موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 29 دی 13951 نظر »

روز غزه یعنی یادمان باشد هنوز فلسطین مسئله اول جهان اسلام است..

مقاومت ساکنان محدود، محصور و مظلوم غزه با دستان خالی مقابل نظامیان صهیونیست به ملت‌های عرب زبان نشان داد که می‌توان با توکل به خدا، عزم و بردباری، زورگویان عالم را به خاک زبونی و مذلت نشاند.

هر حرکت آزادی‌بخش و ضد‌استکباری در جهان آثار و برکاتی دارد که در گذر زمان مشخص می‌شود، از این رو پیروزی انقلاب اسلامی در ایران روح تازه‌ای به کالبد گروهای مقاومت در خاورمیانه بخشید به طوری‌که تابوی شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی در دو میدان جنگ ۳۳ روزه و ۲۲ روزه در هم شکست.

حماس در فلسطین و حزب الله در لبنان از جمله گروه‌های مقاومت در منطقه هستند که با تأسی از ملت ولایتمدار ایران ضربه‌های مهلکی به اعتبار رژیم صهیونیستی در جهان زدند و ماهیت ضدبشری، اشغالگری و جنایتکار آن را بر همگان روشن کردند.

ملت‌های مسلمان بعد از غلبه حزب الله و حماس بر رژیم صهیونیستی فهمیدند که کمی عِده و عُده تأثیری بر نتیجه پایداری و حق طلبی آن‌ها ندارد از این رو در مصر، تونس و لیبی توانستند دیکتاتورهای زمان را از اریکه قدرت به زیر بکشند.

 


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 29 دی 1395نظر دهید »

«به مستضعفان و مستمندان و زاغه ‏نشینان که ولى نعمت ما هستند خدمت کنید.»

(صحیفه امام، ج‏18، ص: 38)


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 29 دی 1395نظر دهید »

 

مناجات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

اين روزها ديگر كسی ياد شما نيست
ديگر كسی با نام هايت آشنا نيست

مثل گذشته نيست ديگر كارهامان
شبهای جمعه روی لبهامان دعا نيست

حق با شما بوده اگر خيمه نشينی
اين جا ميان ما برای تو كه جا نيست

تفریح بعضی ها مهم تر از نماز است
يك عده ای هم كارشان غير از ريا نيست

ديگر گذشت آن هفته های جمكرانی
ديگرسه شنبه های هفته با صفا نيست

در بند نفس خود گرفتاريم از بس …
كه لحظه هامان از گرفتاری جدا نيست

بیچارگی یعنی همین روزی بفهمیم
در دفتر چشم انتظاران نام ما نیست

چیزی که از ما دیده ای تو بی وفائیست
چیزی که ما دیدیم از تو مهربانیست

اصلا چه کاری بهتر از روضه گرفتن؟
حالا که روزی گدایان کربلا نیست

محمد حسن بیات لو

 


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 29 دی 1395نظر دهید »

شهید جهاد مغنیه در سال 1991 در لبنان در خانواده ایی مبارز متولد شد.

جهاد چهارمین شهید از خانواده مغنیه می باشد وی یک خواهر و یک برادر به نام های فاطمه ومصطفی داشت.

.

وی تحصیلات عالیه را در رشته مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت یکی از بهترین دانشگاه های خاور میانه

شروع کرد و تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای شهادت نائل شد.

.

در طول سال های جنگ داخلی سوریه ، حزب الله توانست به کمک ایران و سوریه زیر ساختهای

جولان را بدست گیرد و پایگاه مهمی در آن جا دایر کند که مسئول اول این پایگاه شهید جهاد مغنیه

پسر شهید عماد مغنیه بود که در سال 2008 در توافق تبادل اسراء میان اسرائیل و حزب الله آزاد شد.

.

اولین بار وقتی مردم با چهره جهاد آشنا شدند که او در مراسم ختم والده سردار سلیمانی شرکت

کرده بود درست پشت سر سردار ایستاده بود و به مهمانان خوش آمد میگفت.

گاهی شانه های سردار را می بوسید و سردار گاه بر میگشت و با او نجوا می کرد،

رابطه صمیمانه حاج قاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد . سردار گاه او را به بعضی از

مهمان ها معرفی میکرد و آنها با لبخند او را به آغوش می کشیدند.

.

بر اساس اعلام حزب الله لبنان در 18 ژانویه 2015 سالروز پایان جنگ 22 روزه غزه و شکست اسرائیل

در این جنگ گروهی از رزمندگان حرب الله در حین بازدید از شهرک های سوریه مورد حمله موشکی اسرائیل

قرار گرفتند و به مقام والای شهادت نائل شدند .

این شهید بزرگوار نیز در بین آنها بود.

.

.

.

شادی روح فرمانده دلیر حزب الله ، شهید جهاد مغنیه صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 28 دی 13955 نظر »


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 28 دی 1395نظر دهید »

 


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 28 دی 1395نظر دهید »

امام خمینی (ره): دو نگرانی بزرگ امام از روحانیت: خروج از زی طلبگی و توجه به مادیات – اختلاف بین روحانیت

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

… من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش می رود و بستگی به وجود هیچ کس هم ندارد. این انقلاب انشاء اللَّه محفوظ می‌ماند و آسیبی از خارج به او نخواهد رسید؛ لکن آن چیزی که انسان را یک قدری نگران می کند، دو تا مطلب است که این مربوط به عموم روحانیت است:

یک مطلب این که من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت بشود و آنچه که شده است به هدایت آقایان بوده است، مبادا خدای نخواسته به واسطه بعض از اعمالی که از بعض از این روحانیون و معممین صادر می‌شود، این موجب این بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیه اینکه از آن زیّ روحانیت و زیّ طلبگی بوده است، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که مشایخ ما در طول تاریخ داشته‌اند و ائمه هدی سلام اللَّه علیهم داشته‌اند، ما اگر خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد، و شکست به روحانیت شکست به اسلام است.

اسلام با استثناء روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه بدهد. اینهایند که اسلام را معرفی می‌کنند و به پیش می‌برند و از اول هم همین طور بوده.

اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی می‌کنیم، این منتهی ممکن است بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد.

من این نگرانی که همیشه هی در دلم هست این است که من خوف این را دارم که مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند؛ آنها برای خدا توجه به آقایان دارند، و ما هم و شما هم دعوت می کنید مردم را به خیر و صلاح؛ من خوف این را دارم که آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیده ‌اند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجه سُفلی‌. این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصه‌ای را که برای من نقل کرده اند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ حالا کی بوده است نمی‌دانم رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشته‌اند به ما هم بگویید، کتاب‌ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته‌اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می‌بینیم که شما ما را دعوت می‌کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم می‌شود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است از قراری که گفته‌اند و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم.

این طور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان می آید ابتداءئاً به آدم می‌گوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمی‌گوید. قدم به قدم انسان را پیش می برد، وجب به وجب انسان را پیش می برد. امروز اینکه اشکالی ندارد، اگر جلویش را گرفتید طمعش بریده می شود و اگر جلویش را نگرفتید فردا یک قدم دیگر جلو می رود. یک وقت می‌بینید که این طلبه زاهد عابد که در مدرسه زندگی می‌کرد با آن وضعی که همه می‌دانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی به حدود خودش، و از آن وضع طلبگی که مشایخ ما بر آن وضع بوده‌اند یک وقت خارج شده است و شده است یک انسانی که همه همّش صرف دنیاست، به تدریج می‌شود این امور. از قدم اول انسان باید جلویش را بگیرد. اگر مبتلا شد، ابتلا دیگر پشت سر هم می آید. این طور نیست که انسان یک وقتی بعد از اینکه ریشه دنیا در دل انسان قوی شد بتواند بکند آن را.

… لزوم انطباق گفتار و اعمال روحانیون

بنابراین، انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصاً این طبقه، این طبقه‌ای که می‌خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می‌کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه‌تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی‌کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می‌شود.

آن کلمه ای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این تکان دهنده است… .

اختلاف بین روحانی‌ها:

… مطلب دیگری که باز انسان را می‌ترساند که خدای نخواسته، مبادا این انقلاب به واسطه این مطلب صدمه ببیند، و بدانید که می‌بیند اگر خدای نخواسته بشود، و او این است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد.

اگر در صنف فرض کنید که کامیونداران و آنهایی که شغل‌های مختلف دارند، اگر اختلافی در بین آنها وارد بشود، به صنف دیگر سرایت نمی کند. کامیوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هیچ کاری ندارند، سرایت هم نمی‌کند، اما اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده می‌شود، به خیابان هم کشیده می‌شود؛ برای اینکه شما هادی مردم هستید، مردم توجه دارند. قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است و یک وقت می بینید که در همه ایران یک اختلافی از ناحیه ما پیدا شده است، مایی که همه دعوت می کنیم به این که مردم با هم باشند.

اتحاد کلمه، ملت را به اینجا رسانده است، خودمان اختلاف پیدا کنیم! و این را من به شما عرض کنم، ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف ریشه‌اش از حب نفس است. هر کس خیال می‌کند که من برای خدا این آقا را باهاش اختلاف می‌کنم، یک وقت درست بنشیند در نفس خودش فکر کند ببیند ریشه کجاست؟ حسن ظن به خودش نداشته باشد، سوء ظن داشته باشد. ریشه همان ریشه شیطانی است که آن حب نفس انسان است.

و این اختلاف اگر خدای نخواسته در بین آقایان پیدا بشود، در هر شهری که پیدا بشود قهراً این اختلاف به بازار می‌کشد، به خیابان می‌کشد و آن چیزی که این جمهوری را حفظ کرده وحدت و انسجام این جمعیت است. یعنی ملت همه با هم بودند که توانستند یک همچو معجزه‌ای را ایجاد کنند. اگر چنانچه به واسطه اختلاف ماها یک وقت اختلاف به بازار هم بکشد که خواهد کشید، به خیابان ها هم بکشد، به اصناف دیگری هم بکشد، این تمام وِزرش به گردن ماست.

این که شما خیال کنید که نه، من برای خدا این آقا را مثلًا به او چه می‌کنم، این اشتباه است. برای خدا نیست. انسان گول نفس اماره خودش را می‌خورد و گول شیطان را می‌خورد. گول می‌خورد به اینکه چیزهایی که در دیگران است هی به نظرش می‌آید خیلی بد است، خیلی کار بدی دارد می‌شود، دارد اسلام از بین می‌رود، برای اینکه یک قاضی در فلان جا چه کرده، این برای اسلام نیست. نباید ما خودمان را گول بزنیم. بنشینید آخر شب فکر کنید. محاسبه یکی از اموری است که در سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند به این که نمی گویم در من هست، من هم پایین تر از دیگران حساب کند انسان به این که تو امروز که با این آقا اختلاف داری و حالا شدید دو دسته، یک دسته دنبال آن آقا، یک دسته دنبال آن آقا، ریشه‌اش چی است؟ برای خداست؟ این عیبی که شما در او می‌گویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را که در دیگران بزرگ می‌شمارید و در خودتان هر چه می‌توانید کوچکش می‌کنید و پرده پوشی می‌کنید، این عمل شیطانی نیست؟

اختلاف و شکست جمهوری اسلامی گناهی نابخشودنی

اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامی و تا قرن‌ها نتواند سرش را بلند کند، (آیا) این جرمی است که خدا می‌بخشد بر ما؟

باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن ظن داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحت بکنیم و نسبت به خودمان سوء ظن داشته باشیم و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال می کنم؟

آنهایی که به جمهوری اسلامی اشکال می‌کنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر در ایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر اسلامی بیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری اسلامی کذاست، این ریشه‌اش یک ریشه شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش هم نمی فهمد، خیال می‌کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف می‌کند، و این اشتباهی است که انسان دارد؛ مگر اینکه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه کند از خودش، مجاهده بکند تا بتواند تشخیص بدهد که من که دارم این حرف را می‌زنم خودم اگر چنانچه به جای آنها بودم، همه چیز را خوب می‌دانستم؟ پس ریشه‌اش ریشه نفسانی است.

یک آقای محترمی که یک وقت پیش من در خیلی وقت پیش از این آمده بود، من دیدم تمام فرمایش آقا راجع به جمهوری اسلامی این است که به فتوای من گوش نمی‌دهند، به حکم من گوش نمی‌دهند؛ میزان حکم من است، نه میزان حکم خدا! و این یک مرضی است که در همه هست، مگر اینکه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را نگه نمی دارد، مگر اینکه خود انسان وسائلش را فراهم کند. نمی شود نشست که من را خدا مُهذَّب کند. خدا وسائل تهذیب را در اختیار ما گذاشته است و تهذیب، عملی است که ما باید انجام بدهیم، این محوَّل به کسی نیست، به خود ماست.

نگرانی از اختلاف روحانیت و خروج از زی طلبگی

من از این دو جهت نگران هستم. یک جهتی که قبلًا عرض کردم که زیِّ طلبگی در بین ما ضعیف بشود یا از بین برود. یک جهت دیگر هم این که مبادا خدای نخواسته، اختلاف پیدا بشود، که هر دوی اینها از باب این که شما در جایی واقع شدید که مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد می‌خواهید بکنید مردم را، مبادا یک وقتی به واسطه خارج شدن ماها از زی طلبگی مردم را از ما منصرف کنند و انصراف از روحانیت منتهی می‌شود به انصراف از اسلام.

و مبادا به واسطه اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا می‌شود، اختلاف کشیده بشود به جاهای دیگر و موجب بشود به اینکه یک وقت ملت دو دسته بشوند. یک دسته این، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران آن آقا، یک دسته طرفداران آن آقا، و فراموش بکنند آن چیز را خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را. این دوتا مطلبی است که من نگرانش هستم و بسیار از اینها گاهی رنج می برم که می‌شنوم مثلًا در فلان جا بین فلان و فلان اختلاف هست. و بدانید که اختلاف، اختلاف سر اسلام نیست. اختلاف سر من هست، من اسلام را باید تقویت کنم، اسلامی که من تقویت کنم قبول دارم، اسلامی که رفیق من تقویت کند نه، او را من قبول ندارم. این در باطن ذات آدم هست و لو نگوید؛ نمی‌گوید البته اما در باطن ذات انسان این مسأله هست؛ مگر خدای تبارک و تعالی توفیق بدهد به انسان که خودش را مُهذَّب کند.

خداوند همه شما را حفظ کند و موفق باشید. و از همه شما من ملتمس دعا هستم.

و السلام علیکم و رحمةاللَّه

28 تیر 1362/ 8 شوال 1403- صحیفه امام، 18


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 27 دی 1395نظر دهید »


جوان در کلام نور
یک قدم برای تحصیل، یک قدم برای تهذیب

(باید از همین حالا همین جوان شانزده ساله، همین جوان بیست ساله که در مدارس علمی هست، از حالا باید آن طوری که رضای خداست، آن طوری که دستورات الهی است، از حالا باید خودش را عادت بدهد به این که آن طور باشد؛ یک قدم که برای تحصیل علم برمی دارد، یک قدم برای تحصیل اخلاق خوب و تهذیب بردارد. اگر خدای نخواسته عالمی مهذب نباشد، اگر خدای نخواسته عالمی آن طور که اسلام می خواهد نباشد، این ضررش از نفعش بیش تر است.)** همان، ج 1، ص 123، بیانات در مورد وظایف و مسئوولیت های رؤسا و علمای اسلام../10/44***
شما جوان ها در سرتاسر کشور از کودکستان که محل اطفال است تا دانشگاه که محل علم و محل دانش و تهذیب باید باشد، باید بیدار باشید و خودتان این مراکز را از فساد حفظ کنید.
کسانی که می آیند در این مراکز و مشغول تبلیغات هستند؛ شما باید جوان های ما باید، معلمین این جوان ها باید که ببینند این ها سابقه شان چه بوده است و چه وضعیتی فعلی دارند و چه وضعیتی در سابق داشتند و دعوت آن ها چیست. امروز مملکت شما، کشور شما مرکز توطئه هاست برای این که کشور شما آن چنان سیلی ای به صورت قدرت های بزرگ و ریشه های فساد آن ها زده است که آنها از جا نمی نشینند، مگر آن که این کشور را به خیال خودشان به حال اول و به فساد بکشند و آنها می دانند که اگر کودکان ما را از نورَسی منحرف بار بیاورند، این انحراف تا آخر خواهد رفت و اگر نوباوگان ما را به انحراف بکشند، این کشور به انحراف خواهد کشید، شما باید در هر جا که تحصیل می کنید و جوان ها و کودکان ما در سرتاسر کشور، در هر مرکزی که اشتغال به تحصیل دارند باید توجه به این داشته باشند که تحصیل همراه تهذیب و همراه تعهد و همراه اخلاق فاضله انسانی است که می تواند ما را به حیات انسانی برساند و می تواند کشور ما را از وابستگی ها نجات بدهد.
اگر شما جوان ها دنبال تحصیل که می روید، دنبال این معنا باشید که یک تصدیقی بگیرید، یک دیپلمی بگیرید و بروید آن را آلت قرار بدهید برای استفاده مادی خودتان، این همان انحرافی است که آن ها می خواهند. و اگر شما در مراکزی که هستید، یکه ایده صحیح داشته باشید و یک غایت صحیح داشته باشید که برای رسیدن به آن غایت، مشغول تحصیل باشید و برای رسیدن به آن امری که خدای تبارک و تعالی می خواهد و آن تهذیب نفس و پرستیدن الله و دور کردن همه شرک ها و همه انحرافها و همه الحادها از خودتان و از مراکزتان؛ اگر این طور باشد شما پیروز خواهید شد، همه انحرافها و همه گرفتاریهایی که برای یک کشور پیش می آید این است که مراکز تعلیم و تعلم شان، مراکز تهذیب نیست.** همان، ج 14، ص 12 و 13، بیانات امام در جمع گروهی از مدارس تهران و اقشار مختلف مردم، 2/11/59***
ورزش جسمی و روحی

من وقتی که شما جوان ها را می بینم، ماشاءالله جوان های برومند و پهلوان، خیلی خوشم می آید و افتخار می کنم به این که این جوان ها علاوه بر برومندی بدنی توجه به دیانت و اسلام دارند و همان طوری که ورزش کردند برای تقویت بدن، ان شاءالله ورزش برای تقویت روح هم کرده اند و می کنند. وقتی این دو تا قوه با هم شد، قوه جسمانی و قوه روحانی، این ارزش خیلی پیدا می کند، قوه جسمانی برای خدمت و قوه روحانی هم برای هدایت. با قوه روحانی، انسان هدایت کند خودش را و با قوه جسمانی خدمت کند. این دو قوه وقتی که مجتمع شد، یک انسان به تمام معنا انسان می شود…همان طور که جامعه با این دو قوه اصلاح می شود، انسان هم با این دو قوه اصلاح می شود و من امیدوارم که همان طوری که شما قوه جسمیتان بحمدلله سالم و خوب است و قوی قوای روحی تان همین طور باشد و با این دو قوه به اسلام خدمت بکنید.** همان، ج 7، ص 26، بیانات امام در جمع پهلوانان ورزش باستانی، 8/3/58***
همان طوری که با ورزش، قوت جسمانی خودتان را تقویت می کنید قوای روحانیتان را هم تهیه و تقویت کنید. همان طوری که کوشش می کنید که جسمتان قوی باشد، کوشش کنید که روحتان قوی باشد؛ آن قوت روح و قوت ایمان بود که شما را غلبه داد بر جنود شیطانی و بر طاغوت و باید آن قوت ایمان و قوت باطنی، شما را غلبه بدهد بر جنود شیطانی ای که در باطن انسان، انسان را می خواهد اغوایی کند. اصلاح کنید حال خودتان را همان طوری که تقویت می کنید جسم خودتان را.** همان، ج 7، ص 255، بیانات امام در جمع جامعه ورزشکاران باستانی مشهد، 12/4/58***
من خودم ورزشکار نیستم اما ورزشکارها را دوست دارم. از خدای تبارک و تعالی خواهانم که شما جوانان را که ذخیره این کشور هستید و مایه امید ملت و اسلام هستید هر چه بیش تر موفق کند که در همه ابعاد انسانی ورزش کنید، یک بعدش آن بعدی است که شما متخصص در آن هستید و امید است که بعدهای دیگری هم که انسان دارد و انسانیت دارد در شما رشد کند. ورزشکارها همیشه این طور بودند که یک روح سالمی داشتند، از باب این که توجه به شهوات نداشتند توجه به لذات نداشتند، توجه به یک فعالیت جسمی داشتند که عقل سالم در بدن سالم است. شما اگر دقت کنید در حال جوان ها و طبقات جامعه، می بینید که آن هایی که در عیش و عشرت می گذرانند، حقیقتاً عیش و عشرت نیست. بدن افسرده، روح ها پژمرده و کسالت سر تا پای آن ها را گرفته است. اگر دو ساعت عشرت می کنند، بیست و دو ساعت در ناراحتی آن هستند و آن هایی که اهل خدا هستند، توجه به خدا دارند، ورزش جسمی می کنند و ورزش روحی، آنها در تمام مدت اشخاصی هستند که پژمردگی در آنها نیست و این یک نعمتی است از خدای تبارک و تعالی که خداوند نصیب همه بکند ان شاء الله.** همان، ج 16، ص 61، بیانات امام در جمع اعضای تیم های فوتبال منتخب تهران، 17/2/60***
انس با قرآن در جوانی

در حدیث است که (کسی که قرآن را در جوانی بخواند، قرآن با گوشت و خونش مختلط می شود.)** اصول کافی، ج 4، ص 405*** و نکته آن، آن است که در جوانی اشتغال قلب و کدورت آن کم تر است، از این جهت قلب از آن بیش تر و زودتر متأثر می شود و اثر آن نیز بیش تر باقی می ماند.) **آداب الصلاة، ص 19***

نویسنده : مرتضی روحانی


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 27 دی 1395نظر دهید »

جایگاه روحانیت در نظام اسلامی از منظر شهید بهشتی

جایگاه روحانیت در نظام اسلامی از منظر شهید بهشتیدر قرون اخیر که جنبش ها و نهضت های اسلامی متعددی در جهان اسلام و کشورهای اسلامی روی داده , همواره روحانیون نقش موثری در مبارزات ایفا کرده اند , اما در نهضت اسلامی مردم ایران که از اوایل دهه چهل آغاز گردید , روحانیت شیعه توانست به تنهایی در راس جریان مبارزات قرار گیرد و آن را مقتدرانه هدایت کند. گذشته از رهبری خاص حضرت امام خمینی (ره ) که در گرانیگاه این جریان سیاسی قرار داشت ، عناصر سیاسی دیگری از روحانیت نیز به طور گسترده ایفای نقش کرده اند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی , به نوعی در پیشبرد حکومت اسلامی موثر بوده اند.
در این میان، موضوع مهم جایگاه و منزلت طبقه روحانی در نظام اسلامی از جمله مسایلی بود، که از همان سالهای آغازین تشکیل نظام، مورد توجه قرار داشته است . در این مقاله سعی شده نظرات و اندیشه های شهید بهشتی، که خود از برترین شخصیت های روحانی انقلاب اسلامی بوده اند،‌ طرح و مورد بررسی قرار گیرد.
نقش روحانیت در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی غیر قابل انکار است . روحانیون شیعه بر خلاف روحانیان اهل سنت توانستند با کسب قدرتی ویژه , نقشی حساس و مهم , در حرکت های سیاسی اجتماعی یک قرن اخیر و در تحولات خاورمیانه از جمله در فلسطین , لبنان , ایران و عراق امروز ایفا نمایند. هر زمان روحانیان شیعه ایران با قدرت سیاسی حاکم به مبارزه پرداخته اند , قدرت سیاسی نبرد را باخته است . قدرت روحانیان به دلیل پایگاه اجتماعی و معنوی آنان در میان توده مردم , قابل قیاس و برابری با قدرت رهبران سیاسی غیرمذهبی نیست و همین امر موجب برانگیختن رشک و حسد سیاستمداران به آنها شده است و در عین نیازی که به آنها داشته اند. هر زمان که توانسته اند , از حذف آنها و خیانت به آن ها دریغ نکرده اند. همین قدرت و نفوذ روحانیت شیعه در میان توده مردم باعث شد که دشمنان روحانیت شیعه بعد از ورود آیت الله سیدمحمدباقر حکیم به عراق , او را ترور و از صحنه تحولات سیاسی و اجتماعی عراق حذف کردند. در ایران نیز روحانیت همواره با مردم بوده و با آنها زندگی کرده است . این امر موجب پیوند و ارتباط عمیق میان ملت و روحانیت شده است . سرانجام این پیوند و حضور قدرتمند و موثر ایدئولوژی اسلامی موجب وقوع انقلاب اسلامی شده است . همین پیوند نیز این انقلاب را از سال ۱۳۵۷ تا به امروز , حفظ و پایه های آن را تحکیم کرده است . هر چند تلاش هایی در سال های اخیر به عمل آمده است تا با جدا کردن روحانیت از زندگی با مردم و ایجاد فاصله میان آنها , بحران اعتماد و بدبینی را میان روحانیت و مردم ایجاد کنند و به اهداف خود که همان تضعیف پایگاه روحانیت در میان ملت و نیز ضربه به انقلاب اسلامی است دست یابند.
● نقش روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی
سه رکن اساسی در پیروزی انقلاب اسلامی نقش اساسی داشت . رهبری , یکی از این سه عنصر مهم در پیروزی این انقلاب اسلامی به عهده حضرت امام خمینی (ره ) بود. ایشان از متن روحانیت برخاسته بود. پایگاه وسیع اجتماعی و سیاسی حضرت امام راحل در میان توده مردم غیرقابل انکار است . در کنار رهبری قدرتمند و متنفذ سیاسی و معنوی , روحانیت نیز نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی داشته است . در قرن اخیر , رهبران ملی ایران که عموما لیبرال بودند , هم به این نتیجه رسیدند که بدون حمایت روحانیان و علما نمی توان با توده های مردم ارتباط برقرار نمود و آنها را به حرکت درآورد. لذا با آنها نوعی تفاهم تاکتیکی برقرار کردند تا شاید روحانیان , توده های مردم را در جهت نیل به اهداف ملی , تحریک و فعال نمایند . (۱ ) نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت از جمله مواردی بود که روحانیان نقش رهبری مردم را در آنها برعهده داشتند , اما رهبران غیرروحانی و لیبرال ها تنها میوه چینان آن جنبش ها بوده اند. از طرف دیگر روحانیان برای رژیم های سیاسی از همه مخالفین دیگر خطرناک تر بوده اند , زیرا آن ها کمتر اهل سازش و تسلیم بودند و نه تنها با زد و بندهای سیاسی آشنایی نداشتند , بلکه اصولا در مفهوم و معنای ماکیاولی سیاست , تربیت نیافته بودند و اگر هم وارد میدان سیاست می شدند , صرفا به این دلیل بود که ملت و مذهب را در خطر می دیدند.
در سیستم روحانیت ایران , سلسله مراتب رسمی وجود ندارد و بر خلاف سیستم های متمرکز سیاسی مانند احزاب , رابطه خشک مافوق و مادون بر آن حکومت نمی کند , بلکه صرفا رابطه ای قلبی و معنوی بر اساس اجتهاد و تقلید , گروه های اجتماعی را با روحانیان و در نهایت با رهبران مذهبی در چارچوب مکتب پیوند می دهد.
در این سیستم , اطاعت کورکورانه و اجبار , مفهومی ندارد. مکانیسم عضوگیری مطرح نیست و ورود به گروه های فعال , شرایط و ویژگی های خاص لازم ندارد. تنها قبول اهداف و چارچوب کلی مبارزه برای مشارکت در حرکت های سیاسی - مذهبی مردم کفایت می نماید و از میان همین روحانیان است که رهبران مذهبی - سیاسی بزرگی همچون امام خمینی (ره ) ظهور می کند.
« رایت گرادم » در رابطه با نقش روحانیت و مسجد در مبارزه مردم ایران چنین می نویسد :
« واقعیت امر این است که روحانیت در میان مردم زندگی نموده و ارتباط بسیار نزدیک تری با آنها داشته است و نتیجتا از احساسات توده ها آگاهی بیشتر دارد. مسجد جزء لاینفک زندگی توده های مردم و بازار است و بازار , مرکز زندگی عادی مردم . زمانی که روحانیت با سیاست های دولت مخالفت می کند , نظرات آنها دارای چنان مشروعیتی است که حتی در سخت ترین شرایط استبدادی نیز مورد توجه قرار گیرد. از طرف دیگر شبکه ارتباطی روحانیت و سیستم مسجد , قدرت تماس با همه اقشار مردم را برای آنها فراهم می کند » . (۲ )
امام خمینی (ره ) با مطالعه و تجربه نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت , وقتی رهبری را به دست گرفت , اجازه نداد دیگران از جمله لیبرال ها , در رهبری و بهره برداری از ثمره مبارزات مردم شریک شوند. او از ابتدا هدف خودرا نه در پیروزی و تحقق خواسته های خود و مردم , بلکه در اجرا و ادای تکلیف شرعی قرار داد. امام خمینی (ره ) با توجه به پایگاه روحانیت در میان مردم و تکیه بر شعارها و معیارهای روشن اسلامی و قاطعیت خاص خود , تاکتیک های لازم را برای رسیدن به یک جامعه ایده آل اسلامی به کار گرفت و سرانجام نیز موجب پیروزی انقلاب اسلامی شد.
● نقش روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی در اندیشه شهیدبهشتی
شهید بهشتی در باره روحانیت و معیار ارزشی که برای روحانیت در نظر داشتند فرمایشات گرانمایه متعددی از خود به جا گذاشته اند ایشان در جایی بیان کرده اند : « در فرهنگ ما , روحانیت یعنی علما , صاحب علم و تقوا که توانایی الگو بودن در اندیشه اصیل و عمل اسلامی برای جامعه را داشته باشد » , یعنی اگر یک روحانی علم نداشته باشد یا اهل علم نباشد و توانایی این را نداشته باشد که الگو برای اندیشه اصیل و عمل اسلامی برای جامعه باشد. این آن روحانی مطلوب نیست . روحانی آن کسی است که در اندیشه و عمل و تعهد بتواند برای مردم الگوی اندیشه و عمل باشد.
جمله دیگر ایشان این است « روحانیت در برخورد با مسائل و افکار گوناگون اجتماعی و صاحبان اندیشه ها دو گونه برخورد باید داشته باشند , جاذبه و دافعه , این جاذبه و دافعه دقیقا باید به جای خودش به کار رود و کسانیکه فقط دفع می کنند , اینها خیلی کج سلیقه هستند و همانطور کسانیکه همه را جذب می کنند , آنها کسانی هستند که التقاطی فکر می کنند. اسلام , خود مکتبی است که دارای هر دو بعد جاذبه و دافعه می باشد , انذار دارد , تبشیر هم دارد . (۳ )
شهید مظلوم آیت الله بهشتی همچنین درباره نقش روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی معتقد بودند که در دوران انقلاب اسلامی و در دوران ممتد بین سال ۱۳۴۱ تا حال , به تدریج روحانیون وارد میدان شده اند , عده ای پیشتاز بودند و زودتر وارد شدند. عده ای به دنبال آنها وارد شدند و در سال ۱۳۵۷ هم بیشتر مساجد ما پایگاه رزم و نبرد بود . مردم آنجا دور هم جمع می شدند. روحانی و روحانیت دوشادوش مردم کار و حرکت و فعالیت داشت . در سال ۱۳۵۷ به خصوص از ماه رمضان به بعد حضور روحانیون با مردم در صحنه های نبرد روز به روز گسترده می شود . (۴ )
● حیات سیاسی اجتماعی شهید مظلوم آیت الله بهشتی
شهید مظلوم آیت الله بهشتی در سال ۱۳۰۷ در یکی از خانواده های اصیل روحانی اصفهان به دنیا آمد. دوران کودکی ایشان همراه با تحولات سیاسی اجتماعی آغاز سلطنت رضاخان سپری شد و دوران تحصیلات ابتدائی و متوسطه ایشان با موجی از گرایشات فکری گوناگون که در آن روزگار جامعه ایران را در برگرفته بود همزمان بود.
در سالهای ۱۳۲۵ به بعد که سالهای اقامت شهید بهشتی در قم و ادامه تحصیلات اسلامی در حوزه علمیه بود. رواج افکار ماتریالیستی در سراسر کشور در حال اوجگیری بود. همزمان با این رویداد , مبارزات روحانیت به رهبری مرحوم آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی علیه دربار محمدرضا پهلوی در حال شکل گرفتن بود. در آن زمان , حوزه علمیه قم عهده دار مبارزات علمی و فکری علیه موج افکار مادی و الحادی بود و روحانیونی که در خارج حوزه بودند , به رهبری مرحوم آیت الله کاشانی , رسالت مبارزات سیاسی علیه دربار پهلوی را بردوش می کشیدند.
شهید مظلوم بهشتی از افراد معدودی بود که از یک سو در حوزه علمیه قم با علامه فقید آیت الله سیدمحمد حسین طباطبایی , فیلسوف بزرگ و مفسر کبیر قرآن (که اقدام به تاسیس مجمعی از شاگردان مبرز خود جهت تحقیق در مکتب های فکری و تدوین افکار فلسفی و اعتقادی خود نموده بود) به کار مبارزه علمی و فکری علیه موج انکار مادی و الحادی مشغول بود و از سوی دیگر عملا در میدان مبارزات سیاسی علیه دربار پهلوی حضور داشت .
علاوه بر این , او و یاران و همفکرانش این تجربه را در میدان مبارزات سیاسی به دست آورده بودند که مسلمانها هرگز در مبارزات خود بدون اتکا به روحانیت به پیروزی نخواهند رسید و روحانیت نیز اگر به تربیت نیروهای کارآمد فکری و سیاسی نپردازد و صرفا به آن دسته از مبارزان سیاسی که در دانشگاههای غرب و شرق و یا حتی دانشگاههای داخل کشور تربیت شده و بنیان فکر سیاسی و مبارزاتیشان عموما با تعالیم اصیل مذهبی فاصله دارد اعتماد کند , همواره در آخرین و حساسترین لحظات با خیانت و یا انحراف آنها مواجه خواهد شد و بدین ترتیب هیچ مبارزه ای به پیروزی نهایی نخواهد رسید . (۵ )
شهید مظلوم آیت الله بهشتی , فعالیتهای اجتماعی خود را از دوران جوانی و بیشتر در قالب خدمات فرهنگی و مبارزاتی آغاز کرد. او همواره از جدایی دو قشر تحصیل کرده جامعه یعنی تحصیل کرده های حوزه های علمیه و تحصیل کرده های مدارس جدید و دانشگاه به شدت رنج می برد. از این رو برای پیوند و نزدیکی میان این دو قشر تلاش زیادی کرد. به همین منظور هم او دبیرستانی در قم تاسیس کرد. نام آن را نیز « دبیرستان دین و دانش » گذاشت .
تلاشهای پرثمر شهید مظلوم آیت الله بهشتی برای خنثی کردن توطئه دور نگهداشتن افکار روحانیت از اجتماع , بعدها در شکل های گوناگون ادامه یافت . از جمله تاسیس مدرسه رفاه در تهران , تاسیس جلسات فرهنگی مذهبی و تشکیل هسته ای برای تدوین کتابهای درسی به کمک شهید حجت الاسلام باهنر که از گامهای بسیار موثر در جهت رسوخ افکار عمیق مذهبی در ذهن دانش آموزان و تربیت فکری آنان برای مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی به شمار می آید.
دوران مبارزات سیاسی شهید بهشتی از زمان نهضت آیت الله کاشانی آغاز شد. شهید مظلوم آیت الله بهشتی که در سال ۱۳۴۱ به فرمان امام خمینی به عضویت شورای روحانیت جمعیت های موتلفه اسلامی در آمده بود تا به کمک دیگر روحانیون عضو این شورا رهبری فکری جمعیت یاد شده را عهده دار باشد. اعدام انقلابی حسنعلی منصور , نخست وزیر شاه خائن , که توسط شاخه نظامی جمعیت های موتلفه اسلامی صورت گرفت , از جمله اقداماتی بود که به امضا و تایید شهید بهشتی و شهید مطهری در همین دوران انجام شد.
شهید بهشتی پس از عزیمت به آلمان در سال ۱۳۴۴ , اقدام به تاسیس اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا کرد که این اتحادیه منشا مبارزات دانشجویی علیه رژیم مزدور پهلوی در خارج از کشور شد و هم اکنون نیز مبارزات خود را علیه استکبار جهانی همچنان ادامه می دهد.
آیت الله بهشتی پس از بازگشت به تهران , از اصلی ترین عناصر روحانیت در سازماندهی تظاهرات و راهپیمائیهای میلیون در سال ۵۶ و ۵۷ بود . او در تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ و با سخنرانی بسیار مهم خود در خیابان و میدان آزادی و اعلام خلع شاه از سلطنت , فصل جدیدی در مبارزات علیه دربار منحوس پهلوی گشود. پس از رخ نمودن همین تحول بود که شاه مزدور تصمیم به فرار گرفت و سرانجام مبارزات مردم با رهبری حضرت امام خمینی (ره ) در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید. لازم به یادآوری است که شهید مظلوم آیت الله بهشتی در فاصله سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ سه بار توسط ساواک دستگیر و به زندان افکنده شد که آخرین آن روزهای دهه اول محرم ۱۳۵۷ بود . بدین ترتیب , شهید مظلوم بهشتی در میان یاران امام از اساسی ترین خدمات را نسبت به انقلاب اسلامی صورت داده است .
● روحانیت و تصدی مسئولیت در جمهوری اسلامی از دیدگاه شهید بهشتی
آیت الله شهید بهشتی ضمن اشاره به نقش و حضور روحانیت در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی و همکاری نزدیک و تنگاتنگ میان مردم و روحانیت در شکل گیری و پیروزی این انقلاب , معتقد بودند : « تصدی مسئولیت از سوی روحانیت در جمهوری اسلامی یک وظیفه ای است که حضرت امام خمینی (ره ) بر دوش این قشر نهادند و خواستار انجام آن از سوی روحانیت به بهترین وجه ممکن شدند. »
شهید بهشتی در همین ارتباط می گوید : « تیرماه ۵۸ بود که ۶ یا ۷ ماه از تشکیل و پیروزی انقلاب می گذشت , خدمت امام عرض کردم , مسئولیتهای فراوانی به دوش ماها بوده و اگر اجازه بدهید فعلا کارها دارد راه می افتد ما برویم سراغ آن مسئولیت ها , امام فرمودند نه , شما و دوستانتان حتما باید بمانید و حضور داشته باشید , وظیفه بود. امروز هر روحانی در صحنه اداره کشور حضور دارد , با احساس وظیفه حضور دارد . » (۶ )
● وظایف و کارکردهای اساسی روحانیت از منظر شهید بهشتی
آیت الله شهید بهشتی با اشاره به شان و تکلیف روحانی و روحانیت در نظام جمهوری اسلامی , مهمترین وظیفه این قشر را خدمت به مردم و گره گشایی از کار مردم دانسته اند. ایشان همچنین اظهار می کردند که « این مسئله یک موضوع صنفی نیست , بلکه یک مسئله بنیادی در رابطه با جامعه اسلامی ما است روحانیت یک سلسله وظایف و نقش های دیرینه داشته است . اول اینکه : روحانیت همواره نقش بیان اسلام اصیل را برای جامعه بر عهده داشته است . اگر مردم می خواستند ببینند دینشان , اسلامشان , قرآنشان , کتابشان , سنتشان درباره عقاید اسلامی و احکام اسلامی و اخلاق اسلامی چه گفته به روحانی مراجعه می کردند.
روحانیون کم حرکت تر , آنها بودند که در ایفای این وظیفه می نشستند تا مردم به آنها مراجعه کنند روحانیون پر حرکت تر و مسئولیت شناس تر آنها بودند که به سمت مردم می رفتند تا رسالت خداوند را تبلیغ کنند , ولی به هر حال وظیفه بیان اسلام در درجه اول بر عهده روحانیت بود و نیز وظیفه تحقیق درباره اسلام و اسلام شناسی , مجتهد , صاحب نظر , مرجع کسانی که صلاحیت مرجعیت در زمینه مسائل اسلامی را داشته باشند اینها در درجه اول باید از حوزه های علوم اسلامی و از حوزه های روحانیت بیرون بیایند , آنجا بایستی نشو و نما کنند , ساخته شوند , بزرگ شوند , شناخته شوند . « (۷ )
بنابراین , وظیفه تحقیق درباره اسلام بر عهده روحانیت است و این کار از قشر دیگری , به نحو مطلوب , ساخته نیست .
موضوع بعدی , تهذیب اخلاق است که شهید بهشتی از آن به عنوان وظیفه دیگر روحانیت یاد کرده است :
« روحانیت نقش عمده اش را در این می دید که با سخنش با بیانش , با رفتارش , با معاشرتش , با هدایتش , با تذکرش مردم را به اخلاق پاک دعوت کند. اخلاق جامعه را مهذب کند , جامعه را از آلودگیها دور کند و به کمالات اخلاقی بیاراید. این نقش از وظایف و کارکردهای مهم روحانیت بود . » (۸ )
در ادامه ایشان به کارکردهایی دیگر روحانیت , یعنی روشنگری در جامعه و مبارزه علیه رژیم ظالم و طاغوت , اشاره کرده اند : « کارکرد دیگر روحانیت , روشنگری برای مردم بود در جهت شناساندن انحرافات فکری که بنام اسلام تحویل مردم داده می شود. روحانیون در بیدار کردن مردم نسبت به افکار انحرافی نقش بسیار موثری داشته اند. به مردم می گفتند که آنچه مایه نجات است اسلام اصیل است نه اسلام آمیخته به غیر اسلام . »
● ایشان سپس به ظلم ستیزی روحانیت اشاره کرده اند :
« از وظایف و نقش روحانیت مبارزه با ظلم و ظالم است . تا وقتی که اصل رژیم , رژیم ظلم و ضد اسلام و ضد عدل بود , روحانیت با کل رژیم یا با ایادی رژیم در مناطق خودش می جنگید و مبارزه می کرد , حالا هم که اصل نظام , نظام اسلامی است اما هنوز ایادیش , ابزارش , کارکنانش , همه متناسب با نظام اسلامی نیستند; روحانیت هر جا ظلم و ستمی از این بازمانده های طاغوت در اداره ها و موسسات و در جامعه ببیند همچنان با او می جنگد و می رزمد. اینها امتیاز نقش روحانی بوده است در گذشته تا سال .۱۳۴۱ نقش روحانیت در همین هایی که عرض کردم خلاصه می شد به اضافه تحصیل و تدریس در حوزه ها . » (۹ )
دکتر بهشتی همچنین از رهبری دینی و سیاسی امام خمینی (ره ) و تاثیر گسترده آن بر قلم و وظایف و مسئولیت های روحانیت یاد کرده اند :
« سال ۱۳۴۱ یک روحانی برجسته آمد و نقطه عطفی در نقش و کارکرد روحانیت به وجود آورد. تا آن موقع روحانیون به دو بخش تقسیم می شدند یک عده روحانیونی بودند که در سیاست وارد بودند و یک عده هم از سیاست پرهیز می کردند.
اما از سال ۱۳۴۱ , حضرت امام (ره ) با فقاهتش , علمش , اخلاقش , مهذب بودنش , مکارم و ارزشهای والایش , عدالتش به خاطره و یادبود نامطلوب دوره انحطاط و اعتزال روحانیت از ایفای نقش در سیاست پایان داد. از این مقطع به بعد نقش و حضور روحانیت در جامعه و سیاست پررنگ تر شد. امام آمد و گفت روحانی باید مرد سیاست و مبارزه باشد. این وضعیت و نقش پررنگ تر شد و حلقه ارتباطی میان مردم و روحانیت تقویت شد. روحانیت در متن جامعه وارد شد. ورود روحانیت به متن جامعه تا انقلاب اسلامی ادامه یافت و از این مقطع به بعد نیز روند تکاملی و سیر صعودی خود را طی نمود . » (۱۰ )
از این رو و بر اساس دیدگاه شهید بهشتی , وظایف و کارکرد روحانیت از فردای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز متعدد و متنوع گشت و روحانیت در امر قضا , سیاست , امور فرهنگی و حتی اقتصادی وارد شد و خود در خدمت انقلاب اسلامی و اهداف والای آن قرار داد.
● آسیب شناسی روحانیت و عملکرد آن در درون نظام از دیدگاه شهید بهشتی
پیوند میان روحانیت و مردم و نزدیکی میان این دو , نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی و تداوم آن داشته است . آنچه که روحانیت را امروز آسیب پذیر می کند و موجب کاهش توان و کمرنگ کردن نقش آن در اجتماع و امور سیاسی , فرهنگی و اجتماعی کشور خواهد شد , ایجاد فاصله میان روحانیت و مردم و دوری این قشر از توده مردم است . شهید بهشتی همواره بر این مطلب تاکید می کردند :
« دشمن برای حذف روحانیت از صحنه و بازگرداندن آن به انجام وظایف گذشته و قبل از سال ۱۳۴۱ و پیروزی انقلاب اسلامی , سعی دارد تا بین روحانیت و مردم فاصله ایجاد کند و ضمن ایجاد سو تفاهمات و بدبینی در بین مردم نسبت به روحانیت و ایجاد بحران اعتماد میان این دو به هدف خود , یعنی حذف روحانیت در امور سیاسی و در متن جامعه اسلامی , دست یابد. در این راستا , توطئه علیه روحانیت آغاز شده است ; توطئه ای که میان مردم و روحانیت بار دیگر فاصله بیفتد همان قصدی که زمان رضاخان بود می خواهد تکرار کنند. زمان رضاخان کار را به جائی رسانده بودند که روحانی اگر سید بود به احترام سیادتش ممکن بود در ماشین سوارش بکنند , اگر سید نبود سوار ماشین نمی کردند و می گفتند که شوم است . همان سیاست شوم را الان دارند تکرار می کند . » (۱۱ )
ایشان سپس به پاکسازی روحانیت از عناصر منحرف اشاره کرده اند :
« در لباس روحانیت عناصر ناصالح وجود دارند. باید به دست خود روحانیت حساب اینها روشن شود و کنار زده شوند. آسیب دیگر بحث جدایی دین از سیاست است . با طرح موضوع جدایی دین از سیاست بیگانگان تلاش دارند تا روحانیت را از صحنه اداره جامعه و سیاست غایب سازند. هدف از دور ساختن روحانیت از صحنه سیاست این است که کارهایشان را بکنند. »
بیگانگان برای رسیدن به این هدف , بحران ناکارآمدی مدیریت دینی را در جامعه تبلیغ می کنند و سعی در القای این موضوع دارند که مدیریت دینی توان پاسخگویی به خواست ها و مطالبات مردم و حل مشکلات ملت را ندارد.
بینش مدیریت دینی از یک سو مدیریت و رهبری افراد آشنا به مکتب را درنظر دارد و از سوی دیگر مشارکت همه مردم در تصمیم گیریهای سرنوشت ساز و پیمودن مسیر تکامل را برای افراد و جامعه تضمین می کند. بینشی که مورد قبول و تاکید شهید بهشتی است و ایشان فلسفه اعتقاد به چنین بینشی را در تعریفی که از جامعه اسلامی دارند بیان می کنند. از نظر شهید بهشتی « جامعه اسلامی , جامعه انسان مدنیت یافته , انسان شکل گرفته , انسان هدایت شده , نظام هدایت شده و نظام همراه با نقش تعیین کننده و حکومت آگاه عادل » است . (۱۲ )
محور مهم دیگری که از راه های تامین هدف متعالی و نهایی مدیریت و رهبری دینی و مورد تاکید شهید بهشتی است , رابطه میان مدیریت و ارزش ها است . شهید بهشتی با قاطعیت تاکید می کند که حضور قوی مدیریت و رهبری دینی در اداره جامعه و کنترل همه جانبه آن , تنها راه جلوگیری از وارد شدن ضربه بر ارزشها و زیانهای ناشی از آن است . مهمتر آنکه شهید بهشتی , عدالت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را از عدالت اخلاقی و معنوی جدا نمی داند و معتقد است تا عدالت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تحقق نیابد نمی توان انتظار تبلور ارزشها و تجلی معنویت و اخلاق در رفتار مردم و روابط اجتماعی را داشت . (۱۳ )
اما امروز تلاش هایی برای ناکارآمد جلوه دادن مدیریت دینی در حال انجام است . این تلاشها با هدف ترویج بدبینی نسبت به روحانیت و حذف آن از تحولات جامعه صورت می گیرد. این آسیبی است که باید آن را شناخت و در رفع آن کوشید.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با اعلام سال ۱۳۸۷ به عنوان سال شکوفائی ونوآوری, قوای سه گانه نظام و همه دستگاهها، نهادهای مسئول وخصوصا جامعه تبلیغی روحانیون را با تلاش صورت گرفته از سوی بیگانگان برای ناکارآمد جلوه دادن مدیریت دینی در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی کشور آگاه و بیدار ساختند. این مساله را همه دستگاهها و نهادهای مسئول باید جدی بگیرند و خدمت به مردم و پاسخگویی به مطالبات مشروع مردم را در همه زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و … را درصدر برنامه ها و اولویت های کاری خود قرار دهند و به این ترتیب , در عمل نشان دهند که دین اسلام و رهبری دینی و ایدئولوژی اسلامی می تواند به خوبی از عهده مدیریت و اداره جامعه برآید.

پی نوشت ها:
۱ ـ دکتر منوچهر محمدی , انقلاب اسلامی , زمینه ها و پیامدها , (تهران : دفتر نشر و پخش معارف , ۱۳۸۰ ) , ص .۱۰۷
۲ ـ همان , ص ۱۰۷
۳ ـ آشنایی با افکار و اندیشه های شهید مظلوم بهشتی , شماره ۸۰ , (تهران : سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی . ۱۳۸۰ ) , ص .۳۳
۴ ـ او به تنهایی یک امت بود , (تهران , واحد فرهنگی بنیاد شهید , ۱۳۶۱ ) , ص .۳۰۲
۵ ـ جاودانه تاریخ , شماره ۸ , (تهران , انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی , ۱۳۸۰ ) , ص .۴۳
۶ ـ جاودانه تاریخ « آشنایی با افکار و اندیشه های شهید مظلوم آیت الله بهشتی » . شماره ۵ , (تهران : سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی , ۱۳۸۰ ) , ص ۵۳
۷ ـ جاودانه تاریخ , شماره ۷ , (تهران : سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی , ۱۳۸۰ ) , ص .۱۳۳
۸ ـ همان , ص .۱۳۴
۹ و ۱۰ ـ همان , ص .۱۳۹
۱۱ ـ او به تنهایی یک امت بود , پیشین , ص .۳۰۸
۱۲ ـ ربا در اسلام , (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی , ۱۳۶۹ ) , صفحه .۶۳
۱۳ ـ نقش انبیا و پیامبران در هدایت و عدالت , مجموعه گفتارهای شهید مظلوم بهشتی , (تهران , انتشارات ستاد برگزاری مراسم هفتم تیر , ۱۳۶۲ ) , ص .۱۴


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 26 دی 1395نظر دهید »

امیرالمومنین على عليه السلام:

اِلزَمِ الرِّضا؛ يَلزَمكَ الغَناءُ وَالكَرامَةُ

پيوسته رضايتمند باش تا توانگرى و كرامت همواره با تو همراه باشد.

 عيون الحكم والمواعظ، 86


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 26 دی 1395نظر دهید »

بسم الله الرحمن الرحیم

به صورت خلاصه می‌توان شش وظیفه اصلی را برای طلاب و روحانیون متصور بود.

1- تحصیل معارف دینی

2- تحقیق در معارف دینی

3- تبلیغ دین

4- تربیت دینی

5- دفاع از دین

6- تمدن سازی نوین اسلامی

البته همان طور که واضح است، وظیفه ششم، یعنی تمدن سازی نوین اسلامی، در بر دارنده تمام وظایف فوق الذکر است و همان هدف اصلی و اساسی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی، آن را به عنوان افق پیش روی ملت ایران، در نظر گرفته است.


موضوعات: اخبار
   شنبه 25 دی 1395نظر دهید »

عناصر اصلی استحکام حوزه به مثابه قاعده نظام

عزیزان! طلاب جوان! فضلا! توجه کنید که حوزه علمیه ـ همان طور که امام (ره) مکرر فرمودند ـ قاعده نظام جمهوری اسلامی است و همه چیز روی این قاعده بنا شده و دوام خواهد یافت. این قاعده باید محکم باشد. استحکام این قاعده، با تضمین سه عنصر اصلی امکان‌پذیر است، و هر کدام از آنها نباشد و یا کم باشد، این قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبیعتاً همه آنچه که بر او سوار است، تکان خواهد خورد.

ما بحث آینده بلند مدت نظام اسلامی را می‌کنیم. شما در ذهنتان چهل سال بعد را تصویر کنید و ببینید که جمهوری اسلامی در آن سال‌ها چگونه بر تمام دنیای ظلمانی مادّی آن روز پرتو خواهد افکند؛ «الم‌تر کیف ضرب اللّه مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السّماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها»[1]. دل مؤمن، به کمتر از این پیشرفت قانع نیست؛ «من ساوی یوماه فهو مغبون»[2]. امسالمان با سال گذشته نمی‌تواند مثل هم باشد؛ باید جلوتر رفته باشیم. پس شما چهل سال دیگر را در نظر بگیرید و ببینید جمهوری اسلامی چه هویت درخشانی ایجاد کرده و چه خیمه عظیمی بر فراز فکر و ذهن بنی‌آدم در سرتاسر جهان زده است.

قاعده‌ای که ما از آن صحبت می‌کنیم، قاعده بنای محکم و استواری است و سه عنصر قطعی در وجود و ذات خودش لازم دارد، که البته هریک از آن سه عنصر بر اموری متوقف است و بر او نیز اموری مترتب می‌باشد:

اولین عنصر، فقه است. فقاهت را به همان معنای پیچیده و ممتازی که امام (ره) برای ما معنا می‌کردند و به‌خصوص در بیانات دو، سه سال اخیرشان بر آن تأکید داشتند، معنا می‌کنیم؛ یعنی ترکیبی از متد علمی و دقیق فقاهتی و به تعبیر امام(ره) فقه جواهری. فقه صاحب جواهر، به معنای دقت و اتقان کامل در قواعد فقهی و استنتاج منظم فروع از همان قواعدی است که در فقه و اصول مشخص شده است.

این فقاهت، دو رکن دارد، که رکن اول آن، اصول معتدل و قوی و آگاه به همه جوانب استنباط است، و رکن دوم، تطور فقه می‌باشد و همان چیزی است که امام در معنای اجتهاد و مجتهد و فقیه می‌فرمودند و تأکید داشتند که مجتهد و فقیه باید با دید باز بتواند استفهام‌ها و سؤال‌های زمانه را بشناسد. سؤال، نصف جواب است. تا شما سؤال زمان را ندانید، ممکن نیست بتوانید در فقه برای آن جوابی پیدا کنید. بنابراین، فهم سؤال و ترتیب جواب مناسب برای آن، مهم است.

عنصر دوم، تهذیب و اخلاق است. روزی به اتفاق جمعی از فضلای بزرگ در خدمت امام(ره) بودیم. در آن محفل، از حوزه قم صحبت شد. یکی از بزرگان اساتید و علمای اعلام قم که مورد احترام و قبول همه ما هستند، در آن جلسه به امام عرض کردند که شما نسبت به قم، توجه و عنایت داشته باشید. آن روز امام(ره) فرمودند که این چیزها لازم نیست؛ شما اگر فقط به ابقای دو عنصر در حوزه قم توجه کنید، همه چیز حل خواهد شد: اول، فقاهت است ـ که گمان می‌کنم تعبیر ایشان این بود که مواظب باشید شعله فقاهت فروننشیند ـ و دوم، اخلاق و تهذیب است.

ما اگر مهذب باشیم، خواهیم توانست هستی خود را در خدمت اسلام و نظام اسلامی قرار دهیم؛ ولی اگر مهذب نباشیم، آنچه که داریم، در خدمت قرار نخواهد گرفت و چه بسا که در جهت عکس هم قرار گیرد.

تاریخچه حوزه‌های علمیه و سرگذشت شگفت‌انگیز علمای بزرگ و اسلاف درخشان ما، حامل تجربه‌های بسیار زیادی در این زمینه است که تهذیب چه قدر اثر می‌گذارد. نزدیک‌ترین تجربه‌ای که ما در اختیار داریم، وجود همین شخصیت عظیمی است که امروز دنیا را به خود متوجه کرده است.

امام(ره) مدرّسی منزوی در قم بودند. درسشان در مسجد سلماسی که داخل یک کوچه ـ نه در مرکز حوزه ـ قرار گرفته بود، ارایه می‌شد. خانه ایشان هم در انتهای همان کوچه واقع شده بود؛ یعنی برای رفت وآمد به مسجد محل درس که روزی دوبار انجام می‌گرفت، حتّی احتیاج به دیدن خیابان نداشتند و طبیعتاً همیشه مسیر خانه به مسجد و مسجد به خانه را طی می‌کردند. ایشان علی الظاهر منزوی بودند؛ ولی در حقیقت مدرّسی بزرگ و قطبی جذاب برای طلاب و فضلای جوان و سرشار از خصلت‌ها و صفات خوب به شمار می‌آمدند. اعتقاد من این است که اخلاص و صفای باطن و رابطه معنوی و پیوند مستحکم بین قلب او و خدای مقلب القلوب، موجب شد که این مرد بتواند از انزوای ظاهری خود خارج شود و دست نیرومندی برای دگرگون کردن بنیاد ارزش‌های مادّی در سطح جهان شود.

به راستی بنیان ارزش‌های مادّی در دنیا لرزیده است. رهبر کمونیست کشوری دوردست با قدرت مادّی بالا و دارای پیشرفت‌های زیاد می‌گوید: خواهش می‌کنم کتابی در باره اسلام بدهید تا مطالعه کنم! قبل از پیروزی انقلاب، شما نمی‌توانستید بزور دست جوانی که باد مارکسیسم به دماغش خورده بود، یک جلد کتاب اسلامی بدهید و بگویید این کتاب را مطالعه کن! ما با زحمت زیاد و هزار کلام شیرین، تعدادی جوان را گرد هم جمع می‌کردیم، تا چند کلمه از مبانی اسلام را به صورت شفاهی و یا کتبی به گوش و دل آنها برسانیم؛ ولی باز هم نمی‌رسید. در آن روزها همه ما ـ حوزه‌های علمیه، علما و مدرّسان و فضلا ـ بودیم، ولی عملاً به نتیجه دل‌خواه نمی‌رسیدیم. سرانجام به برکت قیام امام(ره)، ملت ایران و دنیا تکان خوردند و دگرگونی عظیمی در افکار و اندیشه‌های مردم و جوان‌ها به وجود آمد.

امروز نماینده مجلس یک کشور مادّی که هفتاد سال برمبنای ماتریالیسم دیالکتیک اداره شده است، به من می‌گوید: به برکت امام شما، در پارلمان کشورم سخنرانی‌ها با «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» شروع می‌شود. شخصیت‌های معروف فکری دنیا نیز نسبت به آنچه که در مشت این مرد بزرگ بود و بر دنیا عرضه می‌کرد، احساس عطش می‌کنند. بنابراین، با حرکت آن رهبر عزیز، بنیاد ارزش‌ها و قراردادها و مسلّمات مادّی تکان خورد و دگرگون شد.

