین العابدین علیه السلام قرار داشت تا این که ازدواج نمود و به خانه همسرش نقل مکان کرد.

این بانوى مکرمه، بین 67 تا 70 سال زندگى کرد و سرانجام در کمال شرافت و عفت دار فانى را وداع گفت.

درباره در گذشت این بانوى بزرگ علوى، دو روایت نقل شده است: روایت نخست حاکى است که وى در پنجم ربیع الاوّل سال 117 هجرى قمرى و در عصر خلافت هشام بن عبدالملک و در حاکمیت خالد بن عبدالملک بن حارث، در مدینه بدرود حیات گفت و روایت دیگر مى‏گوید که وى در پنجم ربیع الاوّل سال 126 هجرى قمرى در مکه معظمه وفات یافت .(5)

به هر روى، در گذشت وى در پنجم ربیع الاوّل، مورد اتفاق تاریخ نگاران و سیره نویسان است. در همان سالى که حضرت سکینه علیها السلام وفات یافت، خواهرش حضرت فاطمه بنت الحسین علیهم السلام نیز در مدینه بدرود حیات گفت. (6)

1- منتهى الآمال، ج 1، ص 462 و وفیات الاعیان، ج1، ص 379

2- اعلام النّساء، ج 2،ص 202

3- شام، سرزمین خاطره‏ها، ص 104

4- منتهى الآمال، ج 1، ص 463

5- شام، سرزمین خاطره‏ها، ص 107؛اعلام النسّاء، ج 2، ص 224؛ وفیات الاعیان، ج 1، ص 378

6- وقایع الایام، ص 206 و منتهى الآمال، ج 1، ص 463

پایگاه استاد حسین انصاریان


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 15 آذر 1395نظر دهید »

 شيخ يوسف بحراني رحمه الله علیه

تولد

قریه ((ماحوز)) بحرین در سال 1107 ق . میزبان نوزادی مبارک بود که پدر او را ((یوسف )) نامید. یوسف در دامان خاندان دانش و پارسایی تربیت یافت پدر و پدربزرگش از اندیشوران پاک سرشت ماحوز بودند. پدربزرگش در کنار تحصیل به صید مروارید در اقیانوس نیز می پرداخت و از این راه زندگی خود را می گذراند. (1)