مسأله این نیست که ما چند شراب‌خانه را در مملکتمان بستیم و نگذاشتیم فلان منکر انجام بگیرد؛ اینها ظواهر کار و پدیدارهای قضیه است؛ عمق کار خیلی از اینها بیشتر است. به برکت قیام این مرد، دنیا و ایران تکان خورد. هرچند ما نقش ملت ایران را در انقلاب، نقش اول و درجه یک می‌دانیم، اما چه کسی این ملت را این گونه هدایت کرد؟ چه کسی این همه سرچشمه را در آنها به جوشش در آورد و این همه استعداد را زنده کرد؟ آیا غیر از آن روح بزرگ و آن انسان عظیم، کس دیگری بود؟

عظمت کار او، به ارتباطش با خدا و تهذیب نفس او برمی گردد. امام(ره) یک انسان مهذب بود. دشمنان داخلی و خارجی او نیز این ویژگی را قبول داشتند و اعتراف می‌کردند که او آدم مؤمنی است. آن گروگان امریکایی که چهارصد و چهل و چهار روز در ایران اسیر بوده و طبیعتاً همه آن ماجراها را از چشم امام می‌دیده است، مصاحبه می‌کند و می‌گوید: من از کسانی نیستم که از فوت امام خوشحال شوم. او ارزش‌های اخلاقی مخصوص خودش را داشت و هیچ کس در حد او نبود.

عنصر سوم، آگاهی سیاسی است. آگاهی سیاسی به مثابه چشمی است که اگر نداشته باشیم، آن دو عنصر دیگر در حرکت به ما کمک نخواهند کرد. باید سه عنصر اصلی قاعده را حفظ کرد.[3]
شرایط پیشبرد اهداف انقلاب

هریک از شما عزیزان باید همتتان این باشد که از ذخیره ارزشمندی که در این دو میدان به دست آورده‌اید، در راه پیشبرد انقلاب به سمت اهداف عالی و گسترش این فکر در سطح عالم و تعمیق آن در داخل جامعه، استفاده کنید. البته این کار، مقدماتی دارد:

شرط اول، درس خواندن و خوب خواندن است. من از قبل از پیروزی انقلاب، به رفقای طلابمان می‌گفتم: بی‌مایه فطیر است. باید مایه داشته باشید، باید درس بخوانید. آن عالم مبارزی که ذخیره قابل توجهی به دست آورده است، می‌تواند مفید باشد. امام بزرگوار ما که توانست با آن دست قدرتمند خود، دنیایی را متحول کند، این حرکت عظیم را به برکت علم انجام داد. اگر امام(ره) عالم نبود، نمی‌شد. کار امام که شوخی نبود. بعد از صدر اسلام، اصلاً با هیچ حرکت دیگری قابل مقایسه نیست. چه کسی دیگر چنین حرکت عظیمی را انجام داده است؟ اگر این ابعاد را بخواهیم بیان کنیم، خودش یک ساعت طول می‌کشد. امام، این حرکت عظیم را به برکت علم انجام داد.

شرط دوم که بلافاصله مطرح می‌شود، تقوا، ورع، خودسازی، درون سازی، مجاهدت نفس، غلبه بر شیطان درونی و باطنی است که در وجود ما هست و شما خوب می‌توانید با آن مبارزه کنید. شما تجربه کردید، شما با این شیطان کشتی‌ها گرفتید، پشت او را بارها به زمین رساندید؛ این را نگه دارید و حفظ کنید. مبادا آنچه در دوران سختی به دست آمده، در دوران رفاه آسان از کف برود؛ خیلی مواظب باشید. اگر این تقوا و غلبه بر نفس نباشد، آن علمی هم که گفتیم، سودمند نخواهد افتاد، بلکه مضر خواهد شد؛ مثل سلاحی در دست آدم ناباب. و باز در این جا من باید به امام عزیزمان (رضوان اللّه تعالی علیه) مثل بزنم. او واقعاً مثال اعلای تقوا و بدون یک ذره اغماض، مراقب و مواظب از خود، از نفس خود و از حرکات خود بود. این، تقواست.

شرط سوم، کسب آگاهی‌های لازم است. انسان از ناآگاهی خیلی ضربه می‌خورد. گاهی انسان، عالم و متقی هم است، اما ناآگاه است و سرش کلاه می‌رود. آگاهی‌های لازم را به دست آورید و روزبه روز خود را با این سه عنصر اصلی بسازید، تا هریک از شما بتوانید برای آینده این انقلاب و این حرکت عظیم، مشعلی باشید.[4]

باید درس بخوانید. آدم این لباس را بپوشد و درس نخواند، یک چیز بی‌معنی است؛ درست شبیه این است که آدم چیزی را غصب کند. این لباس ـ به قول معروف ـ یک انیفرم و لباس متحدالشکلی است؛ متعلق به طایفه خاصی است؛ آن طایفه چه کسانی هستند؟ علمای دین. پس، باید این عنوان علما بر آدم صدق کند؛ والّا اگر صدق نکند که بیخود است.

می دانید که علم تنها هم کافی نیست. اگر علم باشد و تقوا نباشد، صد رحمت به آن جایی که علم نیست! علم بی‌تقوا، چیز بسیار خطرناکی است.

امروز شما اگر عالم هم باشید، بسیار باتقوا هم باشید، اما زمانتان را نشناسید، آن وقت آسیب‌پذیر و لغزش‌پذیر و کم‌فایده خواهید بود؛ آن طوری که دیگر حکایتش فصل مفصلی است؛ «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لاتَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس».[5] ما کسانی را دیدیم که عالم هم بودند، بی‌دین هم نبودند، اما در دورانی که می‌توانستند برای اسلام و مسلمین مفید واقع بشوند، مفید واقع نشدند؛ بعضاً حتّی خدشه‌ها و ضررهایی هم وارد کردند! پس، شد علم و تقوا و آگاهی سیاسی و اجتماعی؛ که این آگاهی، سلاحی است که در اختیار شما قرار دارد. با این سه خصوصیت، باید سربازان خط مقدم هم باشید. بله، اگر طلبه‌ای با این خصوصیات، واقعاً سرباز خط مقدم انقلاب و اسلام بود، ارزشش خیلی بالا می‌رود و خیلی شیوایی پیدا می‌کند.[6]

امروز فرضا اگر پیغمبر مکرّم (ص) بنا بود در این دنیای بزرگ و پیچیده حضور داشته باشند ـ که این فرض بعیدی هم نیست؛ یعنی فرض نزدیک به واقعیت است ـ لابد برای این که کارهای خودشان را انجام بدهند … سازمانی لازم داشتند. … اگر آن بزرگوار در این زمان می‏خواستند چنین سازمانی درست کنند، این سازمان شما بودید. امروز روحانیت باید خودش را در این موضع ببیند. چون بنا نبود کارها با امور غیبی و با معجزه پیش برود؛ بالاخره باید از طرق عادی و با زبان انسان‌ها کارها انجام می‏گرفت؛ بنابراین از سازمانی استفاده می‏کردند که امروز نام آن «روحانیت» است. روحانیت خودش را با این اندیشه و با این نگاه به جایگاه خود بسازد؛ لذا باید حداکثر علم و تقوا را برای خودش فراهم بکند؛ این وظیفه اصلی روحانیت است.[7]
کارآمدی در پیاده کردن احکام اسلامی

امروز حوزه‏های علمیه ما، روحانی‏ای باید تربیت کند و هدفش از تربیت روحانی این باشد که بتواند بخشی از این بنای عظیم را مثل یک ستونی بر دوش بگیرد. جمهوری اسلامی قابل اتساع است؛ نه به معنای توسعه ارضی و توسعه‏طلبی ارضی، بلکه به معنای اتساع کیفی. ما به سمت عدالت، به سمت معنویت، به سمت اخلاق، به سمت پیاده شدن احکام اسلامی در صورتی می‌توانیم پیش برویم که روحانیون قوی، عالم، متقی، شجاع، آگاه داشته باشیم. تربیت طلبه، تکثیر طلاب علوم دینی با این هدف باید انجام بگیرد. و شما برادران و خواهران عزیز توجه بکنید که وقتی هدف این شد، این یک امرِ متعالی است؛ این یک امرِ فراتر از مسائل شخصی و صنفی است.[8]

آن چیزی که من اصرار دارم در حوزه علمیه قم مورد توجه قرار بگیرد، ترسیم همین آینده است؛ یعنی طلبه گیج نماند که می‏خواهد چه کار کند؛ یا اهداف درجه دو و فرعی برای او شکل اهداف اصلی را پیدا نکند.[9]

طلبه جوانی که در این حوزه درس می‏خواند، باید به یاد آورد که در جایی دارد درس می‏خواند که علمای بزرگ تاریخ قبل از او در آن‏جا درس خوانده‏اند. شیخ بهایی‏ها و میردامادها و ملاصدراها و فقها و مراجع بزرگوار و نامدار ـ مثل کسانی که از آنها اسم بردیم ـ در همین‏جا درس خواندند. آنها مثل شما طلبه‌ای جوان بودند و در این فضای مساعد و مناسب رشد کردند. دختران جوانی که طلبه هستند نیز توجه کنند که این حوزه، تنها حوزه‌ای بود که در یک دوره، یک مجتهد و فقیه و فیلسوف زن ـ خانم امین ـ در آن پرورش یافت.[10]

اگر شما که برای روشن نگه داشتن فروغ معنویت و فضیلت و دین کمر بسته‌اید، غایب باشید، همه این پیشرفت‌ها بی‌ارزش خواهد شد؛ بلکه به ضد ارزش تبدیل خواهد شد. اهمیت حوزه‌های علمیه، این جا معلوم می‌شود. با این نگاه، کار شما از همه کارهایی که انجام می‌گیرد، مهم‌تر است. وجود یک مجموعه روحانی عالم، روشن بین، روشن‌فکر، شجاع، پارسا، پاکدامن، دارای آگاهی وسیع و برخوردار از خشیت الهی، در جامعه‌ای که در حال پیشرفت است، نویدبخش این است که این پیشرفت‌ها در جهت گمراهی و ضلالت هر چه بیشتر، و در فرآیند تاریخی در جهت سقوط به کار نخواهد رفت؛ این نقش شما جوان‌های طالب علم و محصل علوم دینی است؛ این را قدر بدانید؛ خیلی مهم است.[11]

[1] ابراهیم: 24.

[2] ر.ک: معاني‏الأخبار، ص 342.

[3] مراسم بیعت هزاران تن از طلاب قم و بیست کشور جهان 22/03/1368.

[4] دیدار با روحانیون و طلاب آزاده 05/08/1369.

[5] الکافی، ج1، ص26.

[6] مراسم عمامه گذاری گروهی از طلاب و اهدای جوایز به طلاب نمونه حوزه علمیه قم، در سالروز میلاد حضرت مهدی(عج) 30/11/1370.

[7] دیدار با مجمع نمایندگان طلاب ‏ 02/09/1379.

[8] دیدار با علما و طلاب استان فارس 11/02/1387.

[9] دیدار با مجمع نمایندگان طلاب ‏ 02/09/1379.

[10] دیدار با طلاب و روحانیون اصفهان‏ 08/08/1380.

[11] دیدار با طلاب و اساتید مدرسه علمیه آیه‌اللّه مجتهدی 21/03/1383.


موضوعات: اخبار
   شنبه 25 دی 1395نظر دهید »


امام خميني خطاب به طلاب

شما باید خودتان را بسازید، و بعد ملت را بسازید. خودسازى به اینکه تمام ابعادى که انسان دارد، و انبیا آمدند براى تربیت آن- تمام ابعاد را- ترقى دهید؛ جنبه علمى، همه ابعاد علم؛ جنبه اخلاقى، همه ابعاد اخلاق؛ تهذیب نفس، وارسته کردن نفس از تعلقات دنیا؛ که سرمنشأ همه کمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است

” مکتب باید زنده بماند:

نبادا ما پاهایمان را انحرافى برداریم؛ قدمهاى انحرافى برداریم و مکتبمان را بد منعکس کنیم، اسلام را بد معرفى کنیم. آنچه مهم است این است که مکتب به قدرت خودش باقى باشد، ولو ما همه از بین برویم. ما شیعه ائمه اطهار هستیم. ائمه اطهار(عليهم السلام) اکثراً یا کشته شدند یا [مسموم‏] شدند؛ لکن مکتبشان محفوظ بود. امام حسين (عليه السلام) کشته شد، مکتبش محفوظ بود. بلکه مکتب را زنده کرد. با این کشته شدن مکتب را زنده کرد. سید الشهدا دیدند که مکتب دارد از بین مى‏رود. قضیه قیام سید الشهدا و قیام امیر المؤمنین (عليهما السلام) در مقابل معاویه، قیام انبیا در مقابل قدرتمندان و کفار مسئله این نیست که بخواهند یک مملکت [را] بگیرند. همه عالم پیش آنها هیچ است. مکتب آنها این نیست، مقصد آنها این نیست، که کشورگشایى بکنند. اینهایى که از اسلام تعریف مى‏کنند که کشورگشایى‏ کرد، اینها اسلام را نمى‏شناسند چه است‏.

صحیفه امام، ج‏8، ص: 336

” قلم‌های دشمن می‌خواهد مکتب را بد جلوه دهند:

و خدایا، به فریاد اسلام برس! امروز [مبادا] که مکتب ما منحرف جلوه داده بشود: یا از اعمال من و شما؛ یا از اعمال کمیته‏ها؛ یا از اعمال دادگاهها؛ یا از اعمال ادارات و وزارتخانه‏ها، و امثال ذلک. رژیم سابق براى ما خطر نداشت. رژیم سابق ادعا نمى‏کرد که من [اسلامى هستم‏] ادعایش را مى‏کرد، لکن کسى از آن قبول نمى‏کرد. رژیم سابق خطرى نداشت.

خیال نکنید که بروید یک حرفى بزنید، و چیزى نشده. خیر، هر یک از شما مسئولیت دارید، و مسئولیت بزرگ. خیلى بزرگ. امروز مکتب ما بسته به اعمال ماست. مکتب ما بسته به اعمال روحانیین است. اگر روحانیین سابق خداى نخواسته یک حرف خلاف، یک کار خلاف مى کردند، مردم خودِ او را یک طعن و لعنى مى‏کردند، ولو یک دسته‏شان هم مى‏گفتند روحانیون این جورند. آخرش این بود که مى‏گفتند روحانیون این جور [هستند]؛ اما رژیم رژیم اسلامى نبود. نمى‏گفتند رژیم اسلامى. نمى‏گفتند مکتب اسلام اینطورى است. امروز قلمهاى دشمنهاى ما در خارج، و گاهى در داخل، برداشته شده است، قلمفرسایى مى‏شود که مکتب ما را بد جلوه بدهند ..

صحیفه امام، ج‏8، ص: 337

اول خودسازی:

شما باید خودتان را بسازید، و بعد ملت را بسازید. خودسازى به اینکه تمام ابعادى که انسان دارد، و انبیا آمدند براى تربیت آن- تمام ابعاد را- ترقى دهید؛ جنبه علمى، همه ابعاد علم؛ جنبه اخلاقى، همه ابعاد اخلاق؛ تهذیب نفس، وارسته کردن نفس از تعلقات دنیا؛ که سرمنشأ همه کمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است، و بدبختى هر انسان تعلق به مادیات است. توجه و تعلق نفس به مادیات، انسان را از کاروان انسانها باز مى‏دارد، و بیرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارک و تعالى انسان را به مقام انسانیت مى‏رساند. انبیا هم براى همین دو جهت آمده بودند: بیرون کردن مردم از تعلقات، و تشبث به مقام ربوبیت ..

علم و عمل دو بال پرواز:

شما آقایان اهل علم، که بعضى لباس […] ملبس به لباس علم هستید، و بعضى، یا اکثراً ان شاء اللَّه بعد ملبس خواهید شد، ان شاء اللَّه این مراتب را طى بکنید.

امید است که شما آقایان در خلال تحصیل، توجه به این مطلب داشته باشید که در مدرسه‏ها منزه کنید خودتان را از تعلقات دنیا. تمام گرفتاریهاى بشر از این تعلقات است‏

صحیفه امام، ج‏8، ص: 268

اشتباه روحانیان به حساب نظام نوشته می‌شود:

الآن ما در تمام سطح ایران مى‏بینیم که یک نابسامانی‌هایى هست، یک اختلافاتى هست، یک کارهایى هست که نباید بشود. چیزهایى که برخلاف رضاى خداست، برخلاف دستور پیغمبراکرم است، برخلاف دستور اسلام است، در همه سطح کشور واقع مى شود. نه همه مى‏کنند؛ لکن در تمام سطح کشور هستند اشخاصى که همچه کارهایى مى کنند. و خوف این است که این به پاى اسلام نوشته بشود؛ به پاى جمهورى اسلام نوشته بشود؛ و در خارج بگویند این هم نظام اسلام و این هم جمهورى اسلام، که مثل سابق است با اختلاف افراد. همان طورى که سابق مى‏ریختند توى خانه‏هاى مردم و مى گرفتند و هیچ تحت قاعده‏اى نبود الّا قاعده جباریت و ظلم، حالا هم بى‏میزان مثلًا در بعضى جاها مى‏روند خانه مردم [را بازرسى‏] مى‏کنند؛ این پاى اسلام حساب بشود. اگر پاى خود ما حساب مى‏شد، خوب، مسلک مسلک صحیح؛ لکن آنهایى که مى‏خواهند در این مملکت باشند آنها دارند خلاف مى‏کنند، مثل کارهاى رژیم سابق، آن را پاى اسلام حساب نمى‏کردند. آنها یک دسته‏اى بودند که کارهایى مى‏کردند، و روى رژیم طاغوتى بود. این به مسلک ما هیچ ضررى وارد نمى‏آورد؛ به مملکت ما ضرر وارد مى آورد؛ اما مسلک ما محفوظ مى‏ماند، و آنها را خلاف اسلام مى‏دانستند؛ خلاف رژیم اسلامى مى‏دانستند. لکن اگر امروز خداى نخواسته در طبقات مردم، خصوصاً در طبقات روحانیین که آنها در رأس هستند و آنها نماینده اسلام هستند، اگر خداى نخواسته بعض اشخاص ملبس به لباس روحانیین یک کارى بکنند به اسم روحانى، یک کارى بکنند به اسم کمیته کذا، و این کار برخلاف موازین شرعیه باشد، این را دیگر نمى‏آیند حساب کنند به اینکه این رژیم طاغوتى است؛ مى‏گویند رژیم اسلامى است و این هم کارهایش! این هم حرفهایى است …..

صحیفه امام، ج‏8، ص: 273

راه خوب و خطرناک:

من امیدوارم که شما آقایان، که در این راه قدم برداشتید و در مدرسه دینى و علمى وارد شدید، بعدها از ذخایر این امت و از مبلغین اسلام باشید. راه، راه خوبى است، و خطرناک. راه خوبى است که راه انبیاست. انبیا هم براى تربیت بشر آمده‏اند؛ و علماى امت هم مربیان بشر باید باشند. پس شغل، شغل انبیاست. و راه، راه انبیا و خطرناک است. که اگر ما به وظایف محوله به خودمان عمل نکنیم، غیر از این است که دیگران نکنند. اگر یک بقال، یک کارمند، یک شخصى که سِمِه روحانیت ندارد، یک کار زشتى خداى نخواسته انجام بدهد، این براى خودش عیب است؛ اما اگر شما ان شاء اللَّه روحانى شَدید و هر کدامتان در یک بلدى یا در یک مملکتى ان شاء اللَّه سرشناس شدید و مروج دین اسلام، اگر خداى نخواسته انحرافى در شما پیدا بشود، این انحراف انحرافى نیست که مثل سایر مردم باشد ..

صحیفه امام، ج‏8، ص: 273

آیت الله باید الهی باشد:

شما نشانه خدا هستید؛ نشانه اسلام ان شاء اللَّه خواهید بود؛ و کسى که نشانه خدا و نشانه اسلام است، باید همه حرکاتش، همه سکناتش، همه اعمالش، همه گفتار و کردارش الهى باشد؛ روى موازین الهى باشد. مردم به روحانیون نظر دارند، توجه دارند، توجه به پیغمبراکرم، که اینها نمایندگان پیغمبراکرم و امام زمان- سلام اللَّه علیه- هستند

ولهذا راه، راه پرخطرى است، و راه شریفى. جدیت کنید که از این راه پر خطر خوب عبور کنید، که این صراط است. صراط مستقیم الهى از اینجا شروع مى‏شود ..

صحیفه امام، ج‏8، ص: 262

یک روحانی یک ملت را نجات می دهد یا تباه می‌کند:

جِسْر جهنم از دنیا تا بهشت امتداد دارد. و شما الآن در بین راه هستید و در صراط هستید. توجه کنید که این راه را منحرف نشوید. مستقیم این راه را تا بهشت ان شاء اللَّه، تا سعادت ان شاء اللَّه. و توجه داشته باشید که شما در آتیه، ان شاء اللَّه در آتیه، مربى مردم هستید؛ و مربى مردم باید خودش منزه باشد، مهذب باشد. توجه داشته باشید که آخوند شغلش بزرگترین شغلها و مسئولیتش بزرگترین مسئولیتهاست. یک شخص روحانى مى تواند یک ملت را نجات بدهد؛ و یک شخص روحانى مى‏تواند یک ملت را به تباهى بکشد. توجه داشته باشید که مبادا از آن اشخاص بشوید که یک ملت را به تباهى بکشید. از آن اشخاص باشید که یک ملت را به سعادت برسانید؛ یا شعاع شما در هر جا هست، آنها را به سعادت برساند. با ارشاد شما مردم هدایت بشوند. نکند که یکوقت با عمل شما، با قول شما، با رفتار شما، یک اعوجاجى در مردم پیدا بشود؛ یک انحرافى پیدا بشود. این انحراف براى شما ضررش زیاد است. شما ان شاء اللَّه بعد که هر یک، از علماى اعلام شدید، توجه کنید که در خلال تحصیل علم، تقوا تحصیل کنید، مهذب بشوید، اخلاقتان را مهذب کنید، اعمالتان را مهذب کنید. باید بر طبق کتاب و سنت باشد که شما خودتان کتاب و سنت بشوید؛ یعنى کتاب و سنت عملى. روحانى باید طورى باشد که مردم وقتى که او را دیدند به یاد رسول خدا بیفتند. و شما این بار را به دوش گرفتید، و باید این بار را به سلامت به آخر برسانید و مردم را هدایت کنید. خداوند شما و دوستان شما و رفقاى شما، که در آن مدرسه و در سایر مدارس هستند، همه را سلامت و سعادت عنایت کند؛ و همه شما را خداوند از علماى اعلام مهذب که براى خدا قدم برداشتید قرار بدهد ..

صحیفه امام، ج‏8، ص: 263

تشریفات با حوزه نمی‌سازد:

نظر من همان است که قبلًا کِراراً گفته‏ام: من با این تشریفات مخالفم، و براى حوزه علمیه مضر مى‏دانم. اساسْ اسلام و تحصیل است که با این نحو زیاده رویها منافى است.

صحیفه امام، ج‏20، ص: 278


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 23 دی 13951 نظر »


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 23 دی 1395نظر دهید »


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 23 دی 1395نظر دهید »

طلبه و اندیشه امام

بی تردید حوزه‌های علمیه پس از سه دهه كه از پیروزی انقلاب مبارك اسلامی و برپایی نظام اسلامی می‌گذرد بیشترین نیاز را به شناخت انقلاب و نظامی كه سلسله جنبان آن حضرت امام خمینی می‌باشد و شناخت درست و جامع شخصیت امام و مبانی اندیشه فقهی سیاسی و اجتماعی از یك سو و رویكردهای كلی ایشان در حوزه تفسیر عرفان فلسفه و اخلاق دارند. سیره عملی ایشان نیز دفتر مبارك دیگری است كه باید به روی حوزه‌ها همواره باز بماند. اگر جامعه و نظام رهین رهبری فكری و مبارزاتی حضرت امام می‌باشد حوزه‌ها و روحانیت دوچندان مرهون آن بزرگ مرد است. اما واقعیت این است كه به رغم تعلق خاطری كه حوزویان از جمله طلاب جوان به حضرت امام خمینی دارند در حوزه‌ها شاهد تلاش سازمان یافته و چشم‌گیری در شناخت شخصیت جامع و مبانی فكری و سیره عملی ایشان نیستیم. حوزه‌ها و بویژه طلاب خود را در خدمت انقلاب و نظامی می‌دانند كه براساس مبانی فكری و فقهی حضرت امام «قده» شكل گرفته است اما آیا تناسبی میان نوع و سطح آشنایی آنان با مبانی اندیشه امام و سطح نیازهای كنونی آنان در این زمینه وجود دارد

پیداست شناخت اندیشه جامع امام را نمی‌توان با درس توضیح المسائل یا حتی تحریرالوسیله محقق ساخت. كارهایی كه در حوزه برای آشنایی طلاب و فضلا با اندیشه‌های حضرت امام می‌شود نوعا فردی و مقطعی و محدود به حتی سلیقه‌ای است. این در حالی است كه در سطح مدیریت كلان حوزه و مدارس و اساتید معظم باید به این مهم توجه شایسته و برنامه ریزی شده گردد. وقتی نظام متمركز آموزشی در سطح مدارس از سوی مدیریت محترم عهده دار برنامه ریزی است باید از همان جایگاه به این مهم توجه كافی گردد و لااقل چنان ساعات و حجم درسی طلاب به واسطه دروس مرسوم متراكم نگردد كه فرصتی برای آشناسازی طلاب با شخصیت علمی و فكری و فقهی حضرت امام «قده» توسط مدیران مدارس و اساتید حوزه باقی نماند. اینك پس از سه دهه آیا پاسخ شایسته‌ای برای این سئوال هست كه چند متن آموزشی موثری برای شناخت مبانی اندیشه امام و زمینه‌های مختلف تدوین شده است چه میزان استاد در این زمینه وجود دارد كه بتواند طلاب را با مبانی اندیشه و دیدگاه‌های حضرت امام آشنا كنند مشكل از كجاست و چه ملاحظاتی وجود دارد

اینك فرصتی برای واكاوی علل این نقیصه بزرگ نیست ولی هرچه هست به راستی یك كاستی مشهود در حوزه‌های علمیه بویژه حوزه مباركه قم است كه بحمدالله ظرفیت‌ها و شایستگی‌های بسیاری در خود دارد. آیا به راستی می‌توان طلبه‌ای را كه با مبانی فكری و دست كم فقهی حضرت امام آشنا نباشد طلبه «جامع الشرایط» به شمار آورد آیا برای طلاب جوان و به انگیزه شكل‌گیری درست هویت طلبگی و روحانی آنان الگویی جامع‌تر و موثرتر و ملموس‌تر و نزدیك‌تر در دوره معاصر از حضرت امام می‌توان ارائه كرد آیا توقع از بزرگان اساتید و فضلای سخت كوش و خوش فكر حوزه برای آشناسازی طلاب جوان و نسل‌های تازه وارد در حوزه‌ها با شخصیت علمی و عملی امام «قده» امری دور از دسترس و خواسته‌ای بی مورد است

تردیدی نیست در دورانی كه حوزه‌ها بویژه طلاب عزیز بیش از هر چیز به الگوی جامعی مانند حضرت امام نیازمندند اگر تلاش در خوری برای شناساندن ایشان نشود و به ادعاها و شعارها و حداكثر ابراز احساسات بسنده گردد عالمان و فاضلانی در خور عصر و جامعه‌ای كه در آن به سر می‌بریم و باید گفت عصر امام خمینی است نمی‌توان تربیت كرد. آشنایی با شخصیت جامع و پای بندی به مبانی فكری حضرت امام «قده» ضرورتی انكارناپذیر است كه طلبه «جامع الشرایط» نمی‌تواند فارغ از آن باشد; این امر را دست كم نگیرید.

روزنامه جمهوری اسلامی 19/09/1386 صفحه حوزه
سيد ضياء مرتضوي


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 22 دی 1395نظر دهید »

 

تعريف طلبگي


بر طبق تعالیم اسلام، روحانیت سِمَت و مقامی نیست که در سایه آن روحانیون امتیازات مادی کسب کنند یا حرفه‌ای که نظیر حرفه‌های دیگر یک دسته آن را پیشه و وسیله امرار معاش خود قرار دهند. روحانیت در اسلام به معنی آراسته بودن به فضیلت علم و تقوا و مجهز بودن برای انجام یک سلسله وظایف اجتماعی دینی و واجبات کفایی است. بی آن‌که علم و تقوا سرمایه دنیاطلبی گردد.

                                                          ولایت، رهبری، روحانیت، شهید سید محمد حسین بهشتی، ص 139.

 


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 22 دی 13951 نظر »

زندگینامه حضرت معصومه (سلام الله علیها)
زندگی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به دو دورة مهم تقسیم می‎شود : تولد و کودکی در مدینه , حضرت در راه ایران و قم.

تولد و کودکی در مدینه
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ یکی از بانوان با فضیلت و با شخصیت خاندان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎باشد. پدر بزرگوار او حضرت «موسی بن جعفر» امام هفتم شیعیان می‎باشد. مادر گرامی حضرت معصومه «نجمه» مادر بزرگوار امام رضا ـ علیه السّلام ـ می‎باشد. نجمه از بانوان با فضیلت و از اسوه‎های تقوا و شرافت و از مخدرات کم نظیر تاریخ بشریت است.[1]

درباره زمان تولد و وفات فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ آن چه مسلم است این است که زمان تولد آن حضرت پیش از سال یکصد و هفتاد و نه هجری بوده است زیرا بنابر نقل شیخ کلینی در شوال 179 هارون الرشید امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ پدر حضرت معصومه ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به بغداد برد و در آن جا در ماه رجب 183 از دنیا رحلت فرمود.[2] و بنابر مدت عمر حضرت معصومه که از 23 سال کمتر است، نمی‎تواند بعد از سال 179 باشد چون در آن سال‎ها پدرش در زندان بود. پس تاریخ ولادت آن حضرت به طور دقیق مشخص نیست ولی طبق اسناد به دست آمده ولادت آن حضرت را در مدینه در سال 173 نقل می‎کنند.[3]

درباره تعداد فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ و این که چند تن از آن‎ها فاطمه نام داشته‎اند اختلاف است. شیخ مفید تعداد آنان را سی و هفت تن ذکر کرده است؛ نوزده پسر و هجده دختر که دو تن از دختران، فاطمه نام داشتند. فاطمة‌الکبری و فاطمة الصغری.[4] حضرت فاطمه معصومه بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ از دیگر فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ فاضل‎تر و دارای مقامی شامخ‎تر می‎باشد.

با گذشت ایام، حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ هم دوران خردسالی را پشت سر گذاشت. و در این سال‎ها محل رشد آن حضرت خاندانی بود که او را با دریایی از علم و معرفت رو به رو ساخت. ولی بیش از ده بهار از عمر شریفش نگذشته بود که پدر بزرگوارش با زهر جفا در زندان هارون به شهادت رسید و دریایی از غم و اندوه بر قلب شریفش فرو ریخت که در این ایام غم و تنهایی، تنها مایة تسلی او برادرش امام رضا ـ علیه السّلام ـ بود که ناگهان «مأمون» وجود اقدس امام هشتم را از کانون خانواده جدا نمود و به اجبار به خراسان جلب کرد و به اقامت اجباری در خراسان وادار نموده. حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دوری یک ساله فراق برادر را تحمل کرد.

حضرت معصومه در راه ایران و قم
یک سال بعد از رفتن حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ به سرزمین خراسان یعنی در سال 201 هـ حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ خواهر حضرت رضا، برای زیارت برادر از مدینه به مقصد خراسان حرکت کرد یا به موجب نقلی که چندان اعتبار ندارد طبق دعوت برادر رهسپار خراسان شد. چون آن حضرت با همراهانش وارد ساوه شد، بیمار و رنجور بود[5] و می‎دانست در آن نزدیکی شهری است به نام قم که مردم آن از دوست‎داران اهل بیت اطهار هستند. از این امر چنین استنباط می‎شود که آوازه تشیع مردم قم و علاقه شدید ایشان به اهل بیت به مدینه هم رسیده بود.

در هر حال، حضرت پرسید میان ما و قم چند فرسخ فاصله است. گفتند: ده فرسخ و حضرت دستور حرکت به سوی قم را صادر کردند. در اینجا معلوم نیست که آیا مردم قم از آمدن حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به ساوه اطلاع یافته و به استقبال آن حضرت رفته‎اند و با تجلیل و احترام به قم آورده‎اند، یا خود او به طرف قم حرکت کرده است. طبق نقل کتاب قم، روایت صحیح و درست این است که چون خبر به آل سعد رسید با هم اتفاق کردند که از او درخواست کنند به قم بیاید. از میان ایشان، موسی بن خزرج بن سعد اشعری بیرون آمد، و چون به شرف ملازمت حضرت فاطمه رسید زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بکشید و به در سرای خود فرود آورد.[6] از این نقل معلوم می‎شود که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به طرف قم حرکت کرده بود و موسی بن خزرج در اثنای راه به وی رسیده بوده است.

محل سرای موسی بن خزرج و حجره‎ای که حضرت معصومه در آن به عبادت می‎پرداخته اکنون معین و زیارتگاه است. گویا در این سخن اختلافی نباشد که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ مدت هفده روز در آن محل توقف داشته و پس از آن رحلت فرموده است. بنابر نوشته کتاب قم، بعد از غسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن برجسد مطهر او، موسی بن خزرج آن حضرت را در زمینی در بابلان (همین محل فعلی) نیمه دوّم قرن چهارم که به او تعلق داشت دفن کرد و بر سر تربت او سایه‎بانی درست کرد.

نویسنده کتاب قم می‎نویسد:
روایت کرد مرا حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابوبه از محمد بن حسن بن احمد بن الولید و او از راویان دیگر، که چون حضرت فاطمه وفات یافت بعد از غسل و تکفین او را به مقبره بابلان بردند و در کنار سردابی گذاشتند. آل سعد (اشعری) با یکدیگر اختلاف کردند در این باب که چه کسی سزاوار است در سرداب رود و فاطمه را بر زمین بگذارد و به خاک سپارد که در این هنگام از جانب ریگستان دو سوار که جلو دهان خود را بسته بودند بدان جا آمدند چون به جنازه فاطمه رسیدند، از اسب پیاده شدند و بر او نماز گذارده و در سرداب رفتند و جسد مطهر او را دفن کردند و برهیچ کس معلوم نشد که آن دو سوار که بودند.[7]

بدون هیچ اختلافی سال وفات آن حضرت را یقیناً 201 هـ نقل کرده‎اند ولی در این که در چه روز و ماهی از این سال بوده اختلاف می‎باشد که بعضی دهم ربیع الثانی را قوی می‎دانند.[8]

حضرت معصومه (س) و قم
گویا آوازة تشیع مردم قم در زمان حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ،‌ تا به مدینه رسیده بوده و حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ از وجود این شهر و ارادت و محبت مردم آن، نسبت به خاندان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطلاع داشته است.

وضع قم از نظر شهری آن طور که یعقوبی نوشته است، دو قسمت بوده که به مجموع این دو قسمت قم می‎گفته‎اند و رودخانه از میان آن دو می‎گذشته است.[9] امّا بخاطر دفن حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ در این شهر و به واسطه موقعیت ممتاز فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ در میان دیگر امامزادگان، به کلی وضع این شهر تغییر یافت. نخست این که شهر قم به تدریج از شمال شرقی، به جنوب غربی که محل دفن آن حضرت بود کشیده شد، به طوری که حرم فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ که در فاصله‎ای از شهر قرار داشت امروز در مرکز شهر و در آبادترین قسمت آن واقع است. تأثیر دیگر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به قم، توجه پادشاهان و امراء و طبقات گوناگون مردم به این شهر و کوچ بسیاری از افراد اطراف برای اقامت در آن است.

دیگر این که، قم دارای جنبة مذهبی مخصوص شد و مرکز روحانیت شیعه قرار گرفت و عده‎ای از بزرگان علمای شیعه از آن جا برخاستند یا در آن اقامت کردند که امروزه به برکت این بانوی بزرگ، قم به یک مرکز بزرگ علمی، فرهنگی و پژوهشی دنیا تبدیل شده و صدها مدرسه علمی و مراکز تحقیقاتی و کتاب‎خانه‎های مجهز مشغول فعالیت‎های علمی و فرهنگی در حوزه اسلام و تشیع می‎باشد.[10]

دیگر، مسافرت ده‎ها هزار نفر در هر سال از نواحی ایران و کشورهای دیگر است که وجود حرم مطهر و گنبد طلا و کاشی‎کاری و گلدسته‎های زیبا و تاریخی، این شهر را جزء‌ شهرهای توریستی ایران قرار داده که همواره هر سال جهانگردان بسیاری به آن رفت و آمد می‎کنند.

آری، قم، شهری که از نظر آب و هوا و مناظر زیبای طبیعی در سطح بسیار پایینی قرار دارد و از آب و هوای خشک و گرم کویری برخوردار است و از رونق اقتصادی و زیستی ناچیزی برخوردار بود. به برکت این بانوی بزرگوار به شهری علمی، فرهنگی و اقتصادی تبدیل شد که امروزه از نظر علمی حرف اوّل را در جهان اسلام می‎زند و از نظر اجتماعی و زیست شهری، به یکی از کلان شهرهای ایران تبدیل شده به طوری که به استانی مستقل تبدیل گردید. و به خاطر هجوم شیفتگان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به این شهر، از رونق اقتصادی پویا و بالایی برخوردار است. خلاصه قم امروزه همچون ستاره‎ای درخشان در آسمان جهان اسلام می‎درخشد که این نور برگرفته از نور ولایت و امامت می‎باشد.

شخصیت و فضایل حضرت معصومه (س)
حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ دارای شخصیتی رفیع و والا مقام می‎باشد بطوری که ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ از این بانو، با جلالت و تکریم یاد کرده‎اند و حتی پیش از ولادت آن حضرت، بلکه پیش از ولادت پدر بزرگوارش، نام او بر لسان بعضی از ائمه ـ علیهم السّلام ـ آمده و از مقام والای او سخن گفته‎اند که به بعضی از آنها اشاره می‎شود.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‎فرمایند: «اَلا اِنَّ قم حَرَمی و حرم وَلدی من بعدی…»[11] بدانید قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است، زنی از فرزندان من در این شهر در می‎گذرد که او دختر موسی است…».

امام صادق ـ علیه السّلام ـ در حدیثی دیگر پیش از اینکه این فرزند گرانقدر متولد شود از فضیلت زیارت و مدفن او سخن می‎گوید و شیعیان را به اهمیت آن توجه می‎دهد و می‎فرماید «شهر قم، حرم ما است و در آن زنی از فرزندان من مدفون می‎شود، به نام فاطمه هر کس او را زیارت کند بهشت برای او ثابت می‎شود…»[12]

همه این بیانات حاکی از شأن و عظمت و فضیلت این بانوی مکرم اسلام می‎باشد. بی‎شک این فضایل و خصوصیات اخلاقی این بانوی بزرگ است که او را دارای چنین مقام و منزلتی نموده است چون امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ دارای 37 فرزند بود که در میان آنها این بانوی مکرم است که مثل ستاره‎ای درخشان می‎درخشد و در میان فرزندان امام کاظم ـ علیه السّلام ـ بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ هیچ کدام هم سنگ او نمی‎باشد. حال به خصوصیات و فضایلی اشاره می‎کنیم که باعث عظمت و درخشش او در میان دیگر امامزادگان شده است.

شرافت خانوادگی
او ماه تابانی است که از برج امامت طلوع کرده در آغوش امامت تربیت یافته، قنداقه امامت را نیز در دامن خود پرورش داده است زیرا او دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. همة نیاکان او مشعلداران امامت، پرچمداران هدایت، اسوه‎های فضیلت و استوانه‎های ولایتند. و مادر بزرگوارش از بانوان با فضیلت و از اسوه‎های تقوی و شرافت و از زنان کم نظیر تاریخ بشریت است.
بدیهی است که تأثیر شخصیت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان را نمی‎توان انکار کرد این ویژگی در وجود حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ نیز بروز یافت و از هر دو طرف فضایلی را به ارث برد و می‎توان سر برتری آن حضرت بر دیگر فرزندان موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ را در همین نکته یافت. البته این نمی‎تواند به معنای تأثیر نداشتن تلاش و کوشش آن حضرت در این راه باشد بلکه علاوه بر همة شایستگی‎های فردی که در وجود خویش به وجود آورده بود از این عوامل نیز به عنوان مکمل و پشتوانه ترقی و تکامل معنوی اخلاقی و علمی سود می‎برد.

عبادت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ
بنا به تصریح قرآن هدف از خلقت انسان چیزی جز عبادت و بندگی خداوند نیست کسانی که به این هدف مهم پی بردند در راه رسیدن به عالیترین مرحله آن سر از پا نمی‎شناختند.

یکی از عالیترین نمونه‎های عبادت و بندگی خدا از خاندان ولایت و امامت، کریمه اهل بیت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ می‎باشد. او با عبادت و شب زنده‎داری هفده روزه‎اش در واپسین روزهای عمر شریفش در مدت اقامتش در منزل موسی بن الخزرج، گوشه‎ای از یک عمر عبودیت و خضوع و خشوع آن زاده عبد صالح خدا در برابر ذات پاک الهی است.[13]

محدثه بودن آن حضرت
از ویژگی‎های حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ این بود که علوم اسلام و آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ آگاهی داشت و آن حضرت از جمله روایت کنندگان حدیث بود و چندین حدیث است که در سند آنها نام حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ به چشم می‎خورد که علامه بزرگوار امینی در کتاب شریف الغدیر به بعضی از آنها استناد می‎کند مانند، عن فاطمه بنت علی بن موسی الرضا حدثتنی… «من کنت مولاه فعلی مولاه»[14]. نقل این احادیث حاکی از مقام علمی والای آن بانو می‎باشد.

لقب معصومه ـ سلام الله علیها ـ
مقام عصمت که عالی‎ترین مقام معنوی و پاکی است، درجاتی دارد، و در وهله اوّل بر دو گونه است: 1. معصوم از خطاء
2. معصوم از گناه.

حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ مانند حضرت زینب ـ علیها السّلام ـ در یکی از درجات عصمتند، گر چه در درجات چهارده معصوم ـ علیهم السّلام ـ نباشد.

روایت شده حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ فرمودند «من زار المعصومة بقم کمن زارنی»[15] کسی که معصومه را در قم زیارت بکند مانند آن است که مرا زیارت کرده است. گرچه شواهد و قرائن در مورد مقام عصمت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ بسیار است، ولی سخن فوق از امام معصوم ـ علیه السّلام ـ شاید اشاره‎ای باشد که حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دارای مقام عصمت بوده است، ضمناً این سخن بیانگر آن است که: این لقب را حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ به فاطمه کبری ـ سلام الله علیها ـ داده است. و گرنه نام آن حضرت معصومه نمی‎باشد.

شفاعت گسترده
اعتقاد به شفاعت انبیاء و اولیاء از ضروریات مذهب شیعه است و هیچ تردیدی در آن نیست. و بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که در قرآن کریم از آن به (مقام محمود) تعبیر شده است. همانا دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم شفاعت گسترده‎ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است. 1. خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ 2. شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ . که بعد از حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ از جهت گستردگی شفاعت، هیچ بانویی به شفیعه محشر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ نمی‎رسد. که امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ در این رابطه می‎فرماید: «تَدخل بِشفاعتها شیعتنا الجنته باجمعهم»[16]. با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می‎شوند.

زیارتنامه مخصوص
یکی از شواهد عظمت استثنایی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ زیارتنامه‎ای است که به خصوص، حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ در شأن او صادر فرموده است. زیرا بعد از فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ تنها زیارتی که از امام معصوم برای یک زن نقل شده، زیارت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ است و هیچ یک از بانوان خاندان عصمت و طهارت زیارت مخصوص از امام ندارد.

مختار اصلانی

پی نوشتها:
[1] . صدوق، عیون الاخبار، ج 1، ص 14؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 302؛ طبری، امامی، دلائل الامامت، ص 309؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 233؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 396.
[2] . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، انتشارات ولی عصر، تهران، 1375، ج 2، کتاب الحجة.
[3] . مستدرک سفینه، شیخ علی نمازی، ج 8، ص 257.
[4] . الاِرشاد، محمد بن نعمان (مفید)، انتشارات، ج 2، ص 242.
[5] . کتاب قم، چاپخانه مجلس، تهران، ص 213.
[6] . همان، ص 213.
[7] . کتاب قم، ص 312.
[8] . تاریخ قم، حسن قمی، چ قم، ص 213؛ بحار الانوار، ج 48، ص 290؛ اعیان الشیعه، چ بیروت، ج 8، ص 391؛ انوار المشعشعین، ج 1، ص 208.
[9] . فتوح البلدان، بلاذری، چ نجف، ص 40.
[10] . علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، انتشارات زائر، ص 104.
[11] . سفینة البحار، ج 2، ص 276.
[12] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 216.
[13] . قم شناسی و گردشگری، ص 292.
[14] . علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 196.
[15] . ریا حین الشریع، ج 5، ص 35.
[16] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 228.

 

 


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 20 دی 13951 نظر »

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

انّا لله و انّا الیه راجعون

با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم. فقدان همرزم و همگامی که سابقه‌ی همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و نه سال تمام می‌رسد، سخت و جانکاه است. چه دشواریها و تنگناها که در این دهها سال بر ما گذشت و چه همفکریها و همدلیها که در برهه‌های زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید. هوش وافر و صمیمیت کم‌نظیر او در آن سالها، تکیه‌گاه مطمئنی برای همه‌ی کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار می‌آید. اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهه‌هائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بین‌الحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسه‌ی خناسانی که در سال های اخیر با شدت و جدیت در پی بهره برداری از این تفاوت های نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.
او نمونه‌ی کم نظیری از نسل اول مبارزان ضد ستم شاهی و از رنج دیدگان این راه پر خطر و پر افتخار بود.
سال ها زندان و تحمل شکنجه های ساواکم و مقاومت در برابر این همه و آن گاه مسئولیت های خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگ های درخشان زندگی پر فراز و نشیب این مبارز قدیمی است.
با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمی شناسم که تجربه ای مشترک و چنین دراز مدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخ ساز به یاد داشته باشم.
اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبه‌ی الهی با پرونده‌ای مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همه‌ی ما مسئولان جمهوری اسلامی است.
غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا می‌کنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم .
غفرالله لنا و له
سید علی خامنه ای
۱۹ دیماه ۱۳۹۵


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 20 دی 13951 نظر »

دیدار مردم قم با رهبر انقلاب

هم‌زمان با فرارسیدن سالگرد قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ مردم انقلابی قم، هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم این استان، صبح امروز (یکشنبه) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.

رهبر انقلاب، فرمودند:
امروز محافل انگلیسی برای منطقه و ایران اسلامی نقشه می‌کشند؛ یکی از نقشه‌ها تجزیه‌ی کشورهای منطقه است.

می‌گویند دوران یک عراق، یک سوریه، یک لیبی و یک یمن گذشته است. اسم ایران را نمی‌آورند چون از افکار عمومی ایران می‌ترسند.

اینها هم مثل محمدرضا که گفت، می‌خواهند ایران، ایرانستان شود.

                                                                                                ۹۵/۱۰/۱۹

 

 

 


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 19 دی 1395نظر دهید »

روحیه_انقلابی

ان شاالله همه ما مدعیان انقلابی بودن بتوانیم عامل باشیم.


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 19 دی 1395نظر دهید »

ای جوانان بیدار باشید!می خواهند شما را از اسلام دور کنن

این مردک می نویسد که اسلام افیون جامعه است، شاید چند تا جوان هم از آنها که غفلت دارند از امور، همین طوری قبول بکنند. بیدار بشوید آقا! ای جوان های ما بیدار بشوید! بدانید نقشه ها چه است برای چه شما را می خواهند دور کنند از اسلام؟ برای چه شما را می خواهند به مکتب های دیگر نزدیک کنند؟ اینها خیر شما را نمی خواهند، اینها می خواهند شما را ببلعند. اسلام نمی گذارد شما را ببلعند، روحانیت اسلام نمی خواهد شما را ببلعند.

صحیفه نور جلد ۳ صفحه ۱۲
بیانات امام خمینی(ره) در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت
مورخ ۱۳۵۷/۰۸/۱۴

 


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 19 دی 1395نظر دهید »

شعارهايى كه امام زمان (عجل الله تعالى فرجه ) بر سر دست خواهد گرفت و عمل خواهد كرد ، امروز شعارهاى مردم ماست؛ شعارهاى يك كشور و يك دولت است . اين خودش يك گام بسيار بلندى به سوى اهداف امام زمان است .


موضوعات: اخبار
   شنبه 18 دی 1395نظر دهید »

 

خورشید سپهر رهبری پیداشد
احیا گر فقه جعفری پیداشد
تبریک به مهدی که به عالم امشب
رخسار اما عسگری پیداشد . . .
میلاد خورشیدعالمتاب یازدهم برمنتظران مبارک


موضوعات: اخبار
   شنبه 18 دی 1395نظر دهید »

 

امیرالمومنین امام على عليه السلام:

كُن بِالوَحدَةِ آنَسَ مِنكَ بِقُرَناءِ السَّوءِ.

                                   با تنهايى دمخورتر باش تا با همنشينان بد.

    عيون الحكم والمواعظ: ص 391


موضوعات: اخبار
   شنبه 18 دی 1395نظر دهید »

شهدا نیز مثل ما زندگی را دوست داشتند
اما دیدشون نسبت به زندگی با ما خیلی متفاوت بوده.

 

 


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 16 دی 1395نظر دهید »


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 16 دی 1395نظر دهید »

حجت الاسلام و المسلمین قرائتی:

عاقبت اندیشی

نوع دیگری از تفکر است و مقصود، این است که انسان قبل از اقدام به هر کاری، عاقبت آن کار را در نظر بگیرد.
در این باره نقل است که: شخصی، خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه! به من موعظه ای بفرمایید. آن حضرت، سه بار تکرار کردند که آیا اگر من بگویم، تو به کار می بندی؟ گفت: بله.

 آن گاه فرمود: «اِذا هَمَمْتَ بِاَمرٍ فَتَدَبَّر عاقِبتَه؛ هرگاه می خواهی کاری را انجام دهی، اول درباره عاقبت آن کار تدبّر کن». (کافی/ج8/ص150)


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 16 دی 1395نظر دهید »


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 15 دی 1395نظر دهید »

مسلم بن عقیل نائب و نماینده امام برای مردم کوفه بود. اما ابن_زیاد با پرداختهای نجومی از بیت المال سران کوفه را از دور مسلم پراکنده کرد و مسلم در کوفه تنها ماند.


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 15 دی 1395نظر دهید »

 

بندگان مرا آگاه ساز
که من بسیار آمرزنده و مهربانم!
سوره مبارکه حجر/ آیه 49


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 14 دی 1395نظر دهید »

۴ربيع الثاني ولادت حضرت عبدالعظيم حَسني(علیه السلام) (۱۷۳ق) بر همگان مبارک باد.

امام هادي‏ عليه السلام به حمّاد رازي فرمودند:
إذا أشكَلَ عَلَيكَ شَي‏ءٌ مِن أمرِ دينِكَ بِناحِيَتِكَ ، فَسَلْ عَن عَبدِ العَظيمِ بنِ عَبدِاللَّهِ الحَسَنِيّ‏ عليه السلام
هرگاه در قلمرو خود در كار دين به مشكلي دچار شدي ، آن را با عبد العظيم حسني در ميان بگذار.

مستدرك الوسائل ، ج ۱۷ ، ص ۳۲۱ .




موضوعات: اخبار
   سه شنبه 14 دی 1395نظر دهید »

طبق روایات اسلامی ترک غیبت چه آثاری دارد؟

✅ ترك غیبت، آثار زيبايى دارد كه در روايات متعدد به آن اشاره شده است.

 حضرت صادق(علیه السلام) به هشام بن سالم فرمود:
هيچ «ورعى» سودمندتر از دورى از حرام هاى الهى و بازداشتن نفس از «اذيت كردن مؤمنان و غيبت كردن از آن ها» نيست.(1)

«ورع» در معناى عامش با «تقوا» يكى است و در معناى خاصش «ترك مشتبهات»(2) است.

در تفسير اين روايت مى توان گفت: اگر ترك غيبت، «ملكه» روح انسان شود، يكى از سودمندترين ورع ها را به دست خواهد آورد.

 در روايات ديگرى هم به صورت مطلق آمده است: «اگر انسان از زبان خود مراقبت كند و آبروى ديگران را نريزد، خداوند هم در قيامت از لغزش هاى او چشم مى پوشد»، كه غيبت نيز از مصاديق بارز اين روايت است.

حضرت زين العابدين(علیه السلام) مى فرمايد:
كسى كه زبانش را از(ريختن) آبروى مردم باز دارد، خداوند در روز قيامت از گناهان او چشم مى پوشد.(3)

روايات ديگرى هم نشان دهنده ارتباط مستقيم غيبت نكردن و ايمان هستند، يعنى اين مطلب را بيان مى كنند كه اگر كسى زبانش را از بدگويى باز دارد، ايمانش پايدار مى ماند.

 پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
ايمان بنده پايدار و پابرجا نمى ماند، مگر اين كه دلش پابرجا و پايدار بماند و دلش هم (در اين راه ايمانى) پايدار نمى ماند، مگر زبانش پايدار بماند؛ پس كسى از شما كه مى تواند خدا را ملاقات كند در حالى كه دستش به خون و اموال برادران مسلمانش آلوده نباشد و زبانش متعرض آبروى برادران ايمانى اش نشود، اين كار را بكند.(4)

 رواياتى ديگر در باب صدقه وجود دارند كه غيبت را هم دربر مى گيرند، چرا كه هر عضوى از اعضاى بدن ما صدقه اى دارد و صدقه زبان، ترك گفتار زشت است كه شامل خوددارى از غيبت نيز مى شود.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز مى فرمايد:
جلو زبانت را بگير (و غيبت نكن) كه همين (جلوگيرى تو) صدقه‌اى است كه با زبانت بر خويش مى دهى.(5)

در برخى روايات ترك غيبت برتر از بسيارى عبادت هاى مستحب شمرده شده است.

✨ حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) در بيان ديگرى فرمود:
ترك غيبت نزد خداوند عزيز و بزرگ، از ده هزار ركعت نماز مستحبى ، محبوب تر است.(6)

كسى كه روزه مى گيرد، در حال عبادت است؛ اگر چه در بستر خويش خواب باشد؛ به شرط اين كه از برادر ايمانى اش غيبت نكند.(7)

هر عضو را بدان كه به تحقيق روزه‌اى است
تا روزه تو روزه بود نزد كردگار
اول نگاه دار نظر تا رخ چو گل
در چشم تو نيفكند از عشق خويش خار
ديگر ببند گوش ز هر ناشنودنى
كز گفت و گوى هرزه شود عقل تار و مار
ديگر زبان خويش كه جاى ثناى او است
از غيبت و دروغ فرو بند استوار(8)

 در روايت ديگرى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چنين نقل شده است:

 نشستن داخل مسجد در انتظار نماز، عبادت است؛ به شرط اين كه فرد سخنى نگويد (و سكوت كند). گفته شد: اى رسول خدا! منظور چه سخنى است؟ حضرت فرمود: «غيبت».(9)

↙️ گاه ترك اين رفتار ناپسند عامل ورود انسان به بهشت معرفى شده است.

◀️ شش خصلت است كه هيچ مسلمانى با يكى از آن ها نمى ميرد، مگر آن كه خداوند تعهد كند او را وارد بهشت كند، فردى كه نيت او اين باشد از برادر ايمانى اش غيبت نكند؛ پس اگر بر اين نيت بميرد، خداوند متعهد است او را وارد بهشت كند.(10)

 ترك غيبت، خير و نيكى در دنيا و آخرت را در پى خواهد داشت.

 حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: ما در كتاب حضرت على(علیه السلام) اين روايت را يافتيم كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر بالاى منبر فرمود:
سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست، هيچ گاه خيرى در دنيا و آخرت نصيب مؤمنى نشد، مگر به سبب خوش گمانى اش به خدا و اميدوارى به او و خوش اخلاقى و ترك غيبت درباره برادران ايمانى.(11)

◀️ از سوى ديگر مى فرمايد:
سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست، خداوند هيچ مؤمنى را پس از توبه و استغفار كيفر نمى كند، مگر به سبب بدگمانى اش به خدا و كوتاهى در اميد به او و بداخلاقى و غيبت كردن از برادران ايمانى.(12)

 پی نوشت ها:
(1). كلينى: كافى، ج8، ص244.
(2). امورى كه در آن ها شبهه حرمت وجود دارد.
(3). كلينى: كافى، ج2، ص305.
(4). علامه مجلسى: بحارالانوار، ج72، ص262.
(5). كلينى: كافى ، ج2، ص114.
(6). محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج9، ص117.
(7). صدوق: الفقيه، ج2، ص74.
(8). عطار: ديوان اشعار.
(9). كلينى: كافى، ج2، ص356.
(10). محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج9، ص117.
(11). كلينى: كافى، ج2، ص71.
(12). همان

 


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 13 دی 1395نظر دهید »

آیت‌الله محمدعلی شرعی در سن ۸۱ سالگی در مشهد مقدس دار فانی را وداع گفت.

روحش شاد و یادش گرامی.


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 13 دی 1395نظر دهید »


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 12 دی 1395نظر دهید »

شادی روحشان صلوات

 


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 12 دی 1395نظر دهید »

امام خامنه ای(مدظله):

♦️اگر بصیرت نداشته باشیم ، اگر فراموش کنیم که دشمنانی در کمین انقلابند ، ضربه خواهیم خورد. این برای ما تجربه شد. بلاهایی که بر ملتها وارد می شود ، در بسیاری از موارد در اثر بی بصیرتی است . در شناخت دشمن خطا نکنیم ، لذا بصیرت لازم است ، تبیین لازم است .

 

نداشتن بصیرت مثل نداشتن چشم است؛ راه را انسان نمیبیند. بله، عزم هم دارید، اراده هم دارید، امّا نمیدانید کجا باید بروید.» ۱۳۹۲/۱۰/۱۹


موضوعات: اخبار
   شنبه 11 دی 1395نظر دهید »

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (سه شنبه) در ابتدای جلسه درس خارج فقه و در آستانه سالروز حماسه ۹ دی ۸۸، با اشاره به دشمنی و کینه‌ورزی عملی مستکبران با حاکمیت اسلام و تلاش آنان برای سلب مؤلفه‌های قدرت نظام اسلامی، حادثه بی‌نظیر ۹ دی را از جمله نمونه‌های قدرت جمهوری اسلامی خواندند و خاطرنشان کردند: امروز هندسه تقابل قدرتهای استکباری با جمهوری اسلامی در جهت سلب قدرت مادی و معنوی، و عزم و اراده ملت ایران است و در مقابل، باید این قدرت را حفظ و روز به روز تقویت کرد.
حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به روایتی از پیامبر اکرم(ص)، دستیابی به خیر و سعادت در جوامع بشری را در سایه برخورداری از قدرت دانستند و افزودند: قدرتهای مستکبر همچون امریکا، سعادت جامعه و آنچه را که «ارزشهای امریکایی» می‌خوانند، در جمع‌آوری ثروت و تسلط بر عالم دنبال می‌کنند، اما اسلام، سعادت بشر را در رسیدن به کمالات انسانی و جریان داشتن فکر و عمل قرآنی در تمام اجزاء جامعه می‌داند.
رهبر انقلاب اسلامی، وجود نظامی برآمده از اسلام و دارای قدرت و نفوذ در مسائل گوناگون منطقه را موجب برانگیخته شدن دشمنی و کینه قدرتهای جهانی خواندند و افزودند: نظام سلطه با هر تفکر و جریان ضد ظلم و تبعیض در دنیا مخالف است، اما زمانی در مقابل جریانی با تمام وجود به معارضه بر می‌خیزد که آن جریان توانسته باشد اقیانوس یک ملت را به حرکت درآورد.
ایشان ریشه توطئه‌ها و دشمنی‌های گوناگون با جمهوری اسلامی را تبلور مخالفت با نظام سلطه در ایرانِ برخوردار از «منابع فراوان طبیعی و انسانی و اقتصادی، حرف و منطق و منبر سیاسی، و ابزار و نیروی لایق نظامی» دانستند و خاطرنشان کردند: جمهوری اسلامی در مقابل این دشمنی‌ها باید بر قدرت خود بیفزاید و علت تأکید مکرر بر افزایش قدرت داخلی و استحکام ساخت داخل نیز همین مسئله است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به لزوم مجهز شدن به انواع قدرت از جمله «قدرت فکری، اقتصادی، اجتماعی و بسیج مردمی» افزودند: به خیابان آمدنِ میلیونها نفر در ۲۲ بهمن با گذشت حدود ۴۰ سال از انقلاب اسلامی، نشانه قدرت نظام اسلامی در بسیج مردمی است که این موضوع در دنیا بی‌نظیر است.
رهبر انقلاب اسلامی، حادثه ۹ دی را نمونه دیگری از عناصر قدرت نظام برشمردند و افزودند: در آن حادثه بی‌نظیر، هیچ‌کس دست‌اندرکار نبود و قدرت فکری که شاکله اصلی نظام اسلامی است، مردم را به خیابانها کشاند و آن حادثه بی‌نظیر پدید آمد.
ایشان با اشاره به ترفند و خدعه دشمنان در سلب مؤلفه‌های قدرت نظام اسلامی، گفتند: دشمن همچون دزدی است که قصد تصرف خانه را دارد اما این‌طور وانمود می‌کند که دلیل دشمنی، سلاحی است که صاحبخانه برای دفاع در دست دارد و اگر آن سلاح را زمین بگذارد، نزاع تمام می‌شود، بنابراین تلاش می‌کند با حیله‌گری و استفاده از انواع روشها از جمله حرف زدن، شوخی کردن، لبخند زدن، و تشر زدن، صاحبخانه را خلع سلاح کند و به خانه وارد شود.
حضرت آیت الله خامنه‌ای همچنین سعادت و شقاوت را در گروی چگونگی استفاده از قدرت دانستند و در خصوص قدرت ناشی از سلاح هسته‌ای، افزودند: منع سلاح هسته‌ای مبانی بسیار مهم فقهی و عقلانی دارد اما امکان تلاش برای کسب انواع دیگر قدرت در اختیار دولت و ملت قرار دارد.


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 9 دی 1395نظر دهید »

از وسوسه ی گندم ری درس بگیرید
ای فتنه گران ! از نُه دی درس بگیرید

هر کس پیِ عمامه ی کوفی نسب افتاد
از قافله ی اهل بصیرت عقب افتاد

دنیا طلبان دیده ی بیدار ندارند
با آینه ی کرب و بلا کار ندارند

اسلام که رنجورِ تبِ خون جگری هاست
مجروحِ شبیخون همین فتنه گری هاست

با رفتنِ تان، زخم به لبخند گرفتیم
از فتنه ی دیروز جمل پند گرفتیم

رفتید ! ولی مردِ جگردار زیاد است
در جبهه ی حق میثم تمار زیاد است

از عشق در این جبهه مکرر بنویسید
از مالک و عمار و ابوذر بنویسید

آری بنویسید سر از فتنه گر افتاد
« با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد »

موجیم، پیِ ساحل آرام نباشیم
دل بسته و دلداده ی برجام نباشیم

دل بسته ی این دردِ مسلمانی خویشیم
دلداده ی آن پیرِ خراسانی خویشیم

یا علی


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 9 دی 1395نظر دهید »

به لطف خداوند و درایت و سکانداری هوشمندانه و دلیرانه مقام معظم رهبری و بصیرت و هوشیاری مردم راه نفوذ دشمن  در روز 9 دی بسته شد تا این انقلاب پابرجا بماند.


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 8 دی 1395نظر دهید »

نهم دی ماه ۱۳۸۸ هم یکی از همین روز ها بود که مردم به خیابان ها آمدند تا از اسلام دفاع کنند. از بیرق حسینی دفاع کنند ولی به راستی این روز چه تفاوتی با دیگر روز ها داشت که مقام معظم رهبری آن را پیروزی واقعی ملت ایران دانستند؟

در روز عاشورا عده ای برای مبارزه با حماسه ی حسینی وارد خیابان ها شدند. بیرق ها و هیئت ها را به آتش کشیدند. آن روز کسی برای پس گرفتن و رای و ابطال انتخابات فریاد نمی زد. دشمن چهره ی واقعی خود را نشان داد و ثابت کرد که برای پاک کردن نام حسین (علیه السلام) آمده است . وقتی مردم غیور ایران به عمق فاجعه ی روز عاشورا پی بردند، سوری نواخته شد که گویی همه بیدار شدند . فتنه آتشش خوابیده است و امروز نوبت هوشیاری است. اگر اختلافات سیاسی وجود دارد ، اگر با انقلاب مشکلی هست نباید حرمت شکنی شود. نباید مذهب و اعتقادات مردم با بازی های کثیف سیاسی مخدوش گردد. اگر کسی با حسین مشکل داشت با خدا مشکل داشته. کسی که با خدا مشکل دارد حرمت نگه نمی دارد.

نه حرمت پیراهن عزاداری حسین را و نه حرمت خون خدا را! و ملت ایران تحمل تماشا کردن بی حرمتی را ندارند. وقتی پای حسین وسط می آید، همه یک دست می شوند.

نه دی فریاد بیداری ملتی بود که صبر کرده بودند در برابر بی حیایی دشمن .

نه دی در تاریخ ماند زیرا هوشیاری مردم با نوای زیبای یا حسین طنین انداز شد . نوای یا حسین بیدار باشی است که بر او غفلتی استوار نمی ماند.


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 8 دی 1395نظر دهید »

❇️ خدایا من یاغی نیستم!
یکی از مقدمات دین، این است انسان در باطن خود به یاد خدا باشد و دینداری او فقط در ظاهر نباشد و اگر انسان خداوند را فراموش نکند گر چه لغزشهایی داشته باشد، بالاخره در مسیر هدایت قرار می گیرد وبه سعادت می رسد.

آیه : وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ /حشر19
از آن کسان مباشيد که خدا را فراموش کردند

 حکایت ؛ روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند، شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و داخل مسجد شد و به نمازایستاد، چون مرحوم کاشی خیلی مؤدّب وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می‌آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن فرد نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود و هنگام خروج با ایشان رو به رو شد، مرحوم کاشی پرسیدند :
- چه کاری انجام دادی!؟
-گفت : هیچی،
- فرمود : تو هیچ کار نمی‌کردی!؟
- نه!
-آقا فرمود: مگر نماز نمی‌خواندی!؟
-نه!
- مرحوم آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی.
-نه
-آقا اشتباه دیدی!
- پس چه کار می‌کردی!؟
- آن شخص یک جمله گفت که تأثیر عجیبی بر مرحوم آخوند کاشی گذاشت.
گفت : فقط آمده بودم بگویم خدایا من یاغی نیستم و بیاد شما هستم، همین…
این جمله در مرحوم آخوند خیلی تأثیر گذاشت، بطوریکه تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند می‌پرسیدند،
ایشان با حال خاصی می‌فرمود: من یاغی نیستم، خدایا من و دوستانم یاغی نیستیم! بنده ایم و اگر اشتباهی کردیم به لحاظ جهل بوده، لطفا همین جمله را از ما قبول کن.1

 پی نوشت
1. با اقتباس و ویراست از کتاب حدیث دل سپردن


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 6 دی 1395نظر دهید »

 

 کسانی که مرَض سیاسی دارند،(فی قلوبهم در بیان قرآن کریم)، این گونه انسان ها به سوی [رابطه] با کُفّار[حربی] می شتابند و می گویند می ترسیم که به ما آسیبی برسد و…

آیت الله جوادی آملی حفظه الله :
آن هایی که مرض سیاسی دارند، می گویند چرا ما با آمریکا رابطه نداشته باشیم؟ چرا با اسرائیل رابطه نداشته باشیم؟
شاید یک وقت آن ها غالب بشوند!
اگر کسی معتقد به حق باشد باید بداند که حق همیشه پیروز است، و لو در این راه شربت شهادت را بنوشد.
[خدا به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود : این ها مرض دارند، مرض سیاسی دارند، این ها را معالجه کن ، این ها را هشدار بده، (فَتَرَی الَذینَ فِی قُلوبِهِم مَرَضٌ یُسارِعونَ فیهِم …) این ها منافق نیستند که باطنشون کافر و ظاهرشون مسلمان [باشد]، امّا بیمارند، مرض سیاسی دارند، خیال می کنند حق شکست می خورَد ، خیال می کنند باطل زَهوق[ و از بین رفتنی] نیست!


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 6 دی 1395نظر دهید »

آیت الله حائری شیرازی

قطب‌نمای عقل و نقشه شرع

ناخدای کشتی، یک قطب‎نما و یک نقشه دارد. با نقشه مسیر را مشخص می‎کند و با قطب‎نما جهت مسیر را. نقشه می‎گوید باید به سمت شمال بروی، قطب‎نما می‎گوید شمال این طرف است. حال اگر کشتی‎بان قطب‎نما داشته باشد و نقشه نداشته باشد، چه می‎شود؟ قطب‎نما می‎گوید شمال، این طرف است، اما آیا مسیر درست کشتی، در جهت شمال است یا جنوب؟
برعکس اگر نقشه باشد و قطب‎نما نباشد، چه می‎شود؟ نقشه می‎گوید مسیر درست، در جهت شمال است اما شمال، کدام طرف است؟
کشتی‎بان به همان میزان که به قطب‎نما نیازمند است، به نقشه محتاج است.
انسان در صراط مستقیم به دو چیز نیازمند است: یکی نقشه که همان «شرع» باشد و دیگری قطب‎نما که «عقل» است. کسی که عقل داشته باشد اما شئون شرع را نشناسد، کشتی‎بانی است که قطب‎نما دارد اما نقشه ندارد و اگر با شرع آشنا بود ولی عقل سالمی نداشت، به کشتی‎بانی می‎ماند که نقشه دارد و قطب‎نما ندارد.


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 5 دی 1395نظر دهید »

*زبان حال امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشزیف) :*

*خانه ی تک تک تان را زده ام درب ولی*
*اثر از یاری ما در دلتان نیست که نیست*
*انتظارم ز شما بیشتر است از دگران*
*یک دعای فرجی بر لبتان نیست که نیست*
*اگر هم هست فقط لقلقه ای باشد و لیک*
*گریه بر غربت ما در شبتان نیست که نیست*
*به کجا روی ز سویم بکشیدید افسوس*
*یک نفر مرد عمل در صفتان نیست که نیست*
*تا دعایی ز برایم نکنید از ته قلب*
*صبح امید و ظهور در کفتان نیست که نیست*


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 5 دی 1395نظر دهید »

 

مخترع دين و توبه

امام صادق عليه السلام فرمود مردي در زمانهاي گذشته زندگي مي كرد و مي خواست دنيا را از راه حلال بدست آورد ، و ثروتي فراهم نمايد كه نتوانست .
از راه حرام كوشش كرد تا مالي بدست آورد نتوانست .

شيطان برايش مجسم و آشكار شد و گفت : از حلال و حرام نتوانستي مالي پيدا كني ، مي خواهي من راهي به تو بياموزم كه اگر عمل كني به ثروت سرشاري برسي و عده اي هم پيرو پيدا كني ؟

گفت : آري مايلم . شيطان گفت : از نزد خودت ديني اختراع كن و مردم را به آن دعوت نما . او كيشي اختراع كرد و مردم گردش را گرفته و به مال زيادي دست يافت .
روزي متوجه شد كار ناشايستي كرده و مردمي را گمراه نموده است ؛ تصميم گرفت به پيروانش بگويد كه گفته ها و دستوراتم باطل و اساسي نداشته است .
هر چه گفت : آنها قبول نكردند و گفتند : حرفهاي گذشته ات حق بوده است و اكنون خودت در دينت شك كرده اي ؟ !
چون اين جواب را شنيد غل و زنجيري تهيه نمود و به گردن خود آويخت و مي گفت : اين زنجيرها را باز نمي كنم تا خداي توبه مرا قبول كند .

خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله آن زمان وحي نمود كه به او بگويد : قسم به عزتم اگر آنقدر مرا بخواني و ناله كني كه بند بندت از هم جدا شود دعايت را مستجاب نمي كنم ، مگر كساني كه به مذهب تو مرده اند و آنها را گمراه كرده بودي به حقيقت كار خود اطلاع دهي و از كيش تو برگردند .

نکته: توبه یعنی جبران.

پند تاریخ ج4 ص 251، بحار ج2 ص 277

 


موضوعات: اخبار
   شنبه 4 دی 1395نظر دهید »

شعری زیبا در وصف ورود حضرت معصومه به قم:

چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود

با یک سلام صبح من آغاز می‌شود

پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو

وقتی که لحظه لحظه پرواز می‌شود

قفل دلم شکسته کنار در حرم

از مرقدت دری به جنان باز می‌شود

فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه

اینجا دل شکسته سبب ساز می‌شود

کو چشم روشنی که ببیند در این حرم

هر روز چند مرتبه اعجاز می‌شود

اعجاز توست اینکه دلم یاکریم توست

قلب تپنده حرم قم، حریم توست

اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است

از نفحه شهود و تجلی معطر است

برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)

دارالعلومِ مریم آل پیمبر(صلوات الله علیه) است

اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است

خاک در حریم تو علامه پرور است

چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست

اینجا چقدر چشمه جوشان کوثر است

تنها پناهگاه دلم صحن آینه است

وقتی دلم از آه زمانه مکدر است

هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل

دنبال قبر مخفی زهرای اطهر(سلام الله علیها) است

صحن تو غرق بوی گل یاس می شود

اینجا حضور فاطمه(سلام الله علیها) احساس می‌شود

با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه(سلام الله علیها)

اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه(سلام الله علیها)

بی اختیار پای ضریحت رسیده است

هر زائری که آمده دنبال فاطمه(سلام الله علیها)

دارد تمام مرقد تو بوی آسمان

اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه(سلام الله علیها)

فرمود آشیانه امن الهی است

صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه(سلام الله علیها)

خورشید آل فاطمه(سلام الله علیها) از راه می‌رسد

هر سال ما اگر که شود سال فاطمه(سلام الله علیها)

ای عمه امام زمان! کاش در حرم

یک صبح جمعه لایق دیدار می‌شدم

خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا

محبوبه حبیب خدا إشفعی لنا

آرامش و قرار دل ثامن الحجج(علیه السلام)

ای زینب امام رضا(علیه السلام) إشفعی لنا

عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت

ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا

در هر سحر به سوی ضریح اجابتت

می‌آورم دو دست دعا إشفعی لنا

روی سیاه و بار گناهان ما کجا

لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا

مهر و ولایتت شده حبل المتین ما

در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا

یوم الحساب تو همه امید شیعه‌ای

تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه‌ای

با حبّ تو کسی که دلش را محک زده

طعنه به پارسایی حور و ملک زده

سرشار از زلالی نور یقین شود

در مرقد منور تو قلب شک‌زده

از چشمه‌های فیض تو سیراب می‌شود

هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده

تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست

بر گنبد تو دست توسل فلک زده

شب‌های جمعه طوف حرم می‌کنم ولی

گویا کسی به زخم دل من نمک زده

دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا

قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده

امشب گره گشاست دم یا رضا رضا

در دست توست تذکره ی کربلای ما



موضوعات: اخبار
   شنبه 4 دی 1395نظر دهید »

آبروداری خدای سبحان از انسان حافظ آبروی ديگران

كسي كه آبروي ديگران را برد، «علي رئوس الاشهاد» بايد مفتضح شود. اگر كسي سعي كرد آبروريزي نكند و تا آنجا كه ممكن بود حيثيت ديگران را حفظ كرد؛ ولي خودش مشكلي داشت، در قيامت ذات اقدس الهي طرزي با او معامله مي‌كند كه احدي باخبر نيست.

اين روايت شريف در نهج‌الفصاحه در كلمات نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست که ذات پيغمبر در #معاد عرض مي‌كند كه خدايا اعمال امت مرا در حضور ديگران بررسي نكن! فقط با حضور خودم باشد! كه ديگران مثلاً خوشحال نشوند و ما شرمنده نشويم. پاسخ ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين است كه من درباره بعضي از امت تو طرزي رفتار مي‌كنم كه تو هم باخبر نباشي! نمي‌گذارم آنها پيش تو هم شرمنده بشوند

اين که در دعاي نوراني كميل هم هست که خدا نمي‌گذارد مؤمني كه آبروي ديگران را حفظ كرده حتي پيش فرشته‌ها خجل بشود: «و كنت انت الرقيب عليهم و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك سترته»؛اصلاً فرشته‌ها را فرستاده كه اعمال ما را بنويسند: ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾؛ اما همين‌ها كه مأموريتشان اين است كه كارهاي ما را بنويسند، بعضي از كارها را ذات اقدس الهي اجازه نمي‌دهد آنها ببينند: «و الشاهد لما خفي»؛ اما نه اينكه آنها اهل سهو و نسيان‌اند: «و برحتمك سترته» بلکه تو پوشاندي!

در آن روايت نوراني كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: كسي كه آبروي ديگران را حفظ كند، هتاكي نكند، مشكل ديگران را حل كند، آبروي ديگران را حفظ بكند، اگر يك وقتي پايش لغزيد، ذات اقدس الهي در قيامت طرزي با او رفتار مي‌كند كه اجازه نمي‌دهد خودِ پيغمبر او هم ببيند. اميدواريم همه ما مشمول شفاعت اهل بيت باشيم.

(تفسیر_سوره_زمر 93/09/17}

مطالب و بیانات آیت الله جوادی آملی


موضوعات: اخبار
   شنبه 4 دی 1395نظر دهید »

نابودی باطل و برپایی حق بهره مسئولان از مسئولیتشان

این پذیرفته نیست که ما [مسئولین] جهتی را انتخاب کنیم که نقطه‌ی مقابلِ جهت امیرالمؤمنین باشد. او به سمت سختگیریِ بر خود می‌رفت، حال هدف مسؤول عالیِ دولتی و حکومتی ما از قبول مسؤولیت و مأموریت، عمران و آباد کردن دنیای خود باشد؟ این نمی‌سازد و ممکن نیست و این پذیرفته نیست که مأمور عالی‌رتبه‌ی نظام جمهوری اسلامی، مثل بقیه‌ی کاسبیها، مسؤولیت خود را یک کاسبی حساب کند. مسؤولیتهای والا در نظام جمهوری اسلامی، کاسبی و سرمایه نیست که انسان برای اداره‌ی دنیای خود به دنبال آن برود. مسؤول نظام جمهوری اسلامی حق ندارد به اعیان و اشراف و پولدارها نگاه کند و زندگی خود را با آنها بسنجد؛ حق ندارد خود را با نظایر و اشباه خود در حکومتهای طاغوتی بسنجد. آری؛ در دستگاههای طاغوتی، یک وزیر، یک مدیر کل و یک رئیس، از زندگیهای آن‌چنانی برخوردارند؛ ما هم امروز بیاییم و خود را با آنها بسنجیم و بگوییم ما هم وزیر و مدیریم!؟ نه؛ در نظام اسلامی این‌گونه نیست. در نظام اسلامی، این مأموریت، طعمه نیست؛ یک مسؤولیت و یک خدمت و یک وظیفه بر گردن انسان است. امیرالمؤمنین این را تعلیم می‌دهد.
در یک جا به ابن‌عباس نوشت: «فلایکن حظّک فی ولایتک مالا تستفیده و لا غیظا تشتفیه». بهره‌ای که می‌خواهی از حکومت و استانداری خود در آن منطقه‌ای که تو را فرستاده‌ایم، ببری، این نباشد که مالی به دست آوری و یا خشمی را علیه کسی فرو بنشانی - فرضاً از قدرت، علیه فلان کس یا فلان جمع یا فلان قشری که با آنها بدیم، استفاده کنیم. چنین چیزی جایز نیست - «ولکن اماتة باطل و احیاء حقّ»؛(۱) اما حظّ تو از این حکومت باید این باشد که باطلی را نابود کنی، یا حقّی را زنده و برپا داری.
کسی خدمت امیرالمؤمنین آمد و از او پولی می‌خواست؛ حضرت فرمود: «انّ هذا المال لیس لی و لا لک»؛ این مال، نه متعلّق به من است، نه مال توست؛ این بیت‌المال متعلّق به مردم است. «و انّما هو فی‌ءٌ للمسلمین و جلب اسیافهم فان شرکتهم فی حربهم»؛ تو هم اگر در فتوحات اسلامی شرکت داشته باشی، سهم خودت را داری. «کان لک مثل حظّهم والّا فجناة ایدیهم لاتکون لغیر افواههم»؛(۲) چیزی که مردم با دسترنج خود به دست آورده‌اند، متعلق به خودشان است. این منطق امیرالمؤمنین در برخورد با چنین درخواستهایی است.۱۳۸۰/۰۹/۱۶
بیانات در خطبه‌های نماز جمعه ۲۱ رمضان‌
کارگزاران نظام, بیت‌المال مسلمین
نهج‌البلاغه
۱ )مناقب آل أبی طالب عليهم‏السلام ، ابن شهر آشوب مازندرانی ج ۱ ص ۱۰۱؛ بحار الانوار ،علامه مجلسی : ج ۴۰ ص ۳۸۰ ؛ میزان الحكمه،محمدی ری شهری : ج ۱ ص ۹۹

أما بعد فلا يكن حظك فی ولايتك ما لا تستفيده ولا غيظا تشتفيه ولكن إماتة باطل واحياء حق .
ترجمه:
ای فرزند عباس! بهره تو از حكومت نباید مالی باشد كه از آن استفاده كنی و نه خشمی كه با امر و نهی شفا یابد; بلكه باید هدف تو نابودی باطل و زنده داشتن حق باشد.
۲ ) خطبه ۲۳۲ : از سخنان آن حضرت است به عبد اللّه بن زمعه كه از شيعيان بود و در ايام حكومت آن جناب به محضرش آمد و درخواست مالى كرد
فقال ( عليه السلام ) : ‏إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَيْسَ لِي وَ لَا لَكَ وَ إِنَّمَا هُوَ فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِينَ وَ جَلْبُ أَسْيَافِهِمْ فَإِنْ شَرِكْتَهُمْ فِي حَرْبِهِمْ كَانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ وَ إِلَّا فَجَنَاةُ أَيْدِيهِمْ لَا تَكُونُ لِغَيْرِ أَفْوَاهِهِمْ .
ترجمه:
فرمود: قطعا اين مال نه از من است نه از تو، بلكه غنيمت ملّت اسلام و اندوخته ايشان و نتيجه شمشير آنان در جبهه‏هاست. اگر با آنان در جهادشان شريك بودى تو را هم نصيبى همچون آنان است، و گر نه محصول زحمت آنان براى دهان ديگران نيست.


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 1 دی 1395نظر دهید »

 

یک ثانیه از عمر دراز شب یلدا

باعث شده تا صبح به یادش بنشینیم!!!!!

ده قرن به عمر پسر فاطمه بگذشت

یک شب نشد از داغ فراقش بنشینیم!

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب العصر و الزمان

جهت سلامتی و تعجیل در فرج ولی نعمت ، صاحب و مولایمان

آقا حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنافداه)

۳ صلوات


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 1 دی 1395نظر دهید »


 

خدمت

دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می‌کرد فرصت همنشینی با دوستان قدیم هم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می‌پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادر است چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: «برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم.»
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت: «خداوندا، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او می‌بخشی، آنچه کرده‌ام مایه رضای تو نیست؟!»
ندا رسید: «آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم ولی مادرت از آنچه او می‌کند، بی‌نیاز نیست. تو خدمت بی‌نیاز می‌کنی و او خدمت نیازمند. بدین حرمت، مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم.»
کتاب فارسی اول دبستان سال ۱۳۲۴


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 28 آذر 1395نظر دهید »

بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی
در خجسته سالروز میلاد باسعادت پیامبر اکرم و امام جعفر صادق (صلوات‌الله‌علیهما) (۱)

بسم‌الله‌لرّحمن‌الرّحیم
والحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و علی صحبه المنتجبین و علی من تابعهم باحسان الی یوم الدّین.

تبریک عرض میکنم میلاد مسعود پیامبر اعظم، سرور کائنات و سیّد مخلوقات در عالم وجود، حضرت محمّد بن عبدالله و همچنین ولادت باسعادت حضرت ابی‌عبدالله الصّادق، فرزند [پیامبر] و حجّت خدا در زمین در دوران امامت. امیدواریم که خداوند به همه‌ی ما، به همه‌ی مسلمین، به همه‌ی روشن‌بینان عالَم توفیق بدهد که قدر این نعمتها را، قدر این عظمتها را بشناسیم، بفهمیم و سعی کنیم در همان صراط مستقیمی که این استوانه‌های(۲) عالم وجود به ما نشان دادند، حرکت کنیم.

اهمّیّت وجودیِ وجود مقدّس پیغمبر اعظم ‌بقدری است که خدای متعال به‌خاطر دادن این نعمت به بشر، بر او منّت میگذارد؛ لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن اَنفُسِهِم.(۳) امام سجّاد (علیه‌الصّلاةوالسّلام) در صحیفه‌ی سجّادیّه این‌جور عرض میکند به خدای متعال: اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی مَنَّ عَلَینا بِمُحَمَّدٍ نَبیِّه دونَ الاُمَمِ الماضیَة وَ القُرونِ السّالِفَة.(۴) منّت الهی برای این عطیّه‌ی بزرگ به بشریّت، تصریح قرآن و کلام ائمّه‌ی معصومین است؛ این خیلی عظمت است. «رَحمَةً لِلعٰلَمین»(۵) تعبیری است که خدای متعال برای پیغمبر بیان فرموده است، نه «لِفِرقَةٍ مِنَ البَشَر» یا «لِجَمعٍ مِنَ العالَمین»؛ نه، رَحمَةً لِلعٰلَمین؛ برای همه رحمت است. آن پیامی که او از سوی خداوند متعال آورده است، هدیه میکند به بشریّت؛ این بصیرت را، این راه را در اختیار همه‌ی آحاد بشر قرار میدهد.

البتّه هستند کسانی که صاحبان قدرتند، صاحبان زر و زورند، مایل نیستند که این سفره‌ی گسترده‌ی رحمت الهی مورد استفاده‌ی آحاد مردم قرار بگیرد؛ با قدرت آنها مخالفند؛ لذا در مقابل این حرکت الهی می‌ایستند. آن‌وقت خدای متعال میفرماید: یٰاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ المُنٰفِقین‌؛(۶) دنبال آنها مرو، مراقب باش؛ در جای دیگر میفرماید: یٰاَیُّهَا النَّبِیُّ جٰهِدِ الکُفّارَ وَ المُنٰفِقینَ وَ اغلُظ عَلَیْهِم‌؛(۷) با کفّار و با منافقین مبارزه کن. میفرماید «جاهِد»؛ نمیفرماید «قاتِل»؛ «قاتِلِ الکُفّارَ وَ المُنافِقین» [قتال] همیشه لازم نیست، امّا جهاد همیشه لازم است.

گاهی جهاد، جهاد سیاسی است، گاهی جهاد فرهنگی است، گاهی جهاد نرم است، گاهی جهاد سخت است، گاهی با سلاح است، گاهی با علم است؛ همه‌ی اینها جهاد است امّا در همه‌ی اینها باید توجّه داشت که این جهاد، علیه دشمن است، علیه دشمن بشریّت است، علیه دشمنانی است که به اتّکاء قدرت خود و زر و زور خود، وجود سنگین و مطامع(۸) خودشان را بر بشریّت تحمیل میکنند. سازش با آنها معنا ندارد؛ اِتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ المُنٰفِقین.

آیات کریمه‌ی قرآن درباره‌ی پیغمبر و درباره‌ی تعالیمی که به پیغمبر میدهد و بنای جامعه‌ی اسلامی نوپا را قدم به قدم و کلمه به کلمه به پیغمبر تعلیم میدهد، خیلی زیاد است. توصیه‌ی ما به خودمان، به جوانهایمان، به مبلّغین امور دینی، به کسانی که سررشته‌های فکر مردم دست اینها است، این است که به همه‌ی این آیات مراجعه کنند، همه‌ی این مفاهیم را در قرآن ببینند؛ یک مجموعه است، یک مجموعه‌ی کامل است. اشکال کار ما این است که ما از مجموعه‌ی کامل تعالیم الهی خطاب به پیغمبر و توصیفی که خدا از پیغمبر میکند، غفلت میکنیم. اگر این مجموعه‌ی کامل را مقابل نظر قرار بدهیم، آن‌وقت آن رفتار درست، آن صراط مستقیمی که پیغمبر بر آن قرار داشته، جلوی پای ما ظهور پیدا خواهد کرد. اِنَّکَ عَلیٰ صِراطٍ مُستَقیم؛(۹) این صراط مستقیم را باید پیدا کرد.

چون برادران و خواهران عزیز ما از کشورمان، از کشورهای دیگر، میهمانان عزیز همایش وحدت(۱۰)، سفرای محترم کشورهای اسلامی، از مذاهب مختلف اسلامی -شیعه، سنّی، از انواع نِحَل(۱۱) و شیوه‌های فکری- در این جلسه حضور دارید و بعد هم این حرفها شنیده خواهد شد، آنچه بنده لازم و مناسب میدانم در این جلسه عرض بکنم، این است که برادران عزیز، خواهران عزیز! امروز دنیای اسلام دچار محنتهای بزرگی است و راه‌حلّ ‌آن محنتها، اتّحاد اسلامی است. وحدت، هم‌افزایی، کمک به یکدیگر، از اختلافات مذهبی و فکری عبور کردن. امروز نگاه دستگاه استکبار و استعمار به دنیای اسلام، این است که سعی میکنند دنیای اسلام را هرچه بیشتر از وحدتِ خود دور کنند. این برای آنها تهدید است: یک‌ونیم میلیارد مسلمان، این‌همه کشورهای اسلامی با این‌همه منابع، این نیروی انسانی فوق‌العاده؛ اگر این [مجموعه] متّحد باشد و با وحدت به سمت اهداف اسلامی حرکت بکند، قدرتمندانْ دیگر نمیتوانند در دنیا طبل بزرگ قدرت بزنند؛ آمریکا دیگر نمیتواند اراده‌ی خود را بر کشورها و بر دولتها و بر ملّتها تحمیل کند؛ شبکه‌ی بدخیمِ خبیثِ صهیونیستی دیگر نمیتواند دولتها و قدرتهای گوناگون را در پنجه‌ی اقتدار خود بگیرد و آنها را در جهت راه خود و کار خود پیش ببرد؛ اگر مسلمانها متّحد باشند این[طور] است.

اگر مسلمانها متّحد باشند، وضع فلسطین آن‌چنان که امروز مشاهده میکنیم نخواهد بود؛ امروز وضع فلسطین، وضع سختی است؛ غزّه یک‌جور، ساحل غربی آن یک‌جور. ملّت فلسطین، امروز زیر فشار شدید روزانه است؛ میخواهند مسئله‌ی فلسطین را از اذهان دور کنند و به فراموشی بسپارند. میخواهند منطقه‌ی غرب آسیا را -شامل همین کشورهای ما- که یک منطقه‌ی فوق‌العاده حسّاس راهبردی است، [یعنی] هم از لحاظ جغرافیایی، هم از لحاظ منابع طبیعی، هم از لحاظ گذرگاه‌های آبی یک منطقه‌ی حسّاسی است، به خودشان مشغول کنند؛ مسلمان در مقابل مسلمان، عرب در مقابل عرب بِایستند و همدیگر را هدف بگیرند و یکدیگر را نابود بکنند تا ارتشهای کشورهای مسلمان، مخصوصاً ارتشهایی که در همسایگی صهیونیست‌ها قرار دارند روزبه‌‌‌‌‌‌‌روز تضعیف بشوند؛ هدف آنها این است.

امروز دو اراده در این منطقه با یکدیگر در تعارضند: یک اراده، اراده‌ی وحدت است؛ یک اراده، اراده‌ی تفرقه است. اراده‌ی وحدت، متعلّق به مؤمنین است؛ فریاد اتّحاد و اجتماع مسلمین از حنجره‌های بااخلاص بلند است و مسلمانها را دعوت میکنند به اینکه به مشترکاتشان توجّه بکنند؛ اگر این[طور] بشود و اگر این وحدت اتّفاق بیفتد، وضعی که امروز مسلمانها دارند دیگر به این شکل نخواهد بود و مسلمان عزّت پیدا خواهد کرد. امروز شما ملاحظه کنید از منتهاالیه شرق آسیا در میانمار مسلمان‌کشی هست، تا غرب آفریقا در نیجریه و امثال اینها؛ همه‌جا مسلمانها [کشته میشوند]؛ حالا یک‌جا به دست بودایی کشته میشوند، یک‌جا به‌ دست بوکوحرام و داعش و امثال اینها کشته میشوند. یک عدّه‌ای هم در این آتشها میدمند؛ شیعه‌ی انگلیسی و سنّی آمریکایی مثل هم هستند؛ همه، دولبه‌ی یک قیچی هستند؛ سعیشان این است که مسلمانها را به جان هم بیندازند؛ این پیام اراده‌ی تفرقه است که اراده‌ی شیطانی است؛ امّا پیام وحدت این است که اینها از این اختلافات عبور بکنند، در کنار هم قرار بگیرند، با هم کار کنند.

[اگر] شما امروز نگاه کنید به اظهاراتی که از مستکبرین و متصرّفین فضاهای حیاتی ملّتها سر میزند، می‌بینید که دعوت به تفرقه است؛ از قدیم، به سیاست انگلیسی‌ها گفته میشد سیاستِ تفرقه بینداز و آقایی کن؛ فَرِّق تَسُد، آقایی کن به برکت تفرقه انداختن؛ آن‌‌و‌قتی که انگلیس قدرتی داشت، این سیاست آنها بود؛ امروز هم این سیاست را قدرتمندان امروز مادّی دنیا دارند؛ چه آمریکا، چه اخیراً باز انگلیس. انگلیس‌ها در منطقه‌ی ما همیشه منبع شر بودند، همیشه منبع نکبت برای ملّتها بودند؛ ضربه‌هایی که اینها به حیات ملّتها در این منطقه زدند، شاید در کمتر نقطه‌ای در دنیا از سوی یک قدرتی نظیر داشته باشد. در شبه قارّه‌ی هند -که امروز هند و بنگلادش و پاکستان است- آن‌جور ضربه زدند، آن‌جور مردم را فشار دادند؛ در افغانستان یک‌جور، در ایران یک‌جور، در منطقه‌ی عراق یک‌جور؛ بالاخره در فلسطین هم که آن حرکت مشئوم(۱۲) و خباثت‌آلود را انجام دادند و مسلمانها را و در واقع یک ملّت را آواره کردند و از خانه‌ی خودش دور کردند؛ یک کشور تاریخی ثبت‌شده‌ی از چند هزار سال پیش -به نام فلسطین- با سیاست انگلیسی‌ها از بین رفت. در این منطقه از دو قرن پیش به این طرف -دو قرن و اندکی، از حدود ۱۸۰۰ [میلادی] به این طرف- هرچه از انگلیس‌ها سر زده است، شرّ و فساد و تهدید بوده؛ آن‌وقت این مسئول انگلیسی(۱۳) می‌آید اینجا و میگوید ایران تهدید منطقه است؛ ایران تهدید منطقه است؟ این خیلی بی‌شرمی میخواهد که کسانی که خودشان در طول زمان، تهدید و خطر و نکبت برای منطقه بوده‌اند، بیایند کشور مظلوم و عزیز ما را متّهم کنند؛ اینها این‌جوری‌ هستند.

از وقتی در این منطقه نشانه‌های بیداری اسلامی دیده شد، فعّالیّتهای ایجاد تفرقه بیشتر شد؛ اینها تفرقه را یک وسیله‌ای میدانستند برای اینکه بر ملّتها مسلّط بشوند. از زمانی که احساس شد در این منطقه حرفهای نو، افکار اسلامی نو، ایستادگی ملّتها، زنده شدن و سرپا شدن ملّتها دارد وجود پیدا میکند، حرکت تفرقه‌آمیز دشمنان بیشتر شد؛ وقتی‌که نظام اسلامی در ایران سرپا آمد، که پرچم اسلام را برافراشته کرد، قرآن را سرِ دست گرفت و با افتخار گفت که ما به اسلام عمل میکنیم و قدرت و سیاست و امکانات و ارتش و نیروی مسلّح و همه چیز را با خود همراه داشت و از آنها استفاده کرد و روزبه‌روز آنها را تقویّت کرد، این حرکت تفرقه‌آمیز بیشتر شده است. این حرکت تفرقه‌آمیز را تشدید کردند برای مقابله‌ی با این قیام اسلامی و با این عزّت اسلامی. اسلام برای آنها مایه‌ی خطر بود وقتی بیداری به ملّت مسلمان داد؛ امّا آن اسلامی که دولت ندارد، ارتش ندارد، دستگاه سیاسی ندارد، اموال ندارد، یک ملّت بزرگ و مجاهد ندارد، فرق میکند با آن اسلامی که همه‌ی اینها را دارد. جمهوری اسلامی سرزمین وسیع، ملّت مجاهد، مردم جوان، پرانگیزه، مؤمن، معادن سرشار، استعداد برتر از متوسّط دنیا و حرکت به سمت علم و پیشرفت [دارد]. البتّه چنین ایرانی برای آنها مایه‌ی خطر است؛ [چون] الگو درست میشود در مقابل ملّتهای مسلمان؛ با این دشمنند. اگر ادّعای نرمش هم یک‌ وقتی بکنند، دروغ است؛ باطن کارشان خشونت است. باید اینها را فهمید، باید اینها را شناخت؛ برای مواجهه‌ی با این دشمن -دشمنی که نه اخلاق دارد، نه دین دارد، نه انصاف دارد؛ ظاهر را آراسته میکند، [امّا] در باطن، یک وحشیِ به‌تمام‌معنا است- ملّتها باید آماده باشند.

به نظر ما مهم‌ترین آمادگی امروز، عبارت است از اتّحاد بین مسلمین. برحذر باشند مسلمانها از ایجاد اختلاف؛ فرقی نمیکند، همه‌ی فِرَق، شیعه و سنّی ندارد. همه‌ی فِرَق اسلامی باید سعی کنند در اینکه اختلافات فکری خودشان را در زیر مشترکات فراوانی که وجود دارد، مورد اغماض قرار بدهند و از آن اغماض کنند. وجود مقدّس پیامبر اعظم، نقطه‌ی کانونیِ توجّه محبّتها و علائق آحاد ملّتهای مسلمان است. همه عشق می‌ورزند به پیغمبر؛ این نقطه‌ی کانونی است، این نقطه‌ی اصلی است. قرآن محلّ توجّه و اعتقاد همه‌ی مسلمانان است؛ کعبه‌ی شریف همین‌جور؛ چقدر مشترکات بین مسلمانها زیاد است! این مشترکات را مورد توجّه قرار بدهند؛ عوامل دشمنان را، عوامل استکبار را در منطقه بشناسند. متأسّفانه آن دشمنِ صریح، می‌آید میگوید «شماها با هم دشمنید، این کشور تهدید شما است»، یعنی شما دشمن آنها هستید، آنها هم دشمن شما هستند! او دشمن است که این حرف را میزند، خب واضح است؛ آنهایی که می‌شنوند حرف او را -[آنها] که در ظاهرِ اسلامی و با نام اسلامی دارند زندگی میکنند و حکومت میکنند- چرا باید از او قبول کنند؟ چرا باید حرف او را تصدیق کنند؟ چرا باید ممشای بعضی از دولتهای منطقه، متأسّفانه ممشای پیروی از دشمنان صریح اسلام و دشمنان صریح امّت اسلامی باشد؟

آنچه من به ملّت خودمان عرض میکنم -به ملّت عزیز ایران که واقعاً در این سالهای پس از تشکیل نظام جمهوری اسلامی و همچنین سالهای مبارزاتی که منتهی به تشکیل نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی شد، امتحان خوبی داده- این است که این راه را که راه امام بزرگوار ما است و راه انقلاب ما است، رها نکنید؛ این راه را دنبال کنید. عزّت دنیا و عزّت در ملأ اعلیٰ به این وابسته است که این راه را برویم: راه تمسّک به قرآن و عترت، راه تمسّک به احکام الهی، راه ایستادن در مقابل دشمنان، راه ملاحظه نکردن در اظهار حقیقت و دفاع کردن از حقیقت؛ این آن راهی است که اگر ملّت ما دنبال بکند -که بحمدالله تا امروز این را دنبال کرده‌اند، دنبال سرِ مسئولین کشور حرکت کرده‌اند و این راه پرافتخار را دنبال کرده‌اند- اگر این راه ادامه پیدا بکند و این مبارزه ادامه پیدا بکند، دنیا و آخرت این ملّت تأمین خواهد شد و مسلمانان دیگرِ دنیا هم میتوانند منتفع بشوند. ما همه‌ی دولتهای مسلمان و کشورهای مسلمان را به هم‌افزایی و به کمک یکدیگر دعوت میکنیم و این دعوتی است که به سود همه است.

امیدواریم خداوند متعال خیر و برکت و رحمت خود را بر همه‌ی آحاد امّت اسلامی و بر همه‌ی کشورهای اسلامی و بر همه‌ی ملّتهای اسلامی نازل فرماید و شرّ دشمنان را ان‌شاءالله از این منطقه کم کند.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته

۱) در ابتدای این دیدار، حجّت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی (رئیس‌جمهور) مطالبی بیان کرد.
۲) ستونها
۳) سوره‌ی آل عمران، بخشی از آیه‌ی ۱۶۴؛ «به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت …»
۴) صحیفه‌ی سجّادیّه، دعای دوّم
۵) سوره‌ی انبیاء، بخشی از آیه‌ی ۱۰۷
۶) سوره‌ی احزاب، بخشی از آیه‌ی ۱؛ «ای پیامبر، از خدا پروا بدار و کافران و منافقان را فرمان مبر…»
۷) سوره‌ی توبه، بخشی از آیه‌ی ۷۳
۸) خواسته‌ها
۹) سوره‌ی زخرف، بخشی از آیه‌ی ۴۳؛ «… تو بر راهی راست قرار داری.»
۱۰) سی‌امین کنفرانس وحدت اسلامی از تاریخ ۱۳۹۵/۹/۲۵ به مدت سه روز در تهران برگزار گردید.
۱۱) مذهب، فرقه
۱۲) نامیمون، شوم
۱۳)اشاره به اظهارات ترزا مِی (نخست‌وزیر انگلیس) در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس در بحرین.


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 28 آذر 1395نظر دهید »

وحدت و نظام تربیت نبوی

وحدت مسلمانان جهان از ضروری ترین مسایل روز جوامع اسلامی است و همه باید بر محوری جامع و فراگیر كه تمامی مذاهب و اندیشه های دینی، آن را قبول داشته باشند، گردهم آمده، یكپارچه و هماهنگ حركت نمایند.
به نظر می رسد، وجود مقدس پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) مناسب ترین محور وحدت مسلمانان است؛ زیرا همه مسلمانان ایشان را قبول دارند و آن حضرت را به عنوان بنیانگذار نهضت اسلامی شناخته و از رهنمودهای او پیروی می كنند. سیره پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، بخصوص سیره تربیتی ایشان كه در قالب مبانی، اهداف و اصول تربیت نبوی قابل تبیین و ارایه می باشد، نقش عمده ای در وحدت جامعه اسلامی داشته و دارد، زیرا مهم ترین هدف پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، تعلیم و تربیت انسانها بوده و در این زمینه فعالیتهای فراوانی انجام داده است.
نوشتار حاضر درصدد است تا ضمن بررسی تعلیم و تربیت نبوی، نظام تربیتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان محور وحدت مسلمانان مطرح و همگان را به پیروی از تعالیم الهی آن حضرت دعوت نماید؛ زیرا شخصیت علمی و تربیتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان برترین الگوی زندگی، فرازمان است و به عصر خاصی اختصاص ندارد، چنانكه وجود آن حضرت در گذشته اسوه حسنه بود، اینك نیز برای همه بشریت الگویی نیكوست و پیروی از اهل بیت و اصحاب آن بزرگوار، مایه وحدت، عزت، عظمت و سربلندی مسلمانان می باشد.

● مفهوم تربیت

واژه «تربیت» به معنای رشد، نمو، زیاد شدن و افزایش یافتن و اصلاح چیزی آمده است: تربیت، یعنی پرورش دادن استعدادهای مادی و معنوی و هدایت آن به سوی كمالاتی كه خداوند در وجود آدمی قرار داده است. نظر به آیات قرآن و یافته های اندیشمندان اسلامی، می توان گفت، تربیت عبارت است از: فرایند فراهم ساختن زمینه رشد همه جانبه متربی، به نحوی كه خود وی با اراده و اختیار خویش در مسیر تكامل مادی و معنوی گام بردارد و به هدف نهایی كه همان تقرب به خداست، نایل شود.
تربیت بدین معنا، می تواند به صورت مستقیم و غیرمستقیم به شیوه های مختلف اجرا شود كه روش آن، عمدتاً براساس اهداف، امكانات و ابزار موجود تعیین می گردد.
هر مكتب تربیتی دست كم چند مفهوم اصلی و كلیدی را فراروی خود دارد كه باید آنها را مورد توجه خویش قرار دهد. این مفاهیم عبارتند از: مبنا، هدف، اصل و روش. ارتباط این مفاهیم با یكدیگر و نحوه انتزاع آنها و چگونگی كاربرد هر كدام در تعلیم و تربیت انسان، از مهمترین مباحث مكاتب تربیتی است. از این رو، در این جا لازم است به این مباحث بپردازیم و آنها را از باب تطبیق مفهوم بر مصداق در اندیشه و سیره پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) جست و جو كنیم.

● مبانی تربیت نبوی

مبنا در حقیقت عبارت است از همان هست ها و واقعیتهایی كه در حوزه های مختلف علمی و غیرعلمی وجود دارند و پایه و اساس مسایل مربوط به آن حوزه قرار می گیرند.
در حوزه تعلیم و تربیت نیز همین مفهوم از مبنا منظور است و بر این اساس، آن اندیشه های بنیادین و كلی و ثابت انسان نسبت به آموزش و پرورش، مبانی تعلیمی و تربیتی او را تشكیل می دهد. اما در این جا به مهمترین مبانی دینی تعلیم و تربیت، بویژه از منظر قرآن كریم می پردازیم كه اساس فعالیتهای پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را تشكیل می دهد؛ چون تعلیمات آن حضرت همه بر محوریت وحی الهی انجام گرفته كه اینك در قالب قرآن مجید تبلور یافته و در اختیار ما قرار دارد و می توانیم به خوبی از آن بهره ببریم.

۱) فطرت انسانی

نخستین مبنای تعلیماتی اسلام كه در متون دینی فراوان بر آن تأكید شده، فطرت انسانی است.
از منظر پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همه انسانها با فطرت الهی به دنیا می آیند و اگر آن فطرت اولیه دستخوش دگرگونی و آلودگی نگردد، در شناخت راه و هدف كه همان سیر الی ا… و بازگشت به حق تعالی است، به تنهایی كافی است. چنانكه آن حضرت می فرماید: «هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا می آید، ولی پدر و مادر هستند كه او را به كیش یهودیت، نصرانیت و مجوسیت می كشانند.» تعلیم و تربیت نادرست فطرت انسانی را مكدر می سازد و جلو رشد و ترقی آن را گرفته، متربی را به آن مسیری سوق می دهد كه خود در برابر او قرار داده است. بنابراین، مقصود از فطرت در این جا همان سرشت دست نخورده و اولیه ای است كه یا تربیت سوء به آن راه نیافته و یا این كه تربیت همسویی با آن در حركت است.
تعالیم اسلام و قرآن همه براساس فطریات بشر نهاده شده و با آنچه اقتضای فطری و طبیعی انسان است، كاملاً انطباق دارند. هیچ حكم و دستوری در اسلام وجود ندارد كه برخلاف خواست فطرت انسانی باشد.
از ابتدایی ترین احكام اسلامی، یعنی طهارت و نجاست تا حدود و دیات همه با اقتضای فطری انسان هماهنگی كامل داشته و ذره ای از آن انحراف ندارند. از این رو است كه قرآن كریم به عنوان برنامه تعلیمی و تربیتی پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از مردم می خواهد به فطرت خود مراجعه كنند و براساس آن، حق را بپذیرند؛ یعنی خود را بی قید و شرط آماده پذیرش حق و حقیقت نموده و به دور از وسوسه های شیطانی حق را در قول و عمل قبول نمایند.
قرآن مجید خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار كن. فطرتی كه خداوند انسانها را بر آن آفریده ]و هیچ [دگرگونی در «آفرینش الهی نیست، این است آیین استوار». طبق این آیه كریمه، دین اسلام بر فطرت انسانی استوار گشته و با وضعی كه عالم هستی منطبق بر آن است، هیچ اختلاف و اصطكاكی ندارد. یعنی خداوند هر چیزی را برای رسیدن به كمال خاص او مجهز نموده و راه نیل به آن هدف را نیز برایش معرفی كرده است.

۲) توحید

مبنای دوم در تعلیم و تربیت نبوی، توحید و یگانه پرستی است كه از آغاز خلقت تاكنون محور فعالیتهای همه انبیا بوده است. توحید از مبانی مهم تعلیماتی پیامبران بوده و تمامی آن بزرگواران در طول تاریخ مردم را به كارهایی همانند عبادت خدای سبحان دعوت می كردند كه با وحدانیت حق تعالی سازگار بودند.
قرآن كریم نیز از این برنامه عمومی انبیا خبر می دهد: «ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر این كه به او وحی كردیم كه معبودی جز من نیست، پس تنها مرا پرستش كنید.» آیه كریمه بیانگر آن است كه تمامی پیامبران از آدم تا خاتم مأموریت داشتند تا كلمه توحید را ترویج و مردم را به یكتاپرستی دعوت نموده، جامعه را براساس آن پرورش دهند. در جای دیگر می فرماید: «معبود شما یگانه ای است كه جز او معبودی نیست، معبودی مهربان و بخشنده.»
اندیشه توحید با ندای فطری انسان نیز كاملاً سازگاری دارد و خداوند مردم را به دینی می خواند كه با آفرینش و سرشت آنان كاملاً مطابقت دارد. از این جاست كه دین حق در طول تاریخ یكی بوده، یعنی اسلام و همه انبیا، امتهای خود را به آن دعوت می كردند.
پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همواره مردم را به توحید و خداپرستی دعوت كرد و از آنان می خواست كه از شرك و بت پرستی فاصله بگیرند و به خدای یگانه ایمان آورند و تسلیم محض او باشند. آن حضرت در روزهای نخست دعوتشان می فرمود: «مردم، كلمه توحید را بگویید، رستگار می شوید.» یعنی اندیشه های باطل شرك و بت پرستی را از اذهان خود بیرون ریخته، اندیشه توحید و یگانه پرستی را جایگزین سازید.

۳ ) هدف مندی جهان و انسان

نظام هستی براساس طرح معینی پدید آمده كه طراح آن، نه بشر و نه هیچ موجود دیگر، بلكه وجود لایزال و كمال مطلق، یعنی خدای متعال است كه تنها او آفریدگار جهان هستی و پدیدآورنده نظام آفرینش می باشد.
طبیعی است، طرحی به این دقت و ظرافت و طراحی با آن قدرت و حكمت، كاری بیهوده و بدون هدف انجام نمی دهد، بلكه صدور هر كار عبث و بی فایده ای از او محال است.
خداوند می فرماید: «در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و می گویند) پروردگارا! این را بیهوده نیافریده ای.»
در هر موجود كوچك این عالم، هدفی است و چگونه كل نظام عالم بدون هدف باشد! انسانهای اندیشمند با دقت در تك تك مخلوقات به این نتیجه رهنمون می شوند و این ندا را سر می دهند كه: خداوندا! این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدی و تو از كار عبث و بیهوده منزه هستی. چنان كه خداوند می فرماید: «ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست را بیهوده نیافریدیم.»
اگر به آیات انفسی و آفاقی توجه كنیم، هدفمندی نظام هستی و انسان برای ما روشن می شود و نیاز به بحث ندارد و همین هدفمندی مبنای تعلیم و تربیت پیامبر خداست كه براساس آن غایت عالی به پرورش انسان پرداخت و تعلیمات اسلامی را عرضه داشت. اصول و روشهای تعلیم و تربیت آن حضرت همه مبتنی بر همین هدفمند بودن جهان و انسان است.

۴)جاودانگی انسان

انسان از منظر اسلام دارای دو بعد جسمی و روحی است كه حقیقت او را همان جنبه روحانی وی تشكیل می دهد. قرآن كریم در باب تبیین خلقت بشر این مطلب را به خوبی مطرح و دوگانگی وجود انسان را بیان داشته است. خداوند خطاب به ملائكه ها می فرماید: «هنگامی كه آن (جسم انسان) را نظم بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید.»
تعلیم و تربیت نبوی مبتنی بر رشد فراگیر و همه جانبه انسان است، اعم از جنبه مادی و معنوی و سایر ابعاد وجودی وی. همان گونه كه اسلام بر رشد جسمی اهتمام می ورزد و برای پرورش آن دستورالعمل داده، بر رشد روحی وی نیز اهمیت می دهد، زیرا از این نظر، جسم به منزله مركب است برای روح و روح در قالب همین عنصر مادی بدن، رشد و تعالی پیدا می كند.
آنچه در باب مبانی تعلیماتی پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفته شد، این نكته را نمایان می سازد كه تعلیم و تربیت نبوی بیشتر بر چهار مبنای دینی و اسلامی استوار است و آنها عبارتند از: فطرت انسانی، توحید، هدفمندی نظام هستی و جاودانگی انسان. مبانی یاد شده مورد قبول همه مسلمانان است و می تواند محور اتحاد آنان قرار گیرد.
خداوند در باب تربیت، دستورات مهمی به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داده و او را مأمور پرورش روحانی و معنوی مردم می سازد. هدف اصلی بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، تزكیه و پرورش انسان است كه او باید براساس آموزه های دین اسلام و آنچه در قرآن آمده، مردم را تربیت كند. در آیات متعدد قرآن، به این مأموریت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) صریحاً اشاره شده است. چنانكه واژه «یزكیهم» به عنوان تربیت روحی و معنوی مردم، مهمترین وظیفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده شده و مكرر بدان تأكید شده است.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر به تعلیم و تربیت اهمیت می داد كه آموزش خواندن و نوشتن را جزو فدیه اسیران قرار داد.

● اهداف تربیت نبوی

در این بخش به اهداف تعلیم و تربیت پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می پردازیم و اینكه آن حضرت چه اهدافی را در نظر داشتند و برای رسیدن به آن اهداف چه فعالیتهایی را انجام دادند.

۱)تعلیم و تربیت

مهمترین هدف از بعثت انبیا، هدایت افراد انسان به سوی خدای تعالی است كه این امر با تعلیم و تربیت امكان پذیر خواهد بود؛ همه احكام و دستورات شرعی مربوط به تعلیم و تربیت و هدف از آن پرورش انسان و سوق دادن او به سمت كمالات انسانی و معنوی است كه پیامبران به عنوان مجریان این برنامه مأمور اجرای آن شده اند.

۲)تزكیه نفوس

دیگر از اهداف تربیتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، تزكیه نفوس انسانهاست كه در قرآن كریم مكرر به آن تأكید و به عنوان هدف بعثت انبیا معرفی شده است، چنانكه قرآن كریم می فرماید: «اوست آن خدایی كه در میان مردم درس نخوانده پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنها را تزكیه كند.»
تربیت مردم و تزكیه نفوس از رذایل اخلاقی و كج رویهای رفتاری عمده، وظیفه پیامبران بوده و آنان نیز تا آن جا كه برایشان میسر بود، ضمن استفاده از روشهای مؤثر در تعلیم و تربیت، به تحقق آن همت گماشتند.پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان آخرین فرستاده خدا، مأموریت یافت تا بنای مكارم اخلاق را كه پیشینیان پایه گذاری كرده بودند تكمیل كند و با تزكیه نفوس انسانها، جامعه بشری را به سوی كمالات روحی و معنوی خود سوق دهد. چنانكه خود آن حضرت فرمود: «من از طرف خداوند برانگیخته شده ام تا مكارم اخلاق را تكمیل نمایم.» زیرا آدمی در پرتو مكارم اخلاق است كه از قید خودخواهی و خودمداری رهایی یافته، بر غرایز حیوانی و تمایلات نفسانی چیره می شود.پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) زحمات طاقت فرسایی را در جهت تحقق این هدف مهم متحمل گشت و در نتیجه شاگردان ممتازی را تربیت نمود و به جامعه انسانی تحویل داد.

۳)برقراری قسط و عدل در جامعه

منظور از عدالت در این جا كه به عنوان هدف تربیت پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) محل بحث است، عدالت اجتماعی است. همان گونه كه در قرآن كریم هدف رسالت و نبوت پیامبران ذكر شده است: «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها كتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل كردیم تا مردم، قیام به عدالت كنند.»
پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به نوبه خود، قرآن كریم و معجزات متعدد را برای اقامه عدل در جهان آورد و توانست نظامی براساس قسط و عدل در مدینه مستقر سازد. به هر صورت، برقراری عدالت در جامعه از اهداف مهم تربیت نبوی بوده كه در جهت برپایی آن تلاش فراوان نموده است.

۴)تقرب به خدا

انسان براساس اراده و اختیار خود تصمیم می گیرد و مسیری را بر می گزیند كه یا او را به مقام قرب الی ا… می رساند و یا از خدا دور می سازد. خداوند در همین زمینه می فرماید: «ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاكر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.» بنابراین، عنصر اختیار در تعیین راه و رسم زندگی و رسیدن به هدف نهایی، یعنی قرب به خدا نقش بسزا دارد.
البته، راه تقرب به خدا منحصر به عبادت نیست، بلكه راههای جزیی دیگری نیز وجود دارند كه یا به عبادت منتهی می شوند و یا همسو با روش عبادت، انسان را به هدف می رسانند انفاق در راه خدا، خدمت به مردم، دستگیری از مستضعفین و نظایر آن، شیوه هایی است كه آدمی را به كمال می رسانند و كمال حقیقی انسان همان تقرب به خداست. بنابراین، قرب الی ا… به عنوان عالی ترین هدف در مكتب تعلیماتی پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح بود كه این هدف هماهنگ با فطرت، توحید، هدفمندی جهان و انسان و جاودانگی آدمی است. تمام فعالیتهای تربیتی، سیاسی - اجتماعی پیامبر به همین منظور انجام می گرفت و یاران آن حضرت نیز راه ایشان را ادامه دادند.