دوران تحصیل

یوسف با کمک جدش شیخ ابراهیم با خواندن و نوشتن آشنا شد و مهر قرآن و نماز را در قلب جای داد. پدر که مجتهدی آگاه به علوم عقلی ، ریاضی و حدیث بود به تالیف و تدریس عالیترین سطح فقه و اصول اشتغال داشت او فرزند را با علوم اسلامی آشنا ساخت . یوسف با تمام توان به یادگیری علوم حوزوی پرداخت و سرمایه گرانبهای نوجوانی و جوانی را در این راه به کار بست . تندباد حوادث تلخ می رفت تا کانون گرم خانواده را برهم زند. شیخ احمد به ناچار به ((قطیف )) کوچ کرد. هجوم وحشیانه خوارج به شیعیان بحرین و کشتار آنان ، بسیاری از مردم را به هجرت مجبور کرد. پس از آن یوسف در قریه ((شاخور)) قطیف که نزدیک بحرین بود، ادامه تحصیل داد. گردباد نیزه ها شاخور را در نوردید و رگبارشان بر قلب شیعیان نشست . سال 1131 ق . بود که ناصبی ها و خوارج ، بار دیگر به کشتار شیعیان پرداختند. شیخ احمد دو ماه بیشتر تاب غصه ها را نیاورد و سرانجام بیماری او را به خاک سپرد. یوسف 24 بهار پیش ندیده بود، اما باید بار سنگین سرپرستی خانواده را بر دوش می کشید. نخلستان کوچکشان در بحرین ، تنها سرمایه آنها بود. یوسف با کار در نخلستان خرج خانواده را تهیه می کرد و در کنار آن به تحصیل ادامه می داد. دو سال گذشت . یوسف به خوبی توانست از عهده سرپرستی برادران و مادرش برآید. آزادی بحرین از چنگال اشغالگران یوسف را به کوچ فرا خواند. یوسف شش سال در بحرین ، در درس شیخ احمد بن عبدالله بلادی شرکت کرد و از خرمن دانش استاد خوشه ها چید کار و درس را با هم عجین ساخت . عرق می ریخت و خرج خانه را تهیه می کرد. با تن رنجور و خسته با کتاب انس می گرفت . پس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج تصمیم گرفت به قطیف برگردد تا در درس شیخ حسین ماحوزی شرکت کند. دو سال در قطیف ماند و ((تهذیب )) شیخ طوسی را نزد استاد فرا گرفت . اما باز فقر او را به بحرین کوچانید. اینک برادرانش بزرگ شده بودند و می توانستند خانواده را سرپرستی نمایند. بنابراین دل از مهر خانواده کند و آهنگ سفر نمود. شوق یادگیری او را به شیراز کشاند. او در شیراز، در کنار تحصیل مراحل عالی دروس حوزوی ، درسهای پایین تر را به دانش پژوهان می آموخت . یک سال نیز در حوزه علمیه کرمان به تدریس پرداخت و سپس به شیراز برگشت . (2) جلوه جاودانه اینک چهل سال از عمرش می گذشت . او امام جمعه شیراز بود. هر آدینه در مسجد جامع با مردم نماز می گذارد و آنها را با فرهنگ اسلامی آشنا می ساخت . مادر و برادرانش را به شیراز دعوت کرد تا در کنار هم زندگی کنند. شیراز چهارده سال میزبان او بود. وی در کنار تدریس و تبلیغ به کشاورزی نیز مشغول بود. همراه برادرانش بیل می زد و در تلاش برای کسب غذای حلال از هیچ سختی نهراسید. مجتهد جوان روز به روز بر آوازه علم و تقوایش افزوده می شد. مردم به او احترام بسیاری می گذاشتند. سرانجام خوشیها به پایان رسید. نعیم دان خان در سال 1156 ق . به شیراز حمله کرد و زن و مرد، کوچک و بزرگ را از دم تیغ گذراند. شیخ یوسف به ناچار خانواده اش را به بحرین باز گرداند و خودش به ((فسا)) رفت . هشت سال در فسا ماند. در آنجا ازدواج کرد و به تدریس و کشاورزی پرداخت . فسا آرام و ساکت بود. فرصت را غنیمت شمرد و دست به کاری بزرگ زد. کتاب ((الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره )) محصول سالها تلاش اوست . این کتاب در برگیرنده یک دوره فقه شیعه است . این کتاب تا کنون راهگشای مجتهدان در بدست آوردن احکام شرعی بوده است و همواره مراجع تقلید شیعه در کرسی تدریس ، از آن استفاده می جویند. کتاب ((حدائق )) موجب شد تا پس از آن ، شیخ یوسف به نام صاحب حدائق مشهور شود. نعیم دان خان ، حاکم اشغالگر شیراز در سال 1164 ق . فسا را نیز اشغال کرد. مردم به بیابانها گریختند. صاحب حدائق به ((اصطهبانات )) رفت . بسیاری از کتابهای نفیس و یادداشتهای کتاب حدائق او در فسا از بین رفت . صاحب مدتی کوتاه در اصطهبانات ماند پس از آن به مشهد و قم سفر کرد و پس از زیارت حرم امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه (س ) به بهبهان رفت و یک ماه در آنجا رحل اقامت افکند. بهبهانیها به گرمی از او پذیرایی کردند. حوزه علمیه بهبهان در آن سالها بسیار فعال بود و به عنوان یکی از مراکز اخباری گری شناخته می شد. علمای نیک اندیش بهبهان مردم را به استفاده از علم و اخلاق صاحب حدائق تشویق نمودند. سیل پرسشهای شرعی به سوی او سرازیر شد و او به آنها پاسخ داد گفت . مجموعه پاسخهای صاحب حدائق در رساله ای به نام ((اجوبه المسائل البهبهانیه )) گردآوری شد. حوزه علمیه کربلا کانون اخبارگری و حوزه علمیه نجف در برابر آن ، مهد ((اصولیون )) و ((اجتهادیون )) بود. صاحب حدایق که بینش اخبارگری