● اصول تعلیم و تربیت نبوی

در این جا به مهمترین اصول تعلیم و تربیت پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) كه از سیره آموزشی و تربیتی آن حضرت است اشاره می كنیم:

۱ ) اصل هماهنگی تربیت و فطرت انسانی

با توجه به مبانی تعلیماتی كه پیش از این گفته شد، در این روش، شكوفاسازی و پرورش استعدادهای درونی و فطری متربیان مدنظر است. به كارگیری این روش مستلزم این است كه برنامه ریزیهای تربیتی به گونه ای باید هدایت شود كه به تحقق این مهم بینجامد.

۲ ) اصل توحید محوری

دومین اصلی كه از مبانی تعالیم انبیا به روشنی قابل دستیابی است، اصل توحید محوری و یگانه پرستی است كه همواره اساس دعوت پیامبران بوده است. اگر به دعوتها و تعلیمات ایشان نگاه كنیم، به این نكته اذعان خواهیم كرد كه از آدم تا خاتم همه آنان، مردم را به یگانه پرستی فرامی خوانده اند.
پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان آخرین فرستاده خدا، مانند انبیای سلف، توحید را مبنای تعلیم و تربیت خویش قرار داد و بر این اساس تبلیغ دین كرد.تمام فعالیتهای پیامبر، به ویژه اساس تعلیم و تربیت آن حضرت بر محور اصل توحید استوار بود.

۳ ) اصل آخرت گرایی

اصل آخرت گرایی به معنای دست كشیدن از دنیا نیست، بلكه منظور از آن بهره گیری درست از مادیات دنیا است كه نحوه استفاده از آن زمینه ساز زندگی آخرت خواهد بود زیرا زندگی دنیا از نظر اسلام نه تنها تضادی با حیات اخروی ندارد، بلكه مقدمه حیات اخروی است و بدون عبور از آن، رسیدن به آخرت غیرممكن است.رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «دنیا كشتزار جهان آخرت است». هیچ كس نمی تواند در آخرت محصول خوبی برداشت كند، مگر این كه در دنیا بذر خوب پاشیده باشد.

۴ ) اصل كرامت انسانی

كرامت به معنای شرافت، اصالت، بزرگ منشی و نیك سیرتی است كه حاصل بهره مندی فطری و ذاتی یك موجود می باشد. خداوند آدمی را از بهره مندیهای درونی ویژه ای، چون عقل و اراده و اختیار برخوردار ساخته كه موجب كرامت او شده است. این كرامت به اصل انسان بودن انسان بازمی گردد و اختصاص به گروه معینی از آدمیان ندارد. ازاین رو، آدمیان همه از یك گوهرند و همه شریفند و از این حیث هیچ كس بر دیگری فضیلتی ندارد.
تكریم و تعزیر متربی از اساسی ترین اصول تربیت است؛ زیرا اساس تربیت بر كرامت و عزت مندی است.پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «مبادا فردی از مسلمانان را كوچك شمرده و تحقیر نمایید؛ زیرا كوچك آنان هم در نزد خدا بزرگ است».

۵ ) اصل توجه به تفاوت های فردی

تفاوتهای فردی ناشی از سرشت و فطرت انسانی است كه نظام توحیدی و جاودانگی انسان هم موافق و مقتضی آن می باشند؛ زیرا براساس اندیشه توحیدی، جهان هستی با یك سلسله نظامات و قوانین ذاتی و لایتغیر اداره می شود و به موجب آن هر شئ و هر پدیده، مقام و مرتبه و موقع خاصی دارد، به نحوی كه تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد.
تفاوتهای فردی به عنوان یك اصل در تعلیم و تربیت همه انبیا وجود داشته و براساس آن مشی می كردند. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «ما جماعت انبیا مأمور شدیم كه با مردم بر میزان عقل شان سخن بگوییم.» تردیدی وجود ندارد كه افراد جامعه از نظر فكر و اندیشه و قوه تفكر یكسان نبوده و نیستند و دو فردی را نمی توان یافت كه از تمام جهات با هم برابر باشند؛ بلكه قدرت درك و فهم انسانها با هم متفاوتند.
از آن جا كه توان یادگیری و برداشت هر فرد نسبت به فرد دیگر به میزان زیادی تفاوت دارد، انبیا از جانب خداوند مأموریت یافتند كه براساس قدرت فهم مردم با آنان سخن بگویند و آنها را تبلیغ كنند. زیرا عمده فلسفه بعثت پیامبران، اتمام حجت بر مردم است و این امر تمام نمی شود، مگر این كه هر كس را به اندازه قدرت دركشان با معارف الهی آشنا سازند.

● حاصل سخن

از مجموع آن چه گفته شد، روشن گردید نظام تعلیم و تربیت پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین و مناسب ترین زمینه وحدت مسلمانان جهان است، چون مورد قبول همه امت اسلامی است و هر كس به خدا و قرآن عقیده داشته باشد، تعالیم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را باور داشته و بر آن پایبند است. اگر اندیشمندان مسلمان به نظام تربیتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل كنند، همه اختلافهای مذهبی و گروهی برطرف و اتحاد واقعی در میان امت اسلامی حاكم می گردد.
آن چه در نظام تربیتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) مهم است، ضمن عمل به دستورالعمل های تربیتی آن بزرگوار، ترویج و تبلیغ آموزه های نبوی است. اگر عالمان و مبلغان مسلمان همه خود به تعالیم پیامبر عمل نموده، آن را به دیگران، به ویژه نسل جوان، منتقل سازند و آنان را با فرهنگ ناب اسلامی آشنا نمایند، در اندك زمانی ریشه تفرقه و نفاق از جوامع مسلمان برچیده خواهد شد. به هر صورت وظیفه عالمان و اندیشمندان مسلمان در شرایط كنونی بسیار حساس و سرنوشت ساز است و باید به وظایف خود توجه نموده و بدان عمل نمایند.
مهمترین مسؤولیت آنان دعوت مردم به اتحاد و هماهنگی براساس تعالیم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و نادیده گرفتن عوامل اختلاف و تفرقه امت اسلامی است. اگر علمای شیعه و سنی در كشورهای اسلامی به سوی وحدت واقعی حركت كنند، مناسب ترین روش و راهكار، شناخت نظام تربیتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) و عمل و ترویج معارف نبوی در میان جوامع مسلمان و بخصوص نسل جوان است كه در كمترین زمان ممكن، نتیجه مطلوبی خواهد داشت.

نويسنده:محمد احسانی

منبع: روزنامه قدس

 


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 25 آذر 1395نظر دهید »

همكاری هاى علمى شیعه و سنى
جمعى از فضلا در محضر حضرت آیت الله سبحانى(دامت برکاته) حضور داشتند، سخن از وحدت اسلامى به میان آمد، و نظرهاى موافق و مخالف مطرح شد.هنگامى كه سخن حاضران به پایان رسید ایشان زمام سخن را به دست گرفتند و با قضاوت خاص میان موافق و مخالف چنین گفتند:
اصولا باید «وحدت‏» اسلامى به صورت منطقى تحدید و تفسیر شود تا موضوع تعریف منطقى نداشته باشد نمى‏توان درباره‏ى آن نفیا و اثباتا داورى نمود.
متاسفانه منادیان وحدت یا مخالفان آن كمتر به این موضوع پرداخته‏اند و غالبا پیامدهاى خوب و بد آن را مطرح مى‏كنند بدون این كه روشن كنند این پیامد از آن كدام تفسیر از وحدت است.
حضرت آیت الله سبحانى افزودند: در سالهاى 1327ه. ش مرحوم میرزا محمد تقى قمى كه از پایه‏گذاران «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة‏» قاهره بود، در مدرسه‏ى فیضیه پیرامون تقریب سخن گفت، و حقا كه او موضوع را به صورت واضح بیان كرد. حاصل گفتار او این بود كه تقریب و یا وحدت دو معنا دارد:
1.تمام فرق اسلامى را در یكدیگر ذوب كنیم و از همگان فرقه واحدى بسازیم و به عبارت روشنتر: شیعه را سنى و یا سنى را شیعه كنیم تا اختلاف از بین برود و وحدت تحقق پذیرد.
مسلما این تفسیر مورد نظر اعضاى دارالتقریب نبوده و در این اعصار این نظریه امكان پذیر نیست، زیرا علاقه و دلبستگى پیروان هر یك از دو گروه به مختصات و ویژگى‏هاى خود، آن چنان محكم و استوار است كه حتى با نبرد خونین نمى‏توان جریان را یك طرفه ساخت تا چه رسد در پرتو مذاكره و گفتگو.
2.هر دو گروه مشتركات فراوانى در عقاید و احكام و اخلاق دارند، مشتركاتى كه آنها را به صورت ملت واحدى در آورده، و در این 14 قرن تحت پوشش اسلام زندگى كرده‏اند،و در عین حال هر دو گروه داراى ویژگى‏هایى در عقاید و احكام مى‏باشند.
منادیان تقریب مى‏گویند: مشتركات دو گروه به قدرى فراوان است كه مى‏تواند پیوند محكمى در میان پیروان هر دو گروه پدید آورد و در عین حال هر گروهى به مختصات خود علاقمند باشد و به عقیده‏ى مخالف نیز احترام بگذارد.
و به دیگر سخن: اختلاف در این ویژگیها مایه‏ى جنگ و خونریزى و مشاجره نباشد و آنها را در زندگى و یا جوامع بین المللى در مقابل یكدیگر قرار ندهد.
در گذشته اردوگاه شرق و غرب فاصله زیادى با یكدیگر داشتند، نظام حاكم بر یكى سوسیالیستى و حاكم بر دیگرى سرمایه‏دارى بود ولى در عین حال هر دو در مواضعى كه با هم نفع مشترك داشتند وحدت رویه را از دست نمى‏دادند. و بسان تیغه‏هاى یك قیچى كه از هم فاصله دارند در قطع یك ریشه مخالف با هم حركت مى‏كردند و ریشه را مى‏زدند.
مسلما باید از وحدت و تقریب به شیوه یاد شده، پشتیبانى كرد، و این كه امروزه شیعه در جهان به طور كامل شناخته نشده، یكى از عوامل آن، وجود بدبینى در طرف مخالف است. اگر این بدبینى از بین برود و هر دو گروه، هم دیگر را تحمل كنند شیعه در جهان به خوبى شناخته مى‏شود، و مشتركات به صورت روشن تجلى مى‏كند.
در اعصار گذشته خصوصا در ایام شكوفایى تمدن اسلامى همكارى میان دانشمندان دو گروه چشمگیر بود. یعنى شیعیان در حوزهى درس استاد سنى حاضر شده و از آن بهره مى‏گرفتند و همچنین سنیان از حوزه درس استاد شیعه استفاده مى‏كردند و در عین حال هر دو گروه با توجه به مشتركات، متمیزات خویش را حفظ مى‏نمودند.
در اینجا حضرت والد نمونه‏هاى تاریخى از همكارى دو گروه بیان كردند براى ارزشمند بودن آنها به تنظیم گفتار ایشان مى‏پردازیم:

1.ابن عساكر و نقل حدیث از كلینى

محمد بن یعقوب كلینى (متوفاى 329) كتاب شریف كافى را به مدت 20 سال نوشت و با نگارش آن دوره جدید جوامع حدیثى شیعه آغاز گشت. او در دهه سوم قرن چهارم(1320 – 1329) رى را به عزم اقامت در بغداد ترك گفت تا كتاب كافى را بر مشایخ حدیث در عراق و سوریه و لبنان عرضه كند.
ابن عساكر (متوفاى 571) مى‏گوید: وى وارد بعلبك شد و از مشایخ خود به نامهاى محمد بن على بن جعفر سمرقندى، و محمد بن احمد خفاف نیسابورى، و على بن ابراهیم بن هاشم نقل حدیث كرد. (1)
سپس ابن عساكر حدیثى را با سندى به پنج واسطه از كلینى نقل مى‏كند و مى‏گوید: كلینى نیز این حدیث را به سند خود از امیرمؤمنان نقل كرده است و آن حدیث این است : «اعجاب المرء بنفسه دلیل على ضعف عقله‏». (2)

2.شیخ مفید و حوزه كلامى بغداد

عصر شیخ مفید (336 - 413) عصر تضارب افكار و شكل‏گیرى مكتب‏هاى كلامى گوناگون بود، ولى قوت منطق و بیان شیرین شیخ به حدى بود كه در حوزه تدریس او شخصیت‏هایى از سنیان حاضر شده و بهره مى‏گرفتند.
شیخ در دوران جوانى از اساتیدى مانند حسین بن على بن ابراهیم بصرى معروف به (جعل) فقیه معتزلى (293 - 369) و مفسر نیرومند على بن عیسى رمانى متكلم نحوى معتزلى (متوفاى 385) استفاده كرد و تشیع او مانع از آن نبود كه در حوزه كلامى و فقهى آنان حاضر شوند همچنان كه تسنن دیگران در آن عصر مانع از آن نبود كه حوزه كلامى شیخ از این افراد موج زند.
ابن جوزى متوفاى 597 مى‏نویسد: خانه شیخ مفید به درب ریاح بود و در اینجا مجلس بحثى برپا مى‏شد كه دانشمندان از همه مذاهب در آن شركت مى‏نمودند و مفید با تمام آنان به بحث و گفتگو مى‏پرداخت. (3)
ابن كثیر در حوادث 413 مى‏نویسد: و كان مجلسه یحضره خلق كثیر من العلماء و سائر الطوائف. (4)
در مجلس بحث او انبوهى از دانشمندان از فرق اسلامى حاضر مى‏شدند.
در پرتو این همكارى نزدیك بود كه گروه كثیرى به وسیله شیخ به تشیع مشرف شده و از چشمه زلال آن سیراب شدند، و روزى كه شیخ درگذشت و در میدان «اشنان‏» بر جنازه او نماز گزاردند ، جا براى نمازگزاران فوق العاده تنگ شد و گریه نمازگزاران از هر طرف بلند بود. (5)

3.سید مرتضى و زعامت علمى حوزه بغداد

سید مرتضى(355 - 436) از علماى بزرگ شیعه در قرن پنجم هجرى است. او دست پرورده‏ى فقیه بزرگ، متكلمى عالى مقام مانند مفید بود،و در عظمت علمى او همین بس كه ابن خلكان مى‏گوید: شریف، امام پیشوایان عراق بود. (6)
این جمله را درباره كسى مى‏گویند كه دانشمندان همه‏ى فرق در برابر علم و دانش او سر تعظیم فرود آورده و به آن از دیده‏ى تعظیم مى‏نگرند.
كتاب امالى او كه گاهى به آن «الغرر والدرر» نیز مى‏گویند، دروس كلامى و تفسیرى و ادبى اوست كه براى جمع كثیرى از فضلاى بغداد از تمام فرق املا مى‏كرد و احیانا مناقشه‏هایى در اثناى تدریس انجام مى‏گرفت.

4.شیخ طوسى و زعامت علمى حوزه بغداد

شیخ طوسى (385 - 460) بسان مشایخ خود مفید و مرتضى از دانشمندان اهل سنت‏بهره گرفته و در عین حال گروهى از آنان از شمه زلال او سیراب شده‏اند، از اساتید غیر شیعى اوست ابوعلى بن شاذان، و ابو منصور سبكى. (7) ولى در مقابل در حوزه درس شیخ در بغداد آنگاه كه بر كرسى تدریس مى‏نشست گروه كثیرى از فرق اسلامى پاى منبر او گرد آمده و از او بهره مى‏گرفتند.
ابن جوزى مى‏نویسد: در سال 449 ه به خانه ابوجعفر طوسى در كرخ حمله كردند و دفاتر و كرسى تدریس او را به غارت بردند. (8)

5. ابن ادریس و همكارى با فقیه شافعى

ابن ادریس (5453 - 598) مى‏نویسد: یكى از علماى شافعى كه با هم مانوس هستیم و نامه‏نگارى میان ما و او رد و بدل مى‏شود نامه‏اى براى من نوشته و از حكم سه طلاق در یك مجلس از دیدگاه ائمه‏ى اهل بیت‏سؤال كرده است. وى در پاسخ او، رساله‏ى گسترده‏اى نوشته و آن را در« السرائر» آورده است. (9)

6.منتجب الدین و رافعى قزوینى

متنجب الدین(504 پس از 585) از علماى نامى شیعه در قرن ششم هجرى و مؤلف «فهرست اسماء علما ء الشیعة ومصنفیهم‏» است. در عظمت علمى او همین بس كه از 146 شیخ حدیث، روایت نقل كرده و یا اخذ علم نموده است، كه در میان آنان حسن بن محمد بن احمد استرابادى حنفى و ابوبكر بن عبدالباقی بغدادى و غیره است، و او دوست نزدیك ابن عساكر در رى بوده و در سال 529 با هم، از استادى به استماع حدیث پرداخته‏اند.
رافعى شافعى یكى از تلامیذ اوست كه در سال 585 ه نزد او درس خوانده، و او را چنین مى‏ستاید:
«شیخ ریان فى علم الحدیث‏سماعا و ضبطا و حفظا و جمعا، یكتب ما یجد و یسمع ممن یجد و یقل من یدانیه فی هذه الاعصار فی كثرة الجمع و السماع و الشیوخ الذین سمع منهم، و اجازوا له‏». (10)

7.همكارى در قرن هفتم

همكارى میان دو گروه در عصر خواجه و علامه حلى بسیار چشمگیر است، زیرا برخى از مشایخ هر دو را علماى اهل سنت تشكیل مى‏دهد، همچنان كه گروهى از اهل سنت‏به افتخار تلمذ نزد آن دو شخصیت نایل آمده‏اند، و مطالعه زندگانى این دو شخصیت‏بزرگ این حقیقت را روشن مى‏كند.

8.فخر المحققین و فیروز آبادى

مجدالدین فیروز آبادى (729 - 827) نویسنده فرهنگ زبان عرب به نام «القاموس المحیط‏» در عراق از شخصیت‏هایى بهره گرفته كه از میان آنان مى‏توان فخر المحققین فرزند علامه حلى را نام برد.
فیروز آبادى در اجازه‏اى كه به ابن حلوانى داده به تلمذ خود نزد فخرالمحققین تصریح كرده و صورت اجازه، حاكى از عظمت فخرالمحققین نزد اوست.
او چنین مى‏گوید: وبعد یقول فقیر رحمة الله تعالى ابو طاهر محمد بن یعقوب بن محمد الفیروز آبادی الشیرازی سدد الله افعاله و اقواله و هداه من الامور لما هو ایقن و اقوى له.
اجزت للمولى الامام، الحبر الهمام، البحر الهلقام، زبدة فضلاء الایام فخر علماء الانام، عماد الملة و الدین عوض الفلك الابادی الشهیر بابن الحلوانی سقاه الله تعالى من الكلم الغر عذاب نطافها كما رزقه من اثمار العلوم لطاف اقطافها ان یروی عنی هذا الكتاب المسمى بالتكملة و الذیل و الصلة لكتاب تاج اللغة و صحاح العربیة بحق روایتی ایاه عن شیخى و مولاى علامة الدنیا بحر العلوم و طود العلى فخر الدین ابى طالب محمد بن الشیخ الامام الاعظم برهان علماء الامم، جمال الدین ابی منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی بحق روایته عن والده. (11)

پی نوشتها:

1.تاریخ ابن عساكر:56/297; مختصر تاریخ دمشق:23/362.
2.المنتظم:8/11.
3.البدایة و النهایة:12/15.
4.رجال نجاشى: 2، شماره 1068; فهرست‏شیخ ، شماره 710.
عبارت شیخ چنین است: «وكان یوم وفاته یوما لم یر اعظم منه من كثرة الناس للصلاة علیه و كثرة البكاء من المخالف و الموافق.
5.وفیات الاعیان: 3/313.
6.علامه مجلسى در اجازه كبیر خود او را از مشایخ سنى شیخ معرفى كرده است.
7.مقدمه تبیان:52 - 53.
8.منتظم: حوادث سال 449ه.
9.السرائر:2/678
10.التدوین فی اخبار قزوین:3/377.
11.الجاسوس على القاموس، احمد فارسى افندى:129 و 130 جاپ قسطنطنیه، چاپ سال 1299 ه.

نويسنده:حضرت آیت ‏الله سبحانی(دامت برکاته)


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 25 آذر 1395نظر دهید »

مقاومت و ایستادگی انتهایی جز پیروزی رقم نمی زند.
ارتش سوریه کنترل کامل حلب را به دست گرفت.

با گذشت نزدیک به سه هفته از عملیات گسترده ارتش سوریه در حلب، سرانجام شورشیان این شهر را ترک کردند تا آزادسازی آن کامل شود.

پیروزی بزرگ حلب را به مجاهدان و خانواده های شهدای مدافع حرم تبریک می گوییم وامیدواریم ریشه استعمار و استکبار به واسطه خون های به ناحق ریخته شده به زودی زود خشکانده شود.


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 24 آذر 1395نظر دهید »

هفته ی وحدت مبارك باد

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

پبروزی انقلاب اسلامی مان را مدیون ” وحدت” امت اسلامی هستیم و به ثمررسیدن خون شهیدان نهضت را در سایه یكپارچگی ملت ایران بر محور ” ولایت فقیه” و رهبری امام بزرگوارمان می دانیم، كه ما را در سایه ی اسلام وبر پایه ی ایمان، جمع كرد و هدایت نمود.

گرامی باد هفته ی وحدت، كه درآن میثاق ها تحكیم می شود ، پبمان ها استوارتر می گردد ، خون ها در هم می جوشد ، دست ها وبازوها درهم قرار می گیرد ، چهره ها بر یكدیگر لبخند پبروزی و صفا می زند ، قشرها همه باهمند ، امت، یكپارچه و منسجم است و شیعه و سنی، به یاد سالروز میلاد رسول گرامی اسلام، با هم و در كنار هم، در یك راه و به سوی یك هدف سرود وحدت می خوانند.

قبله ی مشترك، رسول مشترك، كتاب واحد و رهبر واحد، وحدت بخش قشرهای این امت شهید است.

گرامی باد هفته وحدت، سالروز ولادت پبامبر رحمت و مربی انسانها و سفیر گرانقدر الهی به سوی مردم.

گرامی باد هفته وحدت كه در بردارنده ولادت ششمین پبشوای شیعه است. گرامی باد هفته ی وحدت، كه خنثی كننده ی توطئه های دشمنان، درمسیر تفرقه افكنی است.

گرامی باد هفته وحدت، كه هفته نور و سرور، و ایام شادی و همبستگی است.

گرامی باد هفته وحدت كه ملت ما را منسجم تر می كند،

و امتمان را با رهبر خود پبوندی مجدد می زند،

گرامی باد این هفته كه بازوها را با هم گره زده ، توان ها را درجهت واحد و بر ضد دشمن متجاوز به كار می گیرد.

گرامی باد هفته وحدت ، كه پبام” رسالت” و ندای ” امامت” رابه گوش متجاوز، به كار می گیرد.

هفته ی وحدت ، چتری مبارك ازایثار و فداكاری بر مردم است.

چشمه ساری از معرفت و شعور، در كام تشنه ی خلق خداست.

سایه ساری آرامش بخش ، دل انگیز و روح پرور برای هموطنان مسلمان ماست.

الهام بخش حركت و انسجام و اخلاص است.

زداینده ی كینه ها ، كدورت ها ، خودخواهی ها ، گروه گرائی ها ، تعصب ها ، ملیت پرستی ها ، فرقه بازی ها و تفرقه جوئی هاست.

هفته ی وحدت، ایام میثاق با خون شهیدان است.

هفته ی پبمان با راه اسلام و خط امام فقیدمان ، حضرت روح الله (رحمه الله علیه ) است.

هفته ی درس آموزی از كلاس معلم بشریت ، حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم) است كه به بركت میلادش چهره ی جهان دگرگون شد ، شرك ها به توحید مبدل گشت ، عبادت خدا جای اطاعت از طاغوت ها را گرفت ، نفاق ها به یكرنگی گرائید و خصومت ها و دشمنی های چندین ساله، به ” اخوت اسلامی” تبدیل شد ، مهاجر و انصار، برادر شدند و عرب و عجم، یار هم گشتند و سفید و سیاه برابر گردیدند.

دراین هفته ، رسالتمدار بزرگ، حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده به جهان گشود تا نعمت خدا، بربندگان تكمیل شود ، راه از چاه باز شناخته گردد و مردم در سایه نبوتش ، از ضلالت به هدایت ، از ظلمت به نور و از تفرقه به وحدت برسند.

اكنون نیز، كه هزار و چهارصد و اندی از آن تاریخ می گذرد ، ملت ما ، در سالگرد این میلاد مقدس، پرشكوهترین مراسم ، گرم ترین مجالس و باصفا ترین تجمعات را به پا می دارند تا روح اخوت اسلامی درپبكره ی اجتماع ، بیش از پیش زنده شود.


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 22 آذر 1395نظر دهید »


شهادت آيت‌الله دستغيب

آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب در سال 1288 شمسي در شيراز در يک خانواده روحاني اهل علم و فضيلت متولد شد. پدرش سيد محمدتقي هنگام تولد فرزندش در کربلا به سر مي‌برد و چون ولادت او مقارن با عاشورا بود، نام او را عبدالحسين نهاد. سيد عبدالحسين در 12 سالگي پدر خود را از دست داد و در سال 1310، جهت ادامه تحصيل علوم ديني راهي نجف شد و از محضر بزرگان کسب فيض کرده و به درجه اجتهاد نائل شد. مبارزات سياسي او از زمان کشف حجاب شروع شد اما اوج مبارزات اين شهيد بزرگوار عليه رژيم شاه، زماني بود که لوايح ششگانه مطرح شد و جنبش سال 41 که آغاز نهضت امام خميني بود شکل گرفت. در 15 خرداد ايشان بازداشت و به تهران تبعيد شد. در سال 1343، براي دومين بار دستگير و به تهران اعزام و زنداني و سپس تبعيد شد. پس از آزادي ايشان رهبري اهالي فارس را در نهضت امام خميني بر عهده داشت. در سال 1356 عوامل شاه، مدتي ايشان را در منزل خود محصور و تحت نظر داشتند که با عکس‌العمل شديد مردم انقلابي شيراز با رژيم مجبور به عقب‌نشيني شد. پس از کشتار وحشيانه رژيم شاه در پنجم رمضان در شيراز، حکومت نظامي اعلام شد و آن عالم مجاهد دستگير و در تهران زنداني شد. شهيد دستغيب پس از پيروزي انقلاب به نمايندگي از مردم فارس در مجلس خبرگان انتخاب شد و همچنين به فرمان امام به سمت امام جمعه شيراز منصوب شد. ايشان همچنين رياست حوزه علميه فارس را بر عهده داشت و بعد از پيروزي انقلاب، مدارس علميه قوام، هاشميه و آستانه شيراز را که سال‌هاي طولاني توسط رژيم پهلوي تعطيل شده بود، دوباره داير کرد. سرانجام در روز جمعه 20 آذر 1360، آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب، در حالي که عازم نمازجمعه شيراز بود، در يکي از کوچه‌ها با انفجار بمبي توسط منافقين به شهادت رسيد.

در مورد زندگی نامه آیت الله دستغیب مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتاب زیر را منتشر کرده است: شاهد عتیق (زندگی آیت‌الله شهید دستغیب)

روحش شاد و یادش گرامی


موضوعات: اخبار
   شنبه 20 آذر 1395نظر دهید »

ویژگی‌های ازدواج پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه(سلام الله علیها)

ازدواج حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه(سلام الله علیها) به دلیل ایمان و فداکاری آن بانوی بزرگوار و آینده دین اسلام بود که بهترین ثمره این پیوند وجود اطهر صدیقه کبری فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و بقای نسل آن حضرت از این طریق بود.

دهم ربیع الاول مصادف با سالروز ازدواج رسول خدا حضرت محمدبن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها) است. درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربرکت پیامبر می‌گذشت که با بانوی چهل ساله‌ای به نام «خدیجه» که برترین بانوی روزگار خویش بود، پیمان زندگی مشترک را امضاء کرد و فصل جدیدی در زندگی‌اش آغاز شد.

با مروری کوتاه به جریان ازدواج آن دو بزرگوار که “پدر و مادر امت اسلامی” هستند سعی می‌شود بیشتر به ویژگی‌های این پیوند مقدس اشاره گردد تا بتواند برای جوانان جامعه امروز در انتخاب درست همسفران و همسران خود و ملاک قراردادن آنچه که زندگی را لذت بخش و سعادتمند قرار می‌دهد کمک و راهنمایی کند.

نگاهی به پیوند محمد امین و خدیجه کبری

ازدواج پیامبر با «خدیجه» شباهتی به ازدواج‌های شناخته شده نداشت، بلکه در نوع خود بی نظیر و دارای ویژگی‌هایی بود، چراکه این پیوند مبارک و مقدس نه ثمره زودگذر و دوستی بی پایه و اساس بود و نه برخاسته از انگیزه‌های مادی یا دیگر امور و اغراض و اهداف رایج که در ازدواج چهره‌های مشهور و سرشناس دنیا وجود دارد. و نیز هدف‌های سیاسی نیز در امضاء و تشکیل این زندگی مشترک و ساختار آن، نقشی نداشت.

همه چیز از آن سفر اقتصادی شروع شد که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) همسفر کاروان تجاری خدیجه(سلام الله علیها) شد هرچند فاصله زیادی میان سطح زندگی پیامبر و ثروتمندترین بانوی عرب بود، اما آن بانوی خردمند شنیده بود و خوب می‌دانست که آینده درخشان و بسیار امیدبخشی در انتظار پیامبر است. بر این اساس بود که بانوی پرشرافت حجاز، برنامه پیوند با پیامبر را تهیه کرد و خود با قداست و هوشمندی ویژه‌اش سخن را در مورد آن مطلب با پیامبر آغاز کرد و از آن حضرت تقاضا نمود که گام به پیش نهد و از راه پدرش «خویلد» یا عمویش از او خواستگاری نماید، اما پیامبر با وجود پیشگامی بهترین و ثروتمندترین بانوی جهان عرب برای پیوند با او، بهتر می‌دید که با بانویی که از نظر اقتصادی و مادی با او هماهنگ باشد زندگی مشترک را آغاز کند و به همین دلیل هم از «خدیجه» پوزش خواست و به او پاسخ مثبت نداد.

اما از آنجایی که «خدیجه» بانویی خردمند، دوراندیش، آگاه و بافضیلت بود در برابر دلیل پاسخ منفی پیامبر به ازدواج با او گفت: «آیا کسی که تصمیم گرفته است خویشتن را به پیامبر ببخشد و جان ناقابل را فدای او کند، برای او مشکل است که ثروت و دارایی خویش را نیز بر او ببخشد و هر آنچه دارد همه را نثار قدم دوست کند؟»

و با این دیدگاه بود که از پیامبر تقاضا نمود تا عموهای خویش را به خانه پدرش “خویلد” گسیل دارد و بطور رسمی از او خواستگاری کند.

عموهای پیامبر پس از شنیدن این خبر شادی بخش که در نوع خود بی نظیر بود، شگفت زده شدند و عمه‌های آن حضرت نیز با شنیدن خبر این پیشنهاد از سوی بانوی حجاز، در بهت و حیرت فرورفتند، چرا که براستی هم، رخداد شگرفی بود!! آنها به اقامتگاه بانوی حجاز شتافتند و او را از پدرش «خویلد» یا عمویش، برای پیامبر خواستگاری کردند. وقتی موضوع مهریه پیش آمد که باید مهریه‌ای درخور مقام و موقعیت بانوی بزرگ حجاز از سوی پیامبر تقدیم گردد. در این لحظات بود که دگرباره بانوی حجاز به کار جالب و شگرفی دست زد و با هدیه نمودن چهار هزار دینار به پیامبر، از آن گرانمایه جهان هستی تقاضا کرد که آن را به عنوان مهریه به پدرش «خویلد» بپردازد، گرچه در یک روایت آمده است که جناب «ابوطالب» مهریه را با سرفرازی و شادمانی از اموال خویش تقدیم داشت و پیمان زندگی مشترک به امضاء رسید.

این پیوند مبارک به بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر به تقاضای «خدیجه» به اقامتگاه او گام نهاد. از آن لحظات بیادماندنی بود که دیگر «خدیجه» همواره احساس می‌نمود که نیکبختی در کامل‌ترین شکل ممکن به او روی آورده و خورشید خوشبختی‌اش طلوع نموده است، چرا که او به بزرگترین آرزوی خویش یعنی ازدواج با پیامبر رسیده بود.

بانوی بزرگ حجاز در این زندگی مشترک پسرانی بدنیا آورد که همگی آنان در کودکی از دنیا رفتند و دخترانی به نام‌های «زینب» و «ام کلثوم» و «رقیه» و «فاطمه» به او و پیامبر ارزانی شد که کوچکترین، اما برترین و پرشکوه‌ترین آنان فاطمه (سلام الله علیها) بود.

خصوصیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

جوانمرد مکّه دارای ویژگی‌های خاصّی بود که توجّه خدیجه را به خود جلب نمود، دارای تقوی، معنویت، پاکدامنی، عفت، امانت داری، حسن خلق، راستگویی و صداقت بود که باعث علاقمندی خدیجه شد. وجود این همه فضایل و مکارم اخلاقی و رفتاری در پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود که ثروتمندترین زن قریش آمادگی خود را برای ازدواج با ایشان اعلام کرد. علّت پیش قدم شدن حضرت خدیجه در ازدواج با پیامبر، وجود آن همه فضیلت اخلاقی، کرامت، شرافت، اصالت خانوادگی و…… در وجود مقدس پیامبر بود.

فضایل خدیجه در قرآن و روایات

ایمان و فداکاری خدیجه

خدیجه زنی با فضلیت و دارای کمالات علمی و معنوی بود و در اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود و به رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت، می‌دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.

خدیجه از علمای دیگر یهود و نصاری نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود و از همه مهم‌تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام از طریق غلامش «میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده و بر عشق و ایمانش افزوده بود. لذا با ورقه بن نوفل راز دل گشود و خواهان وصلت با پیامبر شد.

همه این‌ها حاکی از ایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سال‌ها قبل از بعثت آن حضرت اتفاق افتاده، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود.

خدیجه از نظر ایمان و عقیده به جایی رسیده بود که پیامبر و ملائکه او را دوست داشتند و بر ایمان او مباهات می‌کردند و او را افضل زنان پیامبر و جزء برترین زنان عالم و جهان معرفی می‌نمودند!

خدیجه زنی است که پیامبر خدا در حق او می‌گوید: ای خدیجه! خداوند متعال هر روز به وجود تو چندین بار به ملائکه‌اش مباهات می‌کند.

آری! خدیجه زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به او سلام رساند. او نه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد، بلکه تمام تلخی‌های سیاسی و اجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مجروح می‌ساخت ترمیم نمود، و وی را در ادامه سیر الهی‌اش یاری داد، و مایه آرامش شوهر گشت!

مقام اولین بانوی مسلمان در قرآن

حضرت خدیجه نخستین ام‌المؤمنین است که در قرآن مجید مورد توجه بوده و به طور شخصی نیز در سوره «ضحی» آیه هشتم به نام و اوصاف او اشاره گردیده است. حضرت خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه اموالش را قبل از اسلام و بعد از آن در اختیار پیامبر گذاشت تا آن حضرت هرگونه که خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند.

ویژگی‌ها و پیام‌های ازدواج پیامبر و خدیجه

1- اولین پیام این ازدواج این است کسانی که به خاطر ثروت و مال و منال دنیوی با فردی ازدواج می‌کنند، با معیارهای اسلامی فاصله دارند، پس در ازدواج‌ها باید هماهنگی از نظر اقتصادی رعایت شود، همچنانکه پیامبر به این مساله توجه داشتند.

2- شناخت و آگاهی: پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (سلام الله علیها) با آگاهی و شناخت کامل از اخلاق، رفتار و خانواده همدیگر، ازدواج کردند، آنان، رشد یافته، بزرگ منش، خردمند، بصیر و مستقل در اندیشه و عمل بودند و با متانت، وقار و درایت تصمیم سنجیده‌ای گرفتند. چیزی که امروزه کمتر در ازدواج‌ها به آن توجه می‌شود، رشد جسمانی، عقلانی و عاطفی جوانان را در نظر نمی‌گیرند و بدون داشتن این معیارها اقدام به تشکیل خانواده می‌کنند که آسیب‌های زیادی را متوجه زندگی مشترک می‌کند.

3- مشورت: پیامبر در این باره با عموی خود، ابوطالب مشورت کردند و او را واسطه قرار دادند، خدیجه نیز با عموی خود، ورقه بن نوفل، صحبت کردند آنان در مراسمی و با حضور بزرگان دو خانواده عقد ازدواج خود را برگزار کردند.

جوانان امروز تا چه اندازه در انتخاب و گزینش همسران، با والدین و افراد آگاه و دلسوز مشورت می‌کنند؟ از تجارب دیگران چه میزان بهره می‌برند؟ آیا با یک نگاه و علاقه سطحی و یا داشتن شناخت چند روزه، برای انتخاب کافی است.

4- تجملات و ریخت و پاش‌های افراطی: یکی از بزرگترین موانع و مشکلات جوانان برای ازدواج،‌ تجملات و چشم و هم چشمی‌ها، توقعات و انتظارات بی حد و اندازه اطرافیان است، در حالی‌که سادگی و بی آلایشی در ازدواج اسلامی توصیه شده است.

5- مهریه‌های سنگین: حضرت خدیجه(سلام الله علیها) مهریه ازدواجش را از مال خودش قرار داد و ضامن مهر خود شد. عدّه‌ای به این امر اعتراض کردند، ‌ابوطالب(علیه السلام) جواب داد: «اگر شوهران دیگر مانند فرزند برادر من باشند، زنان به گران‌ترین قیمت‌ها و بیشترین مهریه آنان را طلب خواهند کرد و اگر مانند شما باشند مهر گران از ایشان طلب خواهند نمود»

حال مقایسه کنید مهریه این ازدواج را با مهریه‌های سنگین و غیر معقول امروز که اغلب مردان توان پرداخت آن را ندارند و قرار دادن چنین مهریه‌هایی که خارج از توان اقتصادی مردان است عقد را دچار مشکل می‌کند.

6- زندگی بعد از ازدواج: بعد از ازدواج نیز، زندگی مشترک پیامبر و خدیجه (سلام الله علیها)، الگوی کاملی از زندگی زناشویی برای مردان و زنان مسلمان است، با یک زندگی درخشان و اخلاق و رفتار خیره کننده، همه را بهت زده کردند. خدیجه در برابر فرستاده خداوند همواره فروتن و خاضع بود خود را کنیز خدمتگزار و یا همراه و همدم پیامبر می‌دانست از هیچ کوششی در خدمت رسانی به رسول خدا دریغ نمی‌کرد. تمام اموال و دارایی خود را با افتخار، در راه گسترش ندای توحید، در اختیار همسرش قرار داد، او به حق می‌دانست که خوب شوهر داری کردن، جهاد در راه خداوند است و سراسر زندگی مشترکش را اینگونه سپری کرد.

دختران و زنان و نیز مردان جامعه اسلامی باید در راه کسب نجابت، پاکی و درایت،‌ شهامت و شجاعت و وقار و متانت، خردمندی و نواندیشی، صداقت و راستگویی، سخاوت و کرامت، امانت داری و خدمتگزاری، زندگی این زوج نمونه تاریخ را الگوی عملی خود قرار دهند.

با توجه به این سخنان، می‌توان گفت: برای رسیدن به معیارهای صحیح ازدواج اسلامی باید جوانان در راه کسب تجربه و شناخت و آگاهی بیشتر، با افراد آگاه مشورت کنند و کتب مفیدی که در این زمینه نوشته شده است را بخوانند، بین ملاک‌های واقعی و غیر واقعی تمایز قائل شوند و خود را اسیر معیارهای خیالی و خود ساخته و خرافی نکنند. تجملّات و توقعات بیش از اندازه را کنار بگذارند و واقعیات را آنگونه که هست بپذیرند. مهریه‌های سنگین را قبول نکنند. به اخلاق و رفتارهای مطلوب و ارزشی بهای بیشتری بدهند و زندگی مشترک خود را بر پایه‌های صداقت، صمیمیت، احترام و محبت بنا گذاری کنند.

آری اغلب طلاق‌ها، برخی از جرم‌ها و رواج فحشا، اسراف، تأخیر ازدواج، نابسامانی روابط همسران همه و همه ناشی از فاصله گرفتن از الگوهای دینی است.

منابع:

1. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، دار التبلیغ اسلامی

2. قمی، عباس، منتهی الآمال، مطبوعاتی حسینی

3.کرمی فریدونی، علی، جلوه‌هایی از فروغ آسمان حجاز

4. ابراهیم امینی، انتخاب همسر، سازمان تبلیغات اسلامی

5. عقیقی بخشایشی، محمد پیامبری که از نو باید شناخت

6. کتاب فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت


موضوعات: اخبار
   شنبه 20 آذر 1395نظر دهید »



یکی ازمسائلی که میتوان از طریق آن وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی وفرجه الشریف) را به اثبات رساند ماجرای شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری (علیه السلام) و اتفاقات همراه آن است همانطور که میدانیم و از روایت ها و حکایت های تاریخی به روشنی به دست می آید, سال ها پیش از آن که هشتم ربیع الاول سال260 هجری فرا رسد, پیشوایان معصوم و به ویژه واپسین فرستاده خداوند, پیامبر خاتم,(صلی الله علیه و آله و سلم) امامت آخرین حجّت الهی, حضرت مهدی(عجل الله تعالی وفرجه الشریف) را نوید داده بودند. با شهادت یازدهمین پیشوای شیعیان در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری (1) در حالی که بیش از پنج بهار(2) از عمر آخرین ذخیره الهی سپری نشده بود, فصل بهره مندی انسان ها از امام ظاهر به پایان رسید. و در پی آن دورانی بسیار مهّم در زندگی پیروان اهل بیت پیش آمد. این دوران هم زمان با دو رخ داد مهمّ آغاز شد نخست: رسیدن آخرین حجّت الهی به مقام امامت؛ دیگر: قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زیستی. اگر چه برگزیدگانی از شیعه برای این مرحله آمادگی کامل داشتند, اما می بایست هر دو رخداد (امامت و غیبت(، برای عموم شیعیان به اثبات برسد, چرا که حضرت مهدی(عجل الله تعالی وفرجه الشریف) نخستین روز امامت را در حالی آغاز کرد, که جز افرادی اندک، ـ که پیش از آن، در دوره امام عسکری(علیه السلام) ایشان را دیده بودند(3)

کسی او را ندیده بوداو باید حاضر میشد وامامت خود را به اثبات میرساند اما چگونه ؟!!آیا کسی حرف کودکی 5 ساله راقبول دارد ؟
پیشتر امام حسن عسکری (علیه السلام) این روز را پیش بینی کرده بود وتدابیری برای آن اندیشیده بود: مثلا طبق گفته تاریخ امام حسن عسکری (علیه السلام) قبل از شهادت خود سه نشانه وعلامت را برای یار دیرینه خود ابوالادیان بیان میکند که هرکس هنگام شهادتش آن نشانه ها را داشته باشد او امام وجانشین وی خواهد بودآن سه نشانه از این قرار بودند:
1- کسی که بر پیکر امام نماز بخواند
2- کسی که جواب نامه ها را از ابوالادیان طلب کند
3- کسی که از اموال وهمیان خبر دهد
همانگونه که شاهد خواهیم بودزمان شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) امام زمان (عجل الله تعالی وفرجه الشریف) نشانه ها یی از خود نشان میدهد…ماجرایی که ده ها تن شاهد وجود مقدس امام زمان (عج) بودند ونشانهای بارز امامت ایشان رادیدند وآن را قبول داشتند.

چگونگی شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) :

معتمد در ربیع الاول سال 260 هجری قمری بوسیله یکی از نزدیکانش امام حسن عسکری(علیه السلام) را با زهر مسموم نمود. امام در اثر آن ، چند روز در بستر بیماری قرار گرفتند و در این ایام معتمد پیوسته پزشکان درباری را بر بالین امام می فرستاد تا مردم گمان کنند که حضرت از بیماری طبیعی رنج می برد.از طرفی ضمن مداواى حضرت و کسب وجهه عمومى اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکى در رابطه با جانشینى و امامت پس از امام حسن(علیه السلام) دیدند آن را گزارش کنند(4)
امام پس از مدت کوتاهی بیماری شدید، در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری هنگام نماز صبح به شهادت میرسد
ایشان در بیست و هشت سالگى از دنیا رفتند و دوره‏ امامتشان فقط شش سال طول کشید. بنابر تواریخ، تمام این مدت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادى نداشتند

لحظه شهادت :

مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعیل بن علی - معروف به ابوسهل نوبختی حکایت میکنند: در آن روزهائی که امام حسن عسکری علیه السلام در بستر بیماری قرار گرفته بود - که در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و دیدار حضرت رفتم . پس از آن که لحظه ای در کنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارک حضرتش می نگریستم . ناگاه دیدم حضرت ، خادم خود را(که به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا کرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب - به همراه داروی مصطکی - بجوشان و بگذار سرد شود. همین که آب ، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسکری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی که حضرت ظرف آب را با دست های مبارک خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست های حضرت عارض شد، به طوری که ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا کودکی خردسالی را می بینی که در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی که امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم کودکی را در حال سجده مشاهده کردم که انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام کردم ، آن حضرت نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز عرض کردم که آقای من می‏فرماید شما نزد او بروید. در همین لحظه ، کنیزی صقیل نام نزد آن فرزند عزیز آمد و دست کودک را گرفت و پیش پدرش ‍برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی که کودک - که بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود موی سرش به هم پیچیده و مجعد است و ما بین دندانهایش گشاده است. - نزد پدر آمد، سلام کرد و همین که چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای سید اهل‏بیت خود مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش می‏روم. آن کودک قدح آب جوشانیده را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه فرمود: مرا آماده کنید که می‏خواهم نماز بخوانم، پس آن کودک حوله ای را که در کنار پدر بود، روی دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسکری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، روی به فرزند کرد و فرمود: پسرم بشارت باد تو را که تویی مهدی و حجّت خدا بر روی زمین و تویی پسر من و منم پدر تو و تویی (م ح م د) بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن ابیطالب و پدر توست رسول‏خداص و تویی خاتم ائمه طاهرین و نام تو همنام رسول خدا است و این عهدی است به من از پدرم و پدران طاهرین تو صلّی الله علی اهل البیت ربّنا، انّه حمیدٌ مجید و در همان هنگام به شهادت رسید.(5)

سیمای سامراءو شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)

روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری، روز دردآلودی در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسکری علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت.
بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوی خانه امام رفتند. مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه کرده اند، چرا که توده های محرومی که مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس سرکوب نظام همیشه در خود نهان می داشتند، آنروز عنان عواطف خروشان خویش را از کف دادند.
احمد بن‏عبیدالله بن‏خاقان مى‏گوید: …چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخیزى در شهر پدید آمد و ازهمه مردم صداى ناله و شیون برخاست. خلیفه در پى فرزند نیکبخت آن حضرت برآمد و گروهى از ماموران را به خانه‏امام گسیل داشت تا وى را بیابند. خلیفه حتى زنان قابله را فرستاد تا ازباردارى احتمالى کنیزان حضرت آگاه شوند …
آه که اهل بیت نبوت در راه تحکیم شالوده های دین و نشر ارزشهای توحید چه رنجها که متحمل نشدند…
چه خونها که از آنان نریختند و چه حرمتها که ندریدند و حقوق و قرابت آنان را به رسول خدا رعایت نکردند…
براستی محنت اولیای خدا در طول اعصار چه بی شمار بوده و پایگاه و پاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است!
این امام بزرگواری که اینک از دنیای آنان رخت برمی بندد در حالی که هنوز از عمر مبارکش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم کرد

یک شبهه :

آیا امام به مرگ طبیعی وفات یافت؟ یا آنکه توسط زهر به شهادت رسید؟
برای اثبات شهادت ایشان همین یک روایت کافی است که:
امام حسن مجتبی (علیه السلام) میفرمایند: جدم رسول خدا به من فرمودند :دوازده امام از اهل بیت آن حضرت و برگزیدگان خالصش ،صاحب امر(خلافت وامامت )گردند هیچیک از ما خاندان نیست مگرآنکه کشته شده یا مسموم میگردد(6)

دانشمند نامدار جهان تشیع، طبرسی‏ ، می‏نویسد: بسیاری از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسکری-علیه السلام-بر اثر مسمومیت‏به شهادت رسید، چنانکه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏اند. کفعمی‏ ، دانشمند معروف شیعه، می‏گوید: او را معتمد مسموم ساخت و محمد بن جریر بن رستم‏ ، از دانشمندان شیعی در قرن چهارم، معتقد است که: امام عسکری-علیه السلام-در اثر مسمومیت‏به درجه شهادت رسید.
معتمد، که امام عسکرى(علیه السلام)را در برابر دستگاه ستم‏پیشه عباسیان سدى‏نفوذناپذیر مى‏دید، بر آن شد آخرین ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براى‏تحقق آرمانهاى پلیدش هموار کند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان‏نمایاند که حضرت به مرگ طبیعى از دنیا رفته است; ولى این توطئه نیز ناکام‏ماند و چهره واقعى وى بر همگان آشکار شد.
زهر یکی از مشهورترین ابزارهای ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینی محبوبی مثل امام آنها را وا می داشته که با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه کنند.
دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوی خلیفه، طرز برخورد آنان با امام به هنگام بیماری اش می باشد. ابن صباغ مالکی ، یکی از دانشمندان اهل سنت، از قول عبید الله بن خاقان‏ ، یکی از درباریان عباسی می‏نویسد:
«… هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن علی عسکری-علیه السلام-معتمد، خلیفه عباسی حال مخصوصی پیدا کرد که ما از آن‏شگفت زده شدیم و فکر نمی‏کردیم چنین حالی در او (که خلیفه وقت‏بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتی «ابو محمد» (امام عسکری) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه که همه از فقیهان درباری بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روی می‏دهد به او گزارش کنند، نیز عده‏ای را به عنوان پرستاروپزشک فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به قاضی بن بختیار فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب کند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعید است‏بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزی رحلت فرمود. وقتی جنازه آماده دفن شد، خلیفه برادر خود، عیسی بن متوکل‏ ، را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز روی زمین گذاشتند، عیسی نزدیک رفت و صورت آن حضرت را باز کرد. و به علویان و عباسیان و قاضیان و نویسندگان و شهود نشان داد و گفت: این ابو محمد عسکری‏ است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از خدمتگزاران خلیفه نیز شاهد بوده‏اند!!!!(7)
علت این امر چه بود؟ دو علت می توان برای چنین رفتار شگفت آوری پیدا کرد:
نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده ها بر حسب ضرب المثلی که در میان سیاستمداران معروف است: او را بکش و زیر جنازش اش گریه کن…
دوم: همه مردم و بویژه زمامداران می دانستند که ائمه اهل بیت (علیهم السلام) همواره از احترام بسیار توده های مردم برخوردارند و شیعه بر این باور است که امامت در میان آنان یکی پس از دیگری منتقل می شود. و اینک این امام یازدهم است که می خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابراین باید حتماً او را جانشینی باشد، اما این جانشین چه کسی است؟
خلفای عباسی پیوسته می کوشیدند به هنگام شهادت یکی از ائمه پی ببرند که جانشین او کیست؟ به همین علت ائمه (علیه السلام) نیز به هنگام احساس خطر بر جانشین خود او را پنهان می کردند تا وقتی که خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثی که درباره حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شده، از خاور تا باختر را فراگرفته است و دانشمندان می دانند که مهدی دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم که زمامداران عباسی چیزی از این احادیث نمی دانستند، نامعقول می نماید. از همین روست که می بینیم آنان پیوسته و با هر وسیله ای می کوشند تا نورالهی را فرو نشانند اما هیهات…
به این دلیل است که معتمد عباسی، به هنگام شدت گرفتن بیماری امام تدابیری استثنایی می اندیشد.
پس از آنکه امام چشم از جهان فرو می بندد، معتمد دستور می دهد خانه او را بازرسی کنند و کنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمی دانست خداوند خود رساننده فرمان و کار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج سال است که به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفی شده است و برگزیدگان شیعه با وی بیعت کرده اند…
بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(8)
اما همانگونه که میدانیم امام زمان (عج) حاضر شده وخود بر پیکر پدر نماز میگذارد

آخرین وصیت امام حسن عسکری :

آفتاب امامت غروب می کرد، زیرا خداوند این گونه مقدّر کرده بود که این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت کبرا پرتو افشانی کند. از این رو امام حسن عسکری(علیه السلام) بر دو بینش بسیار مهم تأکید کرد:
نخست: تأکید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت برای ولی الله اعظم امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف).
دوم: تحکیم شالوده های مرجعیت دینی

ماجرای نماز گزاردن حضرت حجة (عجل الله تعالی) بر جنازه پدر بزرگوارش:
نخستین اقدام حضرت مهدی در آغاز امامت:

روزِ در گذشتِ امام یازدهم، و نخستین روز امامت ایشان, فرا رسید. وآن حضرت ناگزیر میان مردم آمده، بر پیکر پدر نماز گزارد. این رخداد به گونه هایی چند روایت شده است. که در یک روایت شیخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالادیان» یکی از خدمت کاران خانه و متصدی امور نامه‏های امام عسکری7 گزارش کرده است. (9) ودیگران هم به این روایت را از زبان دیگران روایت کرده اند …
شیخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسی در کتاب فرج کبیرش نقل کرده، و به سند خود از ابی الادیان که یکی از چاکران حضرت امام (علیه السلام) بود، روایت کرده که او گفت: به خدمت حضرت امام عسکری (علیه السلام) شتافتم. آن حضرت را ناتوان و بیمار یافتم. آن جناب چند نامه ای نوشته و به من داد و فرمود که این ها را به مداین برسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار، و بدان که بعد از پانزده روز دیگر به این بلده خواهی رسید و آواز نوحه از خانه خواهی شنید و مرا در غسل گاه خواهی دید. ابوالادیان می گوید: گفتم ای مولای من! چون این واقعه روی دهد، حجت خدا و راهنمای ما که خواهد بود؟ فرمود: «آن کسی که جواب نامه های مرا از تو طلب کند.» گفتم: زیاده از این هم نشانی بفرمایید. فرمود: «آن شخصی که بر من نماز گزارد، او حجت خدا و امام و راهنما و قائم به امر است بعد از من.» پس نشانی زیاده بر آن از آن حضرت طلب نمودم، فرمود: «آن شخصی که خبر دهد به آنچه در همیان است.» پس هیبت آن حضرت مرا مانع شد که بپرسم که چه همیان و کدام همیان و چه چیز است در همیان…

پس از سامرا بیرون آمده، نامه ها را به مداین رساندم و جواب آنها را گرفته و بازگشتم. روز پانزدهم بود که داخل سر من رای (سامرا) شدم بر وجهی که آن حضرت به اعجاز آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه آن حضرت شنیدم و نعش آن امام بزرگوار را در غسل گاه دیدم. برادرش، جعفر، را بر در خانه آن حضرت دیدم که مردم دورش جمع شده بودند و او را تعزیت می نمودندوجانشینی اورا تبریک !!! با خود گفتم که اگر امام بعد از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) او باشد، پس امر امامت باطل خواهد بود، زیرا می دانستم که شراب می آشامد و طنبور می زند و قمار می بازد. پس او را تعزیت نمودم. هیچ چیزی از من نپرسید و جواب نامه را نطلبید. بعد از آن عقید خادم بیرون آمد و خطاب به جعفر گفت: ای خواجه! برادرت را کفن کردند، برخیز و بر او نماز بگزار. جعفر برخاست و داخل آن خانه شد و شیعیان گریان وارد خانه شدند. در آن حال امام (ع) را کفن کرده بودند. جعفر پیش رفت که نماز بگزارد. با خود گفتم: عجبا! اگر امام مردم بی‌دین بشود، معلوم می‌شود که همواره دین از اول سست بوده است!!! من هم دنبال جعفر به راه افتادم تا ببینم جریان به کجا منتهی می‌شود!

کنار جنازه امام عسکری (علیه السلام) رسیدیم، جعفر پیش ایستاده و همراهان پشت سرش، با خود گفتم: دیگر کار از کار گذشت.
جعفر چون قصد آن کرد که تکبیر بگوید، ناگهان پرده سفیدی که در حجره آویزان بود بلند شد، دیدم کودکی نورانی پیدا شد گندمگون و مجعد موی (صلوات الله علیه) و ردای جعفررا گرفته و کشید، و فرمود: «ای عمو! دور شو که من به نماز گزاردن بر پدر خود از تو سزاوارترم.» جعفر رنگ پریده کنار رفت ونمیدانست چه بگوید وشوکه شده بود و آن برگزیده خداوند غفار بر پدر عالی مقدارش نماز گزارد. و امام عسکری (علیه السلام) را در کنار مرقد پدر بزرگوارش، امام علی نقی (علیه السلام)، دفن کردند. سپس آن کودک خردسال و آن ولی ایزد متعال به من خطاب کرد که: «ای بصری! جوابهای نامه ها را بیاور.» جوابها را به او تقدیم کردم ایشان رفتند به حجره و با خود گفتم : حمد و سپاس خدا را که دو علامت از علاماتی که امام عسکری(علیه السلام) به من فرموده بودند، ظاهر شد،فقط علامت همیان مانده است !! نزد جعفر آمدم و گفتم : این طفل که بود؟ گفت: من اصلا چنین کودکی را ندیده‌ام و نمی‌شناسم!!! (10)

شیخ طوسی هم پس ازروایت بالا روایت دیگری را نیز نقل کرده که بیانگر آن است که حضرت مهدی عجل الله فرجه خود آغاز به نماز کرد و گروهی از شیعیان (تعدادآنها 39 نفر ذکر شده است) در این مراسم حضور داشتند؛ از کسانی که در این مراسم حضور داشت، ابراهیم پسر محمّد تبریزی بود. وی در این باره می‌گوید:«روز رحلت امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا وارد خانه امام شدم، جنازه آن حضرت را آوردند، و ما 39 نفر بودیم که یک کودک به ظاهر ده ساله بیرون آمد، عبای خود را بر سر مبارکش کشیده بود، و هنگامی که در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پیش از آن که او را بشناسیم، در مقابل شکوه، هیبت، عظمت و وقار او بی اختیار برخاستیم. در برابر جنازه ایستاد و همگی پشت سرش صف کشیدیم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خواندیم. چون از نماز فارق شد به یکی از اتاق‌های منزل وارد شد که از غیر آن بیرون آمده بود».(11)

ذکر این نکته لازم است که امام حسن عسکری (علیه السلام) عین همین مطلب از زبان یکی دیگر از حاضران به نام احمدبن عبدالله هاشمی نیز نقل شده است(12)

لازم به ذکر است که امام حسن (علیه السلام) را فرزند بزرگوارشان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غسل وکفن کردند.

اما سئوالی که پیش می آید چرا امام حسن عسکری این علامات را نشانه جانشینش معرفی میکند ؟
آغاز پیشوایی در خردسالی در این رخ داد آنچه از همه شگفتی آورتر بود این که آنها با کودکی پنج ساله روبه رو بودند که می گفت جانشین امام عسکری(علیه السلام) است. امامت در دوران کودکی فقط مختص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نبود بلکه امامان دیگری همچون امام جواد (علیه السلام) هم این شرایط را دارا بودند اما شرایط حاکم بر امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) این روند را به گونه ای دیگر رقم زد, تردیدهای شکننده ای را در ذهن شیعه پدید آورده, کار امام حسن عسکری(علیه السلام) را مشکل ساخت. ایشان نه فقط در سن و سالی کمتر از دیگر امامان به امامت رسید, بلکه به خاطر مصالحی ولادتش نیز پنهانی بود. و تا زمان امامت ایشان, جز اندکی, جمال دل آرای او را ندیده بودند…او چگونه میتوانست خود را به اثبات برساند ؟!!

پس میبینیم که امام حسن عسکری (علیه السلام) بیجهت نشانه دانش وآگاهی زیاد را برای فرزندش انتخاب نکرده بود چون فقط از این طریق مردم میتوانستند گفته کودک 5 ساله را باور کنندواین نشانه هایی بود که کسی جز امام دارای آن نبود
همان گونه که یاد شد پیش از آن با هدایت های پیوسته پیامبر و ائمه نور: شیعه به این نکته باور پیدا کرده بود که، خداوند متعال از طریق آخرین پیامبر خود، مقام امامت و ولایت را به جهت قابلیت‏های ذاتی به افرادی خاصّ عطا فرموده و فقط از طرف اوست که امام بر جامعه نصب می‏گردد. و نیز این که, این قابلیت هیچ گونه ارتباطی به کمی و یا زیادی سن و سال ندارد جالب این که, این گونه پیشوایی پیش از آن نیز, هم در بین ائمه: و هم در زنجیرة پیامبران: دارای سابقه بود. یکی از دانشوران معاصر امامت در سنین کم را پدیده ای واقعی دانسته، چنین استدلال کرده است: زیرا امامی که در کودکی به پیشوایی روحی و فکری مردم رسیده, و مسلمانان حتی در کشاکش آن همه موج ویرانگر, باز خویشتنِ خویش را به پیروی و دوستی او گماشتند, به طور مسلّم باید از دانش و آگاهی و گستردگی دید, و دانا بودن به فقه و تفسیر و عقاید, بهره ای آشکار و چشمگیر داشته باشد. چون در غیر این صورت نمی توانسته مردم را به پیروی از خویش وادارد… به فرض محال که مردم نتوانستند حقیقت و واقعیت امر را دریابند, خلافت و نیروی حاکم که آن همه دشمنی علنی با امام داشته, چرا بر نخاسته و پرده از رخسار حقیقت نینداخته است؟ اگر امام خردسال, از دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود, خلفای معاصر, خیلی خوب می توانستند جنجال به پا کنند, امّا سکوت آنها و سکوت تاریخ گواه است که امامت در سنین کم پدیده ای حقیقی بوده نه ساختگی» (13) .

پی نوشت:

1- شیخ کلینی، کافی، ج1، ص503.

2- شیخ مفید, الارشاد, ج2, ص339
3- ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج2, صص 384 و 457.
4- بحارالأنوار ج50/328.
5- رجوع شود به غیبت ، ص165؛ منتهی الآمال ، ص 1038.
6- کفایه الاثر صفحه 162
7- - حیاة الامام العسکری، ص267، به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص383.* الفصول المهمة، چاپ قدیم، ص 307-308*اعلام الوری، الطبعة الثالثة، دار الکتب الاسلامیة، ص 367.* حاج شیخ عباس قمی، الانوار البهیة، مشهد، کتابفروشی جعفری، ص 162.* دلائل الامامة، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.

8- حیاة الامام العسکری، ص 267، به نقل از ارشاد، ص 383.
9- شیخ صدوق، کمال‏الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنین ر.ک: نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة، ص 157؛ راوندی، قطب‏الدین، الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
10- رجوع شود به شیخ صدوق, کمال‏الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475، باب 43، ح 25. هم چنین ر.ک: نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة، ص 157؛ قطب الدین راوندی, الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101. و شیخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسی در کتاب فرج کبیر و بحارالانوار ج 52 ص 67،منتخب الاثر ص 367،الزام الناصب ض 108،وفاة العسکری ص 39،ینابیع المودة ج 3 ص 124
11- شیخ طوسی, کتاب الغیبة, ص257.
12- الزام الناصب ص 94 وروزگار رهایی ص 164
13- صدر، سیّد محمد باقر, جست و جو و گفت و گو پیرامون امام مهدی(عج) ص47ـ48.
منبع اصلی:
تنها منجی


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 18 آذر 1395نظر دهید »

 

«درگاه شیطان »
متاسفانه با بيان جنگ فرهنگي عده اي به دنبال مقابله با آن در کره اي ديگر مي گردنند غافل از اين که دشمن در خانه هاي آن ها نفوذ کرده و بر روي پشت بام هاي آن ها کمين کرده است.بدون شک فرهنگ ديگران به خصوص فرهنگ نظام استکباري ، تهديدي جدي براي يک ملت محسوب مي شود. در تهاجم فرهنگي يا يک ملت فرهنگ اصيل خودرا ناديده گرفته و به فراموشي مي سپارد يا آن را ضعيف به حساب مي آورد ؛ يعني عملا خود را در معرض تهديد پذيرش فرهنگ ديگران قرار داده و فرهنگ بيگانه را براي خود اصيل و جذاب تلقي نموده و آن را با علاقه قبلي مي پذيرد ، البته جزء آن ملت بيگانه نمي شوند ، بلکه به صورت عاريه به آن ملت مي چسبند چنانکه رهبر فرزانه انقلاب در اين خصوص فرموده اند : “وقتي يک ملتي ، فرهنگ يک ملت ديگر را قبول کرد ، همين مي شود ؛ مي شود جزوي از آن ملت ، منتها مثل بچه ي ناتني ، مثل جماعت درجه پست تر. هم برطبق ميل آن ها رفتار مي کند، هم مثل خود آن ملت از طرف آن ملت تحويل گرفته نمي شود . …. استکبارنسبت به دنياي اسلام هميشه اين را خواسته است .” (9/1/85)
دشمنی که خود رابرای مقابله باایران آماده کرده بود متوجه شد ایرانی که طی 8 سال بادست خالی دربرابر ابرقدرتهای نظامی جهان ایستاد قطعا از لحاظ نظامی نمی تواند با این کشو وارد جنگ شود وجنگ سخت را نمی تواند دوباره رقم بزند لذا با جنگ فرهنگی به سمت ایران حمله کرد ومتوجه شد تنها با جنگ فرهنگی می توان ایران را خراب کردومتاسفانه تاحدودی هم موفق بود.
یکی از حربه های جنگ نرم که متاسفانه درخانه بسیاری از ماها نفوذکرده است بحث ماهواره است که به فرموده رهبری: ماهواره گنداب فسادی است که باتیرهای زهرآگین خودش به سمت ملتها هدف گیری نموده است.
امروز ماهواره ها وشبکه های ماهواره ای درسراسر دنیا با 32140شبکه قد علم کرده اند که از این تعداد 18000شبکه درکشور ما قابل رویت است وبیش از3000شبکه با شفافیت دریافت می شود.
ماهواره هم مانند ديگر وسايلي كه در اختيار انسان است وسيله اي است دو بعدي (مفید یا مخرب) و اثرات آن بستگي به فرد استفاده كننده دارد. اما بايد به اين نكته توجه نمود كه آثار مخرب آن بيشتر از آثار مفيد وآموزنده اش مي باشد و در عين اينكه فرد از آثار مفيد آن استفاده مي نمايد ممکن است بطور ناخودآگاه تحت تأثير عوارض منفي آن هم قرار بگيرد. لذا استفاده از ماهواره داراي اثرات سوئي است كه در مواردي اصلاح اين اثر، مشكل و يا غير ممكن خواهد شد. از اثرات ماهواره اين است كه به صورت نا خودآگاه پيام هاي منفي را ارسال كرده به نحوي كه در روح و جان مخاطب اثر گذار بوده وانسان را به مسير هاي غير واقعي و نادرست سوق مي دهد.
اثرات ماهواره را مي توان در سه حوزه «اعتقادي»، «فرهنگي و اخلاقي» و «سياسي» مورد بررسي قرار داد و اين اثرات در مورد جوان ها عميق تر و شديد تر مي باشد :


الف) اعتقادي
از آن جا كه هر انسان به لحاظ ايدئولوژيك داراي يك سري مباني واعتقاداتي مي باشد ورفتار او نيز مطابق با نوع تفكر او نسبت به جهان وخداوند هست، پس بايد از اين مرزهاي اعتقادي دفاع كرده و آن ها را به نحو احسن بشناسد و مهمترين دشمن در عرصه اعتقادات، شبهات و تلقين هاي نادرست بوده و در زمان فعلي اين شبهات با رنگ و لعاب زيباتر خود را

بروز مي دهند. متاسفانه ماهواره در شمار ابزارهايي قرار گرفته كه به مرزهاي عقيدتي انسان ها خصوصاً اسلام و به ويژه مكتب تشيع حمله ور شده و قصد دارد اساس اين مكتب را در هم بريزد. البته نا گفته نماند اغراض سياسي در اين مساله بي تأثير نيست.
ب) فرهنگي و اخلاقي
همان طور كه مي دانيد هويت انساني به فرهنگ وتمدن او بر مي گردد و انساني كه داراي فرهنگ وتمدن نباشد دچار بحران هويت گشته و از او يك شخصيت كاملاً وابسته و متكي به ديگران مي سازد و دائماً چشمش به ديگران بوده تا خود را همانند آن ها قرار دهد واين مطلب به ويژه در مورد ملت ايران كه داراي فرهنگ كهن واصيل مي باشد بسيار خطرناك بوده وتهديدي بسيار جدي به شمار مي آيد و از طرفي قوام جامعه به اخلاق و رعايت آن توسط افراد جامعه بر می گردد و زماني كه انسانيت، حريم هاي شخصي، اساس خانواده و … از بين برود، چنين جامعه اي از درون خالي شده و با تلنگري در هم مي ريزد واين مساله در مورد جوانان ونوجوانان مهم تر است. . ماهواره از طريق پخش فيلم هاي پورنو و سكسی، شهوت برانگیز و غير اخلاقي كه نتيجه اي جز بي بند و باري، بي حيايي، مشوش شدن ذهن جوان و … ندارد به اين مقصد پليد دست پيدا مي كند.

ج) سياسي
از آن جا كه دشمنان ما با مسأله نظامي موفق به پيشبرد اهداف خود مبني بر تصرف و تسخير ايران اسلامی نشدند، بر همين اساس از ابزارهايي مانند ماهواره، اينترنت و … كمك گرفته اند تا مردم يك كشور را از طريق القاي شبهات و حرف هاي غير واقعي نسبت به نظام دلسرد كرده وآنها را به نوعي به دشمني با نظام دعوت مي كنند و اين اقدام از طريق راه هاي مختلف و در ظاهري بسيار زيبا و فریبنده و با اظهار كمك به مردم يك كشور صورت مي پذيرد.

وامروز ما افسران جنگ نرم وظیفه داریم با هوشیاری وبصیرت کامل درمقابل این هجمه ی دشمن با سلاح ایمان ،علم ،شجاعت وبا پیروی از ولایت فقیه با تمام وجود مبارزه کنیم وثابت کنیم ما ادامه نسل همان مردان غیورو شیرزنان دیروزیم که نگذاشتیم دشمن حتی به یک وجب از خاک مقدس ما چنگ اندازی کند وامروز هم اگر لازم باشد آماده ایم برای پاسداری از آرمان ها ، عقاید و اسلام وانقلاب عزیزمان وادامه راه شهدا از جان خود بگذریم….

 

 


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 17 آذر 1395نظر دهید »

 

روز دانشجو و دانشجوي سياسي


با فرارسيدن 16 آذر و روز دانشجو فرصتي دوباره براي بررسي هويت تاريخي و رسالت ملي و ديني دانشجو ، فرا روي ما قرار مي گيرد . ضمن بزرگداشت ياد و خاطره شهيدان دانشجو و تبريک اين روز به همه دانشجويان هميشه سربلند کشورمان ، نوشتار حاضر ابتدا به بررسي تاريخي 16 آذر ، علل ، اهداف و نقش آن در شکل گيري جنبش دانشجويي پرداخته و رسالت اين جنبش را در شرايط کنوني مورد تحليل قرار مي دهد .[1]
شکل گيري روز دانشجو
بعد از كودتاي 28 مرداد 1332، شاه كه در پي شكست كودتاي اول مورخ 25 مرداد 32 از طريق بغداد به رم گريخته بود، در 31 مرداد به تهران بازگشت و در صدد برآمد تا با كمك اربابان انگيسي و آمريكايي خود قدرت را بيش از پيش قبضه كند. از اين رو نخست وزير دولت كودتا سپهبد زاهدي در نامه‏اي به آيزنهاور رييس جمهور وقت آمريكا ضمن اعلام تلاش براي بهبود وضع بين المللي ايران وتجديد مناسبات سياسي ايران و انگليس ، از آمريكا براي آن چه که «نجات ايران از هرج و مرج اقتصادي و مالي» مي‏ناميد تقاضاي كمك فوري كرد.[2] در شهريور همان سال دولت امريكا موافقت خود را با پرداخت مبلغ 23/4 ميليون دلار بابت كمك‏هاي فني سالانه اعلام و همچنين مبلغ 45 ميليون دلار كمك بلاعوض به ايران اعطا كرد.[3]- بعدها معلوم شد که آمريکائيها 5 ميليون دلار از اين مبلغ را بابت دستمزد زاهدي و اطرافيانش در قبال کودتا پرداخته بودند - اگرچه امريكايي‏ها هدف خود را كمك به دولت جديد ايران براي «اعاده ثبات در كشور» و « پيشرفت اقتصادي» عنوان مي كردند اما واقعيت اين بود كه آنها ارسال كمك‏هاي مالي به دولت كودتا را به منظور سازماندهي دوباره ارتش و دستگاه اداري در جهت مقابله با فشار شوروي در مرزهاي شمالي و مبارزه با قدرت حزب توده در داخل را ضروري مي دانستند. و از سوي ديگر تسلط همه جانبه بر ايران و منابع نفتي آن را تعقيب مي نمودند ؛ از اين رو امريكا تنها پس از امضاي قرارداد كنسرسيوم در 28 شهريور 1332 با پرداخت 3/127 ميليون دلار به عنوان وام به ايران موافقت كرد. در اين راستا رژيم شاه نيز تلاش مي کرد با کمک هاي مالي و اطلاعاتي آمريکا (سيا) ، مخالفان را سرکوب و عمر حکومت نامشروع خود را که مورد نفرت عمومي بود ، تداوم بخشد .
درك كودتاي آمريکايي 28 مرداد براي مردم آزاده و مسلمان ايران سنگين بود. ايام عزاداري ماه محرم آن سال (شهريورماه 1332) ، تهران شاهد برپايي تظاهرات گسترده اي است و تظاهركنندگان علي رغم دخالت مأموران شهرباني و واحدهاي لشكر نظامي ضد شورش پايتخت همچنان به اعتراضات خويش ادامه مي دادند . صبح روز عاشورا نيز پلاكاردهايي متضمن شعارهايي دراعتراض به حاكميت پهلوي دوم، همچنين شعارنويسي بر در و ديوار شهر بر ضد رژيم مستبد و خودكامه انجام مي گيرد.[4]
با آغاز سال تحصيلي و بازگشايي دانشگاه ها در مهرماه، بر اثر خيزش هاي مردمي و تحركات دانشجويي، اوضاع سياسي رو به وخامت بيشتر نهاد. دانشجويان با راه اندازي تظاهرات، پخش اعلاميه و تعطيل كلاس هاي درس، آشكارا خشم و نفرت خود را نسبت به ديكتاتوري حاكم ابراز داشتند. اولين تظاهرات يك پارچه مردم عليه رژيم كودتا در روز تاريخ 16 مهر 1332 اتفاق افتاد؛ دانشگاه و بازار به طرفداري از تظاهركنندگان اعتصاب كردند. تظاهرات به قدري سنگين بود كه كودتاچيان وارد معركه شدند و طاق بازار را بر سر بازاريان خراب كردند و دكان‏هاي آنان را به وسيله مزدوران خود غارت كردند.[5] همان روز دانشجويان به برپايي تظاهرات آرام در محيط دانشگاه مبادرت كردند. متعاقب آن، فرمانداري نظامي سراسيمه و وحشت زده چند افسر را به همراه چند دستگاه كاميون پر از سربازان تفنگدار به سوي دانشگاه گسيل داشت. سربازان مسلح در جاي جاي دانشگاه تهران موضع گرفتند و همه جا را زير نظر قرار دادند. دراين روز نيروهاي نظامي دست به اقدام كم سابقه اي زده و در داخل محيط دانشگاه مبادرت به دستگيري شماري از دانشجويان به اتهام اخلال در امنيت عمومي و برهم زدن نظم، نمودند.آنچه روز شانزدهم مهرماه روي داد، نخستين واكنش همه جانبه دانشگاه و دانشگاهيان (استاد و دانشجو) در برابر دولت كودتا بود.[6]
در 16 آبان سال 32 دولت كودتا به رغم آگاهي از حاكم‌بودن احساسات ضد انگليسي بر افكار عمومي، براي تجديد روابط ايران و انگلستان كه در جريان ملي سازي نفت قطع شده بود، مخفيانه شروع به مذاكرات كرد. و در 14 آذر 32 تصميم دو دولت را مبني بر «مبادله بدون تأخير سفير» اعلام داشت .[7] از همان روز اعلام رسمي تجديد روابط ايران و انگليس كه با وعده ورود قريب الوقوع «دنيس رايت» به عنوان كاردار سفارت انگليس در تهران همراه بود ناآرامي‏ها و تظاهرات پراكنده‏اي در چند نقطه پايتخت از جمله بازار تهران و دانشگاه تهران به وقوع پيوست و در پس آن عده‏اي از معترضين در دانشگاه و بازار دستيگر شدند.[8] همزمان با بروز اين ناآرامي‏ها، روز 17 آذر براي ورود نيكسون معاون رييس جمهور امريكا به تهران تعيين و اعلام شد.
نيكسون در واقع به ايران مي‏آمد تا تا نتيجه سرمايه گذاري بيست و يك ميليون دلاري را كه سازمان جاسوسي آمريكا، سيا، در راه كودتا و سرنگوني دولت مردمي مصدق هزينه كرده بود، از نزديك مشاهده کرده و نتايج تحولات اخير را كه به تعبير آيزنهاور «پيروزي سياسي اميدبخشي را در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي نموده است» ببيند. دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند كه هنگام ورود نيكسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه كودتا و استکبار جهاني نشان دهند.
رژيم شاه براي مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت سفر نيكسون نيروهاي نظامي خود را در دانشگاه مستقر كرد؛ روز 15 آذر يكي از دربانان دانشگاه شنيده بود كه تلفني به يكي از افسران گارد دانشگاه دستور مي‏رسد كه « بايد دانشجويي را شقه كرد و جلوي در بزرگ دانشگاه آويخت كه عبرت همه شود و هنگام ورود نيسكون صداها خفه گردد و جنبنده‏اي نجنبد. » رژيم دراقدامي كم سابقه، نيروهاي لشكر دو زرهي را به دانشگاه اعزام كرد .صبح شانزده آذر، دانشجويان هنگام ورود به دانشگاه با درك و شم سياسي خود هوشيارانه سعي داشتند كمترين بهانه اي به دست بهانه جويان ندهند اما جو كاملاً ملتهب بود. ساعت اول بدون حادثه مهمي گذشت و چون بهانه‏اي به دست جلادان نيامد به داخل دانشكده‏ها هجوم مي‏آورند؛ از پزشكي، داروسازي، حقوق و علوم سياسي عده زيادي و حتي استادان را دستگير كردند و مورد ضرب و شتم و فحش و ناسزا قرار دادند.
رئيس وقت دانشگاه تهران براي اينكه جلوي ناآرامي‏ها را بگيرد، كل دانشگاه تهران را تعطيل كرد. حضور نظاميان در صحن دانشكده فني باعث شد كه بين نظاميان و دانشجويان، زد و خورد شود. عده‏اي از سربازان، دانشكده فني را به صورت كامل محاصره كرده بودند تا كسي از ميدان نگريزد. هنگامي كه دانشجويان در حال خروج از دانشكده بودند به يكباره با يورش سربازان مسلح و حمله آنان با سرنيزه مواجه شدند كه بر اثر آن عده اي از دانشجويان مجروح گرديدند. برخي دانشجويان در واکنش به اين اقدام سبعانه نيروي نظامي، به شعار دادن روي آوردند . رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند به كلي غافل گير شدند و در همان لحظه اول عده زيادي هدف گلوله قرار گرفتند. مصطفي بزرگ نيا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس مهدي شريعت رضوي كه ابتدا هدف قرار گرفته به سختي مجروح شده بود بر زمين مي‏خزيد و ناله مي‏كرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچي حتي يك قدم هم به عقب برنداشته و در جاي اوليه خود ايستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده يكي از جانيان گارد شاهنشاهي با رگبار مسلسل سينه او را شكافت.[9]
بدين گونه سه آذرخش شهيد به نام‏هاي شريعت رضوي، قندچي و بزرگ‏نيا سينه شب را مي‏شكافند و جاودانه تاريخ ايران زمين مي‏شوند. شهيد چمران كه خود شاهد اين واقعه بوده در ر ابطه با حادثه 16 آذر مي گويد: « وقايع آن روز چنان در نظرم مجسم است كه گويي همه را به چشم مي بينم، صداي رگبار مسلسل در گوشم طنين مي اندازد، سكوت موحش بعد از رگبار، بدنم را مي لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحين را در ميان اين سكوت دردناك مي شنوم. دانشكده فني خون آلود را در آن روز و روزهاي بعد به راي العين مي بينم.»[10] دانشجو و دانشگاه در آن فضاي سرد و غم انگيز و آكنده از رعب و وحشت، به مسئوليت خود در قبال جامعه و آرمان هاي عدالتخواهانه و استقلال طلبانه مردم خود، به صراحت هرچه تمامتر عمل كردند و ياد آن روز و آن شهيدان، به عنوان روز دانشجو در دفتر تاريخ اين سرزمين براي هميشه ثبت شد. «آن سه تن ماندند تا هر كه را مي آيد بياموزند، هركه را مي رود سفارش كنند، آنها هرگز نمي روند، هميشه خواهند ماند، آنها «شهيد»ند، اين «سه قطره خون» كه بر چهره دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است…»[11] درست روز بعد از واقعه 16 آذر و در جو خفقان و وحشت، نيكسون معاون رييس جمهور امريكا به ايران آمد و در همان دانشگاهي كه هنوز به خون دانشجويان بي گناه رنگين بود دكتراي افتخاري حقوق دريافت كرد.
بدين گونه حادثه 16 آذر 1332، بعنوان نماد استکبار ستيزي ، مبارزه با استبداد و عدالت خواهي دانشجويان در تاريخ ايران ثبت شد. از آن پس، همه ساله به رغم كوشش رژيم و ساواك، در دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاي سراسر کشور مراسم و تظاهراتي به ياد شهيدان آن روز برپا مي گرديد. 16 -آذر و جنبش دانشجويي
روز 16 آذر 1332 به عنوان مبدأ جنبش دانشجويي ايران ثبت گرديد ؛[12] زيرا قبل از اين تاريخ علي رغم گذشت 19 سال از تاسيس دانشگاه شاهد جرياني مستقل ، مردمي ، خود جوش و فراگير توسط دانشجويان نمي باشيم . در سالهاي اوليه تأسيس دانشگاه تهران (1313ش) در زمان رژيم دست‌نشاندة رضاشاه ، دانشگاه هنوز چهره اي مردمي نداشت ، و بيشتر در اختيار طبقات متوسط به بالاي جامعه بود و عده اي از اين افراد نيز براي تحصيل به خارج اعزام مي شدند . از سال 1320 به بعد ، مصادف با اشغال ايران توسط قواي بيگانه (شهريور 1320) و عزل رضا شاه و روي کار آوردن محمدرضا توسط اشغالگران ، شاهد بازگشت اين فارغ التحصيلان هستيم که مصادر را اشغال مي کنند . اما اين ها ايدئولوژي خاصي دارند ، اول اينکه پايگاه اقتصادي ، اجتماعي آنها پايگاه متوسط به بالاي جامعه است . دوم بورسيه نظام هستند ، سوم اينکه تحت تاثير شرايط تاريخي و فکري عصر خويشند . در اين مقطع فضاي عمومي دانشگاه تحت سيطرة سكولاريسم، آشكارا دين‌ستيز و بيگانه از فرهنگ مذهبي و مردمي است و لذا شاهد يک حرکت خود جوش دانشجويي نمي باشيم . اگر هم جنب و جوشي به چشم مي خورد ، بيشتر تحت تاثير جريانات بيروني است[13] ؛ از يك سو تحت سيطرة گرايش ماركسيستي- استالينيستي تابع دولت شوروي [كه حزب توده نمايندة اصلي آن در سطح جامعه بود] قرار داشت و از طرف ديگر گرايش‌هاي ناسيوناليستي – ليبراليستي متأثر از جبهة ملي بود. البته جريانات مذهبي هم بودند ، اما مذهب هنوز به يک ايدئولوژي غالب تبديل نشده بود ؛ فضاي حاكم بر نيروهاي داراي تمايلات مذهبي بيشتر تحت تأثير گرايش‌هاي روشنفكري تجددزده و التقاطي قرار داشت و از حضور تفكر اسلام فقاهتي و تأثيرپذيري از بينش اصيل مبارزه گراي شيعي خبر چنداني نبود. گرايش ضعيف و در حال شكل‌گيري متمايل به انديشه‌هاي مذهبي در ميان دانشجويان اين دوره فاقد انسجام و بينش تئوريك اصيل بود و عمدتاً حول مبارزه با تبليغات آشكار الحادي ماركسيست‌ها و بهائي‌ها شكل گرفته بود . [14]
در چنين فضايي عوامل مختلفي جريان دانشجويي را تا حدودي دچار ركود و سكون ساخته بود از قبيل ؛ 1. وقوع كودتاي 28 مرداد 2 . شكست نهضت ملي كردن نفت 3 . آشكار شدن وادادگي ، سازش كاري و در موارد بسياري خيانت‌پيشگي رهبران ناسيونال- ليبراليست جبهة ملي و ماركسيست‌هاي دست‌نشاندة حزب توده 4 . در پيش‌گرفتن رويكرد خشن سركوب‌گرانه و خونين رژيم پهلوي دوم عليه مردم. از اين رو خيلي ها ديگر احساس يأس مي کردند و به تدريج زمينه براي يک سلطه تمام عيار و فراگير استکبار جهاني فراهم مي گرديد؛ اما به ناگاه تظاهرات خونين ضدآمريكايي در 16 آذر 1332 چون جرقه‌هايي درخشان ، در آسمان حيات جنبش دانشجويي خودنمايي کرده و به عنوان نقطه عطف و نماد هويت جنبش دانشجويي مبدل مي گردد. هرچند 16 آذر مصداق بارز يک جنبش اجتماعي نبود ، اما علاوه بر ويژگي بارز استبداد ستيزي و مقابله با استکبار جهاني ، خصلت هايي از يک جنبش اجتماعي داشت ؛ اول اينکه در عرصه غير رسمي و مردمي بود ، دوم اينکه در قالب گفتمان غالب مبارزه نمي کرد.[15]
بعد از اين دوران جنبش نوپاي دانشجويي تا سال 1341 به دو دليل با رکود نسبي مواجه گرديد؛ از يکسو حكومت پهلوي متعاقب جنايت 16 آذر ، ساواك را تاسيس كرد و با شدت بخشيدن به اقدامات اطلاعاتي و پليسي تمام اقدامات دانشگاه را تحت كنترل درآورد. به گونه اي كه تا سال 1339 جنبش دانشجويي عملاً به محاق سكوت كشانده شد و فعاليت هاي آن از صدور اعلاميه و اطلاعيه فراتر نرفت . و مهمتر آنکه به خاطر برخي تجربيات پديدآمده از حركت‌هاي جبهة ملي دوم که موجب قطع اميد اغلب دانشجويان از وعده‌ها و شعارهاي ملي‌گرايانه و ليبرالي جبهه ملي و مجموعة ناسيونال – ليبراليسمها شد ، با ركود نسبي مواجه مي گردد. به خصوص كه تدريجاً ماهيت وابستة برخي چهره‌هاي مهم اين جريان و ارتباط دست‌نشاندگي آنها با امپرياليسم آمريكا و سازشكاري با رژيم مستبد پهلوي آشکار مي‌گردد. در سال 1339 با قدرت‏گرفتن كندي در آمريكا و فشار وي بر شاه جهت اجراي برنامه‏هاي آمريكا در ايران - به منظور جلوگيري از گسترش امواج انقلابي در كشورهاي وابسته- فضاي نسبتا آزادي در كشور ايجاد شد. با اين وجود، ضعفهاي گسترده ساختاري، اتخاذ تاكتيك هاي نامناسب و عدم استقلال دانشگاه از جريانات بيروني ازجمله دلايلي بود كه جنبش دانشجويي نتوانست بر صحنه معادلات سياسي اين دوره تاثير چنداني داشته باشد.
در سال 1341 به دنبال مخالفت شديد حضرت امام (ره) با لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي رژيم شاه و درخواست ايشان از علما و مردم مسلمان ايران براي ادامه مبارزه ، در دانشگاه تهران و تبريز تظاهرات وسيعي به حمايت از علماي قم و اعتراض به مصوبه دولت انجام مي شود.[16] با دستگيري حضرت امام (ره) در 15بامداد خرداد 1342 توسط رژيم و انتقال ايشان از قم به تهران ، شورش عظيمي در تهران و قم برخاست، به گونه اي كه پليس مجبور شد دانشگاه تهران را تعطيل كند.[17] از اين روز که آغاز حركت روحانيت مبارز شيعه به رهبري امام خميني (ره) و با همراهي توده‌هاي مردم و وقوع سركوب خونين 15 خرداد 1342بود ، جنبش دانشجويي ايران ميل بيشتري به سمت مبارزة راديكال و صريح ضدسلطنتي و ضدآمريكايي پيدا كرد. سخنراني هاي حماسي و تاريخي امام (ره) به تدريج فضا را از فضاي روشنفکري نسل اول مي گيرد . مبارزات استکبار ستيزانه و ضد استبدادي دانشجويان با مبارزات ديني و مذهبي مردم پيوند مي خورد . و با ناكامي ايدئولوژي هاي چپ و راست در به حركت درآوردن ساير اقشار جامعه ،ايدئولوژي ديني به عنوان راهكار مناسب مبارزه در ميان جوامع جوان و دانشگاهي مطرح و مورد توجه قرار مي گيرد.
در 13 آبان 1343، رژيم پهلوي حضرت امام (ره) را به خاطر مخالفت با تصويب لايحه كاپيتولاسيون ، دستگير و به تركيه تبعيد كرد و واكنش‌هاي مردمي را سركوب و عده زيادي را به شهادت رساند. اين حوادث تغييرات مهمي را در نگرش و رفتار جنبش دانشجويي برجاي مي گذارد و از سال 1344 به بعد در جهت مقابله با خشونت هاي رژيم ، جوّ سياسي دانشگاه‌ها راديكاليزه مي شود و گروههايي براي مبارزه چريکي به وجود مي آيد به گونه‌اي كه در مقطع زماني 1343 تا اواسط دهة 1350، جنبش دانشجويي اصلي‌ترين پايگاه جذب نيرو و سربازگيري براي جنبش اعتراضات مسلحانة ماركسيستي و مذهبي‌‌هاي داراي انحرافات التقاطي [مجاهدين خلق] گرديد. هرچند به علت خفقان شديد تا سال 1347 و 1348 ، فعاليت‌ها و تشكل‌هاي سياسي علني در محيط دانشگاه‌ها وجود نداشت و تحرك سياسي قابل توجهي در سطح دانشگاه‌ها ديده نمي شود. و دانشجويان مذهبي عمدتاً در هيئت‌ها و انجمن‌هاي ديني، كه مسائل قرآني، اخلاقي و ديني در آن‌ها مطرح بود، با يكديگر ارتباط داشتند.[18]
در چنين فضايي شاهد يک جريان مذهبي هستيم که در آن متفكران ديني نظير مرحوم جلال آل احمد ، دکتر شريعتي و مطهري ، شهيد مفتح، شهيد بهشتي ، مقام معظم رهبري و… ديدگاههاي خود را مطرح مي کنند و به تدريج صبغه جريانات دانشجويي کشور بيشتر مذهبي مي شود . با گسترش انديشه‌هاي اسلامي در قالب و بياني نو و سرشار از پيام‌هاي مبارزه‌جويانه ، جبهة ملي ، ناسيوناليسم و باستان‌گرايي رژيم پهلوي به حاشيه رانده شدند و از نفوذ حزب توده به شدت كاسته شد.[19] از اين مقطع به بعد هرچه به انقلاب اسلامي نزديک تر مي شويم گفتمان غالب جنبش دانشجويي صبغه مذهبي و مردمي بيشتري به خود مي گيرد و دانشگاه از نقشي تعيين کننده تر در مبارزه با استبداد و استکبار برخوردار مي گردد تا اينکه در 22 بهمن 1357 براي اولين بار در تاريخ معاصر ايران،اعتراضات خروشان عدالت‌طلبانة دانشجويي به درياي پرعظمت مبارزات انقلابي مردمي گره مي خورد و تحت رهبري حضرت امام (ره) به پيروزي مي رسد و با به ثمر نشاندن خون دانشجويان شهيد و هزاران مسلمان آزادي خواه ،سرفصل تازه‌اي را در حيات جنبش دانشجويي ايران مي گشايد. جنبش دانشجويي و جمهوري اسلامي
با پيروزي انقلاب اسلامي علي رغم تغيير شرايط، نه تنها مسئوليت دانشجو و دانشگاه خاتمه نيافت، بلكه با توجه به مقتضيات و نيازهاي زمانه و افزايش و پيچيدگي دشمني هايي كه از داخل و خارج متوجه مردم و كشور است، بيشتر هم شد ؛ جنبش اصيل دانشجويي پس از فروريختن نظام ديكتاتوري پهلوي و برقراري نظام مقدس جمهوري اسلامي، به تعقيب آرمانهاي بلند خويش در مبارزه با استکبار و عدالت طلبي پرداخت و در 13 آبان 1358 كانون فتنه استكبار را نشانه مي رود و با تسخير لانه جاسوسي و پايين آوردن پرچم امريكا، شمارش معكوس مرگ يك ابرقدرت را در سطح جهان فرياد مي کند . در شرايط پيش آمده پس از انقلاب ، پاسداري از نظام نوپاي اسلامي ، تلاش براي آباداني و پيشرفت بخش هاي مختلف کشور و مقابله با توطئه هاي گوناگون استکبار جهاني و ايادي داخلي آن ، از افتخارات ارزشمند جنبش دانشجويي محسوب مي گردد ؛ آن روز « مهمترين‌ آرمان‌ دانشجويي‌ حفظ‌ سرزمين‌ بود. بهترين‌ دانشجويان‌ ما در هويزه‌ زير تانك‌ها له‌ شدند. بسياري دانشجويان به‌ دورترين نقاط كشور براي‌ سازندگي‌ و رفع‌ محروميت‌ رفتند و فدا شدند؟ در كردستان‌ چقدر جوان‌هاي‌ ما آب‌ كشيدند، راه‌ كشيدند، محروميت‌زدايي‌ كردند و در راه‌ بسط‌ عدالت‌ تلاش‌ كردند و بعد هم‌ شهيد شدند؟ »[20]
در حقيقت جنبش دانشجويي که تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل اينکه بيشترين‌ عمر خود را صرف‌ « تقابل » و مبارزه با نظام‌ سياسي‌ و ايجاد انقلاب‌ نموده بود ، بعد از پيروزي انقلاب خود را برخوردار از نظامي اسلامي ، مستقل ، مردمي ، عدالتخواه و استکبار ستيز و خادم مردم مي بيند ؛ از اين رو با تغيير شرايط وارد عرصه‌ « تعامل» با نظام و مشاركت‌ سياسي‌ مي شود .[21] هرچند متاسفانه‌ برخي جريانات وابسته يا گروههايي که تامين منافع خود را با استقلال کشور و جنبش دانشجويي و تحقق عدالت در تضاد مي بيينند ؛ با ايجاد فضايي مسموم تلاش مي کنند تا جنبش دانشجويي را به تقابل با نظام اسلامي بکشانند ، به تعبير دکتر احمدي نژاد ؛ « سعي‌ مي‌كنند اين‌ ويژگي‌ را به‌ محيط‌ دانشگاه‌ تحميل‌ كنند كه‌ ما به‌ گروهي‌ مي گوييم‌ جنبش‌ دانشجويي‌ كه‌ ضدنظام‌ است. اين‌ تعريف‌ غلط‌ است. كي‌ چنين‌ چيزي‌ را گفته؟ و كي‌ گفته‌ حالا چون‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ تثبيت‌ شده‌ ديگر دانشجو هيچ‌ نقش‌ پيشتازي‌ ندارد. من‌ عرض‌ كردم‌ عدالت‌ خواهي‌ و استكبار ستيزي. امروز بايد توجه‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ اصلاً‌ حفظ‌ استقلال‌ و دست‌ يابي‌ به‌ استقلال‌ نهايي‌ و حقيقي‌ جز با محو نظام‌ سلطه‌ امكان‌پذير نيست. چون‌ نظام‌ سلطه‌ ماهيتش‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ نوع‌ استقلالي‌ را نمي پذيرد. هيچ‌ نوع‌ نظام‌ مردمي‌ حقيقي‌ را نمي‌ پذيرد… خوب‌ ما اگر آزادي‌ حقيقي‌ مي‌ خواهيم، آزادي‌ حقيقي‌ در يك‌ مبارزه‌ مستمر است. اگر مردم‌ سالاري‌ مي‌ خواهيم‌ لازمه‌اش‌ عدالت‌طلبي‌ است. عدالت‌ اگر نباشد اصلاً‌ مردم‌ سالاري‌ حرف‌ مفت‌ است. ازبين‌ خواهد رفت. امروز در كجاي‌ دنيا مردم‌سالاري‌ داريم؟ شبكه‌هاي‌ رسانه‌اي‌ متكي‌ به‌ باندها و احزاب‌ قدرت‌ و ثروت، همة‌ حكومت‌ها را در دنيا تخته‌ كرده‌اند. يك‌ نظام‌ مردمي‌ حقيقي‌ هست، خودشان‌ هم‌ اقرار مي‌كنند. اين‌ را حتي‌ دوست‌ و دشمن‌ ولو با كينه‌ و با بغض‌ مي‌گويند؛ بالاخره‌ اين‌ نظام‌ پايگاه‌هايش‌ مردمي‌ است. امروز مهمترين‌ رسالت‌ جنبش‌ دانشجويي‌ عدالت‌خواهي‌ است… و اتفاقاً‌ در اينجا زمينه‌ براي‌ پيشتازي، نوآفريني‌ و ابتكار بسيار زياد است. و غير از دانشجو هم‌ نمي‌تواند. همان‌ طور كه‌ ديديم‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌ به‌ اعتقاد من‌ قوي‌ترين‌ و عميق‌ترين‌ خطابشان‌ را خطاب‌ به‌ حركت‌ و جنبش‌ دانشجويي‌ ابراز فرمودند با محوريت‌ عدالت‌ خواهي.»[22]
هويت و گفتمان جنبش دانشجويي پيش از آنكه دشمني يا دوستي با نظام هاي سياسي باشد، در هر حال، عدالتخواهي است. اگر دأب و دغدغه نظام عدالت و عدالتخواهي نبود، بايد به آن اعتراض كند، و درگير شود و اگر مانند نظام برآمده از انقلاب اسلامي، عدالت بود بايد به حمايت از آن برخيزد. بهترين صورت اين كمك مي تواند، نقد و طرح صحيح مسائل و مطالبه آگاهانه و منطقي نيازهاي مردم و آرمان هاي جامعه باشد و صدالبته «مطالبه كردن با دشمني كردن فرق دارد» و اين توقعي است كه مردم انقلابي ايران از همه اقشار به ويژه دانشجويان به عنوان قشري تحصيلكرده، فعال و زمان شناس دارد:«من بارها گفته ام كه از آن روزي بايد ترسيد كه جوان ما، دانشجوي ما، در دانشگاه انگيزه طرح مسئله، طرح سؤال، طرح درخواست نداشته باشد. همه ي ملت ما بايد اين باشد كه اين روحيه مطالبه، خواستن و مدعا داشتن در زمينه هاي گوناگون را در نسل جوان كشورمان -بخصوص جوان علمي- گسترش دهيم. (رهبر فرزانه انقلاب، 18/7/1368)
جنبش دانشجويي ايران بر خلاف ساير جنبش هاي دانشجويي سه آرمان مهم دارد ؛ استقلال طلبي ، استکبار ستيزي و عدالت خواهي و تحقق اين آرمانهاي مقدس جز با « آگاهي از راه و آگاهي از دشمن »[23] امکان پذير نيست . در غير اين صورت همانگونه که تجربه هاي مکرر تاريخي نشان داده ، جنش از اهداف و آرمانهاي خويش منحرف و ابزاري براي استکبار جهاني و جريانات سياسي قدرت طلب مبدل مي گردد . هرگاه جنبش دانشجويي به جناح‌هاي سياسي بپيوندد، از هويت واقعي و تاريخي خود، كه حمايت از مردم بوده است، فاصله مي گيرد. از اين رو دانشجو لازم است «سياسي‏» بوده و از بينش و تحليل سياسي قوي و مشارکت سياسي سازنده برخوردار باشد ؛ ولي از «سياست‏بازي‏» و افتادن در دام جنجال هاي سياسي و جناحي بپرهيزد . چنانکه يكي از شاخصه‌هاي بارز 16 آذر1332، تشخيص و تحليل درست و ايفاي نقش صحيح جريان دانشجويي در راستاي مصالح ملي در آن برهه از زمان بود. در شرايط کنوني نيز دانشجو با سرلوحه قرار دادن آرمانهاي اسلامي و ملي خويش، وظيفه دانش پژوهي، تعمق، نو آوري علمي و تلاش در جهت اعتلاي اقتصادي و فرهنگي كشور را هرگز از منظر خويش دور نخواهد ساخت . مقام معظم رهيري در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد مي فرمايد : « در پايان فقط چند توصيه به دانشجويان عزيز بكنم: در محيط دانشگاه، محيط دانشجوئي، نقد منصفانه و متقابلاً نقدپذيري‏متواضعانه هر دو لازم است. جوان، آن هم دانشجو، در محيط علمي بايد ذهنش و زبانش باز باشد؛ نقد كند؛ البته منصفانه باشد. نقد را با عيبجوئي و با عصبانيت و با بهانه‏گيري نبايد اشتباه كرد؛ اما نقادي بايد كرد. در عين حال نقدپذير هم بايد بود. ديگران هم اگر از ما به عنوان دانشجو، به عنوان تشكل دانشجوئي نقد كردند، بپذيريم؛ يعني تحمل كنيم؛ بپذيريم به معناي تحمل كردن است. يك توصيه‏ي ديگر: در محيط دانشگاه، تحمل و مداراي سياسي لازم است. تشكلهاي دانشجوئي نسبت به هم مداراي سياسي داشته باشند؛ تحمل سياسي داشته باشند. درگير كردن مجموعه‏هاي دانشجوئي با هم، نقشه‏ي خطرناكي است كه كشيده شده است؛ اين نقشه را كشيده‏اند. بايد مراقب باشيد. مي خواهند تشكلهاي دانشجوئي را به جان هم بيندازند. ما همين اواخر شاهد بوديم كه در چندتا دانشگاه داشتند اين كار را ميكردند. البته دانشجويان عاقل و با شعور و بلوغِ سياسي نگذاشتند اين اتفاق بيفتد. اما نقشه اين است. راه مواجهه‏اش هم همين است كه مجموعه‏هاي دانشجوئي، افراد دانشجوئي و تشكلهاي دانشجوئي، حالت مدارا و تحمل داشته باشند. يك توصيه‏ي ديگر، مسأله‏ي حفظ اصول وروحيه‏ي آرمانگرايي است. شما محافظه‏كار نشويد. ممكن است گذشت سن، بعضي‏ها را محافظه‏كار كند؛ اما موتور حركت، جواني است. جوان ما نبايد محافظه‏كار شود. جوان بايد آرمانگرا باشد. از آرمانها كوتاه نيائيد. آرمانها را بخواهيد، قله‏ها را بطلبيد، تا يقين بكنيم كه به نيمه راه لااقل خواهيم رسيد. البته اگر قله را بطلبيد، بنده يقين ميكنم به خود قله هم خواهيد رسيد. روحيه‏ي آرمانگرايي را كه از جمله‏ي مصاديق روحيه‏ي آرمانگرايي، تمسك به اصول و مباني فكري است، از دست ندهيد. توصيه‏ي بعدي، مسأله‏ي خودسازي اعتقادي و علمي؛ و اعتقادي و عملي است، كه بعضي از دانشجويان عزيز هم اينجا تذكر دادند. «عليكم انفسكم»؛ آن نگاه اسلام به انسان در خطاب فردي را هميشه در نظر داشته باشيد. خودتان را حفظ كنيد؛ «عليكم انفسكم». جاده‏اي كه انسان را به خدا و نورانيت ميرساند، جاده‏ي ترك محرمات و بجا آوردن واجبات است. واجبات را اهميت بدهيد، گناهان را پرهيز كنيد؛ تهذيب يعني اين. چون دلهاي شما جوان است، نوراني است، آلودگي بحمداللَّه در دلها و روحهاي شما نيست، خداي متعال كمك خواهد كرد؛ تفضل خواهد كرد. توصيه‏ي بعدي، مسأله‏ درس خواندن و پرداختن علمي است. حقيقتاً درس بخوانيد. حقيقتاً بايد در محيطهاي دانشجوئي، جستجوي دانش باشد. آدم مي‏بيند در بعضي از ميحطهاي دانشجوئي، دانشجو به معناي واقعي دانش، جو نيست؛ يعني در جست و جوي دانش نيست؛ يك چيز حفظي و سر هم بندي است؛ نگذاريد اين جوري شود. حقيقتاً جوينده‏ دانش باشيد و دانش را فقط خواندنِ متن و فراگرفتن متون ندانيد. الان در جمع اساتيد، قبل از اينجا، مطرح مي‏كردم؛ دانشجو بايستي پرسشگر، متعمق، اِشكال كننده‏ به استاد، جستجوكننده‏ از زوايا و گوشه كنارهاي بحث علمي بار بيايد.»[24]
آري، امروز روزگار ديگري است ولي رسالت دانشجو همچنان ادامه دارد و انتظارات از دانشگاه و دانشجو كماكان باقي است. به بيان رهبر فرزانه انقلاب: «آن چيزي كه ما از محيط دانشجويي مان انتظار داريم، پيشرفت علم، پيشرفت انديشه سياسي، عمق انديشه ديني و ايمان ديني، عمق معرفت ديني و روشن بيني ديني، دست يافتن به قلمروهاي جديد؛ هم در زمينه علم، هم در زمينه سياست، هم در زمينه معرفت ديني در محيط دانشجويي است؛ البته به كمك راهنمايان هر بخشي. شما براي كار علمي بايد استاد داشته باشيد، براي كار معرفت ديني بايد استاد داشته باشيد، براي كار سياست هم همينجور است. كار را شما مي كنيد؛ او راهنمايي مي كند. دانشگاه ما و محيط دانشجويي ما بايستي در همه اين عرصه ها پيشرفت هاي حقيقي و چشمگيري كند و اين پيشرفت ها را ان شاءالله خواهد كرد.»[25] بسمه تعالي
دانشجوي سياسي[26] پيشگفتار
مشاركت‌ سياسي‌ يکي از مهمترين‌ و اساسي‌ترين‌ مطالبات دانشجويي کشور است؛ و مقام معظم رهبري همواره بر ضرورت فعاليت سياسي دانشجويان و شرکت فعال و مثبت آنان در مباحث سياسي تاکيد دارند . بر اين اساس«تبيين دقيق سياسي بودن دانشجو ، ضرورت و ويژگي ها و حدود آن در نظام اسلامي» ، موضوع اصلي نوشتار حاضر مي باشد . که در اين زمينه تلاش مي شود از مباحثي پيرامون چيستي مشارکت سياسي و عوامل و سطوح مختلف آن ، زندگي سياسي دانشجويان و عوامل و زمينه هاي موثر برآن ، کارکردها و نقش دانشگاه و دانشجو ، آموزه هاي اسلامي پيرامون ضرورت و چگونگي مشارکت سياسي و … استفاده شود. يکم. تبيين سياسي بودن دانشجو
دانشجوي سياسي مطلوب در نظام اسلامي ، به کسي اطلاق مي شود که در دانشگاه به درجه بالايي از بينش و درک سياسي رسيده و در قبال سرنوشت خود ، جامعه ومسائل سياسي حساسيت لازم را داشته باشد. سياسى بودن دانشجو بدين معناست كه يك دانشجوي متعهد تنها نبايد در محور مسائل فردى وشخصي خود متمركز باشد. واز رويدادهاي جامعه وجهان غافل گرديده ونسبت به آن بي تفاوت باشد. بلكه بايد با اصول و مبانى منطقي ومعقول به تحليل حوادث و رويدادهاى جهانى و داخلى بپردازد و موضع مناسب و قاطع اتخاذ نموده و حساسيت لازم را دارا باشد. آنگونه که حضرت امام (ره) ، همواره از دانشجويان و دانشگاهيان انتظار داشتند كه همچون ناظرى بصير و آگاه، هوشمندانه و متعهدانه عملكردها و تصميم‏گيرى‏ها را مد نظر گيرند و با نقادى دلسوزانه خطا و لغزش احتمالى را گوشزد نمايند و همچون مشاوران و كارشناسانى امين، مساعدت خويش را از دست‏اندركاران و مجريان امور دريغ نكنند . همچنين در رخدادها و مراحل حساس و تعيين‏كننده‏اى همچون انتخابات، همراه با ديگر بازوان فكرى جامعه، با ارائه ملاك‏ها و معيارهاي صحيح ، مردم را براى مشاركت و حضور مؤثر در سرنوشت‏خويش مدد رسانند و در جهت‏گيرى‏ها و خلق بسترهاى اجتماعى – فرهنگى تسهيل‏كننده راه تحكيم مقاومت ملى و انقلابى در برابر جهان‏خواران، امت اسلام را حامى و هادى باشند و به مدد قدرت فنى و دانش خويش در تشخيص و افشاى ترفندهاى دشمنان، لحظه‏اى درنگ به خود راه ندهند .[27] حضرت آيه الله خامنه‏اى نيز تصريح مي نمايند: «مسئوليت‏بزرگ دانشجويان بسيجى تحليل درست، بررسى كارشناسانه و ريشه‏يابى مسائل اساسى كشور و جهان اسلام و حضور هوشيارانه، بانشاط و فعال در صحنه است.» [28]
مشارکت سياسي
مهمترين‌ و اساسي‌ترين‌ خواست‌ دانشجوي سياسي، مشاركت‌ سياسي‌ است ؛ مشارکت سياسي (Political Participation) ، در اصطلاح سياسي، به معناي تلاش شهروندان ، براي انتخاب رهبران خويش ، شرکت موثر در فعاليت ها و امور اجتماعي و سياسي و تاثير گذاشتن بر صورتبندي و هدايت سياست دولت ، مي باشد. [29] در واقع مشارکت سياسي ، مجموعه اي از فعاليت ها و اعمالي است که شهروندان به وسيله آن ، در جست و جوي نفوذ يا حمايت از حکومت و سياست خاصي هستند.[30] افراد يك جامعه به سه گونه مختلف با نظام سياسي رابطه دارند ؛ 1. بعضى صرفا به سائغه حمايت و حفاظت از دولت عمل نموده رفتار خود را بر اساس نيازها و تقاضاهاى حكومت تنظيم مى كنند و در واقع مشاركت حمايتى (Support participation ) دارند؛ 2 . برخى در تلاش براى اصلاح يا تغيير نظام يا حداقل تصميم و جهت نظام حكومتى هستند؛ 3 . و برخى ديگر نيز، بر خلاف دو گروه فوق، مواضع انفعالى(Passive)و يا بى طرفانه دارند. بعضى از نويسندگان سه نوع رفتار سياسى فوق را به دو دسته عام مشاركت فعال و مشاركت انفعالى تقسيم كرده اند.[31]
سطوح مشارکت سياسي
مشارکت سياسي شهروندان ، مفهومي داراي سلسله مراتب است ؛ از سطوح متعددي تشکيل شده و تعيين کننده ميزان شدت و ضعف مشاركت‏سياسى افراد مي باشد .[32] در يک جمع بندي مهمترين اين سطوح عبارتند از: 1 . راى دادن و شركت در گزينش و انتخاب مسؤولين سياسى و اجتماعى؛ 2 آزادى بيان و شركت در تشكل‏هاى فعال سياسى و نقد و ارزيابى عملكرد نهادها، مسؤولين و ساختار حكومتى ؛ 3 . نامزد شدن جهت پست‏ها و كرسى‏هاى سياسى و فعاليت آزاد انتخاباتى ؛ 4 . دخالت و مشاركت در تغييرات و اصلاحات درون‏ساختارى ؛ 5 . اقدام و عمل براى تغييرات بنيادين نهادها و ساختارهاى نظام حكومتى .
از آن‏جا كه ميزان تحقق سطح پنجم مشاركت‏سياسى در مقايسه با سطوح ديگر بسيار اندك مى‏باشد و معمولا مشاركت‏سياسى، دخالت‏ها، فعاليت‏ها و مشاركت‏هاى درون ساختار و نظام سياسى است، لذا واژه «مشاركت‏سياسى‏» غالبا در يكى از چهار سطح نخست مشاركت‏به‏كار مى‏رود .[33]
عوامل مشارکت سياسي
عوامل متفاوتى در ميزان مشاركت‏سياسى افراد و جوامع مختلف، تاثير گذار مي باشند.[34] بر اساس مدارک و شواهد فراوان ، مشارکت سياسي در تمام سطوح ، بر طبق پايگاه اجتماعي- اقتصادي ، تحصيلات ، شغل ، جنسيت ، سن ، مذهب ، قوميت ، ناحيه و محل سکونت ، شخصيت و محيط سياسي يا زمينه اي که در آن مشارکت صورت مي گيرد ، فرق مي کند.[35] اين عوامل معمولا در محورهايى نظير وضعيت اقتصادى، سيستم سياسى، فرهنگ سياسى، آداب و رسوم و باورهاى دينى و مذهبى جمع بندى مى‏گردد.[36]
دانشجويان و سياست
بررسي رابطه دانشجويان با سياست و شناسايي عوامل و زمينه هاي موثر بر آن ، از ابعاد مختلف قابل تحليل و ارزيابي است ؛ از ديدگاه ماركوزه،‌ هابرماس. فوكو ، دانشجويان داراي سه ويژگي و خصيصه اصلي هستند كه مي‌توانند پتانسيل و ظرفيت جنبش‌هاي اجتماعي جديد باشند:1. خصيصة سنتي؛ دانشجويان جوان هستند و جواني براي خود ويژگي‌هايي دارد. عمده‌ترين ويژگي جواني اين است كه جواني سن هيجان‌ها و انرژي‌هاي متراكم است كه مي‌خواهند اين انرژي متراكم و هيجان انباشته را در جايي تخليه كند و لذا سن دانشجويي سن مقتضي تحرك و حركت‌هاي انقلابي است.2. ويژگي معرفتي؛ چون دانشجو با معرفت‌ها و اطلاعات تازه سر و كار دارد و از لحاظ روشي نيز متُد انتقادي و تحليلي را دنبال مي‌كند،‌ لذا به وضع موجود رضايت نمي‌دهد و با آن درگير است. پرسشگر و انتقادگر است و اين ويژگي باعث مي‌شود كه دانشجو به عنوان محور اصلي تحركات اجتماعي شناخته شود. 3. دانشجو محافظه‌كار نيست؛ كساني مثل ماركوزه و ديگران مي‌گفتند كه طبقات اجتماعي به علت وابستگي به كار، شغل و درآمد، محافظه‌كاراند اما دانشجو چون كار و اشتغال ندارد، محافظه‌كار نيست؛ آرمان‌خواه است؛ و در راه آرمانش هزينه مي‌كند و به هزينه كردن،‌ راحت‌ رو مي‌آورد.[37]
از نظر اقتصادي و اجتماعي ، دانشجويان در جوامع معاصر گروههاي حاشيه نشيني هستند که در طي دوران دانشجويي جايگاهي در درون شيوه توليد و متن روابط اقتصادي جامعه ندارند و به عنوان نيروي کار فوق العاده آينده از منابع بخش عمومي يا بخش خصوصي ارتزاق مي کنند . از منظر اجتماعي ويژگي هاي زندگي دانشجويي عبارتند از: دور افتادگي از خانواده ، احساس گسيختگي و آزادي در انتخاب راه زندگي ، زندگي دسته جمعي در خوابگاهها ، زندگي نامطلوب جنسي و تراکم انرژي جنسي- حياتي ، دور افتادگي از متن واقعي زندگي اجتماعي[38] . چنين شرايطي در کنار بهره مندي از سن جواني توام با شور و هيجان و تحرک ، وارد شدن در جرگه روشنفکري به دليل آغاز به تحصيلات عالي و آشنايي نزديک و نسبتاً نظام مند با مسائل اجتماعي و سياسي ، بهره مند بودن از فرصت تحليل هاي دسته جمعي خوابگاهي پيرامون شرايط اجتماعي و سياسي داخلي و جهاني و…، جنبش هاي دانشجويي را در وضعيتي قرار مي دهد که اغلب خصلتي آرمانگرايانه پيدا مي کنند.[39] اساساً نوع زيست دانشجويي به گونه اي است که زمينه اي مساعد براي پيدايش جنبش هاي اجتماعي ضد سنتي ، عدالت خواهانه و آرمانگرايانه ، پديد مي آورد .[40] در حقيقت تجمعِ بخشى از نيروهاى آگاه جامعه كه از سطح تحصيلى نسبتا بالا و روحيه كنكاش و بررسى علمى برخوردارند، وضعيت‏سياسى، اقتصادى، فرهنگى و روند مناسبات اجتماعى را در معرض نقادى دانشجو و دانشگاه قرار مى‏دهد . ذهن نقّاد و حسّاس دانشجو، وى را به تفكر و تامّل نسبت‏به مشكلات جامعه مى‏كشاند؛ به اين معنى كه ميزان مشكلات موجود در جامعه بر ميزان شدت و يا كاهش انتقادها و اعتراض‏ها و فعاليت‏سياسى دانشجويان تاثير دارد . هر چه مشكلات اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى بيشتر باشد، ميزان اعتراض‏ها و انتقادهاى دانشجويان نيز بيشتر و راديكال‏تر خواهد بود و بر عكس، چنانچه ميزان مشكلات بزرگ در جامعه كمتر باشد، جنبش‏هاى دانشجويى نيز اصلاحات و انتقادهاى محدودترى را خواهند داشت .[41]
از منظر فرهنگي و سياسي نيز در جوامعي که نظام ارزشي ، اجتماعي و سياسي آنان آميختگي تنگاتنگي با دين و آموزه هاي ديني داشته باشد ، و دخالت در سياست را از وظايف فردي و اجتماعي بداند و نظام حاکم نيز بر مشارکت و حساسيت دانشجويان در امور سياسي تاکيد داشته و زمينه هاي مناسب را فراهم آورد ؛ دانشجويان انگيزه بيشتر و جدي تري در قبال تحولات سياسي داشته و بر ارتقاي کمي و کيفي مشارکت سياسي آنان به شدت تاثير گذار مي باشد.
دوم . ضرورت سياسي بودن دانشجو
در مورد سياسى بودن دانشجو و اين که آيا لازم است دانشجو علاوه بر فعاليت هاي علمي و پژوهشي خويش ، مشارکت سياسي داشته باشد ؛ سه تفكر وجود دارد:
1 . عده‏اى مخالف سياسى بودن دانشجو و هرگونه فعاليت سياسي او هستند . و به فرموده مقام‌ معظم‌ رهبري‌ :«در محيط‌ دانشگاه، بعضي‌ها حوصله‌ حركت‌ ندارند؛ مي‌گويند بگذار كارهاي‌ را بكنيم، درسمان‌ را بخوانيم، زودتر اين‌ ورق‌ پاره‌ را بگيريم‌ و مثلاً‌ دنبال‌ كاري‌ برويم… اينها مشمول… بيداري، خيزش‌ و حركتي‌ كه‌ عنوان‌ دانشجويي‌ دارد نيستند.» [42]
2. برخي دانشجوى سياسى پيرو و کاملاً فاقد درک و بينش سياسي را مى‏خواهند تا به عنوان ابزارى افكار آنها را در سطح دانشگاه تبليغ كند و به اصطلاح به عنوان «توپخانه ومهمات سياسي »[43] عمل نمايد. ترويج کنندگان چنين تفکري عموماً جريان هاي سياسي ، احزاب و باندهايي هستند که تنها در صدد کسب قدرت ، به هر وسيله بوده و با استفاده از جايگاه مهم دانشگاه و موقعيت حساس دانشجويان ، اهداف نامشروع و غيرقانوني خود را حتي با ناديده گرفتن امنيت ومنافع ملي ، در جهت تضعيف نظام اسلامي و مردمي کشورمان تعقيب مي نمايند.
3 . دسته سوم با رويکردي واقع بينانه به جايگاه دانشگاه و دانشجو و نقش مهم آن در ساختارهاي اساسي کشور ، بر ارتقاي سطح بينش و تحليل سياسي دانشجويان ، حفظ استقلال و مشارکت سياسي مناسب با نقش و کارکردهاي دانشجويي ، تاکيد و اهتمام دارند. مهمترين دلايل
در يک جمع بندي مهمترين دلايل ضرورت سياسي بودن و لزوم مشارکت سياسي دانشجو عبارتند از:
يکم. آموزه هاي اسلامي
در نگاه دينى و با مراجعه به نصوص و مبانى اسلامى، مشاركت سياسى و حساسيت به امور جامعه ، به عنوان يک حق ، وظيفه و تکليف همگاني ، مورد اهتمام آموزه هاي ديني مبين اسلام مي باشد كه در آموزه هاي متعددي نظير مقام خليفه الهي انسان ، بيعت با حاکم ، امر به معروف و نهى از منكر ، عنصر مشورت، پاسخگوئي واليان و حاكمان به مردم و نظارت بر قدرت سياسي و … ، تبيين گرديده است.[44] بر اساس جهان بيني اسلامي و آيه شريفه « اِنِّى جَاعِلٌ فِى الاَرضِ خَليِفَه»[45] ؛ انسان ، جانشين خدا در زمين و موجودي آزاد و خود مختار است؛ و اين آزادي و اختيار آن گاه که با آگاهي و قدرت قرين گردد ، مسئوليت را به بار مي آورد. از اين منظر انسان در برابر خدا ، خود ، انسان هاي ديگر و طبيعت مسئول است. شهيد صدر در تفسير آيه فوق مي نويسد : «خلافت انسان درقرآن، در حقيقت شالوده حكومت انسان بر هستى است و حكومت ميان مردم، همه از ريشه همان خلافت سرچشمه مى‏گيرد… حق حاكميت‏ملى نيز به عنوان خليفه الله بودن انسان‏ها مى تواند مشروع و قانونى باشد.»[46] اين مسئوليت از سويي سبب مي شود که انسان در قبال سرنوشت ، کمال و سعادت خويش احساس وظيفه کند و از سويي ديگر چون به تعامل و تاثير و تاثّر خود با اجتماع واقف است خود را نسبت به اجتماع مسئول بداند. پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد:« اَلَا کُلُّکُم رَاعٌ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَن رَعيتِه ؛ شما همه ناظر و راهبر و نسبت به يکديگر مسئول هستيد .» علامه محمد تقى جعفرى، آموزه دينى شورا و مشورت را نشانه جايگاه خاص مردم در تعيين سرنوشت‏شان مي داند.[47] برخي مفسرين نيز، نقش اراده و اختيار انسان در تعيين سرنوشت‏سياسى خويش را فراتر از بحث‏شورا، به كليه مباحث اجتماعى قرآن و فقه سياسى تسرّى مى‏دهند.[48]
از سوي ديگر ، مشروعيت‏حكومت دينى امري الهي بوده و بستگى به قبول و نفى مردم ندارد؛ اما در عين حال، مقبوليت‏حكومت كه از رهگذر رضايت عمومى و مشاركت همگانى در قالب بيعت مردم با رهبر جامعه محقق مى‏يابد،همواره مورد اهتمام پيشوايان دينى بوده و در فقه سياسى اسلام مورد توجه و بحث قرار گرفته است . [49] چنانکه حضرت على(ع) هنگام بيعت مردم با وى، حق حاكميت و تعيين حاكم را از حقوق اختصاصى و مسلم مردم عنوان نموده و مي فرمايد: «اى مردم! تعيين حاكم جزء حقوق شماست و كسى نمى‏تواند بر مسند حكومت‏بنشيند، مگر آن كه شما او را انتخاب كنيد. من به عنوان حاكم، تنها امين و كليد دار شما هستم.»[50] و حضرت امام (ره) نيز تصريح مى‏كند: « از حقوق اوليه هر ملتي است که بايد سرنوشت و تعيين شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد.»[51]
و بالآخره اينکه يکي ديگر از مهم‏ترين حقوق دولت‏بر مردم و از وظايف سياسى افراد در جامعه، مسؤوليت نظارت و نصيحت زمامداران و حكومت اسلامى است.[52] بنا براين از منظر دينى و با مراجعه به نصوص ومبانى اسلامى، مشاركت سياسى فعّال و حساسيت نسبت به سرنوشت خود و جامعه ، نه تنها يک حق، بلكه يک ‏تكليف حتمى ، ضرورى و ‏«ارزشي مطلوب» براي دانشجويان و عموم جامعه است.[53]
دوم. حقوق اساسي
اصول متعدد قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مشارکت سياسي آحاد مردم به رسميت شناخت شده و راهكارهاي تحقق آن در نظر گرفته شده است.[54] چنانكه در اصل پنجاه و ششم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي خوانيم: «حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است. هيچ كس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند، يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد و ملت اين حق خداداد را از طرقي كه در اصول بعد مي آيد اعمال مي كنند». دراصل ششم نيز آمده‏است: «در جمهورى اسلامى ايران، امور كشور بايد به اتكاى آراى عمومى اداره شود؛ از راه انتخابات، رئيس‏جمهور، نمايندگان مجلس شوراى‏اسلامى، اعضاى شوراها و نظاير اينها يا از راه همه پرسى». و اصل بيست و ششم قانون اساسي اين گونه مقرر مي دارد: «احزاب، جمعيت‏ها، انجمن‏هاى سياسى و صنفى و انجمن‏هاى اسلامى يا اقليت‏هاى دينى شناخته شده آزادند، مشروط به اين كه اصول استقلال، آزادى، وحدت ملى، موازين اسلامى و اساس جمهورى اسلامى را نقض نكنند. هيچ كس رانمى‏توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكى از آنها مجبور ساخت. »