ملایمی داشت ، به کربلا رفت و در آنجا به تدریس پرداخت . (3) آیینه ایثار آیه الله محمد باقر محمد اکمل اصفهانی ، معروف به ((وحید بهبهانی )) در سال 1159 ق . به کربلا رفت و به مبارزه علمی با اخبارگری پرداخت . ((چند روزی به درس صاحب حدائق حاضر شد. روی در صحن مطهر ایستاد و در جمع عالمان اظهار داشت : من حجت خدا بر شما هستم . اگر شیخ یوسف بحرانی (صاحب حدایق ) چند روزی کرسی درس خود را در اختیار من قرار دهد، حجتم را بیان خواهم داشت . چون این خبر به شیخ یوسف بحرانی رسید، پیشنهاد وحید بهبهانی را پذیرفت . سه روز وحید بهبهانی به درس ادامه داد، که در نتیجه آن ، 3/2 شاگردان شیخ یوسف بحرانی از اخبارگری روی گردان شده به شیوه اجتهاد و اصول روی آوردند.)) ((مرحوم محدث قمی در کتاب فوائد الرضویه از فول صاحب تکمله ، نقل کرده است که مسوول حرم شریف حضرت سید الشهداء علیه السلام گفته است : مشغول خدمت در حرم بودم که شب فرا رسید و خبر تعطیل شدن حرم اعلام شد وحید بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی را دیدم که در حال قدم زدن ، مشغول بحث علمی بوده ، از رواق خارج شدند و در صحن به بحث خود ادامه دادند تا این که صحن خالی شد و می خواستم درهای صحن را ببندم . آن دو بزرگوار از صحن خارج شده ، در پشت صحن به مباحثه ادامه دادند. من درها را بستم و به منزل رفتم . قبل از طلوع فجر، برای باز کردن درهای صحن بازگشتم ، با کمال تعجب دیدم که آنها هنوز مشغول بحث هستند. بهت زده ، آنان را می نگریستم که چه اندازه برای مسائل علمی ارزش و اهمیت قائل اند. در این هنگام صدای اذان بلند شد و آن دو، به اقامه نماز ایستادند.)) وحید بهبهانی در کانون اخباری گری بحران ایجاد کرد. بهترین شاگردان صاحب حدائق از اخباری گری دست برداشته ، در درس وحید بهبهانی شرکت کردند، صاحب حدایق که مرجع تقلید و مدرس بزرگ حوزه علمیه کربلا بود، از این شکست علمی ناراحت نشد، بلکه به خاطر آشنایی بیشتر با مبانی ((اصولیون )) خوشحال هم بود. استعمار هماره در طول تاریخ به وسیله مذهب به جنگ مذهب رفت . ساختن مذهبها، ایجاد اختلاف پخش شایعه ، و دامن زدن به بحثهای علمی جنجال برانگیز از شگردهای دشمنان اسلام بود. دشمنان اسلام قرنها جنگ بین شیعه و سنی را گرم نگه داشته ، بدین وسیله بر کشورهای مسلمان سیطره یافتند. در اختلافهای علمی بین عالمان شیعه نیز، هماره مترصد فرصتی بودند تا از این راه به وحدت شیعیان ضربه بزنند. اما مراجع تقلید شیعه با تیزبینی نقشه های آنان را خنثی می کردند و گاه ، دشمن به موفقیتهایی دست یافتند. جدال بین دو شیوه اخباری گری ، ملا محمد امین استر آبادی و برخوردهای غیر منطقی هواداران او در توهین به اجتهادیون ، آسمان اندیشه ها را کدر ساخته بود. ولی صاحب حدایق با خویشتن داری به موقع و زیرک بینی فوق العاده اش توانست جلوی حوادث ناگوار را بگیرد. او نظریه علامه مجلسی را در اخباری گری می پذیرد و از جمود و تنگ نظری اخباری های متعصب انتقاد می کند. او از پرخاشهای تند برخی از اندیشمندان نسبت به یکدیگر، بسیار آزرده خاطر بود و توهین را شایسته بحثهای علمی نمی دانست و هتاکی به فقها را فرو ریختن استوانه های دین می دانست . علمای شیعه هماره در طول تاریخ آزاداندیش بودند. هرگز ذهنها را در حصار تکبر محبوس نکردند و به دنبال یافتن بهترین روش فهم دین بودند. آنگاه که به اشتباه خود پی می بردند، بی مهابا، به خطای خود اعتراف می کردند. صاحب حدایق نیز در زمره این آزاداندیشان است که در مقدمه حدایق می نویسد: من قبلا از روش اخباری دفاع می کردم ، اما بعد از تامل زیاد و بحثهای فراوان با بعضی مجتهدان اصولی ، به نقصان آن پی بردم و دیگر از آن دفاع نمی کنم . وظیفه همه است که در یک صف ، در خدمت اسلام قرار بگیرم و اختلافات جزیی را که به اسلام ضربه می زند، کنار بگذاریم . (4)

لحظه وصال

صاحب حدایق ، زندگیش وحدت آفرین بود و مرگش نیز، او وصیت کرد که وحید بهبهانی بر جنازه اش نماز بگزارد. با این که اختلاف نظر بین آنها، برای همگان روشن بود، اما برای حفظ وحدت و پرهیز از اختلافات او را برای اقامه نماز انتخاب کرد. سرانجام صاحب حدایق در 79 سالگی ، در ربیع الاول 1186 ق . دار فانی را وداع گفت . وحید بهبهانی بر جنازه او نماز گذارد آنگاه در حرم مطهر امام حسین علیه السلام به خاک سپرده شد.(5)

پی نوشت ها:

1-لولوه البحرین ، شیخ یوسف بحرانی ، ص 442.

2-همان ، ص 443 - 444.

3-همان ، 445، مقدمه الفاخره ، ص 191 - 196.

4-وحید بهبهانی ، علی دولتی ، ص 123 - 124. حدائق الناضره ، شیخ یوسف بحرانی ، ج 1، ص 167.

5-وحید بهبهانی ، ص 124


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 14 آذر 1395نظر دهید »

1 2 3 4 5 6 ...7 ... 9 ...11 12