سوم . کارکردهاي اجتماعي
تبيين کارکرد هاي دانشگاه به عنوان يکي از مهمترين بخشهاي ساختار فرهنگي کشور و نقش که دانشجو در اين زمينه به عهده دارد ؛ به خوبي مبين ضرورت مشارکت سياسي دانشجويان مي باشد ؛ از ديگاه انديشمندان علوم اجتماعي و سياسي که به تبيين و بررسي ساختار هاي نظام اجتماعي ؛ کارکرد و رابط آن ها با يکديگر پرداخته اند ، و به نظريه « ساختارگرا کارکردي » مشهور است ؛ دانشگاه کارکرد و نقش موثري برساير ساختار هاي جامعه ايفا مي نمايد . چنانکه تالكوت پارسونز ، با ترسيم يك نظام سلسله مراتبي سيبرنتيك ، معتقد است كه كارويژه نظام فرهنگي، كنترل و نظارت از طريق توليد دانش و اطلاعات است ؛ که با ايفاي نقش فرهنگي مطلوب خويش ، نظام سياسي را جهت دهي و هدايت نموده و براي نظام اقتصادي نيز قابليت هاي لازم را تامين و نيروي انساني مورد لزوم را تربيت كند و ظرفيت انطباق نظام را با محيط افزايش دهد. و براي نظام اجتماعي نيز الگو و راهنماي عمل خواهد بود. به عبارت ديگر کارکرد نظام اجتماعي ، حفظ انسجام و ثبات يك جامعه است و کارکرد نظام سياسي تحقق اهداف تعهد آور يك نظام است و نظام اقتصادي به دنبال انطباق نظام با محيط اطراف مي باشد و دانشگاه محلي است که ظرفيت انطباق با محيط اعم از فيزيكي و اجتماعي را افزايش داده و موجبات تسلط و كنترل بر آن به منظور رفع نيازهاي انساني را فراهم مي سازد. و همچنين نقش مهمي در اهداف سياسي و استراتژي نظام سياسي و تامين الگوي ثبات اجتماعي را برعهده دارد.[55] بر اين اساس دانشگاه جزيره اي مستقل از جامعه نيست و ضمن تاثيرپذيري از نظام سياسي ، توانايي مهمي در تاثيرگذاري بخشهاي مختلف آن دارد . زماني تحصيل کرده يک محيط علمي قادر خواهد بود براي سامان دادن به مديريت نظام اجتماعي،سياسي ، اقتصادي و…؛ کارايي علمي مطلوب و موثري داشته باشد که همگام با کسب دانش هاي روز، نسبت به موضوعات اساسي کشور و نحوه مديريت آن ، حساسيت لازم را داشته باشد و از نزديک با مشکلات و مسايل اجتماعي جامعه خود نيز آشنا شود و عملاً مشکلات را شناسايي کند .و راه رسيدن به اين مقصود ، حضور و مشارکت فعال دانشجويان در دل اجتماع است ؛ و در صورت آگاهي از مناسبات فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و به تبع آن احساس مسئوليت براي هدايت جامعه و انسان است که نهايتاً يافتن راه درمان درد ها با استمداد از آموخته ها و تجربيات نظري وعلمي براي دانشجو ميسر مي شود.[56]
از سوي ديگر يکي از کارکردهاي دانشجويان ، ايفاي نقش الگو براي هم سن وسالان خويش بوده و از توانايي قابل توجهي در تاثيرگذاري بر اطرافيان و خانواده هاي خود برخوردارند. و مهم تر آنکه بسياري از دانش آموختگان دانشگاه ، وارد بازار کار ، عرصه اجرايي و مديريتي کشور خواهند شد ؛ از اين رو نوع رفتار و جهت گيريهاي آنان در قبال مسائل سياسي کشور ، از اهميت بسزائي برخوردار مي باشد.
چهارم . توسعه و کارآمدي نظام
امروزه مشارکت و همياري در زمينه هاي گوناگون اجتماعي از ملاک هاي توسعه ، پيشرفت و کارآمدي نظام محسوب مي گردد. هر اندازه مردم و به خصوص طبقات تحصيل کرده ، در تصميم سازي ها ، و تصميم گيريها و به عهده گرفتن مسئوليت ها سهم بيشتري داشته باشند، توسعه ، پيشرفت و کارآمدي بيشتر خواهد بود. ارتباط مشاركت سياسى با بحث توسعه سياسى به حدى است؛ كه برخى از متفكران، پارامتر اصلى توسعه سياسى را مشاركت سياسى دانسته و بر اين اساس نظام‏هاى سياسى را تقسيم كرده‏اند.[57]

سوم . ويژگيهاي دانشجوي سياسي
دانشجوي سياسي مطلوب ، در جهت انجام مشارکت سياسي خود در سطح دانشگاه و جامعه اسلامي از خصوصيات ممتازي برخوردار مي باشد ؛ برخي از ويژگي ها عبارتند از :
1 . کسب بينش و تحليل سياسي
مشاركت سياسى و حساسيت نسبت به امور سياسى نيازمند داشتن بينش و آگاهي هاي سياسي دقيق، تحليل صحيح و منطقي قضايا و تفسير و تأويل رفتار شخصيت‏ها، دولت ها و جريانات ، شرايط داخلي و بين المللي مي باشد. چنانکه امام علي (ع) مي فرمايد : « مَن عَرَفَ الاَيام لَم يغفل عَن الِاستِعدَاد ؛[58] کساني که آشنايي با شرايط و اوضاع زمانه دارند، از فراهم کردن و کسب آمادگيهاي لازم غافل نمي شوند.» مقام معظم رهبري نيزدر اين زمينه مي فرمايد: « يك نكته اساسى … كه من هميشه در مواجهه با دانشجويان، روى آن تكيه ميكنم؛ و آن، پيدا كردن قدرت تحليل مسائل و جريانهاى مهم كشور است. سياست در دانشگاهها - كه بنده هميشه روى آن تأكيد كرده ام - به اين معناست. ما دو كار سياسى داريم: سياست زدگى و سياست بازى؛ اين يك جور كار است. اين را من به هيچ وجه تأييد نميكنم؛ نه در دانشگاه و نه در بيرون دانشگاه؛ بخصوص در دانشگاه. يكى هم سياستگرى است؛ يعنى حقيقتاً فهم و قدرت تحليل سياسى پيدا كردن؛ كه يكى از وظايف تشكلهاى دانشجويى اين است. من تأكيد ميكنم، تشكلهاى دانشجويى …نوع برنامه ريزى و كار را به كيفيتى قرار دهيد كه دانشجو قدرت تحليل سياسى پيدا كند؛ هر حرفى را به آسانى نپذيرد و هر احتمالى را به آسانى در ذهن خودش راه ندهد يا رد نكند؛ اين قدرتِ تحليل سياسى، خيلى مهم است. ما غالباً چوب اين را خورده ايم؛ نه ما، بلكه ملتهاى ديگر هم بر اثر خطاها و خبطهايى در فهم سياسى شان، گاهى مشكلات بزرگى را از سر گذرانده اند. اين، يك مسئله مهم است.»[59] بر اين اساس داشتن قدرت تحليل سياسي و قبل از آن آگاهي صحيح و دقيق از پديده‏هاي اجتماعي و اتخاذ موضع آگاهانه ، صحيح ، بجا ، مناسب و برخاسته از مباني اسلامي، و عدم تبعيت از هواى نفس ، از ديگر ويژگي‏هاي دانشجوي سياسي است.[60]
2 . ارتقاي معرفت ديني و معنويت
دانشجوي سياسي همواره در صدد ارتقاي سطح معرفت ديني و معنويت خويش و محيط دانشگاه و جامعه است. از اين منظر يک دانشجوي سياسي وظيفه دارد تا پس از شناخت مباني فکري اسلام، به خودسازي و تهذيب نفس خود که از مهمترين زمينه هاي رشد و توسعه سياسي فرد و جامعه است، بپردازد ؛ و پس از آن است که مي تواند به فرهنگ و جامعه خود، خدمت کند. چنانکه مقام معظم رهبري با تاکيد بر «عمق بخشيدن به معرفت دينى» در بين دانشجويان » ، مي فرمايد: «بايد كار معرفتى عميق انجام بگيرد… براى اينكه ما بتوانيم به اين آينده هاى مطلوب برسيم، احتياج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگيزه ى مؤمنِ تلاشگرِ كاردانِ راه بلد داريم. يكى از شرايط اصلى اش مؤمن بودن و متقى بودن است؛ اينكه مي گوييم تشكلهاى اسلامى و محيطهاى دانشجويى، معارف و معرفت اسلامى را در خودشان عمق ببخشند، براى اين است كه بتوانند اين بار سنگين را بر دوش بگيرند و به منزل برسانند؛ والّا نميشود. اين نكته و حرف اصلى ما با مجموعه هاى دانشجويى است.»[61] 3 . آرمانگرايي
دانشجوى سياسي به واسطه بيدارى و آگاهى ديني وخصيصه آرمان خواه خود ، همواره در پى زنده كردن آرمان‏هاى مقدس انساني و اسلامي است . گاهى به واسطه گذشت زمان و ظهور نسل جديد، ارزش هايي همچون عدالت‏خواهى، آزادى‏خواهى و مساوات‏طلبى وبرابرى انسانى، آزادى، مبارزه با تبعيض و انحصارطلبى و استکبار، كم‏رنگ و بعضا فراموش مى‏شوند ، در اين جاست که دانشجوى سياسي مى‏تواند ارزش‏ها و آرمان هاي مقدس را متذكر شده و جامعه را از حركت‏هاى واپس‏گرايانه رهايى بخشد . بر اين اساس رهبر معظم انقلاب، دانشجويان و حركت‏هاى دانشجويى را به آرمان‏گرايى رهنمون ساخته، و چنين مى‏فرمايد: «طبيعت دانشجو، آرمان‏گرايى است؛ بايد هم آرمانگرا باشد . اگر آرمان‏گرا نباشد، اين حركت متوقف خواهد شد . در زمينه علم هم بايد آرمان‏گرا باشد . در زمينه جامعه و مسائل جارى خودش هم بايد آرمان‏گرا باشد . اصلا آرمان‏گرايى جوان، مايه پيشرفت است . اگر آرمان‏گرايى را در جوانان خفه كردند و كوبيدند و از بين بردند - يا زشت‏شمردند - اشكال بزرگى متوجه خواهد شد . اين نبايد باشد .» و در جايي ديگر تذکر مي دهند : « ممكن است دسترسى به يك آرمان ميسّر هم نباشد، اما رها كردن آن آرمان هم، جايز نباشد. لذا نگاه آرمانىِ شما و توقعاتى كه ناشى از اين نگاه هست، اين براى ما مطلوب است؛ اين را ميخواهيم و بايد باشد.»[62]
4 . پرسشگري و انتقاد
بي ترديد پرسشگري و انتقاد سازنده لازمه تفكر ، پويايى و پيشرفت است. دانشجو در دانشگاه مى‏آموزد كه در برابر هر چه مى‏شنود و مى‏بيند چون و چرا بگذارد . اما و اگر كند، بپرسد و علت‏يابى كند . هر خواسته يا نكته‏اى را بى‏دليل نپذيرد و با شك به امور بنگرد . دانشجو در دانشگاه فرامى‏گيرد كه در مقابل هر رويدادى، مكث و تامل كند . در پس هر حادثه، ريشه‏ها و علل آن را ارزيابى كند و هر اتفاقى را تجزيه و تحليل نمايد . اين روحيه، كه خصيصه ارزشمند اذهان زنده و فعال است، به دانشجو هويت مستقل فكرى مى‏بخشد و او را در زمره قشر روشنفكر و منتقد جامعه قرار مى‏دهد .[63] از اين رو دانشجوي سياسي به عنوان فعالترين و حساس ترين عضو دانشگاه ، پرسشگر بوده و زبان انتقادى و طلبکارانه دارد. و به فرموده مقام معظم رهبري « نبادا كسى تصور كند كه اگر اين زبان انتقادى حتّى يك كمى تلخ هم باشد، حالا بنده كه اينجا نشسته ام، ناراحت خواهم شد، نه؛ اتفاقاً خودِ اين زبان انتقادى هم برخاسته ى از همان نگاه و توقعات آرمانى است؛ راضى نبودن به آنچه كه داريم، معنايش ميل و گرايشِ رسيدن به آن چيزى است كه نداريم و اين درست همان چيزى است كه ما ميخواهيم.»[64] از اين رو دانشجويان بايد انتقادات و نظرات انقلابى خود را به دور از هر گونه مصلحت انديشى و با صداقت كامل مطرح كنند، زيرا اگر دانشجو مصلحت‏انديش باشد، مسئولين جامعه به طريق اولى در تصميم‏گيرى‏هاى خود نيز مصلحت‏انديش مى‏شوند . 5 . توليد علم ، نو آوري و خلاقيت
با توجه به اهميت توسعه علمي که مبناي توسعه پايدار و همه جانبه در کشور است، وظيفه اول و حرفه اي دانشجوي سياسي ارتقاي سطح علمي، تحقيقاتي و پژوهشي مي باشد. دانشجو بايد در مقام شناسايي و برجسته نمودن مطالبات و خواسته ها و نيازهاي واقعي جامعه بر آمده ، با استفاده از تحرک ، شادابي و پويايي دوران جواني خويش در مسير ارايه راه حل هاي علمي و خلق ايده هاي نو براي نيل به مطالبات و خواسته هاي مردم گام بردارند. مقام معظم رهبري در اين باره مي‏فرمايد: «يکي از فرايض حتمي براي اين نسل، عبارت از تقويت بُنيه علمي کشور است. اگر علم نداشته باشيم، اقتصادمان، صنعتمان، حتي مديريت و مسائل اجتماعي مان عقب خواهد ماند. براي مقابله با آنها (دشمنان) علم لازم است. اگر بخواهيد از لحاظ علمي پيش برويد بايد جرأت نوآوري داشته باشيد، استاد و دانشجو بايد از قيد و زنجير، جزم‏گيري تعريف‏هاي علمي القا شده و دائمي دانستن آنها خلاص شوند… آن وقتي که علم با هدايت، ايمان و عواطف صحيح و معرفت روشن بينانه و آگاهانه همراه شود، معجزه‏هاي بزرگي مي‏کند و کشور ما مي‏تواند در انتظار اين معجزه‏ها بماند.»[65] بر اين اساس حرکت در مسير نظريه‌پردازي و نظريه‌سازي علمي ضرورت مي يابد. به عنوان نمونه لازم است تا روي موضوع عدالت اسلامي ، مفهوم ، مصداق و حوزة كاربردي آن نظريه پردازي و کار دقيق علمي انجام شود. و در اين زمينه دانشجويان ضمن دعوت از افراد و کارشناسان مختلف اعم ازمخالف و موافق، به دور از هرگونه جانبدارى و تعصب، به بحث و جدال علمى و استدلالى بپردازند 6 . هوشياري و حساسيت
يکي از رسالت هاي دانشجويان، دقت و کند و کاو پيرامون پديده هايي است که در دانشگاهها به صورت جرياني، جناحي و غير واقعي مطرح مي شود . دانشجوي سياسي با هوشياري، صفا، صداقت و فراست خود هدف از طرح برخي مسايل سياسي و جريان سازي هاي انحرافي که به دنبال بي تفاوت نمودن دانشجويان ، يا کشاندن آنان به صف مخالفين و معترضين و تبديل دانشجو به عنوان پياده نظام جريان هاي سياسي ، هستند را ، به خوبي در مي يابد و مواضع مناسب را اتخاذ مي نمايد. رهبر فرزانه انقلاب در اين زمينه مي فرمايند : « مجموعه هاى دانشجويى - كه پايه ى اسلامى و پايه ى معرفتى دارند - در داخل دانشگاه، كارى نكنند كه رقابتهاى آنها يا معارضه هايى كه به نام رقابت انجام مي گيرد، به تضعيف قواى اين مجموعه هاى مؤمن بينجامد. اين مجموعه ها همديگر را حفظ كنند. من نمي گويم همه يك جور فكر كنند، همه يك جور سليقه داشته باشند؛ نه ممكن است، نه لازم؛ ليكن از معارضه و تضعيف يكديگر جداً خوددارى كنند. امروز … دشمن به طور ويژه، بر روى جريانهاى دانشجويى، سرمايه گذارى مي كند؛ تا بتوانند در محيطهاى دانشجويى نفوذ و رخنه كنند و براى خودشان سربازانى را در آنجا تدارك ببينند. اين كار با نامهاى مختلف دارد انجام ميگيرد. امروز سرويسهاى جاسوسى امريكا و اسرائيل حتّى حرفى ندارند كه به تشكلهايى در دانشگاههاى ايران كمك مالى بكنند كه اين تشكل به حسب ظاهر، وابسته ى به توده ايهاى سابقند…يعنى براى معارضه ى با جريان دانشجويى اصيل و سالم - كه همان جريان اسلامى و پايبند به معنويت و مفتخر به ايرانى بودن خود است - حاضرند زير هر نامى، دانشجو را فعّال كنند؛ زير نام توده اى، سلطنت طلب و نامهاى گوناگون. شماها بايد متوجه باشيد.»[66] 7 . مستقل بودن
از آنجا كه در مشاركت سياسي مباحثي نظيركسب قدرت، اعمال نفوذ و… مطرح مي‏باشد دانشجوي سياسي بدون ملاحظه نفوذها و فشارهاي بيروني و خواست مراكز قدرت، هدف و مسير خود را به صورت مستقل و متناسب با نقش و جايگاه دانشگاه شناسايي و ترسيم نموده و به اتخاذ سياستها و خط‏مشي هاي خويش مي پردازد ؛ و اجازه نمي دهد تا گروه‎ها و افراد فرصت‏طلب ، فرصتِ نفوذ در دانشگاه و تغيير اهداف جريان هاي اصيل دانشجويي را پيدا نمايند. جريان اصيل دانشجويي با تكيه بر عوامل سنجيده و خودآگاه تنها به جوشش و پويايي دروني دانشگاه و پيشرفت و کارآمدي نظام اسلامي فکر نموده و سخنگو و نماينده منافع عمومي مردم مي باشد نه ابزار گروههاي سياسي . بر اين اساس دانشگاه به عنوان نهادي که متعلق به همه مردم است به هيچ وجه قابل مصادره توسط هيچ يک از احزاب و گروهها و جريانات سياسي نيست . چرا که در اين صورت دانشگاهها تبديل به باشگاههاي سياسي مي شوند. جريان اصيل دانشجويي که برخاسته از واقعيات و دانشگاه باشد به واسطه دارا بودن شجاعت، صداقت و نجابت به هيچ وجه حاضر نخواهد بود که با گره خوردن با قدرت و ثروت، منزلت، اعتبار و نقش خود را تنزل دهد.[67]

8 . رعايت اصول اخلاقي و ارزشهاي ديني
رفتارها ، نوع کنش و واکنش دانشجوي سياسي ‏براساس رعايت اصول اخلاقي ، ارزشهاي ديني ، احترام متقابل ، ادب سياسى و عقلانيت‌ مفاهمه‌اي‌ كه‌ لازمه‌ فرهنگ‌ سياسي‌ مشاركتي‌ ديني است ، مي باشد. در واقع ، رعايت اصول اخلاقي و ارزش هاي ديني، حفظ حريم كرامت وجودي همة افراد مي باشد و از اين رو لازم است تا رفتار سياسي دانشجويان ، بر اساس نُرم ها و هنجارهاي اجتماعي و ديني ضابطه‏مند انطباق يابد. و از آنجا که قشر فرهيخته و دانشجوي ايراني نيز برخاسته از متن چنين جامعه‏اي است ؛ مي‏توان احترام به اصول اخلاقي ، ارزش ها و باورهاي ديني و حركت در اين مسير را از آنان در تمامي فعاليت هاي سياسي و اجتماعي انتظار داشت. 9 . قانون مداري
حاکميت قانون در تمامي ارکان نظام و سطوح مختلف جامعه ، از اهداف و آرمان هاي مهم دانشجوي سياسي است ، بر اين اساس يکي ديگر از ويژگي هاي دانشجوي سياسي ، آگاه بودن از چهارچوبهاي قانوني و حقوقي فعاليت هاي سياسي و رعايت اين ضوابط در کليه فعاليت هاي خويش مي باشد. بديهي است التزام به رفتار قانوني از يك‏سو نمايانگر مشروع پنداشتن نظامها و از سويي حاكي از عقلانيت رفتاركنندگان است و هر نوع حركتي خارج از ضوابط پذيرفته شده و قانوني ، نظير خشونت و عدم تحمل سياسي و…، نه تنها با واكنش لايه ها و سطوح مختلف جامعه مواجه خواهد شد ؛ بلکه آثار زيان باري را نيز براي دانشگاه ، مجموعه هاي دانشجويي و نظام اسلامي به دنبال خواهد داشت. بررسي حوادث تاريخي نيز به خوبي بيانگر اين واقعيت است كه بيشترين خطر و آفت براي نهضتهاي الهي و مردمي ، اقدامات غير قانوني و افراط و تفريط هاست. از اين رو نظام اسلامي همواره با حركتهاي خودسرانه و غير قانوني مخالف بوده و رهبر معظم انقلاب در اين زمينه مي فرمايند: «بارها گفته ام ، باز هم تكرار مي كنم، من معتقدم كه جوان مملكت بايستي در همه ميدان ها حضور و آمادگي داشته باشد، منتها با انضباط، اين گونه حركاتي كه ملاحظه شد، كساني به دانشگاه حمله كنند، ناشي از بي انضباطي است با هر نامي انجام بگيرد، غلط و محكوم است. اگر با نام دفاع از دين هم انجام بگيرد، غلط است اگر با نام دفاع از ولايت هم انجام بگيرد، غلط است. مگر من بارها نگفته ام كه در اجتماعاتِ كساني كه مخالفند هيچ كس نبايد رفتار خشونت آميز داشته باشد. چون اين كار دشمن را خوشحال مي كند…».[68] جمع بندي
سياسي بودن دانشجو و مشارکت سياسي دانشجويان با توجه به مولفه هايي نظير جايگاه ، نقش و کارکردهاي مهم دانشجو در سطح نظام سياسي و جامعه از يک سو و توجه به آموزه هاي اسلامي پيرامون ضرورت و ضوابط مشارکت سياسي و بالآخره حدود و مقررات قانوني ، تبيين و لزوم آن اثبات مي گردد. حد لازم سياسي بودن به معناي حساسيت در برابر سرنوشت خود و جامعه خويش ، داشتن بينش و تحليل سياسي پيرامون مسائل داخلي و خارجي و جريان هاي موجود و در مرحله بعد تلاش فکري و عملي براي بهبود و پيشرفت کشور از طريق فرايندهاي مختلف علمي و پژوهشي ، سياسي ، فرهنگي و…مي باشد. از اين رو «افراط کاري سياسي» و يا «انفعال و بي تفاوتي سياسي» مغاير حقوق ، وظايف و جايگاه دانشجو بوده و کاملاً با آموزه هاي اسلامي ، اصول نظام ، منافع و امنيت ملي ، استقلال ، توسعه و پيشرفت مادي و معنوي کشور در تضاد و ناسازگاري است . اين موضوع را با سخن مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، به پايان مي رسانيم :
« مسئوليت شما سنگين است؛ هم بايد درس را بخوانيد، هم محيط سياسى تان را بشناسيد، هم روى محيط سياسى اثر بگذاريد و هم خودتان را از لحاظ فكرى و روحى آماده كنيد براى فردايى كه بلاشك وزن اين نظام متكى به معنويت - يعنى نظام جمهورى اسلامى - در معادلات جهانى بين المللى، ده برابر امروز خواهد شد. مطمئن باشيد كه ما چنين روزى را در پيش داريم و شما جوانهاى امروز، آن روز را خواهيد ديد. على القاعده آن روز ماها نيستيم؛ اما شماها هستيد و خواهيد ديد آن روزى را كه وزن و ثقل و اهميت جمهورى اسلامى در معادلات جهانى - چه از لحاظ سياسى، چه از لحاظ علمى و چه از لحاظ بيان افكار سازنده - ده برابر امروز است. بايد خودتان را ان شاءاللَّه براى آن روز آماده كنيد.»[69]

پی نوشت:

[1] - - روز دانشجو و دانشجوي سياسي ،عليرضا محمدي ، http://www.porseman.org/
[2] . باري روبين ، جنگ قدرت ها در ايران ، ترجمه محمود مشرقي ، تهران: آشتياني ، 1363 ، ص 84 ؛
[3] - عبدالرضا هوشنگ مهدوي ، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي ، تهران: البرز ، 1375 ، ص 222 .
[4] - بررسي اجمالي جنبش دانشجويي از 28 مرداد تا 16 آذر 1332، فرصت حسيني ، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران .
[5] - سه يار دبستاني- روايتي از وقايع 16 آذر 1332 در دانشگاه تهران ، پايگاه اطلاع رساني مرکز اسناد انقلاب اسلامي .
[6] - بررسي اجمالي جنبش دانشجويي از 28 مرداد تا 16 آذر 1332، پيشين .
[7] - سياست خارجي ايران در دوران پهلوي ، پيشين .
[8] - 16 آذر تولد مرگ بر آمريكا ، محسن حيدري ، شريف نيوز .

[9] - سه يار دبستاني ، پيشين.
[10] - ر.ک : خاطرات شهيد چمران .
[11] - دكتر علي شريعتي، با مخاطب هاي آشنا .
[12] - علي اديب، نقش دانشجو در تحول اجتماعي، تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، 1363، ص 25.
[13] - گفتارهاي انتقادي ، عماد افروغ ، تهران : سوره مهر ، 1385 ، ص 399 .
[14] - ر.ک : جنبش دانشجويي ، شهريار زرشناس ، باشگاه انديشه ، 1384 .
[15] - گفتارهاي انتقادي ، پيشين ، ص 400 .
[16] - ريشه هاي فعاليت هاي سياسي دانشجويان، محمّد حريري اميري، تبريز: ميهن، 1351، ص 67.
[17] - جنبش دانشجويي و انقلاب فرهنگي، محمّد عباس زادگان، تهران: تشيع، 1359، ص 102.
[18] - انقلاب اسلامي و جنبش دانشجويي ، مرتضي شيرودي ، مجلة معرفت، ش 98، ص 29 – 38 .
[19] - : جنبش دانشجويي ، پيشين .
[20] - برگرفته از : مصاحبه با دکتر احمدي نژاد پيرامون ماهيت و آسيب شناسي جنبش دانشجويي ، مجله زمانه ماهنامه انديشه و تاريخ سياسي معاصر ايران، شماره 3.4 .
[21] - ‌جنبش‌ دانشجويي‌ ايران؛ مطالبات‌ و آسيب‌ها ، غلام حسن قيمي ، نشريه زمانه .
[22] - مصاحبه با دکتر احمدي نژاد پيرامون ماهيت و آسيب شناسي جنبش دانشجويي ، پيشين .
[23] - ر.ک : راز ماندگارى جنبش دانشجويى چيست؟ ، حسن ابراهيم زاده ، مجله پرسمان ، پيش شماره 4 .
[24] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسى مشهد ، 25/2/1386 .
[25] - انتظار از دانشجو ، سيدمحمدسعيد مدني ، روزنامه کيهان ، 15/9/1386 .
[26] - عليرضا محمدي ، http://www.porseman.org/
[27] - ر.ک : جنبش دانشجويى، اميدها و بيم‏ها، عسگرى آملى ، پگاه حوزه شماره 106 .
[28] - خلاصه بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمعى از اعضاى بسيج دانشجويى دانشگاههاى سراسر كشور ، 25/11/1379.
[29] - ر.ک : فرهنگ علوم سياسي ، علي آقا بخشي ، تهران : نشر چاپار ، 1383 ، ص 522 .
[30] - Lester W.Milbrath. poltical participation، Rand Mc. Nally college publishing company، 1977،P.2. ؛ ر.ک : مفهوم مشارکت سياسي ، داود فيرحي ، فصلنامه علوم سياسي ، ش 1 ، ص 44.
[31] - حسين سيف زاده، تحول از مشاركت منفعلانه به مشاركت فعالانه: تإمل نظرى، فصلنامه دانشكده حقوق و علوم سياسى، تيرماه 1373، شماره 32، ص193ـ165 .
[32] - ر. ک : مايکل رايش ، جامعه و سياست ، ترجمه منوچهر صبوري ، تهران : سمت ، 1383 ، صص 124-130.
[33] - تاثير مشروعيت در مشاركت‏سياسى ، سيد محمدناصر تقوى ، فصلنامه حكومت اسلامى، ش 20 .
[34] - ر.ک : مشاركت سياسى: فرآيندها و برآيندها ، مرتضى شيرودى، رواق انديشه ، ش 41 .
[35] - جامعه و سياست ، پيشين ، ص 131 .
[36] - Robert E.Dows , Political Sociology , London , 1986, P. 296.
[37] - جنبش دانشجويي و تأثير بر تحولات اجتماعي ، سيد عباس صالحي ، باشگاه انديشه ،16/2/1382 .
[38] - ر.ک : جامعه شناسي سياسي ، حسين بشيريه ، تهران : نشر ني ، 1378 ، ص 260 .
[39] - تاريخ جنبش دانشجويي ايران ، دکتر محمد باقر خرمشاد (مقدمه) ، تهيه و تنظيم حسين قويدل معروفي ، انتشارات نجم الهدي ، 1385 ، ص 37 .
[40] - جامعه شناسي سياسي ، پيشين ، ص 261 .
[41] - ر.ک : جنبش دانشجويى، اميدها و بيم‏ها، پيشين .
[42] - بيانات‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌ در جمع‌ دانشجويان‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ شريف، آذر 1378 .
[43] - روزنامه شرق، 16 آذر 1383 .
[44] - ر.ك: دين و دولت، علي رباني گلپايگاني؛ نظام سياسي اسلام، محمد جواد نوروزي؛ فصلنامه كتاب نقد، ش20و21، جامعه برين، سيد موسي مير مدرس؛ مجله حوزه و دانشگاه، ش1
[45] - آيه 30 سوره بقره .
[46] - جهت آگاهي بيشتر ر.ک :سيدمحمدباقر صدر ، خلافت انسان و گواهى انبيا، ترجمه دكتر جمال موسوى، تهران : انتشارات روزبه، 1359، صص‏1-10 .
[47] - محمد تقى جعفرى، حاكميت‏خداوندى و حكمت اصول سياسى اسلام، مجموعه مقالات دهمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى مجمع جهانى، تهران: مجمع جهانى اهل بيت،1377، ص 314 .
[48] - محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج 4، ص 22.
[49] - مبانى فقهى مشاركت‏سياسى ، سيد عبد القيوم سجادى ، فصلنامه علوم سياسي ، ش 8 . [50] - مبانى حاكميت مردمى در اسلام و انديشه امام خمينى (مجموعه مقالات حكومت دينى در انديشه امام)، ج 1، ص‏367.
[51] - امام خميني (ره) ، صحيفه امام ، ج 3 ، ص 42 .
[52] - ر. ک : مبانى فقهى مشاركت‏سياسى ، پيشين .
[53] - براي آشنايي بيشتر ر. ک : بررسي تتطبيقي نظريه هاي ولايت فقيه ، شريف لک زايي ، قم : پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي ، 1385، صص 139 - 181 ؛ مبانى دينى مشاركت سياسى، محمد منصورنژاد ، فصلنامه حکومت اسلامي ، ش 37 .
[54] - ر.ك: اصول 1، 3، 6، 7، 19، 20، 21، 23، 24، 26، 27 و …
[55] - جهت آگاهي بيشتر ر. ک: مدرنيته و نظريه هاي جديد علم سياست ، سيد حسين سيف زاده ، تهران : نشر دادگستر ، 1379 ، صص 149 – 155 .
[56] - خبرگزاري مهر ، گفت وگو با مهندس محمد رضا طوراني نايب دبير مجمع اسلامي دانشجويان و دانش آموختگان ايران ، ۱۳۸۲/۰۷/۰۵ .
[57] - عبدالعلى قوام، توسعه سياسى و تحول ادارى، تهران : نشر قومس ،1373، صص‏12- 8 .
[58] - الحياه ، محمدرضا حکيمي ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، ج 1 ، ص 135 .
[59] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[60] - ر. ک : شناخت و تحليل سياسي ، جواد منصوري ، مشهد : انتشارات آستان قدس رضوي ، 1372 . ، صص 120 – 133 .
[61] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[62] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[63] - جنبش دانشجويى، اميدها و بيم‏ها ، پيشين .
[64] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[65] - ديدار دانشجويان، دانشگاه صنعتي اميرکبير 9/2/79 .
[66] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .
[67] - خبرگزاري مهر ، گفت وگو با مهندس محمد رضا طوراني، پيشين .
[68] - روزنامه جمهوري اسلامي، بيانات مقام معظم رهبري ، 22تير 1378، ص 2 .
[69] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى ، 25/ 07/ 85 .


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 16 آذر 1395نظر دهید »

حضرت سکینه، دختر ابى عبدالله الحسین علیهم السلام و رباب، دختر امرء القیس است. نام اصلى وى، ” آمنه” یا ” امیمه” بود و مادرش رباب او را به ” سکینه” ملقّب ساخت.(1)

این بانوى شریف علوى در دامن مهرانگیز پدر ارجمندش حضرت امام حسین علیه السلام و مادر گرانمایه‏اش حضرت رباب سلام الله علیها و عمه بزرگوارش حضرت زینب کبرى)س( پرورش یافت و از راهنمایى و تربیت ناب برادرش حضرت على بن الحسین علیه السلام ، معروف به زین العابدین در ایّام امامت آن بزرگوار، بهره‏هاى وافر یافت.

وى از زنان خردمند و داناى عصر خویش بود. علاوه بر بهره‏مندى کامل از حُسن جمال، از فضایل معنوى مانند تعّبد، تدیّن و تقواى الهى برخوردار بود و در زمینه شعر، سخنورى و فصاحت بیان از ممتازان عصر و خانه وى، همیشه مجمع ادبا، شُعرا و سخن سرایان عرب بود.(2)

درباره تاریخ تولدش، اطلاع دقیقى در دست نیست. امّا وى در واقعه عاشورا، دخترى رشید و بالغ بود.

برخى از مورخان، وى را در واقعه کربلا، بین ده تا سیزده ساله خوانده‏اند. بنابراین تولدش باید میان سال‏هاى 47 تا50 قمرى باشد. او در مدینه و در اواخر عصر امامت حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام دیده به جهان گشود.(3)

امام حسین علیه السلام به تمامى فرزندانش، از جمله سکینه، عشق و علاقه داشت و آنان را به خاطر برخوردارى از فضایل و کمالات نفسانى، بسیار دوست مى‏داشت.

روایت شد، که آن حضرت درباره سکینه و مادرش رباب و خانه‏اى که آن دو در آن زندگى مى‏کردند شعرى عاطفى سرود که ترجمه‏اش چنین است:

به جانت سوگند ! من به راستى خانه‏اى که سکینه و مادرش رباب در آن باشند، دوست دارم. من آن دو را دوست دارم و براى آنان دارایى‏ام را نثار مى‏کنم و هیچ ملامت‏گرى نمى‏تواند مرا در این کار سرزنش کند.(4)

آن حضرت، پس از واقعه کربلا، به مدت 57 سال زندگى کرد. در آغاز، تحت کفالت برادر بزرگوارش امام زین العابدین علیه السلام قرار داشت تا این که ازدواج نمود و به خانه همسرش نقل مکان کرد.

این بانوى مکرمه، بین 67 تا 70 سال زندگى کرد و سرانجام در کمال شرافت و عفت دار فانى را وداع گفت.

درباره در گذشت این بانوى بزرگ علوى، دو روایت نقل شده است: روایت نخست حاکى است که وى در پنجم ربیع الاوّل سال 117 هجرى قمرى و در عصر خلافت هشام بن عبدالملک و در حاکمیت خالد بن عبدالملک بن حارث، در مدینه بدرود حیات گفت و روایت دیگر مى‏گوید که وى در پنجم ربیع الاوّل سال 126 هجرى قمرى در مکه معظمه وفات یافت .(5)

به هر روى، در گذشت وى در پنجم ربیع الاوّل، مورد اتفاق تاریخ نگاران و سیره نویسان است. در همان سالى که حضرت سکینه علیها السلام وفات یافت، خواهرش حضرت فاطمه بنت الحسین علیهم السلام نیز در مدینه بدرود حیات گفت. (6)

1- منتهى الآمال، ج 1، ص 462 و وفیات الاعیان، ج1، ص 379

2- اعلام النّساء، ج 2،ص 202

3- شام، سرزمین خاطره‏ها، ص 104

4- منتهى الآمال، ج 1، ص 463

5- شام، سرزمین خاطره‏ها، ص 107؛اعلام النسّاء، ج 2، ص 224؛ وفیات الاعیان، ج 1، ص 378

6- وقایع الایام، ص 206 و منتهى الآمال، ج 1، ص 463

پایگاه استاد حسین انصاریان


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 15 آذر 1395نظر دهید »

 شيخ يوسف بحراني رحمه الله علیه

تولد

قریه ((ماحوز)) بحرین در سال 1107 ق . میزبان نوزادی مبارک بود که پدر او را ((یوسف )) نامید. یوسف در دامان خاندان دانش و پارسایی تربیت یافت پدر و پدربزرگش از اندیشوران پاک سرشت ماحوز بودند. پدربزرگش در کنار تحصیل به صید مروارید در اقیانوس نیز می پرداخت و از این راه زندگی خود را می گذراند. (1)

دوران تحصیل

یوسف با کمک جدش شیخ ابراهیم با خواندن و نوشتن آشنا شد و مهر قرآن و نماز را در قلب جای داد. پدر که مجتهدی آگاه به علوم عقلی ، ریاضی و حدیث بود به تالیف و تدریس عالیترین سطح فقه و اصول اشتغال داشت او فرزند را با علوم اسلامی آشنا ساخت . یوسف با تمام توان به یادگیری علوم حوزوی پرداخت و سرمایه گرانبهای نوجوانی و جوانی را در این راه به کار بست . تندباد حوادث تلخ می رفت تا کانون گرم خانواده را برهم زند. شیخ احمد به ناچار به ((قطیف )) کوچ کرد. هجوم وحشیانه خوارج به شیعیان بحرین و کشتار آنان ، بسیاری از مردم را به هجرت مجبور کرد. پس از آن یوسف در قریه ((شاخور)) قطیف که نزدیک بحرین بود، ادامه تحصیل داد. گردباد نیزه ها شاخور را در نوردید و رگبارشان بر قلب شیعیان نشست . سال 1131 ق . بود که ناصبی ها و خوارج ، بار دیگر به کشتار شیعیان پرداختند. شیخ احمد دو ماه بیشتر تاب غصه ها را نیاورد و سرانجام بیماری او را به خاک سپرد. یوسف 24 بهار پیش ندیده بود، اما باید بار سنگین سرپرستی خانواده را بر دوش می کشید. نخلستان کوچکشان در بحرین ، تنها سرمایه آنها بود. یوسف با کار در نخلستان خرج خانواده را تهیه می کرد و در کنار آن به تحصیل ادامه می داد. دو سال گذشت . یوسف به خوبی توانست از عهده سرپرستی برادران و مادرش برآید. آزادی بحرین از چنگال اشغالگران یوسف را به کوچ فرا خواند. یوسف شش سال در بحرین ، در درس شیخ احمد بن عبدالله بلادی شرکت کرد و از خرمن دانش استاد خوشه ها چید کار و درس را با هم عجین ساخت . عرق می ریخت و خرج خانه را تهیه می کرد. با تن رنجور و خسته با کتاب انس می گرفت . پس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج تصمیم گرفت به قطیف برگردد تا در درس شیخ حسین ماحوزی شرکت کند. دو سال در قطیف ماند و ((تهذیب )) شیخ طوسی را نزد استاد فرا گرفت . اما باز فقر او را به بحرین کوچانید. اینک برادرانش بزرگ شده بودند و می توانستند خانواده را سرپرستی نمایند. بنابراین دل از مهر خانواده کند و آهنگ سفر نمود. شوق یادگیری او را به شیراز کشاند. او در شیراز، در کنار تحصیل مراحل عالی دروس حوزوی ، درسهای پایین تر را به دانش پژوهان می آموخت . یک سال نیز در حوزه علمیه کرمان به تدریس پرداخت و سپس به شیراز برگشت . (2) جلوه جاودانه اینک چهل سال از عمرش می گذشت . او امام جمعه شیراز بود. هر آدینه در مسجد جامع با مردم نماز می گذارد و آنها را با فرهنگ اسلامی آشنا می ساخت . مادر و برادرانش را به شیراز دعوت کرد تا در کنار هم زندگی کنند. شیراز چهارده سال میزبان او بود. وی در کنار تدریس و تبلیغ به کشاورزی نیز مشغول بود. همراه برادرانش بیل می زد و در تلاش برای کسب غذای حلال از هیچ سختی نهراسید. مجتهد جوان روز به روز بر آوازه علم و تقوایش افزوده می شد. مردم به او احترام بسیاری می گذاشتند. سرانجام خوشیها به پایان رسید. نعیم دان خان در سال 1156 ق . به شیراز حمله کرد و زن و مرد، کوچک و بزرگ را از دم تیغ گذراند. شیخ یوسف به ناچار خانواده اش را به بحرین باز گرداند و خودش به ((فسا)) رفت . هشت سال در فسا ماند. در آنجا ازدواج کرد و به تدریس و کشاورزی پرداخت . فسا آرام و ساکت بود. فرصت را غنیمت شمرد و دست به کاری بزرگ زد. کتاب ((الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره )) محصول سالها تلاش اوست . این کتاب در برگیرنده یک دوره فقه شیعه است . این کتاب تا کنون راهگشای مجتهدان در بدست آوردن احکام شرعی بوده است و همواره مراجع تقلید شیعه در کرسی تدریس ، از آن استفاده می جویند. کتاب ((حدائق )) موجب شد تا پس از آن ، شیخ یوسف به نام صاحب حدائق مشهور شود. نعیم دان خان ، حاکم اشغالگر شیراز در سال 1164 ق . فسا را نیز اشغال کرد. مردم به بیابانها گریختند. صاحب حدائق به ((اصطهبانات )) رفت . بسیاری از کتابهای نفیس و یادداشتهای کتاب حدائق او در فسا از بین رفت . صاحب مدتی کوتاه در اصطهبانات ماند پس از آن به مشهد و قم سفر کرد و پس از زیارت حرم امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه (س ) به بهبهان رفت و یک ماه در آنجا رحل اقامت افکند. بهبهانیها به گرمی از او پذیرایی کردند. حوزه علمیه بهبهان در آن سالها بسیار فعال بود و به عنوان یکی از مراکز اخباری گری شناخته می شد. علمای نیک اندیش بهبهان مردم را به استفاده از علم و اخلاق صاحب حدائق تشویق نمودند. سیل پرسشهای شرعی به سوی او سرازیر شد و او به آنها پاسخ داد گفت . مجموعه پاسخهای صاحب حدائق در رساله ای به نام ((اجوبه المسائل البهبهانیه )) گردآوری شد. حوزه علمیه کربلا کانون اخبارگری و حوزه علمیه نجف در برابر آن ، مهد ((اصولیون )) و ((اجتهادیون )) بود. صاحب حدایق که بینش اخبارگری ملایمی داشت ، به کربلا رفت و در آنجا به تدریس پرداخت . (3) آیینه ایثار آیه الله محمد باقر محمد اکمل اصفهانی ، معروف به ((وحید بهبهانی )) در سال 1159 ق . به کربلا رفت و به مبارزه علمی با اخبارگری پرداخت . ((چند روزی به درس صاحب حدائق حاضر شد. روی در صحن مطهر ایستاد و در جمع عالمان اظهار داشت : من حجت خدا بر شما هستم . اگر شیخ یوسف بحرانی (صاحب حدایق ) چند روزی کرسی درس خود را در اختیار من قرار دهد، حجتم را بیان خواهم داشت . چون این خبر به شیخ یوسف بحرانی رسید، پیشنهاد وحید بهبهانی را پذیرفت . سه روز وحید بهبهانی به درس ادامه داد، که در نتیجه آن ، 3/2 شاگردان شیخ یوسف بحرانی از اخبارگری روی گردان شده به شیوه اجتهاد و اصول روی آوردند.)) ((مرحوم محدث قمی در کتاب فوائد الرضویه از فول صاحب تکمله ، نقل کرده است که مسوول حرم شریف حضرت سید الشهداء علیه السلام گفته است : مشغول خدمت در حرم بودم که شب فرا رسید و خبر تعطیل شدن حرم اعلام شد وحید بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی را دیدم که در حال قدم زدن ، مشغول بحث علمی بوده ، از رواق خارج شدند و در صحن به بحث خود ادامه دادند تا این که صحن خالی شد و می خواستم درهای صحن را ببندم . آن دو بزرگوار از صحن خارج شده ، در پشت صحن به مباحثه ادامه دادند. من درها را بستم و به منزل رفتم . قبل از طلوع فجر، برای باز کردن درهای صحن بازگشتم ، با کمال تعجب دیدم که آنها هنوز مشغول بحث هستند. بهت زده ، آنان را می نگریستم که چه اندازه برای مسائل علمی ارزش و اهمیت قائل اند. در این هنگام صدای اذان بلند شد و آن دو، به اقامه نماز ایستادند.)) وحید بهبهانی در کانون اخباری گری بحران ایجاد کرد. بهترین شاگردان صاحب حدائق از اخباری گری دست برداشته ، در درس وحید بهبهانی شرکت کردند، صاحب حدایق که مرجع تقلید و مدرس بزرگ حوزه علمیه کربلا بود، از این شکست علمی ناراحت نشد، بلکه به خاطر آشنایی بیشتر با مبانی ((اصولیون )) خوشحال هم بود. استعمار هماره در طول تاریخ به وسیله مذهب به جنگ مذهب رفت . ساختن مذهبها، ایجاد اختلاف پخش شایعه ، و دامن زدن به بحثهای علمی جنجال برانگیز از شگردهای دشمنان اسلام بود. دشمنان اسلام قرنها جنگ بین شیعه و سنی را گرم نگه داشته ، بدین وسیله بر کشورهای مسلمان سیطره یافتند. در اختلافهای علمی بین عالمان شیعه نیز، هماره مترصد فرصتی بودند تا از این راه به وحدت شیعیان ضربه بزنند. اما مراجع تقلید شیعه با تیزبینی نقشه های آنان را خنثی می کردند و گاه ، دشمن به موفقیتهایی دست یافتند. جدال بین دو شیوه اخباری گری ، ملا محمد امین استر آبادی و برخوردهای غیر منطقی هواداران او در توهین به اجتهادیون ، آسمان اندیشه ها را کدر ساخته بود. ولی صاحب حدایق با خویشتن داری به موقع و زیرک بینی فوق العاده اش توانست جلوی حوادث ناگوار را بگیرد. او نظریه علامه مجلسی را در اخباری گری می پذیرد و از جمود و تنگ نظری اخباری های متعصب انتقاد می کند. او از پرخاشهای تند برخی از اندیشمندان نسبت به یکدیگر، بسیار آزرده خاطر بود و توهین را شایسته بحثهای علمی نمی دانست و هتاکی به فقها را فرو ریختن استوانه های دین می دانست . علمای شیعه هماره در طول تاریخ آزاداندیش بودند. هرگز ذهنها را در حصار تکبر محبوس نکردند و به دنبال یافتن بهترین روش فهم دین بودند. آنگاه که به اشتباه خود پی می بردند، بی مهابا، به خطای خود اعتراف می کردند. صاحب حدایق نیز در زمره این آزاداندیشان است که در مقدمه حدایق می نویسد: من قبلا از روش اخباری دفاع می کردم ، اما بعد از تامل زیاد و بحثهای فراوان با بعضی مجتهدان اصولی ، به نقصان آن پی بردم و دیگر از آن دفاع نمی کنم . وظیفه همه است که در یک صف ، در خدمت اسلام قرار بگیرم و اختلافات جزیی را که به اسلام ضربه می زند، کنار بگذاریم . (4)

لحظه وصال

صاحب حدایق ، زندگیش وحدت آفرین بود و مرگش نیز، او وصیت کرد که وحید بهبهانی بر جنازه اش نماز بگزارد. با این که اختلاف نظر بین آنها، برای همگان روشن بود، اما برای حفظ وحدت و پرهیز از اختلافات او را برای اقامه نماز انتخاب کرد. سرانجام صاحب حدایق در 79 سالگی ، در ربیع الاول 1186 ق . دار فانی را وداع گفت . وحید بهبهانی بر جنازه او نماز گذارد آنگاه در حرم مطهر امام حسین علیه السلام به خاک سپرده شد.(5)

پی نوشت ها:

1-لولوه البحرین ، شیخ یوسف بحرانی ، ص 442.

2-همان ، ص 443 - 444.

3-همان ، 445، مقدمه الفاخره ، ص 191 - 196.

4-وحید بهبهانی ، علی دولتی ، ص 123 - 124. حدائق الناضره ، شیخ یوسف بحرانی ، ج 1، ص 167.

5-وحید بهبهانی ، ص 124


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 14 آذر 1395نظر دهید »

روز جهانی معلولین از زبان یک معلول

صفحات تقویم زندگی را ورق زدیم و بازهم رسیدیم به دوازدهم آذر. آری! دوازدهم آذر روز جهانی معلولین. با خود می اندیشم که از آذرماه سال قبل تا آذرماه امسال چه کرده ام؟ چه میزان توانسته ام به باورهای خود رنگ موفقیت بزنم؟ چه مقدار تلاش کرده ام تا برای انجام کارها و امورم استقلال بیشتری داشته باشم؟ فضا و محیط شهری چقدر مناسب سازی شده تا عبور و مرورم امکان پذیرتر شود؟ چه تغییر و تحولی در حوزه معلولین اتفاق افتاده است؟ …

چه میزان از قوانین حمایت از معلولین جنبه اجرایی به خود گرفته اند؟ لحظه ای به فکر فرو می روم ، به آسمان بالای سرم می نگرم و زمین زیر پایم را نیز نظاره می کنم! ای کاش مسیر عبورم روی زمین نیز مانند آسمان و ابرها نرم و روان بود. آنگاه چقدر راحت با صندلی چرخدارم به همه جای دنیا سفر می کردم و تجربه می اندوختم. چقدر راحت می توانستم با عصای سپیدم قدم بزنم و از هوای زندگی نفس بکشم. چه می گویم! بازهم زندگی واقعی را با رویاها تلاقی دادم. به نگاهها و دید مردم می نگرم. واژه های ترحم و دلسوزی را در ذهنم پاک می کنم، به جای آن واژه مهر، محبت، همنوع دوستی، همفکری و باورهای منطقی را حک می نمایم. ای کاش وقتی نگاههای مردم بدرقه ام می کنند می توانستم افکارشان را خوانده و بدانم در ذهنشان به چه می اندیشند؟ هرچند از نگاهها دلخور و غمگین نمی شوم اما می دانم و می دانی که اراده های فولادین و استوار، درخور ترحم نیستند.
وقتی به قوانین، ماده ها و تبصره های لازم الا جرای حمایت از معلولین که هنوز هم در اکثر سازمانها و ارگانها اجرا نمی شوند می اندیشم، لبخندی می زنم و بازهم قلم و کاغذ را برمی دارم تا فلان مشکل یا فلان معضل را نوشته و با مسوولین اجرایی مطرح کنم.
شاید گاهی اوقات جوهر قلم تمام شود اما انگیزه قلبی من برای تلاش بیشتر و رفع موانع زندگیم، هرگز رنگ شکست و نومیدی به خود نمی گیرد. این بار با قلمم از مشکلی می نویسم که چندین ماه است من و خیلی از دوستان همنوعم را خانه نشین کرده است. معضل سرویس های مخصوص ایاب و ذهاب معلولین، تنها یک معضل کوچک نیست زیرا چندین ماه است که اکثر معلولین به علت عدم فعالیت این سرویس ها برای حضور در اجتماع و رسیدگی به امور روزانه و ملزوم خود دچار مشکلات فراوانی شده اند. ذهنم را به این چندماه معطوف می دارم، آیا این چندماه باعث تضعیف روحیه و احساس نومیدی و یاس در اراده ام شده است؟
تنها جوابم این است: بسیار کم! ساعتها در خانه ماندن و مشغول کردن ذهن به امور روزمره ناخودآگاه جسم و روح را خسته می گرداند. اما همین زمان باعث شد تا بیشتر فکر کنم و قدر نعمت هایی که خداوند عطایم کرده را بیش از پیش بدانم. اما من هم نیاز دارم در اجتماع حضور یابم و برای پیشرفت زندگی تلاش کنم. پروردگار عالم آنقدر توانایی عطایم فرموده است که اندک ناتوانی جسمی نباید مانع شکوفایی استعدادهایم شود. من خودم را باور دارم و می خواهم تو هموطن و همنوع مهربانم نیز باورم داشته باشی.
بار سنگین تمامی فراز و نشیب های مسیر عبورم را به امید داشتن شهری بی پله تحمل می کنم. به تک تک لحظاتم با یاد خدا آرامش می بخشم زیرا ایمان دارم که یاری جستن از پروردگار و توکل بر رحمت بی انتهایش کلید گشایش همه درهای بسته است. غبار سختی ها و مشکلات را با جاروب اراده ای استوار می تکانم و واژه های نمی توانم، توان ندارم، برایم دشوار است، می ترسم،… را از دریچه ذهنم شسته و تطهیر می گردانم.
ایمان، اعتقاد و یقین دارم که هیچ امری در قدرت لایزال الهی غیرممکن نیست، پس برای داشتن آینده ای روشن در مسیر رسیدن به اهداف تلاش می کنم و از هیچ مشکلی نمی هراسم. تلاش می کنم تا توانایی های بالقوه ام را که خداوند در وجودم نهاده به شکوفایی برسانم تا به همگان ثابت کنم که مشکلات جسمی و معلولیت مانع حضور من و تمامی دوستان با اراده ام در عرصه های مختلف زندگی نمی شود.
هرچند که تا کنون بسیاری از معلولان کشورم ایران و جهان باورهای بسیار ارزشمند “خواستن، توانستن است” را به اثبات رسانده و روشن درخشیده اند. ولیکن برای نیل به اهداف متعالی لازم است در اجتماع حضور یابم، در امر تحصیل و اشتغال تلاش کنم، جاده تکامل را به طرز نیکو و مناسبی کنکاش کرده و به زندگی رنگیم رنگ ایستادگی و مقاومت بزنم. حال در این مسیر ارزشمند موانع بسیاری وجود دارد که حضور مرا در اجتماع مشکل می نماید. موانعی که تا کنون هزاران هزار بار بازگو و بررسی شدند. قسمتی با تلاش همگان و مسوولین حل و فصل شده است، قسمتی در حال انجام و قسمتی نیز رسیدگی اما اجرا نمی شوند.
بارزترین مشکل حضور من در اجتماع مناسب نبودن خیابانها، کوچه ها، اماکن، سازمانها، سیستم حمل و نقل، و کلیه اموری است که یک فرد برای انجام امور روزمره با آنها سروکار دارد. راه حل آن نیز پیگیری امر مناسب سازی به نحو احسنت می باشد که ملزومه آن تلاش و کوشش همگانی است. می دانم و می دانی که بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش زیک گوهرند.
پس بیا باهم و برای هم زندگی کنیم. بیا مشکلات را با همفکری و همکاری هم از سر راه برداریم تا همگی همچون اعضای یک پیکر در جهت تکامل یکدیگر تلاش نماییم. بیا صفحه دوازدهم آذر تقویم امسال را به راحتی ورق نزنیم تا منتظر دوازده آذرماه سال بعد باشیم.
ای کاش همگی احساس مسوولیت کنیم و بار سنگین مسوولیت رسیدگی به مشکلات را فقط بر عهده شخص، نهاد یا سازمان خاصی قرار ندهیم. ای کاش حیطه مسوولیت هایمان را وسیع گردانیم و برای داشتن یک زندگی سرشار از آرامش و آسایش به فکر همنوع خود نیز باشیم و این نکته را فراموش نکنیم که شاید خدای ناکرده روزی ما نیز طعم معلولیت را بچشیم.
ای کاش غبار دلهایمان را با یاد و توکل بر پروردگار مهربان و بخشنده بزداییم و به احکام الهی و وظایف انسانی خود عمل کنیم. ای کاش دایره دیدمان را وسیع گردانیم و فرهنگ درک معلولیت و برخورد با اقشار مختلف معلولین را بیاموزیم و به فرزندانمان نیز آموزش دهیم. ای کاش باور کنیم شاید در پس بسیاری از جسم های ناتوان و آسیب پذیر، روحی بزرگ و افکاری والا نهفته باشد و ای کاش یاد بگیریم که خیلی راحت از کنار مسائل عبور نکنیم.
پس بیا مشکلات معلولین امروز و معلولین آینده که امیدوارم دنیای آینده کمتر شاهد پدیده معلولیت باشد را همین امروز حل نماییم و به امید آینده ای روشن همین امروز تلاش کنیم.

پس معلولیت یعنی انعکاس نور و قدرت خداوندی در مخلوقی به ظاهر ناقص ولی با قابلیتی بی نهایت
روز جهانی معلولان مبارک باد


موضوعات: اخبار
   شنبه 13 آذر 1395نظر دهید »

خدایا؛

تو را به مناسبت‌های عزیز این ماه گرامی قسم می‌دهیم؛

این ماه را بر تمام شیعیان جهان، مبارک و پر خیر و برکت قرار بده،

و در ظهور ارباب و مولای ما؛ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما،

و به ما توفیق بهره بردن از فضایل این ماه عنایت فرما،

و تمام مریضها را به حرمت این ماه شفا بده،

و مشکلات و گرفتاری تمام شیعیان را برطرف بفرما.

                                                                                آمین یا ربّ العالمین.


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 11 آذر 1395نظر دهید »

ماه ربیع الاول ماه رحمت خداوند

ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و ناله ،اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان غفلت به برکت اشک های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.

ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است . چرا كه او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیكترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد او مى باشد، این روز نیز برتر از سایر روزهاست . و گویا روزى است كه كاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها، برترین بركتها، زیباترین نورها و مخفى ترین اسرار در آن پى ریزى شده است .

پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما “آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".

مهمترین اعمال این ماه
شب اوّل:
این شب به نام «لیلة المبیت» مزیّن است، در این شب یک حادثه مهمّ تاریخى واقع شد و آن این که در سال سیزدهم بعثت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مکّه به قصد هجرت به سوى مدینه، از شهر خارج شد و در «غار ثور» پنهان گردید و امیر مۆمنان على(علیه السلام) براى اغفال دشمنان، فداکارانه در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خوابید
آیه شریفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ ؛ بعضى از مردمِ (با ایمان و فداکار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است»(1) در حقّ آن حضرت نازل شد.(2)
سال هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مبدأ تاریخ مسلمانان است و تحوّلى عظیم در جهان اسلام روى داد.
1- روزه گرفتن به شكرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمۆمنان از گزند كفار و مشركان در اول ربیع‏الاول.
2- خواندن زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) در این روز.

روز هشتم:
در روز هشتم ربیع الأوّل، سال 206، شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) طبق روایتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب الزّمان، حجّة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ آغاز گردید.(3)
در این روز شایسته است زیارت امام حسن عسکری علیه السلام خوانده شود.

روز دهم :
روز ازدواج رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) است در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) 25 ساله بود و حضرت خدیجه(علیها السلام)40 ساله. به همین مناسبت روزه این روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.(4)

روز دوازدهم:
این روز مطابق نظر مرحوم شیخ کلینى و مسعودى و همچنین مشهور میان اهل سنّت، روز ولادت با سعادت نبىّ مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)است.(5)
همچنین در این روز، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بعد از 12 روز که مسیر راه میان مکّه و مدینه را پیمود وارد مدینه گردید.(6) و نیز روز انقراض دولت بنى مروان در سال 132 است.(7)
اعمال مستحب در این روز به شكرانه انقراض دولت اموی دو مورد است:
1- روزه گرفتن.
2- دو ركعت نماز مستحبی كه در ركعت اول بعد از حمد، سه بار سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سه بار سوره توحید خوانده می‏شود.

روز چهاردهم:
در سال 64 در چنین روزى، یزید بن معاویه به هلاکت رسید.(8)
وى پس از سه سال و نُه ماه خلافت که همراه با جنایات عظیمى بود - که مهمترین آن واقعه کربلا و شهادت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) و یارانش مى باشد - در سنّ سى و هفت سالگى در منطقه «حوران» زندگى ننگینش به پایان رسید جنازه اش را در دمشق دفن کردند ولى اکنون اثرى از او نیست.(9)

شب هفدهم:
طبق روایات مشهور شیعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبیا، رسول معظّم اسلام(صلى الله علیه وآله) است و شب بسیار مبارکى است.(10)
1) غسل به نیّت روز هفدهم ربیع الاوّل.(فلاح السائل، صفحه 61 )
2) روزه: كه براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: كسى كه روز هفده ربیع را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یكسال را مقرّر مى فرماید.(اقبال، صفحه 603 )

3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مۆمنان و به زیارت مشاهد مشرّفه رفتن.(همان مدرک )

4) زیارت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دور و نزدیک در روایتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زیارت كند مانند كسى است كه به هنگام حیاتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیك زیارت كنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (كه به من مى رسد).(همان ص 604)

5) زیارت امیر مۆمنان، على(علیه السلام) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى كه امام صادق(علیه السلام) در چنین روزى كنار ضریح شریف آن حضرت(علیه السلام) وى را زیارت كرد.(همان مدرک، صفحه 608 ) (این زیارت در بخش زیارات، مفاتیح آمده است).
6) تكریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجاست، مرحوم «سیّد بن طاووس»، در اقبال، در تكریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) سفارش بسیار كرده است.

بنابراین، سزاوار است مسلمین با برپایى جشن ها و تشكیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، سیره و تاریخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گیرند.
همچنین یکسال قبل از هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، در چنین شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.(11)

روز هفدهم:
همان گونه که گفتیم مشهور میان علماى امامیّه آن است که روز هفدهم ربیع الأوّل، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) است و معروف آن است که ولادتش در مکّه معظّمه، واقع شده است، و زمان ولادتش هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سنه عام الفیل بوده است.(12) (عام الفیل سالى است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولى همگى نابود شدند).

همچنین در چنین روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق(علیه السلام) واقع شده است و از این جهت نیز بر اهمّیّت این روز افزوده شده است.(13)

ماه ربیع الأوّل گرچه آغاز آن آمیخته با خاطره غم انگیز و اندوهبار شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)است، ولى از آن جا که میلاد مبارک حضرت ختمى مرتبت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مطابق روایت معروف، در هفدهم این ماه و طبق روایت غیرمعروف، در دوازدهم آن واقع شده و میلاد حضرت صادق(علیه السلام) نیز در هفدهم این ماه است، ماه شادى و جشن و سرور است.
از آن جا که هجرت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که سرچشمه دگرگونىِ عمیق در جهانِ اسلام و عزّت و شوکت مسلمین شد، و همچنین داستان «لیلة المبیت» در این ماه واقع گردیده، و آغاز امامت پربرکت حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) همزمان با شهادتِ پدر بزرگوارش نیز مى باشد در مجموع از ماههاى بسیار پربرکت و پرخاطره است، که سزاوار است، همه علاقه مندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.

پی نوشت ها :
1. سوره بقره، آیه 207.
2. اقبال الاعمال، صفحه 592 و تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 78.
3. کافى، جلد 1، صفحه 503.
4. اقبال، صفحه 599.
5. زاد المعاد، صفحه 412.
6. اقبال، صفحه 599 و کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 7 (حوادث سال اوّل هجرت).
7. مصباح المتهجّد، صفحه 791.
8. اقبال، صفحه 601 (سیّد بن طاووس، در همین کتاب از شیخ مفید، استحباب روزه در این روز را به خاطر هلاکت یزید نقل کرده است).
9. تتمة المنتهى، صفحه 64.
10. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
11. اقبال، صفحه 601.
12. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
13. بحارالانوار، جلد 47، صفحه 1، حدیث 2.

منابع: کتاب ارزنده المراقبات مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملكى تبریزى (ره)
makaremshirazi.org
pajoohe.com
tebyan.net


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 11 آذر 1395نظر دهید »

فضایل و مناقب حضرت زینب (سلام الله علیها)

طلیعه سخن:
زینب علیها السلام دختر على و زهرا علیهما السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود، در پنج‏سالگى مادر خود را از دست داد و از همان دوران طفولیت‏با مصیبت آشنا گردید . در دوران عمر با رکت‏خویش، مشکلات و رنج‏هاى زیادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و . . . را تحمل کرد . این سختى‏ها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود (۱) .
او را ام کلثوم کبرى، و صدیقه صغرى مى‏نامیدند . از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهیمه بود . او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود . نسب نبوى، تربیت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طورى که او را «عقیله بنى هاشم‏» مى‏گفتند . با پسر عموى خود «عبد الله بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزندانى بود که دو تن از آن‏ها (محمد و عون) در کربلا، در رکاب ابا عبد الله الحسین علیه السلام شربت‏شهادت نوشیدند (۲) .
آن بانوى بزرگوار سر انجام در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجرت، با کوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت . گوشه هایى از مناقب و فضائل آن حضرت را بررسى و بیان کنیم .
۱- زینت پدر
معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مى‏کنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیها السلام والدین او این کار را به پیامبر اسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند . پیامبر صلى الله علیه و آله که در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را که به معناى «زینت پدر» است‏براى این دختر انتخاب نمود (۳) .

======================================

۲- علم الهى
مهمترین امتیاز انسان نسبت‏به سایر موجودات - حتى ملائکه - دانش و بینش اوست . «وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکه فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین . قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم‏» (۴) ; «سپس علم اسماء [ علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت . بعد آن‏ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گویید، اسامى این‏ها را به من خبر دهید . عرض کردند: تو منزهى . ما چیزى جز آن چه به ما تعلیم داده‏اى نمى‏دانیم; تو دانا و حکیمى .»
و برترین علم‏ها، علمى است که مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، یعنى داراى علم «لدنى‏» باشد . خداوند متعال در مورد حضرت خضر علیه السلام مى‏فرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (۵) ; «علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم .»
زینب علیها السلام به شهادت امام سجاد علیه السلام داراى چنین علمى است، آن جا که به عمه‏اش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمه غیر معلمه وفهمه غیر مفهمه (۶) ; تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده‏اى فهم نیاموخته هستى .»

=======================================

۳- عبادت و بندگى
زینب علیها السلام به خوبى از قرآن آموخته بود، که هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قله کمال بندگى است . «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (۷) ; «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند .»
او عبادت‏ها و نماز شب‏هاى پدر و مادر را از نزدیک دیده بود . او در کربلا شاهد بود که برادرش امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود: «ارجع الیهم واستمهلهم هذه المشیه الى غد لقد نصلى لربنا اللیله وندعوه ونستغفره فهو یعلم انى احب الصلوه له وتلاوه کتابه وکثره الدعاء والاستغفار (۸) ; به سوى آنان باز گرد و این شب را تا فردا مهلت‏بگیر شاید بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم . خدا خود مى‏داند که من نماز، قرائت قرآن، زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم .» در این جملات صحبت از اداى تکلیف نیست، بلکه سخن از عشق به عبادت و نماز است .

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند *** گرد در بام دوست پرواز کنند
هر جا که درى بود به شب در بندند *** الا در دوست را که شب باز کنند

حضرت زینب علیها السلام نیز از عاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هیچ مصیبتى او را از عبادت باز نداشت . امام سجاد علیه السلام فرمود: «ان عمتى زینب کانت تؤدى صلواتها، من قیام الفرائض والنوافل عند مسیرنا من الکوفه الى الشام وفى بعض منازل کانت تصلى من جلوس لشده الجوع والضعف (۹) ; عمه‏ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى‏نمود و در بعضى منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تکلیف مى‏کرد .»
آن حضرت حتى در حساس‏ترین شب زندگى; شب هجران از حسین علیه السلام و برادران، تهجد و شب زنده داریش را ترک نکرد . از فاطمه بنت الحسین علیه السلام نقل شده است که فرمود: «واما عمتى زینب فانها لم تزل قائمه فى تلک اللیله اى عاشره من المحرم فى محرابها تستغیث الى ربها وماهدات لناعین ولا سکنت لنا زمره (۱۰) ; عمه‏ام زینب در تمام شب عاشورا در محراب خویش ایستاده و به پروردگارش استغاثه مى‏کرد . در آن شب هیچ یک از ما نخوابید و صداى ناله ما قطع نشد .»
امام حسین علیه السلام که خود معصوم و واسطه فیض الهى است هنگام وداع به خواهر عابده‏اش مى‏فرماید: «یا اختاه لا تنسینى فى نافله اللیل (۱۱) ; خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن!» این نشان از آن داردکه این خواهر، به قله رفیع بندگى و پرستش راه یافته و به حکمت و هدف آفرینش دست‏یازیده است .

=======================================

۴- عفت و پاکدامنى
عفت و پاکدامنى، برازنده‏ترین زینت زنان، و گران قیمت‏ترین گوهر براى آنان است . زینب علیها السلام درس عفت را به خوبى در مکتب پدر آموخت، آن جا که فرمود: «ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف یکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه (۱۲) ; مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسى نیست که قدرت دارد اما عفت مى‏ورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشته‏اى از فرشتگان باشد .»
زینب کبرى عفت‏خویش را حتى در سخت‏ترین شرایط به نمایش گذاشت . او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت‏بر عفت‏خویش پاى مى‏فشرد . مورخین نوشته‏اند: «وهى تستر وجهها بکفها، لان قناعها قد اخذ منها (۱۳) ; او صورت خود را با دستش مى‏پوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود .»
شاعر عرب به همین قضیه اشاره کرده و مى‏گوید:

ورثت زینب من امها *** کل الذى جرى علیها وصار
زادت ابنه على امها *** تستر بالیمنى وجوها فان
تهدى من دارها الى شر دار *** اعوزها الستر تمد الیسار

«زینب تمامى آن چه بر مادر گذشت را به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافه‏اى برداشت که از خانه‏اش به بدترین خانه حرکت کرد (به اسارت رفت).
صورت را [در اسارت] با دست راست مى‏پوشاند و اگر پوشش او را نیازمند مى‏کرد، از دست چپ هم بهره مى‏برد .» و آن بانوى بزرگوار بود که براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد مى‏آورد که «ا من العدل یا بن الطلقاء تحذیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت‏ستورهن و ابدیت وجوههن (۱۴) ; اى پسر آزاد شده‏هاى [جدمان پیامبر اسلام] آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دریدى و صورت‏هاى آنان را آشکار ساختى .»

==============================================

۵- ولایت مدارى
قرآن بدون هیچ قید و شرطى در کنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلى الله علیه و آله و صاحبان امر، یعنى، ائمه اطهار علیهم السلام مى‏دهد . «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم‏» (۱۵) ; «از خداوند و رسول و اولو الامر اطاعت کنید .»
زینب علیها السلام که حضور هفت معصوم (۱۶) را درک کرده، در تمامى ابعاد ولایت مدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداکارى در راه آن و) . . . سر آمد است . او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خویش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت: «روحى لروحک الفداء ونفسى لنفسک الوقاء (۱۷) ; [اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد .» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از على علیه السلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید . زینب علیها السلام به خوبى درس ولایت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایى در کربلا به عرصه ظهور رساند .
از یک سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتهامات و یاد آورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش کرد . از جمله در خطبه شهر کوفه فرمود: «وانى ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه ومعدن الرساله وسید شباب اهل الجنه (۱۸) ; لکه ننگ کشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟»
و همچنین در مجلس ابن زیاد (۱۹) ، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبى معرفى نمود .
از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامت‏بود; چه در دوران امام حسین علیه السلام و چه در دوران امام سجاد علیه السلام حتى در لحظه‏اى که خیمه گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: اى یادگار گذشتگان . . . خیمه‏ها را آتش زدند ما چه کنیم؟ فرمود: «علیکن بالفرار; فرار کنید . (۲۰) »
از این مهمتر در چند مورد، زینب علیها السلام از جان امام سجاد علیها السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمایت نمود .
۱- در روز عاشورا; هنگامى که امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواست‏یارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد . زینب با سرعت‏حرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مى‏گردد (۲۱) .
۲- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمه‏ها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیه السلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمى‏گذارم جان زین العابدین در خطر افتد . اگر مى‏خواهید او را بکشید، اول مرا بکشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر کرد (۲۲) .
۳- زمانى که ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر کرد، زینب علیها السلام آن حضرت را در آغوش کشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است . دست از کشتن خاندان ما بردار . و ادامه داد: «والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه; به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد . اگر مى‏خواهى او را بکشى مرا نیز با او بکش .»
ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، که دوست دارد من او را با على بن الحسین بکشم . او را واگذارید .
البته ابن زیاد کوچکتر از آن است که بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلکه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است . اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیها السلام جان فرزندان خویش را حفظ و آن‏ها را به میدان جنگ اعزام نمى‏کرد .

آنکه قلبش از بلا سرشار بود *** دخت زهرا زینب غمخوار بود
او ولایت را به دوشش مى‏کشید *** چون امام عصر او بیمار بود
با طنین خطبه‏هاى حیدرى *** سخت او رسواگر کفار بود

=============================================

۶- روحیه بخشى
در مسافرت‏ها و نیز در حوادث تلخ، آن چه بیش از هر چیز براى انسان لازم است، روحیه و دلگرمى است . اگر انسان براى انجام کارهاى مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن کار با موفقیت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شکست نیز مواجه شود . یکى از بارزترین اوصاف زینب علیها السلام روحیه بخشى اوست . او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن علیه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ایفا کرد . پس از شهادت امام حسین علیه السلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیکوى زینب بیشتر ظهور کرد . او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودى قتلگاه تا کوچه‏هاى تنگ و تاریک کوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمکده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود .

نه تنها زینب از دین یاورى کرد *** به همت کاروان را رهبرى کرد
به دوران اسارت با یتیمان *** نوازش‏ها به مهر مادرى کرد

او حتى تسلى بخش دل امام سجاد علیه السلام بود، آن جا که مى‏گفت: «لا یجز عنک ما ترى، فو الله ان ذلک لعهد من رسول الله الى جدک وابیک وعمک (۲۳) ; [اى پسر برادر! ] آن چه مى‏بینى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد . به خدا سوگند! این عهد رسول خدا از جد و پدر و عمویت مى‏باشد .»

=========================================

۷- صبر
یکى از بارزترین اوصاف انسان‏هاى کامل، صبر و بردبارى در فراز و نشیب‏هاى روزگار و تلخى‏هاى دوران است . قرآن کریم در آیات متعددى به صابران بشارت داده (۲۴) و پاداش‏هاى فراوان آن‏ها را یادآورى نموده است . زینب علیها السلام از این جهت در اوج کمال قرار دارد . در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیم: «لقد عجبت من صبرک ملائکه السماء; ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند .» مخصوصا در ماجراى کربلا آن چنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد، که صبر از روى او خجل است .

خدا در مکتب صبر على پرداخت زینب را *** براى کربلا با شیر زهرا ساخت زینب را
بسان لیله القدرى که مخفى ماند قدر او *** کسى غیر از حسین بن على نشناخت زینب را
سلام بر تو اى کسى که صبر شد حقیر تو *** ندیده بعد فاطمه جهان زنى نظیر تو

در مجلس ابن زیاد; آن گاه که آن ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب مى‏پاشد و براى آزردن او مى‏گوید: «کیف رایت صنع الله باخیک واهل بیتک (۲۵) ; کار خدا را با برادر و خانواده‏ات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مى‏خواهد بگوید که دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب علیها السلام در پاسخ درنگ نمى‏کند، گویى از قبل براى این شماتت‏ها اندیشه نموده و پاسخى آماده کرده است . او با آرامشى که از صبر و رضاى قلبى او حکایت داشت فرمود: «ما رایت الا جمیلا (۲۶) ; جز زیبایى چیزى ندیدم .» ابن زیاد از پاسخ یک زن اسیر در شگفت مى‏ماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبت‏ها متعجب مى‏شود و قدرت محاجه را از دست مى‏دهد .

اى زینبى که محنت عالم کشیده‏اى *** غیر از بلا و درد به عالم چه دیده‏اى؟
یارب زنى و این همه استوارى و علو *** چون زینب صبور مگر آفریده‏اى؟

====================================

۸- ایثار
یکى دیگر از صفات حسنه انسان‏هاى برتر، مقدم داشتن دیگران بر خود است . امام على علیه السلام فرمود: «الایثار اعلى الایمان (۲۷) ; ایثار، بالاترین درجه ایمان است .» و فرمود: «الایثار اعلى الاحسان (۲۸) ; ایثار برترین احسان است .»
زینب مجلله در این صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است . او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مى‏خرد و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم مى‏دارد . او در ماجراى کربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمى‏کرد و آن را نیز به کودکان مى‏داد . در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت . امام زین العابدین علیه السلام مى‏فرماید: «انها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام على الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفا من الخبز فى الیوم واللیله (۲۹) ; عمه‏ام زینب [در مدت اسارت]، غذایى را که به عنوان سهمیه و جیره مى‏دادند، بین بچه‏ها تقسیم مى‏کرد، چون آن‏ها در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان مى‏دادند .»
او سختى‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود مى‏خرید و نمى‏گذاشت‏بر بازوى کودکان اصابت کند .

براى حفظ جان کودکانت در بر دشمن *** به پیش تازیانه بازوى خود را سپر کردم

===============================================

۹- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پروا پیشگان این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک، حقیر و فاقد اثر مى‏باشد . امام على علیه السلام مى‏فرماید: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم (۳۰) ; خالق در جان آنان بزرگ است، پس غیر او در چشمشان کوچک مى‏باشد .»
سر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است . زینب که خود چنین دیدى دارد، و در خانواده شجاعت تربیت‏شده است، از جاعت‏حیدرى بهره‏مند است . او به «لبوه الهاشمیه (۳۱) ; شیر زن هاشمى‏» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فریاد مى‏زند، توبیخشان مى‏کند، تحقیرشان مى‏کند، و از کسى هراسى به دل ندارد . او از برق شمشیر خون چکان آدمکشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در میان آن همه شمشیر و آن همه کشته فریاد مى‏زند که آیا در میان شما یک مسلمان نیست؟ در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشه‏اى مى‏نشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مى‏کند، او را «فاسق‏» و «فاجر» معرفى مى‏کند و مى‏گوید: «الحمدلله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه و آله وطهرنا من الرجس تطهیرا وانما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا (۳۲) ; سپاس خداى را که ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله گرامى داشت، و از پلیدى‏ها پاک نمود . همانا فقط فاسق رسوا مى‏شود، و بدکار دروغ مى‏گوید، و او غیر ما مى‏باشد .»
و همچنین در مقابل یزید خیره سر، و دهن کجى‏ها و بد زبانى‏هاى او، شجاعت‏حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مى‏گوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتک انى لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکبر توبیخک (۳۳) ; اگر فشارهاى روزگار مرابه سخن گفتن با تو واداشته [بدان که] من قدر و مقدار تو را کوچک پنداشته و سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ کردن تو را بزرگ مى‏دانم .»

صداى زنده على به صوت دلپذیر تو *** اسیر شام بودى و یزید شد اسیر تو

==========================================

۱۰- فصاحت و بلاغت
هر خطیبى بخواهد فصیح و بلیغ سخن بگوید، علاوه بر استعداد ذاتى، باید بارها تمرین عملى انجام دهد، همچنین در حین خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى کاملا آماده باشد تا بتواند خطبه‏اى فصیح و بلیغ ادا کند . و مستمعین باید با او هماهنگ باشند و الا یاراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به اینکه فصیح و بلیغ بگوید .
زینب بدون آن که دوره دیده و یا تمرین خطابه کرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقیر شده با کسانى سخن مى‏گوید که نه تنها با او هماهنگ نیستند بلکه حتى سنگ و خاکروبه بر سر او ریخته‏اند، با این حال صداى زینب بلند مى‏شود که: «اى مردم کوفه! اى نیرنگ بازان و بى وفایان . . .» سخنان زینب علیها السلام چنان بود که وجدان خفته مردم را بیدار کرد و صداى گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد .
خزیم اسدى مى‏گوید: متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنى را که سر تا پا شرم و حیا باشد، سخنران‏تر از او ندیدم، گویى زینب از زبان على علیه السلام سخن مى‏گفت .
و همو مى‏گوید: پیر مردى را در کنار خود دیدم که بر اثر گریه محاسنش غرق اشک شده بود و مى‏گفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پیرمردان شما بهترین پیرمردها، جوانان شما برترین جوان‏ها و زنان شما نیکوترین زنان هستند . نسل شما بهترین نسلى است که نه خوار مى‏گردد و نه شکست مى‏پذیرد (۳۴) .

===================================

پی نوشتها:
۱) شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، (تهران، دار الکتب الاسلامیه) ج‏۳، ص‏۴۶ .
۲) همان، ج‏۳، ص‏۲۱۰ .
۳) همان، ج‏۳، ص‏۳۹ .
۴) بقره/۳۱- ۳۲ .
۵) کهف/۶۵ .
۶) شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، (تهران، علمیه اسلامیه، چاپ قدیم، ۱۳۳۱ ه . ش) ج‏۱، ص‏۲۹۸ .
۷) ذاریات/۵۶ .
۸) محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج‏۶، ص‏۲۳۸ .
۹) ریاحین الشریعه (پیشین)، ج‏۳، ص‏۶۲ .
۱۰) همان، ج‏۳، ص‏۶۲ .
۱۱) همان، ص ۶۱- ۶۲ .
۱۲) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۴۶۶ .
۱۳) جزائرى، الخصائص الزینبیه، ص‏۳۴۵ .
۱۴) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، (بیروت، دار احیاء التراث العربى)، ج‏۴۵، ص‏۱۳۴ .
۱۵) نساء/۵۹ .
۱۶) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، على علیه السلام، فاطمه علیها السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام .
۱۷) الکوکب الدرى، ج‏۱، ص‏۱۹۶ .
۱۸) بحار الانوار (پیشین)، ج‏۴۵، ص‏۱۱۰- ۱۱۱ .
۱۹) همان، ج‏۴۵، ص‏۱۳۳ .
۲۰) همان، ج‏۴۵، ص‏۵۸، ومعالى السبطین، ج‏۲، ص‏۸۸ .
۲۱) بحار الانوار، (پیشین)، ج‏۴۵، ص‏۴۶ .
۲۲) همان، ج‏۴۵، ص‏۶۱ .
۲۳) همان، ج‏۴۵، ص‏۱۷۹ .
۲۴) مثل بقره/۱۵۵ و . . . .
۲۵) بحارالانوار، (پیشین)، ج‏۴۵، ص‏۱۱۵- ۱۱۶ .
۲۶) همان، ص‏۱۱۶ .
۲۷) میزان الحکمه، ج‏۱، ص‏۴ .
۲۸) همان .
۲۹) ریاحین الشریعه، (پیشین)، ج‏۳، ص‏۶۲ .
۳۰) نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۸۲ .
۳۱) زیارت نامه حضرت زینب علیها السلام .
۳۲) بحار الانوار، ج‏۴۵، ص‏۱۵۴ و ص‏۱۱۵ .
۳۳) همان، ص‏۱۳۴ .
۳۴) همان، ج‏۴۵، ص‏۱۰۸ و ص‏۱۱۰ .

منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفترآیت الله العظمی شاهرودی


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 27 آبان 13951 نظر »

 

پیاده روی اربعین حسینی علاوه بر اینکه زیارتی سرشار از معنویت و روحانیت است، نوعی جهاد حسینی و سیاسی محسوب می شود.


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 25 آبان 1395نظر دهید »

زائران اربعین کربلا یاد ما هم باشید

************************

آنانکه خاک را به نظر کیمیــــا کنند

از یمن تربت شه کرببــــــــــلا کنند

آنانکه دیده اند ضریح حســــــین را

آیابودکه گوشه چشمی به ماکنند

در حسرت زیارت تو عاشقان تو

درروضه جای صحن وسرایت صفاکنند

جامانده های قافله ء اربعین تو

آقا دوای درد دل خود کجا کنند

جا تنگ بوده است و یا ما اضافه ایم

مردم به چشم طعنه نگاهی به ماکنند

باشد حسین؛ کرببلا مال خوبها

بدها بگو :که عقده دل با چه وا کنند

ما هم دل شکسته به دست می رویم تا

ما را غبار صحن و سرای رضا کنند


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 25 آبان 1395نظر دهید »

اربعین امام حسین(علیه السلام)
در اين نوشتار تنها به سه واقعه مشهور مرتبط با قيام حسيني در اولين اربعين شهادت سيدالشهداء اشاره مي شود و به وقايع ديگر که طبيعتا در آن زمان رخ داده است عنايتي ندارد.

1. نخستين زيارت قبر امام حسين عليه السلام توسط جابربن عبدالله انصاري
بشارة المصطفى: از اعمش، از عطيه عوفى روايت شده كه گفت: با جابر بن عبد اللَّه انصارى، جهت زيارت قبر حضرت حسين‏ بن على عليهما السّلام، راه افتاديم وقتى به كربلا رسيديم، جابر به كنار آب فرات رفت، و در آن غسل كرد، سپس پارچه‏ اى را به كمر بست و ديگرى را به دوش انداخت [و خود را به هيأت زائران خانه خدا در آورد] آنگاه خود را با عطرى خوشبو كرد. و قدمى بر نداشت مگر اينكه خدا را ياد كرد تا به قبر نزديك شد [جابر در آن ايام نابينا شده بود و جايى را نمى‏ديد لذا] به من گفت: ياريم كن تا قبر حضرتش را لمس كنم، من او را يارى كردم، روى قبر افتاد و بيهوش شد، آبى به سر و صورتش زدم تا به حال آمد و سه بار صدا زد: يا حسين، و سپس گفت: دوستى، جواب دوستش را نمى ‏دهد، سپس گفت: و چگونه مى‏ توانى جواب بدهى، و حال آنكه رگهاى گردنت بريده شده، و بين بدن و سرت جدايى افتاده است.

من شهادت مى ‏دهم كه تو، فرزند پيامبرانى، و فرزند سرور مؤمنانى، فرزند همراه تقوايى، فرزند سليل هدايتى، تو پنجمين اهل كسائى، تو فرزند سيد نقبائى، تو فرزند فاطمه سيده زنانى، و چرا چنين نباشى و حال آنكه به دست سيد پيامبران به تو غذا داده شد و در دامن پرهيزكاران تربيت يافتى و از سینه ايمان شير خوردى، پاك زيستى، و پاك به شهادت نائل شدى، دلهاى مؤمنان در فراقت ناآرامند، و شك و ترديدى ندارند كه [شهادت‏] برايت اختيار شده بود. پس سلام خدا و رضوان او بر تو باد، و گواهى مى‏دهم كه تو بر همان راهى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا رفت. (1)

2. بنا بر قولي رسيدن کاروان اسرا به کربلا
سيد بن طاوس مي نويسد: قال الراوي و لما رجع نساء الحسين ع و عياله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدليل مر بنا على طريق كربلاء فوصلوا إلى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد الله الأنصاري رحمه الله و جماعة من بني هاشم و رجالا من آل رسول الله ص قد وردوا لزيارة قبر الحسين ع فوافوا في وقت واحد و تلاقوا بالبكاء و الحزن و اللطم و أقاموا …

هنگامى كه زنان و فرزندان حسين از شام برگشتند و به عراق رسيدند به راهنما گفتند: ما را از راه كربلا ببر. وقتى به موضع قتلگاه رسيدند جابر بن عبد اللَّه انصارى را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه يافتند كه براى زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده بودند. همه در يك وقت وارد شدند و با يك ديگر شروع به گريه و حزن كردند و لطمه بصورت زدند.

ماتمى بپا كردند كه فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن ديار نيز به ايشان پيوستند و عموما چند روزى عزادارى كردند.(2) البته آقاي رسول جعفريان اين نظر را مورد بررسي و نقد قرار داده اند.(3)

اربعين,وقایع اربعین,اربعین امام حسین(علیه السلام)

3. رسيدن کاروان اسرا به مدينه
بشير بن حَذلَم مي گويد: وقتى نزديك مدينه رسيديم حضرت زين العابدين عليه السلام پياده شد و پس از اينكه خيمه‏ هاى خود را بر سر پا كرد زنان را پياده نمود. بعد به بشير فرمود: خدا پدر تو را كه شاعر بود رحمت كند. آيا تو بر گفتن شعر قادرى؟ گفتم: آرى. يا ابن رسول اللَّه، من نيز شاعرم. فرمود: وارد مدينه شو و خبر شهيد شدن امام حسين را بده. من بر اسب خود سوار شدم و آن را راندم تا وارد مدينه گرديدم. هنگامى كه بر در مسجد پيغمبر خدا رسيدم صدا بگريه بلند كردم و اين شعر را سرودم:

يا أهل يثرب لا مقام لكم بها قتل الحسين فادمعي مدرار
الجسم منه بكربلاء مضرج و الرأس منه على القناة يدار

يعنى اى اهل مدينه (نام مدينه قبلا: يثرب بوده است) جا ندارد كه شما در مدينه بمانيد. حسين مقتول شد! اين اشکهاى من است كه فرو مي ريزند؛ جسم مقدس امام حسين در كربلا غرقه به خون است و سر مباركش بر فراز نيزه دور ميزند! بشير ميگويد: سپس گفتم: اين على بن الحسين است كه با عمه‏ ها و خواهرانش نزديك شما بر در دروازه مدينه وارد شده ‏اند. من فرستاده آن حضرت مي باشم، آمدم تا شما را از مكان آن بزرگوار آگاه نمايم. هيچ زن پرده‏ نشين و محجوبه‏ اى نبود مگر اينكه از مكان خود خارج شد.

زنان در حالى بيرون آمدند كه سر و پاى برهنه بودند، صورت‏هاشان خراشيده بود، لطمه بصورت خود ميزدند و صدا به وا ويلا بلند مي كردند، هيچ روزى بقدر آن روز گريه‏ كننده نبود، هيچ روزى نظير آن روز به مسلمانان تلخ نگذشت… بشير ميگويد: عموم مردم بر من سبقت گرفتند و متوجه حضرت سجاد(عليه السلام) شدند.

بخدا قسم اگر پيامبر خدا آن طور كه به اين مردم درباره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصيه ميكرد اينان بيشتر از اين به ما ظلم نمي كردند و ما را نمى ‏كشتند…
من نيز اسب خود را به تعجيل راندم و بسوى آن مردم باز گشتم. ديدم آن مردم راه و جاده‏ ها را فرا گرفته ‏اند. من از اسب خود فرود آمدم و روى دوش مردم راه ميرفتم تا خود را نزديك در آن خيمه ‏اى رساندم كه حضرت على بن الحسين(عليهماالسلام) در ميان آن بود.

حضرت سجاد(عليه السلام) پارچه ‏اى بدست داشت كه اشکهاى خود را بوسيله آن خشك مي كرد. يك خادمى پشت سر امام سجاد(عليه السلام) بود كه صندلى همراه خود داشت. وى آن صندلى را نهاد و امام سجاد(عليه السلام) در حالى بر فراز آن نشست كه نمي توانست از گريه‏ خوددارى نمايد! صداى مردم به گريه بلند شد. ناله و فرياد دختران و زنان بلند شد. مردم از هر طرف به امام سجاد(عليه السلام) تسليت و تعزيت مي گفتند. كار بجايى رسيد كه آن بقعه يك پارچه ضجه و گريه شد!! امام سجاد بدست خود به مردم اشاره كرد: ساكت شويد! وقتى مردم آرام شدند؛ آن حضرت فرمود:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏، بارئ الخلائق اجمعين، الذى بعد فارتفع في السموات العلى، و قرب فشهد النجوى و …

ايها الناس! آن خدائى كه حمد مخصوص او است ما را به مصيبت‏هاى جليل و بزرگ و رخنه بزرگى در اسلام مبتلا كرد. زيرا امام حسين عليه السلام با عترتش شهيد شدند، زنان و كودكانش اسير گرديدند، سر مباركش را بر فراز نيزه در شهرها گردانيدند. و اين مصيبتى است كه نظيرى نخواهد داشت.

ايها الناس! كدام يك از شما بعد از شهادت امام حسين مسرور و خوشحال خواهد شد؟ كدام چشم است از شما كه از ريختن اشك خوددارى و مضايقه نمايد… ايها الناس! كدام قلب است كه براى شهيد شدن حسين شكافته نشود. كدام قلب است كه به حسين علاقه نداشته باشد. كدام گوش است كه اين مصيبت اسلام را بشنود و ناراحت نشود… بخدا قسم اگر پيامبر خدا آن طور كه به اين مردم در باره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصيه ميكرد اينان بيشتر از اين به ما ظلم نمي كردند و ما را نمى‏ كشتند… (4)

پي نوشت ها:
1. درر الأخبار با ترجمه‏ سيد مهدى و على رضا حجازى و عيدى خسروشاهى‏، ج 1، ص: 697 و 699، ناشر: دفتر مطاالعات تاريخ و معارف اسلامى‏
2. سيد على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348 شمسى،‏ ص : 196
3. رجوع شود به ره توشه راهيان نور، ويژه محرم و صفر 1430ق، صص200 تا 205
4. زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام‏،محمد جواد نجفى‏، ج 1، ص: 196 تا 198،ناشر: اسلاميه‏


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 24 آبان 1395نظر دهید »


داستان افک به روایت عایشه

مورخین و راویان اهل سنت عموما در مراجعت از جنگ بنی المصطلق داستان افک و نزول آیه افک را از عایشه با مختصر اختلافی از عروة بن زبیر، سعید بن مسیب و علقمة بن وقاص، و عبید الله بن عتبه و برخی دیگر نقل کرده اند و همه سندها به عایشه منتهی می شود که او خود داستان را نقل کرده است. ما در آغاز قسمتهایی از آن را از روی نقل ابن هشام که از ابن اسحاق و او به چند واسطه از عایشه روایت کرده نقل می کنیم و سپس نظر خود را در زیر ذکر خواهیم کرد.

عایشه گوید: هرگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)می خواست سفر کند میان زنان خود قرعه می زد و هر کدام قرعه به نامش اصابت می کرد او را همراه می برد. در غزوه «بنی مصطلق »نیز میان زنان خود قرعه زد و قرعه به نام من اصابت کرد و مرا با خود همراه برد. در سفرهای رسول خدا قرار بر این بود که هر گاه شتر برای سواری زنی که همراه بود آماده می شد، زن در میان کجاوه می نشست، آن گاه مردانی می آمدند و پایین کجاوه را می گرفتند و آن را بلند می کردند و بر پشت شتر می نهادند و ریسمانهای آن را محکم می کردند، سپس مهار شتر را می گرفتند و به راه می افتادند.

در مراجعت از غزوه «بنی مصطلق »هنگامی که رسول خدا نزدیک مدینه رسید، در منزلی فرود آمد، و پاسی از شب را در آن منزل گذراند، سپس بانگ رحیل داده شد و مردم به راه افتادند.

عایشه گوید: برای حاجتی بیرون رفته بودم، و در گردنم گردنبندی از دانه های قیمتی «ظفار» (1) بود، و بی آنکه توجه کنم، گردنبندم گسیخته بود و چون به اردوگاه رسیدم به فکر آن افتادم و آن را نیافتم، و مردم هم آغاز به رفتن کرده بودند. پس درپی گردنبند به همانجا که رفته بودم بازگشتم و پس از جستجو آن را یافتم. در این میان مردانی که شترم را نگهداری می کردند آمده بودند و به گمان اینکه در کجاوه نشسته ام آن را بالای شتر بسته و به راه افتاده بودند، و من هنگامی به اردوگاه بازگشتم که مردم همه رفته بودند و احدی باقی نمانده بود، پس خود را به چادر خود پیچیدم و در همانجا دراز کشیدم و یقین داشتم که وقتی مرا ندیدند در جستجوی من برخواهند گشت.

عایشه می گوید: به خدا قسم، در همان حالی که دراز کشیده بودم صفوان بن معطل سلمی که برای کاری از همراهی با لشکر باز مانده بود، بر من گذر کرد. چون مرا دید، بالای سر من ایستاد و(چون پیش از نزول آیه حجاب مرا دیده بود)مرا شناخت و گفت: انا لله و انا الیه راجعون (2) ، همسر رسول خداست که تنها مانده است. سپس گفت: خدای تو را رحمت کند، چرا عقب مانده ای؟اما من به وی پاسخ ندادم. سپس شتری را نزدیک آورد و گفت: سوار شو و خود دورتر ایستاد. سوار شدم و آن گاه صفوان نزدیک آمد و مهار شتر را گرفت و با شتاب در جستجوی اردو به راه افتاد، اما سوگند به خدا که نه ما به مردم رسیدیم و نه آنها از نبودنم در کجاوه با خبر شدند، تا بامداد فردا که اردو در منزل دیگر پیاده شدند و ما هم به همان وضعی که داشتیم رسیدیم. دروغگویان زبان به بهتان گشودند و گفتند، آنچه گفتند و اردوی اسلام متشنج شد. اما من به خدا قسم بی خبر بودم. سپس به مدینه رسیدم و چیزی نگذشت که سخت بیمار شدم، و با آنکه رسول خدا، پدر و مادرم از بهتانی که نسبت به من گفته بودند به من چیزی نمی گفتند، اما می فهمیدم که رسول خدا نسبت به من لطف و محبت سابق را ندارد و مانند گذشته که هرگاه بیمار می شدم، بسیار تفقد و دلجویی می کرد، در این بیماری لطف و عنایتی نشان نداد و هرگاه نزد من می آید، از مادرم که مشغول پرستاری من بود می پرسید که بیمار شما چطور است؟و بیش از این احوال پرسی نمی کرد. تا آنجا که روزی گفتم: ای رسول خدا کاش مرا اذن می دادی که به خانه مادرم می رفتم، و مرا همانجا پرستاری می کرد. فرمود: مانعی ندارد. پس به خانه مادر رفتم، و از آنچه مردم گفته بودند بکلی بی خبر بودم، تا اینکه پس از متجاوز از بیست روز بهبود یافتم و شبی با ام مسطح دختر ابی رهم بن مطلب بن عبد مناف(که مادرش دختر صخر بن عامر، خاله ابی بکر بود)برای حاجتی بیرون رفتم و در بین راه پای او به چادرش گیر کرد و به زمین خورد و گفت: خدا مسطح را بدبخت کند. گفتم: به خدا قسم به مردی از مهاجرین که در بدر حضور داشته است بد گفتی. گفت: ای دختر«ابی بکر»مگر خبر نداری؟گفتم: چه خبر؟پس قصه بهتانی را که درباره من گفته بودند به من گفت: گفتم: راستی چنین حرفی بوده است؟گفت: آری به خدا قسم که چنین گفته اند.

عایشه می گوید: به خدا قسم، دیگر نتوانستم به دنبال کاری که داشتم بروم و همچنان بازگشتم و چنان می گریستم که می پنداشتم گریه جگرم را خواهد شکافت. پس به مادرم گفتم: خدا ترا بیامرزد، مردم چنین سخنانی می گویند، و توبه من هیچ نمی گویی؟گفت: دختر جان، اهمیت مده، به خدا قسم که اتفاق می افتد زنی زیبا در خانه مردی باشد که آن مرد او را دوست می دارد و اگر هووهایی هم داشته باشد آنها و دیگران درباره وی چیزهایی می گویند.

وی گوید: در اثر همین قضیه میان اسید بن حضیر اوسی و سعد بن عباده خزرجی نزاعی در گرفت و نزدیک بود فتنه ای میان اوس و خزرج پدید آید.

عایشه می گوید: رسول خدا نزد من آمد، علی بن ابی طالب و اسامة بن زید را خواست و در این باب با آن دو مشورت کرد. اسامه درباره من سخن به نیکی راند و گفت: ای رسول خدا از همسرت نه ما و نه تو جز نیکی ندیده ایم و آنچه مردم می گویند دروغ و یاوه است. اما علی(علیه السلام)گفت: ای رسول خدا زن بسیار است و شما هم می توانی زنی دیگر بگیری - تا آنجا که می گوید - رسول خدا گفت: ای عایشه تو را بشارت باد که خدا بی گناهی تو را نازل کرد، گفتم: خدا را شکر.

پس رسول خدا بیرون رفت، و برای مردم خطبه خواند، و آیات نازل شده (3) را بر آنان تلاوت فرمود، و سپس دستور داد تا مسطح بن اثاثه، حسان بن ثابت، حمنه دخترجحش(خواهر زینب)را که صریحا بهتان زده بودند، حد زدند.

به روایت ابن اسحاق: بعدها معلوم شد که صفوان بن معطل سلمی مردی ندارد و نمی تواند با زنان آمیزش کند. او در یکی از غزوات اسلامی به شهادت رسید.

نوشته اند که صفوان بن معطل هنگامی که از گفتار بهتان آمیز حسان بن ثابت و دیگران با خبر شد، روزی سر راه بر حسان گرفت و شمشیری بر وی فرود آورد و او را مجروح ساخت، و رسول خدا از حسان خواست تا از صفوان صرف نظر کند و در مقابل، نخلستانی به او داد و نیز کنیزی مصری به نام سیرین که عبد الرحمان بن حسان از وی تولد یافت.

حسان بن ثابت را در پشیمانی و معذرت خواهی از آنچه در این پیشامد گفته بود، اشعاری است که ابن اسحاق آنها را نقل می کند. درباره حدی که بر حسان، مسطح و حمنه جاری شده، نیز اشعاری گفته اند. (4)

و این بود خلاصه داستان طبق روایات اهل سنت که در بیش از پانزده حدیث نقل شده و سند همه آنها نیز به خود عایشه می رسد.

ولی بر طبق روایات دیگری که در کتابهای حدیثی شیعه وارد شده آیه افک درباره کسانی نازل شد که به ماریه قبطیه تهمت زده و با کمال بی شرمی گفتند ابراهیم فرزند رسول خدا نیست و فرزند جریح قبطی است و جریح نام غلامی بوده که همان مقوقس حاکم مصر که ماریه را برای رسول خدا فرستاد(به شرحی که پس از این خواهیم گفت) آن غلام را نیز به همراه او برای رسول خدا فرستاد و چون آن غلام همزبان ماریه بوده و بلکه طبق پاره ای از روایات، بستگی نزدیکی با ماریه داشته نزد وی رفت و آمد می کرد.

و در بسیاری از روایات نام کسی که این تهمت را زده نیز ذکر کرده اند که برای اطلاع بیشتر می توانید به پاورقی بحار الانوار (5) مراجعه نمایید و روایات را نیز مطالعه کنید.

به نظر ما نیز روایات محدثین شیعه معتبرتر و از جهاتی صحیحتر است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود و تحقیق بیشتر را در این باب به کتابهای تفسیری و حدیثی حواله می دهیم:

1. سوره نور که آیه افک در آن سوره است. در سال نهم هجرت نازل شد چنانکه آیات صدر این سوره نیز بدان گواهی دهد و در همان سال نیز ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)از دنیا رفته و تهمت زننده نیز در همان سال این گفتار ناهنجار را به خیال خود برای تسلیت رسول خدا بر زبان جاری کرده. . . ولی جنگ «بنی المصطلق »همان گونه که شنیدید در سال ششم اتفاق افتاده است!

2. در این روایات آمده که صفوان بن معطل مردی نداشته، در صورتی که ابن حجر در شرح حال او می نویسد او زن داشت و همسرش را کتک زد و آن زن شکایت صفوان را به نزد رسول خدا برد. . .

3. و نیز در این روایات آمده بود که رسول خدا برای راضی کردن حسان بن ثابت کنیزی به نام سیرین بدو داد. . . در صورتی که سیرین نام کنیزی است که همان مقوقس در سال هفتم یا هشتم او را برای رسول خدا فرستاد چنانکه ارباب تراجم نوشته اند. . .

4. از اینها گذشته خود این مطلب که نگهبانان هودج عایشه هنگام بستن آن بر شتر نفهمند که عایشه در آن نیست بسیار بعید به نظر می رسد و پذیرفتن آن مشکل است. . . گذشته از اینکه بردن عایشه در این سفر نیز بعیدتر از خود آن مطلب است. . .

5. این مطلب نیز که در صدر این حدیث آمده بود که رسول خدا در هر سفری که می رفت یکی از زنان خود را با قید قرعه به همراه خود می برد. . . مورد بحث و تحلیل و قابل خدشه است، و ظاهرا این مطلب از غیر عایشه و در حدیث دیگری نقل نشده، و به گفته مؤلف کتاب سیرة النبی(ص)بعید نیست که این گفتار نیز ساخته و پرداخته دشمنان اسلام و دشمنان پیامبر گرامی آن بوده که پیوسته سعی می کردند تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)را مردی شهوتران و زن دوست معرفی کنند تا آنجا که بگویند: در جنگها نیز که مردان مسلمان در فکر جانبازی و شهادت در راه اسلام و مکتب بودند، آن حضرت از زنان و لذت بردن از آنها بی نیاز نبوده و خودداری نمی کرده. . .

گذشته از اینکه همان گونه که گفته شد: سند روایات افک طبق نقل مورخین و راویان اهل سنت، همه جا به خود عایشه می رسد که این هم مسئله انگیز و خدشه سازاست.

و خدشه های دیگری نیز وجود دارد و در این مختصر که منظور ما از تدوین آن نقل متن تاریخ است نگنجد و برای اطلاع بیشتر می توانید به همان پاورقی بحار الانوار و سیرة المصطفی(صص 488 به بعد)مراجعه نمایید، و اشکالات این داستان را بر طبق نقل عایشه و روایات اهل سنت از زیر نظر بگذرانید. . .

پی نوشت ها:

1. ظفار شهری است در یمن، نزدیک صنعاء.

2. در مقام تعجب گفته شده است، یعنی ما از آن خداوندیم و به سوی او رجوع می کنیم.

3. سوره نور، آیات 27 - 11.

4. سیره ابن هشام، ج 2، صص 297 به بعد.

5. بحار الانوار، (چاپ جدید)، ج 79، صص 110 - 103، پاورقی.

كتاب: زندگانى حضرت محمد(ص) ص 485

نويسنده: رسولى محلاتى



موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 12 آبان 1395نظر دهید »

 

مقدّمه

رخداد خونبار عاشورا، پرپرشدن شیرخواره سیدالشهداعلیه السلام و حتی پایمال شدن بعضی از دختران کوچک زیر سمّ اسبان (1)، تصویری برای انسان در ذهن پدید می آورد که بعید می نماید از مردان و پسران، جز یکی دو نفر همانند امام سجّادعلیه السلام کسی باقی مانده باشد؛ چرا که سپاهیان شام و کوفه، قساوتی از خود نشان دادند و با خاندان پیامبر خود رفتاری را به نمایش گذاشتند که اسلام در برخورد با کافران روا نداشته است. آنها مردان را کشتند، خیمه ها را آتش زدند و زنان و کودکان غارت زده را به اسارت بردند. با همه این فجایع، بودند تعدادی که در کربلا حضور داشتند؛ اما رهایی یافتند. با بررسی تعداد همراهان امام حسین علیه السلام و پیوستگان بین راه و ردیابی آنان در مسیر حوادث از طریق گزارش های موجود، به نام کسانی برمی خوریم که از این حادثه غمبار به سلامت رسته اند.

یکی از کسانی که از رخداد خونبار کربلا جان به در برده، «علی بن عثمان» است.

نسب

ابوالحسن علی بن عثمان بن خطاب بن مرَّة همْدانی، معروف به ابودنیا معمّر مغربی، از قبیله هَمْدان و از اهالی شهر «حَضْرَموت» در یمن و از اصحاب و خدمتکاران امیرمؤمنان علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود.

وی یکی از کسانی است که عمر طولانی داشته و به گفته خودش تا ظهور حجّت حق امام زمان علیه السلام زنده خواهد بود.

شرح حال

در منابع تاریخی، رجالی و حدیثی گزارشی از او وجود ندارد، تنها محدّث بزرگ شیخ صدوق در کتاب معتبر کمال الدّین و تمام النّعمة شرح حال نسبتاً مفصّلی آورده است که گزیده ای از آن، در این نوشتار می آید.

گرچه در منابع، نام او به چشم نمی خورد؛ اما به خاطر اعتبار شیخ صدوق و شواهد تاریخی که ارائه می شود، در صحّت و درستی آن نمی توان تردید کرد. شیخ صدوق با یک واسطه از محمد بن فتح رقّی و علی بن حسن بن جنکا اشکی روایت می کند که:

در سال 309 ق. در مکّه به همراه گروهی از محدّثان که برای انجام مراسم حجّ آمده بودند، به دیدار شخصی از اهالی مغرب رفتیم. او مردی بود با موها و ریش سیاه که از پیری بسان مشکی کهنه می نمود. وی نشسته و دورش را فرزندان، نوادگان و بسیاری از بزرگان مغرب گرفته بودند. آنان اهل «طَنْجَه»(2) از دورترین منطقه مغرب و از نزدیکی های شهر «تاهرت علیا»(3) بودند. ملاقات کنندگان سؤال کردند: آیا علی بن ابی طالب علیه السلام را دیده ای؟ او با دست اشاره کرد، بله و چشمانش را که همانند دو چراغ پرنور زیر ابروانش پنهان بودند، باز کرد و گفت: با این دو چشمم دیدم. من خادم آن بزرگوار و در جنگ صفّین همراه ایشان بودم و این شکستگی را، اسب امام ایجاد کرده است. گویند:

اثر شکستگی در ابروی راستش مشخّص بود و فرزندان و همراهانش شهادت می دادند که از زمان کودکی شان او را با همین شکل و شمایل و به همین هیأت دیده اند. اهل مجلس از سؤال و جواب هم متوجّه می شوند که حواس، شعور و عقلش سالم است. سپس از سرگذشت و سبب طول عمرش پرسیدند و او نوشیدن «آب حیات»(4) در سنین نوجوانی را، عامل طول عمر خود ذکر نمود.

هجرت به سوی سعادت

علی بن عثمان و پدر و عمویش محمد از شهر خود، حضرموت، برای حجّ و زیارت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم راهی شدند. آنان پس از چند روز راهپیمایی راه را گم کردند و سه شبانه روز در کوه های «رمل عالج» که نزدیک رملَ (شنزار) «ارم ذات العماد» بود، سرگردان بودند تا اینکه ردّ پاهایی را که قدم های بلندی داشت، دیدند. آنها با تعقیب ردّ پاها به چشمه ای رسیدند و دو نفر را در کنار آن چشمه دیدند. یکی از آن دو با دیدن این سه نفر با آب به استقبالش آمد. او ابتدا به پدر و عموی علی آب داد؛ اما آنان گفتند: بعداً می خوریم. وی سپس آب را به علی داد و او نوشید. ساقی گفت:

گوارایت باد! تو علی بن ابی طالب علیه السلام را ملاقات خواهی کرد. ای پسر! هرگاه به خدمت ایشان رسیدی، از این ماجرا خبر بده و بگو خضر و الیاس سلام رساندند. بدان که تو عمری طولانی خواهی داشت و مهدی و عیسی بن مریم علیهما السلام را نیز خواهی دید، سلام ما را به آن دو بزرگوار هم برسان!

آن دو سپس می گویند: عموی تو قبل از رسیدن به مکّه وفات می کند؛ ولی تو و پدرت به مکّه می رسید. پدرت هم درمی گذرد و تو می مانی و هیچ کدام، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را نخواهید دید؛ چرا که اجل او نزیک است.

ابودنیا، خادم امام علی علیه السلام

ابودنیا می گوید: پس از این گفت و گو آنان به یکباره ناپدید شدند؛ دیگر نه چاهی بود، نه چشمه ای و نه آبی! با حالت تعجب راه افتادیم تا به «نجران» رسیدیم که عمویم در آنجا درگذشت… من و پدرم اعمال حجّ را به جا آوردیم و به مدینه رفتیم. پدرم هم وفات یافت و وصیّت کرد که با علی بن ابی طالب علیه السلام باشم. در ایّام خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام در خدمت ایشان بودم تا اینکه حضرت، توسّط ابن ملجم، به شهادت رسید.

به نقل دیگر: ابودنیا 30 ساله بود که از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم آگاه شد و پس از مدّتی خبر درگذشت دو خلیفه اول و دوم به او رسید. او در این زمان، قصد زیارت خانه خدا و گزاردن حج کرد. وی در اواخر خلافت عثمان به مدینه رفت و از میان تمامی اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، مرید علی علیه السلام گردید و به خدمت ایشان درآمد. در روز آخر محاصره خانه خلیفه توسّط مسلمانان، عثمان وی را خواسته و نوشته ای به او داد تا به حضرت علی علیه السلام برساند. امام در این زمان، در خارج مدینه و در «ینبع» بود. وی در پی حضرت راهی «ینبع» گردید. در مکانی به نام «جدار ابی عبایه» صدای تلاوت قرآن حضرت را شنید که در حال بازگشت به مدینه بود. امام با دیدن ابودنیا، پرسید: چه خبر شده است؟ او نامه عثمان را به ایشان داد که در آن شعری به این مضمون نوشته شده بود: «اگر مرا درنیابی، پاره پاره خواهم شد»؛ اما امام، زمانی به مدینه رسید که خلیفه کشته شده بود و مردم قصد بیعت با طلحه را داشتند. حضرت با مشاهده این اوضاع، راه خود را به طرف «باغ بنی نجّار» کج کرد. مردم متوجّه شده، دوان دوان به سوی ایشان آمدند و ابتدا طلحه بعد زبیر و سپس بقیه مهاجران و انصار با امام بیعت نمودند.

در رکاب علی علیه السلام

علی بن عثمان همچنان در خدمت امام علی علیه السلام ماند و در جنگ جمل و صفّین آن حضرت را یاری کرد. در جنگ صفّین، امام سوار اسب بود و معمّر در سمت راست حضرت ایستاده بود که شلاّق حضرت از دستش افتاد. معمّر خم شد تا شلاّق را بردارد که ناگهان اسب، سرش را بالا آورد و لگام اسب که از آهن بوده با سر ابودنیا برخورد کرد و سرش را شکست. امام، وی را فراخواند و از آب دهان مبارکش بر شکستگی مالیده و مشتی خاک روی آن پاشید. علی بن عثمان می گوید: تا حضرت این عمل را انجام داد، بلافاصله درد شکستگی از بین رفت و شکاف التیام یافت.

از کوفه تا کربلا

ابودنیا پس از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام به رغم اصرار فرزندان حضرت، به شهر خود بازگشت. و به نقلی، وی به خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام درآمد. احتمال دارد نخست، مدّتی از اهل بیت علیهم السلام جدا شده و به یمن رفته و پس از مدّتی برگشته باشد. همان طور که اخبار پس از آن، حکایت از این امر دارند. او در ساباط مداین که امام حسن علیه السلام به دست شیعیانش مجروح شد، همراه امام بود و پس از صلح حضرت با معاویه، با آن بزرگوار به مدینه رفت تا اینکه حضرت با توطئه معاویه و به دست همسرش جعده، به شهادت رسید. وی از آن پس به امام حسین علیه السلام پیوست و همراه قافله ایشان به کربلا رفت؛ اما کشته نشد و از این واقعه خونین جان سالم به دربرد. برای ما روشن نیست که آیا وی در کربلا نقشی داشته یا نه، و چه عاملی موجب رهایی او شده است؟ شاید او نیز همانند برخی غلامان، مثل: عقبة بن سمعان (5) اسیر شده و به خاطر خدمتکار بودن، کشته نشده است؛ ولی آنچه مهم است این که وی بنده و غلام این خاندان نبود؛ بلکه با علاقه و اختیار خود، خدمت اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته بود.

مهاجرت به مغرب

علی بن عثمان پس از رخداد عاشورا، از ترس بنی امیّه به سرزمین های غربی خلافت رفته و مقیم گشت و همچنان منتظر ظهور حضرت مهدی علیه السلام ماند.

زائر خانه خدا

او در دوره حاکمیت مروانیان (65 - 132 ق.) برای انجام مناسک حج سفری به حجاز داشته است؛ اما در حجّ سال 309 ق. خبر معمّر مغربی (علی بن عثمان) در مکّه شایع شد. حاکم مکّه متعرّض او شد و گفت: باید با من به بغداد نزد خلیفه مقتدر عباسی بیایی! ابودنیا از اینکه خواسته حاکم را نپذیرد، بر جان خود هراسان شد؛ اما حاجیان مغرب، مصر و شام واسطه شده، گفتند: او، پیرمردی ضعیف است و چیزهایی که می گوید، برای جانش خطرناک است. بنابراین، حاکم مکّه از بردن وی صرف نظر می کند.

شیخ صدوق سپس داستانی دیگر آورده و بدون واسطه از ابومحمد حسن بن محمد بن یحیی علوی (6) روایت می کند که:

ابومحمد در سال 313 ق. به حجّ مشرّف شد. در آن سال «نصر قشوری» فرستاده و نماینده مقتدر در حجّ بود و ابوالهیجاء عبدالله بن حمدان نیز با وی همراه بود. ابو محمد علوی در ماه ذی قعده در مدینه و در قافله مصری ها محمد بن علی مادرایی (7) را ملاقات می کند و او خبر می دهد که مردی از صحابه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دیده است که مردم دور او ازدحام کرده، تبرّک می جویند و هرکس وی را به خانه خود دعوت می کند. عموی ابومحمد؛ یعنی طاهر بن یحیی با شنیدن این خبر به پسران خود و جوانان علوی دستور می دهد که او و پنجاه تن از فرزندان و نوادگانش را که بین 17 تا 80 سال سن داشتند، در منزل ابن ابی سهل طفیّ جای دهند. آن فرد، نامش علی بن عثمان بن… مؤیّد بود و قیافه ای نحیف و لاغر، چهره ای گندمگون، نسبتاً کوتاه قد، چهارشانه، باموهای سر و ریش سیاه داشت و در هیبت جوانی 30 - 40 ساله بود.

همچنین در مکّه او را در منزل علی بن عیسی بن جرّاح (8) که آن خانه به «مکبّریّه» معروف بوده است، جای می دهند. نصر قشوری پس از آگاهی، تصمیم می گیرد معمّر مغربی را به اتفاق بستگانش به بغداد نزد خلیفه ببرد. فقیهان مکّه برای جلوگیری از این کار، چاره ای نمی بینند جز اینکه بگویند: در اخبار گذشتگان دیده اند زمانی که معمّر مغربی وارد بغداد گردد، شهر نابود شده و حکومت برچیده می شود. نصر به ناچار منصرف می گردد.

اشتیاق ابودنیا به امام علی علیه السلام

ملاقات کنندگان سال 309 ق. می گویند: تا آن زمان دو یا سه بار دندان های ابودنیا افتاده بود و وقتی از او می خواهند، روایت هایی را که از امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام شنیده، برای آنان نقل کند، می گوید: «از طرفی یاران و صحابه امام فراوان بودند و از جهتی من حرص و همّتی برای فراگیری علم آن جناب نداشتم و از شدّت اشتیاق و محبّتی که به خود ایشان داشتم، به چیزی جز خدمت و صحبت با حضرت توجّه نمی کردم.» در عین حال، نسخه ای از احادیثی را که به یاد داشته و بارها برای عالمان مناطق مختلف نقل کرده و فرزندان و نوادگانش یاد داشت کرده بودند را از اطرافیانش گرفته و برای حاضران املا می نماید.(9)

معمّر مغربی، در قرون متأخّر

از علی بن عثمان معمّر مغربی در قرون متأخّر نیز گزارشی به دست آمده است. علاّمه مجلسی آورده است که شیخ محمد حرفوشی (10) از عالمان و محقّقان شام (متوفّای 1059 ق.) می گوید:

در شام، در مسجدی مهجور و مخروبه ای با پیرمردی نورانی با لباس سفید دیدار کردم. پس از مدّتی گفت و گو، متوجّه شدم که او در حدیث، علوم و فنون مختلف فوق العاده ماهر است. از اسم و نسبش پرسیدم. او با اصرار بسیار به من گفت: من معمّر ابونیا(11)، صحابی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام هستم که در جنگ صفّین همراه او بودم و این شکستگی سر و صورتم از اسب آن حضرت است.

سپس علامت ها و دلایلی بیان کرد که حرفوشی به سخن او یقین پیدا نمود.(12)

پی نوشت ها:

1. وسیلةالدارین فی انصارالحسین(ع)، سید ابراهیم موسوی زنجانی، بیروت: مؤسسه اعلمی، چ دوم، 1402، ص 430.

2. شهر قدیمی در زبانه دریای زقاق؛ جغرافیای حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله خوافی، تصحیح صادق سجادی، تهران: انتشارات بنیان، چ اوّل 1375، ج 1، ص 258.

3. شهری بزرگ که تا آنجا را از حدود افریقیه به حساب می آورند و تا پیش از استیلای فاطمیان دارالملک شاهان مغرب بود. (جغرافیای حافظ ابرو، ص 249). در کتاب، «باهرت» آمده که «تاهرت» صحیح است.

4. حکایت نوشیدن آب حیات، ماجرای نسبتاً مفصل است که می گوید: در سیزده سالگی پدرش او را با خود برای پیدا کردن آب حیات می برد؛ اما پس از چند روز، به طور اتفاقی نهر آبی دیده و از آن می نوشد. سپس به همراهان اطلاع می دهد که آبی گوارا در آن نزدیکی است. ولی دیگر هیچ اثری از آن نهر پیدا نمی کنند.

گفتنی است که مسأله «آب حیات» در روایات و متون دینی مفصّل وارد شده است. از این رو، آب حیات از منظر روایات امری پذیرفته شده است. برای اطلاع رجوع شود به: وسایل الشیعه، چاپ آل البیت، ج 12، ص 85؛ مستدرک الوسایل، ج 10، ص 43؛ الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1174؛ مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 149؛ سعد السعود، ص 165؛ الفرج بعد الشدّة، ج 1، ص 69؛ بحارالانوار، ج 13، ص 299 و ج 18، ص 368 و ج 24، ص 89 و…

5. اخبارالطوال، ابوحنیفه دینوری، قم: انتشارات شریف رضی، ص 259.

6. ابومحمد علوی (م 358 ق.) استاد شیخ صدوق و شیخ مفید که مفید از وی اجازه روایت داشته است. (رجال نجاشی، ج 1، ص 182؛ تاریخ بغداد، ج 7، ص 421).

7. محمد بن علی بن احمد بن رستم مادرایی بغدادی (257 - 345 ق.) که از بغداد به مصر مهاجرت کرد و وزیر ابوالحسن خمارویه شد (تاریخ بغداد، ج 3، ص 79؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 250).

8. علی بن عیسی بن داود بن جرّاح بغدادی (245 - 334 ق.) در سال 311 ق. به وزارت مقتدر عباسی گماشته شد. وی پس از چهار سال برکنار شد و در سال 315 ق. دوباره وزیر شد. وی باز هم عزل گردید و به مکّه رفت (الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 468؛ سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 298.)

9. کمال الدین و تمام النعمه، محمد بن علی صدوق، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: انتشارات جامعه مدرّسین، ج 2، باب 50 (معمّرین)، ص 538 به بعد؛ بحارالانوار، ج 51، ص 225 به بعد.

10. محمد بن علی بن احمد حرفوشی حریری عاملی کرکی شامی؛ عالم، فاضل، ادیب، ماهر، شاعر، محقق، حافظ، منشی و اعرف اهل زمان خود بود که در مناطق مختلفی از جمله مکّه و از خاصه و عامه به کسب علم پرداخت و آثار گوناگونی به یادگار گذاشت. از جمله: اللآلی السنیّه فی شرح الاجرومیّه (دوجلد)، شرح الزبده، شرح تهذیب البیان (هر دو از شیخ بهایی)، شرح صمدیّه، شرح قواعد شهید، رسالة الخال، طرائف النظام و لطائف الانسجام فی محاسن الاشعار، شرح شرح الکافجی علی قواعد الاعراب، و دیوان شعر.

وی در شام و لبنان می زیسته و شیخ حرّ عاملی او را مدتی می دیده است. وی سپس به اصفهان مهاجرت کرد. حرفوشی در سال 1059 ق. درگذشت. او منسوب به آل حرفوشی است. این خاندان همگی شیعه دوازده امامی و حاکم «بعلبک» بودند و در این شهر و «کرک نوح» سکونت داشتند و خدمات علمی، فرهنگی و عمرانی شایانی انجام دادند. امرای آل حرفوشی در نهایت به دست دولت عثمانی منقرض و در حدود 1286 ق. به منطقه «روم ایلی» کوچ کردند و از آنجا به استانبول رفته و به زبان و فرهنگ ترکی درآمدند. علما، فضلا و شعرای بسیاری از آل حرفوشی برخاستند که در منابع رجالی وجود دارند.

(امل الآمل، شیخ حرّ عاملی، تحقیق سید احمد حسینی، بغداد: مکتبة الاندلس، ج 1، ص 162 - 166؛ ریحانةالادب، مدرّس تبریزی، ج 2، ص 36؛ الکنی والالقاب، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 177).

11. در متن ابن ابی الدنیا آمده که قطعاً یا تصحیف و یا خطای چاپی است.

12. بحارالانوار، ج، 53، ص 278 به بعد.


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 11 آبان 1395نظر دهید »

راهی کربلا دل شیدا نمی شود

این نامه جز به دست تو امضا نمی شود

من با نسیم پرچم تو زنده ام حسین

این زندگی بدون تو آقا نمی شود

با تو همیشه آبرویم حفظ می شود

هر کس که شد گدای تو رسوا نمی شود

بی مزد از درِ تو گدا برنگشته است

دیگر کسی شبیه تو پیدا نمی شود

نعم الامیر دست مرا زودتر بگیر

خورده زمین که بی تو ز جا پا نمی شود

خیلی دلم گرفته شبیه غروب شهر

بی گریه بر غمت دل ما وا نمی شود

اصلا خودت بگو که به دردی نمی خورد

چشمی که در عزای تو دریا نمی شود

تکیه زدی به نیزه غربت در آن مصاف

دیگر کسی شبیه تو تنها نمی شود

حق داشتی که علقمه پیرت کند حسین

دیگر شبیه تو کمری تا نمی شود

وحید محمدی


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 11 آبان 13951 نظر »

مقام ابتلای به بلاها

از جمله موازینی که مقامات و کمالات انسان را معین می ‌کند مقام ابتلا به بلاء و مصیبات می باشد. مقام ابتلا، مقامِ خوّاصِ درگاه خداوند متعال است. این معنی در احادیث و روایات زیادی به چشم می خورد. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

إِنَ‏ عَظِیمَ‏ الْبَلَاءِ یُکَافَأُ بِهِ‏ عَظِیمُ الْجَزَاءِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِیمِ الْبَلَاءِ فَمَنْ رَضِیَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ الْبَلَاءَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ السَّخَطُ[1]؛ بلاى بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده شود و هر گاه خدا بنده‏ئى را دوست دارد، ببلاى بزرگ گرفتارش سازد، پس هر که ناراضى شود، نزد خدا براى او رضا باشد و هر که ناراضى باشد، نزد خدا برایش رضایت نیست.»

و در حدیث دیگر آمده است: «إِذَا أَحَبَ‏ اللَّهُ‏ قَوْماً أَوْ أَحَبَّ عَبْداً صَبَّ عَلَیْهِ الْبَلَاءَ صَبّاً فَلَا یَخْرُجُ مِنْ غَمٍّ إِلَّا وَقَعَ فِی غَم‏[2]؛ هر گاه خداوند گروهى یا بنده‏اى را دوست بدارد مانند باران بر او بلا فرو مى‏ریزد و هیچ گاه او از غم و محنت بیرون نمى‏رود.»

ابتلائات در این دنیا، سبب ارتفاع درجات و رسیدن به مقامات رفیع اخروی می شود؛ و هرکس در این دنیا گرفتار شدائد و سختی گردد، ولی اعتقاد و ایمان خود را حفظ کند و صبر پیشه کرده و راضی به رضای پروردگار گردد، از مقامات و نعمات رفیع اخروی برخوردار خواهد بود. خداوند حکیم است و مطمئنّاً آنچه را که نزدش ارزش بیشتری دارد در اختیار کسانی قرار خواهد داد که مقرّب تر هستند. از آنجایی که متاع فانی دنیا بی ارزش است و الآخرة خیرٌ و أبقی می باشد، پس آخرت را از آن اولیا و مقرّبین درگاه خود قرار داده است. «الدّنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر»[3]؛ «الدّنیا حرامٌ علی اهل الآخرة و الآخرة حرامٌ علی اهل الدّنیا[4]» پس از روی همین میزان مقام هر یک از انبیا و اوصیا و خاصان درگاه احدیت را می توان فهمید. هر یک از آن ها که ابتلایش بیش تر است مقاماتش رفیع تر.

حال با تأمّل در احوالات حضرت صدّیقۀ صغری، زینب کبری (علیها السلام) و انواع مصائب و نوائب و صدماتی که بر ایشان وارد شده، دو مطلب بر ما واضح می شود:

اوّل: کمالِ ثبات و استحکام مقام توحیدی و تقرّب ایشان به درگاه حضرت احدیّت با وجود این همه مصایب.

دوّم: رفعت درجه و رتبۀ عظمای ایشان و مقامات و درجات غیرقابل حصر که نتیجۀ تحمّل مصایب وارده بر ایشان است؛ و آنهم چه مصائبی؟!

مصائب حضرت زینب(علیها السلام)

کسانی که درمعرض آزمایش سخت الهی واقع شده و مورد نزول بلا و مصایب بزرگ و بسیار قرارگرفته اندک نیستند ولیکن در میان همه، حضرت زینب علیها السلام امتیازویژه ای دارد و مصایب و نوایب او به حدی است که به این موضوع اشتهار یافته و او را امّ المصائب و محل تجمع و تمرکز آلام بی شمار و غصه ها و رنجهای بی پایان و جانکاه می دانند.

این مخدّره قابلیّت و استعدادی داشته که جز خدا کسی نمی تواند مقاماتش را بفهمد و مصایب ایشان نیز در خور مقاماتش بوده است. مصائبی که هر مصیبتی در کنار آن سهل و آسان می شود و در دنیا برای احدی اتفاق نیفتاده است. حتی اگر از میان انبیا و اولیای الهی به برخی از این مصائب گرفتار شدند، همۀ آنها باهم و در یک منزل به ایشان وارد نشده است. برای نمونه بعضی از شباهت های میان مصائب حضرت زینب (علیها السلام) و انبیای عظام را بیان می کنیم:

اگرحضرت آدم به مفارقت بهشت[5] و حوّا و به مصیبت هابیل[6] مبتلا شد ،این مظلومه به فراق حرم جدّ و برادر و مادرش که بهترین روضات بهشت بوده و به فراق برادر و مصیبت او و مصیبت فرزندان برادر و فرزندانش مبتلا شد.

اگرحضرت نوح به زحمت قوم خویش[7] مبتلا شد و به برکت خمسۀ طیّبه نجات یافت ، این بانو مبتلا شد به اهل کوفه و شام که بدتر از قوم نوح بود ند، و در دریای بلیّات غرق گردید!

حضرت ابراهیم به آتش نمرودیان[8] مبتلا شد و به قربانی کردن فرزندش[9] مأمور شد ، حضرت زینب (علیها السلام) به آتشی بدتر از نمرودیان در روز عاشورامبتلا شد. و این در حالی بود که ابراهیم (علیه السلام) در میان آتش، در فکر بیمار و اطفالش نبود و آتش بر ابراهیم گل و ریحان شد، اما آن مظلومه میان شعله های آتش با جانبازی خود از بانوان و اطفال محافظت می کرد!

حضرت یعقوب مبتلا شد به هجران یوسف و در مفارقت او چنان گریست تا دیده هایش نابینا شد[10] در حالیکه می دانست یوسف زنده است و در آخر به وصال یوسف رسید. این مظلومه مبتلا شد به مفارقت شش برادر و دو فرزند و چند تن جوان هاشمی که در عالم برای آنها نظیری نبود و همه را به چشمِ خود کشته و پاره پاره دید و صبر نمود!

اگر حضرت موسی مبتلا شد به فرعون و قارون[11]، بالاخره به آنها نفرین نمود و آنان به عذاب الهی مبتلا شدند. این مظلومه مبتلا شد به ابن زیاد و یزید که هردو بدتر از فرعون و قارون بودند!

اگر بر فرق زکریّا مِنشار نهادند[12]، سر و کتف این مظلومه آن قدر تازیانه و کعب نیزه زدند تا ورم نموده و سیاه و کبود شد!

یحیی را سر بریده[13] و در حضور سلطان حاضر نمودند، این مظلومه را اسیر نمودند و سر برادر را با او داخل مجلس یزید آوردند!

جرجیس[14] و دیگر پیامبران را بعد از اذیّت های فراوان کشتند. این مظلومه را نیز بعد از اذیّت های بسیار اسیر نمودند که هر یک از مصیباتش سخت تر از قتل بوده است!

یوسف به چاه[15] و زندان[16] مبتلا شد، این مظلومه نیز به زندان ابن زیاد و خرابۀ شام مبتلا شد!

حضرت زینب (علیها السلام) حتی در مصایبی که به جدّ نازنینش حضرت رسول و پدر و مادر و برادر ها صلوات الله علیهم اجمعین وارد آمده شریک بوده است.

اگر مشرکین خاکستر بر سر مبارک پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) ریختند[17]، اهل شام هم خاکستر گرم و دسته های نی آتش زده بر سر زینب ریختند.

اگرحضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلم) را نسبت هذیان گفتن دادند[18]، این مظلومه را نیز گفتند: «کذبت یا عدوّة الله»[19]

به گردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) ریسمان انداختند و به مسجد بردند، این مظلومه را هم بازو بسته و هم ریسمان به گردن انداختند، به مجلس ابن زیاد ملعون و یزید خبیث لعین بردند!

مادرش صدّیقۀ کبری (علیها السلام) را سیلی زدند.[20] این مظلومه را هم سیلی زدند!

مادرش را تازیانه و غلاف شمشیر زدند[21]، این مظلومه را با تازیانه و کعب نی اذیّت نمودند.

حضرت مجتبی (علیه السلام) را زخم زبان زدنداین مظلومه را نیز زخم زبان زدند.

جگر مبارک حضرت مجتبی (علیه السلام) را به زهر جفا قطعه قطعه کردند، جگراین مظلومه نیز به داغ جوانهایش پاره پاره نمودند!

با حضرت سیّد الشّهداء (علیه السلام) در جمیع مصایب و شداید شریک و سهیم بوده و هر داغ و مصیبتی را که برادر دیده، خواهر نیز دیده است. پس همانطور که در مصایب برادر شریک بود، در اجر و ثواب و مظلومیّت او نیز شریک بوده است. و هر اجری برای توسّل و گریه بر مصیبات برادر عطا می شود، در توسّل و گریه به حال خواهر مظلومه هم عطا می شود.

آنچه در این مختصرذکرشد قطره ای بود از دریای فضایل و مصائب حضرت زینب کبری (علیها السلام) که البته درک عظمت مصیبت وارده بر ایشان و مقامی را که در اثر تحمّل این مصیبت نایل شد، برای ما مقدور نیست. و خدا داند چه استعدادی در این وجود مبارک و عقل محض بوده که چنین امتحان شد و از همه ی امتحانات سربلند بیرون آمد و در هرحال ثابت قدم بود. از روی همین میزان می توان گفت:

اولاً: آن مخدره دارای استعدادی بوده که اغلب انبیاء چنین استعدادی را دارا نبوده اند.

دوماً: بر اساس اینکه مقامات ومثوبات هرکس به اندازه ی امتحانات اوست، لذا می توان ادعا کرد که حضرت زینب دارای مقاماتی است که دیگران از آن محروم بوده اند.

برگرفته از کتاب خصایص زینبیه

[1] الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏2؛ ص 253

[2] اقبال الاعمال 2/580

[3] التمحیص؛ ص 48

[4] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة؛ 4/119/190

[5] ر.ک: النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 27 به بعد.

[6] ر.ک: تفسیر قمی: ج 1، ص 165؛ النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 56.

[7] ر.ک: بحارالانوار: ج 11، ص 287 به نقل از قصص راوندی و النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 67 به بعد.

[8] ک: النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 103.

[9] ر.ک: النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 127؛ خصال: ج 1، ص 58،57؛ مجمع البیان: مجلد 4، ج 8، ص 710.

[10] ر.ک: خصال: ج 1، ص 272؛ روضة الواعظین: ص 493.

[11] ر.ک: النورالمبین: ص 234 به بعد.

[12] علل الشرایع: ص 80، النورالمبین: ص 399.

[13] بحارالانوار: ج 14، ص 181؛ النورالمبین: ص 400 به نقل از قصص راوندی.

[14] بحارالانوار: ج 14، ص 455؛ کامل ابن اثیر: ج 1، ص 214؛ عرائس

[15] تفسیر قمی ج 1 ص 374

[16] تفسیر قمی ج 1 ص 344

[17] بحارالانوارج 45 ص 114 وج 43 ص 197

[18] کامل ابن اثیر ج 2 ص 91

[19] وقعة الطف؛ ص 272

[20] کتاب سلیم بن قیس ج 2 ص 658

[21] کتاب سلیم بن قیس ج 2 ص 585

برگرفته شده از hadimag.com


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

 

هر چند زار و زرد و زمین گیر می شود

نوکر به پای روضه ی تو پیر می شود

با تو سرش همیشه بلند است یا حسین

بی تو میان خلق چه تحقیر می شود

ما را بس است این نمک سفره ی غمت

نوکر کنار سفره ی تو سیر می شود

من بی تو زود می روم از دست یا حسین

دنیا بدون یار نفس گیر می شود

امشب برای ما شب قدر است یا حسین

امشب زیارت همه تقدیر می شود

امضای کربلای مرا زودتر بزن

دارد زیارت نجفم دیر می شود

حیف از تنت که نقش زمین می شود حسین

طعمه برای نیزه و شمشیر می شود

تو می خوری زمین و حرم می خورد زمین

آن وقت هر سگ نجسی شیر می شود

آری تمام عرش خدا گریه می کنند

دستان زینب تو که زنجیر می شود

وحید محمدی


موضوعات: اخبار
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی

شهید بهشتی و هماهنگی میان علم و عمل

به حُسن و خلق و وفا كس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انكار كار ما نرسد

اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده اند

كسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

شهید بهشتی انسان جامع و وارسته ای بود كه به آموختن اكتفا نكرد، بلكه عمل كردن را سرلوحه كار خویش و لازمه آموختن قرار داد و قله های كمال را با دو بال علم و عمل فتح كرد و موفقیت او نیز مرهون هماهنگی بین این دو مهم بود؛ چرا كه ناهماهنگی بین علم و عمل چه بسا انسان را از رسیدن به ساحل خوش بختی محروم می سازد و در گرداب نیستی می افكند. صفحه صفحه زندگی این رادمرد فرزانه، حاكی از ایمان و ایثار و اخلاص است و بدین سبب حیات سبزش برای عصرها و نسل ها آموزنده خواهد بود.

تواضع شهید بهشتى

یكی از خصیصه های اخلاقی شهید بهشتی تواضع و فروتنی است كه از صفات پسندیده و سفارش شده، در اسلام است. شهید باهنر درباره فروتنی این بزرگوار چنین گفته است: «خصلت های ایشان ممتاز بود. ایشان در عین آن متانت و ابهتی كه داشت ـ به لحاظ آن مقام و شخصیت ـ در عین حال، حالت تواضع و برخورد بسیار مؤدبانه اى، پر از احساس و عاطفه همراه با روان شناسی اصیل ژرف اسلامی داشتند. جلسات ایشان معمولاً همراه با صفا و نشاط بود و صداقت كاملی كه در قضاوت ها و اظهار نظرهایشان به چشم می خورد، اعتماد می آورد و اطمینان می بخشید».

حق پذیری شهید بهشتى

یكی از صفات شهید بهشتى، آن عالم ژرف اندیش، پذیرفتن حق بود، حتی اگر به ضرر او تمام می شد. همین كه می فهمید سخنی حق است، آن را می پذیرفت و این بیانگر صفای روح آن اسوه اخلاق است. مرحوم آیت اللّه ربانی املشی در این باره چنین می گوید: از بین همه خاطرات یك خاطره را، كه حاكی از روح بلند و ایمان قوی و حق طلبی و حق گویی او بود، هرگز فراموش نمی كنم. روزی یكی از دوستان ایشان در حضورش درباره بنی صدر مطالب انتقادآمیزی می گفت كه خلاف واقع بود. شهید بهشتی فورا به او اعتراض كرد و گفت: «این مطلب را من می دانم. به این صورت كه شما می گویید نیست». این خاطره از این جهت كه حاكی از اخلاق اسلامی شهید بهشتی بود به گونه ای كه در هیچ حال از حق نمی گذشت اگر چه به ضرر او باشد، برای من فراموش نشدنی است. چه خوب است كه مردم ما این حالات برجسته را در این رجال و شخصیت های دینی ببینند و از آنان درس زندگی اسلامی بیاموزند.

نظم و انضباط شهید بهشتى

یكی از ویژگی های اخلاقی شهید بهشتى، نظم بود. اگر نگاهی كوتاه به زندگی ایشان داشته باشیم تمام زندگی اش مشحون به نظم است و موفقیت چشم گیرش بیشتر در گرو نظم بوده و بدین وسیله این مسیر را با افتخار پیموده است. همسر ایشان در این باره می گویند: «مرحوم دكتر بهشتی بسیار منظم بودند. هر چند ایشان یك مرد سیاسی بودند و در جلسات زیاد شركت می كردند، چیزی كه من از وی به یاد دارم این است كه امكان نداشت دیرتر از موقع مقرر در جلسه ای حاضر شود و به هر وسیله ای كه بود در ساعت مقرر خود را به محل مورد نظر می رساندند.» شهید بهشتی می گفت: «ما تا در كارهای مان نظم نداشته باشیم، نمی توانیم كارهای مملكت را پیش ببریم».

بردباری شهید بهشتى

یكی از صفات پسندیده شهید بهشتی(ره)، صبر در مقابل ناملایمات بود. هر گاه با مشكلی مواجه می شد، عصبانی نمی شد؛ بلكه با صبر و متانت آن را حل می كرد. همسر ایشان درباره بردباری آن استوانه اخلاق و پاكی چنین گفته است: «من خصوصیتی را كه از ایشان در مدت 29 سال زندگی دیدم، ملایمت و صبر بود. ایشان به قدری صبر و ملایمت و متانت به خرج می داد كه انسان را خجالت زده می كرد. در سرتاسر زندگی این مرد مبارز و باتقوا یك مورد حتی عصبانیتی بی مورد به یاد ندارم».

شهید بهشتی و نحوه برخورد در خانه

كمك به همسر در كارهای منزل و نظارت بر رفتار و فرزندان، یكی از خصلت های امامان معصوم است. شهید بهشتی از این خصلت پسندیده بهره مند بود. او در منزل شریكی دل سوز برای همسرش بود. همسرش در این باره می گوید: «ایشان در كارهای خانه به من كمك می كردند و خرید لوازم مورد نیاز، رسیدگی به باغچه ها و گاهی شستن ظروف آشپزخانه از جمله كارهایی بود كه ایشان در منزل انجام می دادند. به درس بچه ها رسیدگی جدی می كردند. از وضع درس و مشكلات شان می پرسیدند و به آن ها كمك می كردند. در منزل اسراف و استفاده بی مورد و بی حد و حصر كم تر مشاهده می شد و این مدیون نظارت ایشان بر امور منزل بود.

باغبانی بیدار

در میان شب های یأس و ترس هم چون ستاره ای درخشید و نور پاشید. در برهه ای تاریك از زمان، هم چون آبشاری از خوبی ها سرازیر شد و به شستشوی اندیشه ها پرداخت. در خشك سالی ایمان و اعتقاد، چون باران رحمتی باریدن گرفت و سبزه ها را رویاند. در دوران تیره ستم كه جامعه در خواب هلا كت و حقارت فرو رفته بود، صدایی آرام، طنین انداز شد و به بیدارسازی خفتگان غفلت زده همت گماشت. در فصلی كه جز گیاهان هرز بی اعتقادی چیزی نمی رویید، او هم چون باغبانی بیدار آمد و در كنار باغچه اندیشه های سبز، جویی از معارف جاری كرد و به كالبد جامعه روحی دیگر بخشید.

خدمت به نسل جوان

در دورانی كه سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند كه جامعه اسلامی ایران را به یك جامعه مادی غربی تبدیل كنند و مردم را به سوی مسائل مادی سوق دهند و با این اقدام حساب شده استعمار، میان مردم و مذهب فاصله ایجاد كنند و با گذشت زمان دین را نیز به دست فراموشی سپارند و از انسان یك موجود مادی محض بسازند، دكتر بهشتی با همكاری دكتر باهنر در بخش برنامه ریزی كتاب وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین كتاب های تعلیمات دینی برای مدارس اقدام كرد. او از این طریق فكر دینی و آشنایی با قرآن را وارد كتب درسی نمود و با این كار نگذاشت گرد غربت بر روی گران بهاترین تحفه الهی به بندگانش، بنشیند و نسل جوان را با فرهنگ غنی اسلام آشنا ساخت و به آنان آموخت كه پیمودن راه كمال در سایه عمل به دستورهای دین است و كتاب عظیم قرآن نیز مفتاح معارف در همه عصرهاست. آری آیت اللّه بهشتی با چنین خدمت مهمی به نسل جوان و نوجوان، مانع آن شد كه فرهنگ بی پایه غرب، جای مكتب انسان ساز اسلام را بگیرد و با نوشتن مطالب آموزنده ای از قرآن و احادیث و گنجاندن آن ها در كتاب های درسى، روح دین داری را در نهال های نورسته جامعه زنده كرد و با این روش جوانان را به سوی اسلام هدایت كرد.

مظهر عدالت علوى

تو از هر در كه بازآیی بدین خوبی و زیبایى

دری باشد كه از رحمت به روی خلق بگشایى

پس از استقرار جمهوری اسلامى، حضرت امام خمینی(ره) مسئولیت دیوان عالی كشور را كه بالاترین مقام قضایی كشور است، در اسفندماه 1358 ش به دست با كفایت آیت اللّه بهشتی سپرد تا برای این تشكیلات حیاتی كه نقش مهم و تعیین كننده ای در جامعه دارد، با درك و درایت والای ایشان برنامه نو و دقیق فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج یابد. ایشان نیز در طول مدت این مسئولیتِ خطیر و شریف، منشأ خیر و خدمت بود و امور قضایی كشور را سر و سامان داد و انسجام بخشید و برای اسلامی كردن و اجرای كردن احكام اسلام، فعالیت های گسترده ای در این تشكل انجام داد و با به كارگیری قُضات عادل و عالم، نظام قضایی را دگرگون ساخت. آن همه تلاش بی وقفه او در این قوه فراموش نشدنی است و به راستی كه او مظهر عدالت علوی بود.

تندیس مظلومیت

شخصیت استثنایی آیت اللّه دكتر بهشتى، این فرزانه فاضل، تا هنگامی كه در قید حیات بود، هم چنان غریب و ناشناخته مانده بود. البته نمرودیان زمان او را خوب شناختند و به خوبی می دانستند كه او یكی از اركان این نظام مقدس اسلامی است و نقش مهم و تعیین كننده ای در تداوم بخشی به اهداف انقلاب اسلامی دارد. چون وجود او را مانعی در راه رسیدن به اهداف شوم شان می دیدند، لذا برای نیل به مقاصد شوم شان نخست اقدام به ترور شخصیت او نمودند و او را ابراهیم گونه در آتش سوزان تهمت ها افكندند.

اندیشه سیاسی شهید بهشتى

اندیشه و مشی سیاسی و اجتماعی شهید مظلوم بهشتی ناشی از ایدئولوژی اسلامی و نحوه برداشت او از تعالیم اسلام بود. او را باید یك عالم اسلام شناس و یك مصلح روحانی دانست كه به شیوه صددرصد اسلامی و بدون دنباله روی از غرب یا التقاط میان اسلام و شیوه های غربى، طالب اصلاح جامعه بود. او می اندیشید كه اسلام، هم دین است و هم دولت؛ هم ایدئولوژی است و هم نظام حكومت؛ هم دین است و هم زندگى. بنابراین، وی عالمی ربانی بود از تبار ابوذر و عمار، كه آرزو داشت اسلام در همه ابعادش از جمله بُعد سیاسى، مجددا در جامعه اسلامی و در جهان اجرا شود و به عنوان مكتبی كامل و تفكری مستقل از گرایش های شرقی و غربى، و نیروی جداگانه در عرصه جهانی حضور داشته باشد.

شهید بهشتى، معمار بزرگ تفكر انقلابى

شهید مظلوم دكتر بهشتی را می توان یكی از معماران بزرگ تجدید بنای تفكر انقلابی و تشكیلاتی انقلاب اسلامی ایران به شمار آورد؛ زیرا در زیر لوای رهبری امام امت به هدایت انقلاب پرداخت و آن را از انحراف و انزوا یا توقف و ركود محفوظ داشت و سرانجام در همین راه خون پاكش برای تداوم بخشیدن به انقلاب و رسوا كردن چهره اهریمنان و منافقان، بر زمین ریخت و روح پاكش به آسمان پرواز كرد. یادش جاودانه باد.

تشویق مبلغان به فراگیری زبان های خارجى

بدون شك فراگیری زبان های خارجی برای روحانیان كه عهده دار رسالتی بزرگند، امری حیاتی و ضروری است؛ به ویژه در این برهه كه به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) جهان تشنه اسلام ناب محمدی(ص) است، آموختن زبان های خارجى، كاری لازم و یكی از ابزارهای صدور اسلام و انقلاب به جهان شمرده می شود و از این طریق باید اسلام را از مرزها بیرون برد و پیام روح بخش آن را به گوش جهانیان رساند. دكتر بهشتی كه از مبلغان و مدافعان اسلام ناب بود، با توجه به فعالیت های فراوان، سه زبان عربى، انگلیسی و آلمانی را فرا گرفت و همواره طلاب را به یاد گرفتن زبان تشویق و ترغیب می كرد و خودش نیز زبان انگلیسی درس می داد تا روحانیان علاوه بر آشنایی با زبان، با جوامع و فرهنگ های مختلف آشنا گردند و بهتر بتوانند اسلام را به دنیا معرفی كنند.[1]

صلابت شهید بهشتی

شهید بهشتی، این فرزند راستین امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با آن همه تعبّد به خداوند، صفای باطن، پاكی روح و فداكاری گسترده ای كه در مورد امت مسلمان داشت، دشمن سرسخت معاندان اسلام و مسلمانان بود. شهید بهشتی در یكی از سخنرانی هایش می گوید: «ما زیر بار سختی ها، مشكلات و دشواری ها قد خم نمی كنیم. ما راست قامتان جاودان تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم كه یا كشته شویم یا زخم بخوریم و بر خاك بیفتیم و در غیر این صورت، هیچ قدرتی نمی تواند پشت ما را خم كند».

متانت و فروتنی شهید بهشتی

همسر شهید بهشتی نقل می كند: «چیزی كه در 29 سال زندگی مشتركمان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. به قدری صبر و متانت و خون سردی به خرج می داد كه انسان را خجالت زده می كرد. در سراسر زندگی مشتركمان به یاد ندارم این مرد مبارز و باتقوا لحظه ای عصبانیت بی مورد داشته باشد. رفتار و منش دكتر به گونه ای بود كه با اعضای خانواده و فرزندان یك الفت و دوستی برقرار كرده بود».

ایشان در جایی دیگر می گوید: «در سفری كه به كاشان رفته بودیم، شهید بهشتی بعد از سخنرانی وقتی می خواستند سوار ماشین شوند، یكی از پاسدارها خواست در خودرو را ببندد كه نزدیك بود دست پیرمردی لای در برود. دكتر پیاده شدند و دست آن مرد سالخورده را بوسیدند و حلالیت طلبیدند و دوباره سوار ماشین شدند».[2]

[1] www.tebyan-ardebil.ir

[2] پایگاه حوزه


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 6 آبان 1395نظر دهید »


بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!


به راستی گناه امام حسین علیه السلام چه بود که باید این چنین خود و خانواده و یارانش کشته می شدند و به اسارت گرفته می شدند؟!

روزی که شود «اِذا السماءُ انْفَطَرَت» وانگه که شود «اِذا النُّجومُ انْکَدَرَت»
من دامن تو بگیرم اندر «سُئِلَت» گویم: صنما! «بِأَیِّ ذنبٍ قُتِلَت؟!»
… وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئِلَتْ بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ (1)
و آنگاه که از زنده به گور شده پرسش شود: به کدامین گناه کشته شده است؟!
«مَوْوُودة» اسم مفعول مونث از ماده ی «وَأَدَ» به معنای دختری است که زنده در زیر خاک دفن شده باشد. (2) معنای اولیه ی این آیه، مربوط به زنده به گور کردن دختران نوزاد در عصر جاهلیت است؛ اما در بعضی از روایات در تفسیر این آیه توسعه داده شده است؛ بگونه ای که هرگونه مظلومیت را شامل می شود و از آن جایی که اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت سیدالشهدا علیه السلام مظلوم ترین های تاریخ هستند، بارزترین مصادیق این آیه ی شریفه می باشند.
از امام علی علیه السلام درباره ی معنای این آیه پرسیده می شود، حضرت می فرماید: «منظور از الْمَوْءُدَةُ به خدا سوگند مودت و ولایت ما است و به خدا سوگند که این آیه به صورت ویژه درباره ی ما است» (3)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «وَ إِذَا الْمَوْوُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ یعنی حسین علیه السلام.» (4)
در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه آمده است: « الْمَوْءُدَةُ کسی است که در راه محبت و ولایت ما کشته شود.» (5)
به راستی گناه امام حسین علیه السلام چه بود که باید این چنین خود و خانواده و یارانش کشته می شدند و به اسارت گرفته می شدند؟!
از امام علی علیه السلام درباره ی معنای این آیه پرسیده می شود، حضرت می فرماید: «منظور از الْمَوْءُدَةُ به خدا سوگند مودت و ولایت ما است و به خدا سوگند که این آیه به صورت ویژه درباره ی ما است»

گناه امام حسین (علیه السلام) این بود که حق بود و باطل نبود!
امام حسین (علیه السلام)، پیشوای جریانی خطیر به نام «تشیع» بود که بزرگ ترین جرم و گناهش، خودش و وجودش بود؛ و تنها راه پاک کردن این جرم و گناه، از میان برداشتن او و نابود کردنش بود. امام حسین(علیه السلام) ادامه دهنده ی راستین راه اسلام و قرآن بود و این از نظر شیاطین گناهی نابخشودنی بود.
تیری که در روز عاشورا بر قلب حسین (علیه السلام) نشست و خون ثار الله را بر زمین ریخت، در واقع در روز سقیفه رها شده بود که در روز عاشورا به هدف نشست.
آن که طرح بیعت شورا فکند خود همان جا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان تیر، کاندر نینوا شد بر نشان

گناه امام حسین (علیه السلام) این بود که فرزند علی بود!
در تاریخ نقل شده است آن گاه که امام حسین (علیه السلام) تمام یاران خود را از دست داد و برای جنگ آهنگ دشمن نمود، برای آخرین بار جهت اتمام حجت خطاب به آنان فرمود: «واى بر شما! چرا با من مى جنگید؟ آیا سنّتى را تغییر داده ام؟ یا شریعتى را دگرگون ساخته ام؟ یا جرمى مرتکب شده ام؟ و یا حقّى را ترک کرده ام؟» اما دشمن لجوج و کینه ای با کمال وقاحت خطاب به امام گفتند: «اِنّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لِاَبِیک؛ ما به خاطر کینه اى که از پدرت به دل داریم، با تو مى جنگیم و تو را مى کشیم.» (6)
گناه امام حسین(علیه السلام) این بود که آزاده بود و زیر بار زور نمی رفت!
معرکه ی عاشورا لبریز است از شعارهایی که از آسمان عزت و آزادگی بر صحرای کربلا می باریدند: مرگ در نظر من چیزی جز سعادت نیست و زندگی و سازش با ستم گران چیزی جز ننگ و خواری نیست (اِنّی لاارَی الموتَ الّا سعادةً و لا الحیوةَ مع الظالمینَ الّا بَرَماً)
مرگ با عزت بهتر است از زندگی ذلیلانه (الموتُ فی عِزٍّ خیرٌ من حیاةٍ فی ذُلٍّ)
مرگ در راه عزت و آزادگی چیزی جز زندگی جاویدان نیست (لَیسَ الموتُ فی سبیلِ العِزِّ الّا حیاةً خالدةً)
من کسی نیستم که از مرگ بترسم (لیس شأنی شأنَ من یَخافُ الموتَ)
آن گاه که امام حسین (علیه السلام) تمام یاران خود را از دست داد و برای جنگ آهنگ دشمن نمود، برای آخرین بار جهت اتمام حجت خطاب به آنان فرمود: «واى بر شما! چرا با من مى جنگید؟ آیا سنّتى را تغییر داده ام؟ یا شریعتى را دگرگون ساخته ام؟ یا جرمى مرتکب شده ام؟ و یا حقّى را ترک کرده ام؟» اما دشمن لجوج و کینه ای با کمال وقاحت خطاب به امام گفتند: «اِنّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لِاَبِیک؛ ما به خاطر کینه اى که از پدرت به دل داریم، با تو مى جنگیم و تو را مى کشیم.»
من از مرگ نمی ترسم. روح من بزرگ تر از آن است (لَستُ اخافُ الموتُ اِنَّ نفسی لَاَکبرُ مِن ذلک)
ذلت و خواری از ما دور باد (هَیهاتَ مِنّا الذلةُ) (7)
گناه امام حسین(علیه السلام) این بود که امر به معروف و نهی از منکر کرد و برای اصلاح امت اسلامی قیام کرد!
«اصلاح مفاسد» هدف اصلی قیام امام حسین (علیه السلام) بود؛ در وصیتی كه آن حضرت برای برادرش محمد حنفیه مرقوم فرمودند، جمله ی معروفی است كه می فرمایند: «اِنّی لَم اَخرُج اَشِراً و لا بَطراً و لا مُفسِداً و لا ظالماً و اِنّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّةِ جدّی؛ من نه برای گردش و تفریح از مدینه بیرون می روم و نه برای این که فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بكنم؛ فقط برای اصلاح در امت جدم قیام می كنم.
حضرت به دنبال این جمله می فرماید: «و اَن آمُرَ بِالمعروفِ و اَنهَی عَنِ المُنكرِ؛ و این كه امر به معروف و نهی از منكر كنم.» (8)
گناه امام حسین(علیه السلام) این بود که با حیوان پلیدی مثل یزید بیعت نمی کرد!
وقتی یزید ملعون بر اریکه ی سلطنت تکیه زد، به والی مدینه دستور داد از حسین بن علی (علیه السلام) بیعت بگیرد ولی با مقاومت شدید حضرت مواجه شد. امام در این باره جملات کوبنده ای دارد:
کسی مثل من با کسی مثل یزید هرگز بیعت نمی کند! (مثلی لایُبایِعُ مِثلَه) (9)
نه! به خدا سوگند نه ذلیلانه دستم را برای بیعت دراز می کنم و نه مانند بردگان فرار می کنم! (لا و اللهِ لااُعطیكم بِیدی اِعطاءَ الذلیلِ و لااَفِرُّ فِرارَ العبید)
و در پایان،

گناه امام حسین (علیه السلام) این بود که عاشق و دل باخته ی خدا بود!
تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود اندر ره عشق و عاشقی بر نشود
آری، در مسلخ عشق جز نکو را نکشند! روبه صفتان زشت خو را نکشند! گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز؛ مُردار بوَد هر آن که او را نکشند!
بزرگان عرفان حدیثی را از عالم قدس و از زبان پروردگار عاشقان چنین نقل می کنند: «هر کس به دنبال من باشد، مرا می یابد؛ و هر کس مرا بیابد مرا می شناسد؛ و هر کس مرا بشناسد مرا دوست می دارد؛ و هر کس مرا دوست بدارد، مرا عاشق می شود؛ و هر کس عاشق من شود، من نیز عاشق او می شوم؛ و کسی که من عاشقش شدم، او را می کشم؛ و کسی که می کشم، دیه اش بر من است؛ و من خود دیه ی اویم.» (10)
حضرت سلطان عشق، اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا با معشوق معبودش چنین نیایش می کند:

خدایا! دوست دارم در راه محبت و بندگی تو هفتاد هزار بار كشته شوم و دوباره زنده شوم!
الهی و سیّدی! وَدَدتُ اَن اُقتَلَ و اُحیَی سبعینَ الفِ مَرّةٍ فی طاعتِك و مَحَبّتِك. (11)

پی نوشت ها:
1. تکویر، 8 و 9
2. تفسیر نمونه، ج 26، ص 177
3. تفسیر الصافی، ج 5، ص 291
4. تفسیر الصافی، ج 5، ص 291
5. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 591
6. ینابیع المودة، ج 3، ص 79
7. پیام های عاشورا، جواد محدثی
8. آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، علامه مصباح یزدی، ص 142
9. ناسخ التواریخ، ج1، ص 386
10. اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری
11. پیام های عاشورا، جواد محدثی ص 141

حامد شاد

منبع : پایگاه عرفان


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 5 آبان 1395نظر دهید »

 















از منظرحضرت علامه جوادي آملي مطرح گرديد:


سرّ كنار هم قرارگرفتن علامت نماز و زيارت اربعين در روايت امام عسكري(علیه السلام)
اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست كه از نشانه هاي ايمان است، بلكه طبق اين روايت در رديف نمازهاي واجب و مستحب قرار گرفته است. برپايه ي اين روايت، همان گونه كه نماز ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه ي كربلا نيز ستون ولايت است.
قرائت زيارت گهربار اربعين حسيني بعنوان يك علامت اختصاصي براي شيعيان در روايات به شمار مي رود كه امام حسن عسكري(سلام الله عليه) بدان تصريح كرده اند.
بي شک بيان دو علامتِ نماز پنجاه و يک رکعت و زيارت اربعين در لسان امام معصوم(علیه السلام) داراي حکمت مهمي است وسؤالي که در ذهن خطور مي کند اينست که چرا از بين اين پنج علامت، زيارت اربعين در کنار علامت نمازهاي واجب روزانه به اضافه نمازهاي نافله که جبران کننده نقص و ضعف نمازهاي واجب است قرار گرفته است؟!
بدين جهت بر آن شديم تا حکمت آنرا از منظر حکيم متأله حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي در کتاب شکوفايي عقل در پرتو نهضت حسيني جويا شويم که در ذيل از نظر شما خوبان مي گذرانيم.
معظم له با اشاره به روايت امام معصوم در بخشي از اين کتاب مرقوم داشتند:
امام حسن عسگري (عليه السلام) فرمودند: «علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسين و زيارة الأربعين و التختّم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحيم»؛ «نشانه هاي مؤمن و شيعه، پنج چيز است: اقامه نمازِ پنجاه و يک رکعت، زيارت اربعين حسيني، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم»
ايشان مراد از نماز پنجاه و يک رکعت را همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهاي نافله برشمردند که جبران کننده نقص و ضعف نمازهاي واجب است و آورده اند:
مراد از نماز پنجاه و يک رکعت، همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهاي نافله است که جبران کننده نقص و ضعف نمازهاي واجب است؛ به ويژه اقامه نماز شب در سحر که بسيار مفيد است. نماز پنجاه و يک رکعت به شکل مذکور از مختصات شيعيان و ارمغان معراج رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. شايد سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن اين باشد که دستورش از معراج آمده است و نيز انسان را به معراج مي برد.
موارد ديگري نيز که در روايت ياد شده، همگي از مختصات شيعيان است؛ زيرا فقط شيعه است که سجده بر خاک دارد و نيز غيرشيعه است که يا بسم الله الرحمن الرحيم را نمي گويند يا آهسته تلفظ مي کنند. همچنين شيعه است که انگشتر به دست راست کردن و نيز زيارت اربعين حسيني را مستحب مي داند.
مرجع جهان تشيع با رد برداشت منظور از زيارت اربعين بمعناي زيارت چهل مؤمن مرقوم داشتند:
مراد از زيارت اربعين، زيارت چهل مؤمن نيست؛ زيرا اين مسأله اختصاص به شيعه ندارد و نيز «الف و لام» در کلمه «الاربعين»، نشان مي دهد که مقصود امام عسکري (عليه السلام) اربعين معروف و معهود نزد مردم است.
ستون دين خدا نماز و عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است
صاحب تفسير تسنيم در ادامه به اهميت والاي زيارت اربعين اشاره وآنرا بعنوان ستون ولايت دانسته و ابراز داشتند:
اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست که از نشانه هاي ايمان است، بلکه طبق اين روايت در رديف نمازهاي واجب و مستحب قرار گرفته است. برپايه اين روايت، همان گونه که نماز ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه کربلا نيز ستون ولايت است.
به ديگر سخن، براساس فرموده رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم): عصاره رسالت نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن و عترت است؛ «إني تارک فيکم الثقلين… کتاب الله و… عترتي أهل بيتي». عصاره کتاب الهي که دين خداست، ستوني دارد که نماز است و عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است که اين دو ستون در روايت امام عسکري (عليه السلام) در کنار هم ذکر شده است؛ امّا مهمّ آن است که دريابيم نماز و زيارت اربعين انسان را چگونه متدين مي کنند.
نماز و زيارت اربعين در کنار هم، انسان را چگونه متدين مي کنند؟
درباره نماز، ذات اقدس الهي، معارف فراواني را ذکر کرده است. مثلا ً فرموده: انسان، فطرتاً موحّد است، ولي طبيعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شيرين از خير جلوگيري مي کند، مگر انسان هاي نمازگزار که آنان مي توانند اين خوي سرکش طبيعت را تعديل کنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن به درآيند و مشمول رحمت هاي خاص الهي باشند؛ (إنّ الإنسان خلق هلوعاً * إذا مسّه الشرّ جزوعاً * و إذا مسّه الخير منوعاً * إلّا المصلّين)
زيارت اربعين نيز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز مي دارد و گفته شد که هدف اساسي سالار شهيدان نيز تعليم و تزکيه مردم بوده است و در اين راه، هم از طريق بيان و بنان اقدام کرد و هم از راه بذل خون جگر که جمع ميان اين راه ها از ويژگي هاي ممتاز آن حضرت (عليه السلام) است.
خلاصه آن که رسالت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تعليم کتاب و حکمت از يک سو و تزکيه نفوس مردم از سوي ديگر بود تا هم جاهلان را عالم نمايد و هم گمراهان را هدايت کند و در نتيجه، جهل علمي و جهالت عملي را از جامعه جدا سازد. همين دو هدف در متن زيارت اربعين سالار شهيدان (عليه السلام) تعبيه شد؛ چنان که منشأ ددمنشي منکران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنيا و شيدايي زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّش منکران ولايت و دشمنان امامت نيز همان غَطْرَسه دنيا و دلباختگي به آن بود، که در بخشي از زيارت اربعين به آن اشارت رفته است: «و تَغطْرَس و تَرَدّي في هواه»

ويژگي عدد چهل درباره? امام حسين (عليه السلام)
اربعين و عدد چهل خصوصيتي دارد كه ديگر ارقام آن را ندارد. غالب انبياي الهي در سنّ چهل سالگي به رسالت مبعوث شدند و ملاقات خصوصي حضرت موسي (عليه السلام) و ذات اقدس الهي چهل شب بود و در نماز شب سفارش شده است كه چهل مؤمن را دعا كنيد و همسايگان را تا چهل خانه گرامي بداريد. اين ها نشان مي دهد كه عدد چهل از برجستگي خاص برخوردار است.
در روايات اسلامي چنين آمده است: زميني كه روي آن انبيا و اولياي الهي و بندگان مؤمن، خدا را عبادت كرده اند، چهل روز در مرگ آنان مي گريد، ولي در شهادت امام حسين (عليه السلام) آسمان و زمين، چهل روز خون گريه كردند. البته اشك يا خون را در اين گونه از روايات نبايد بر اشك يا خون ظاهري حمل كرد؛ چنان كه نبايد آن را انكار كرد.
چرا که براي تحقيق اين موارد، علم مخصوص لازم است كه اصطلاح و متخصصان ويژه خود را دارد كه اهل ولايت و علماي بزرگ ديني اند. آنان اين گونه از احاديث را با جان پذيرفتند و فهميدند كه آسمان و زمين خونْ گريه مي كنند. از امام زمان (عليه السلام) نيز نقل شده است كه به امام حسين (عليه السلام) عرض مي كنند: اگر اشك چشم تمام شود، برايت خون مي گريم؛ «و لأبكينّ عليك بدل الدموع دماً» .
گفتني است: گراميداشت ياد متوفا پس از مرگ او در همه ملل و اديان رسميت دارد و بعضي با گذشت يك ماه و بسياري نيز پس از چهل روز از متوفاي خود تجليل مي كنند. در ميان مسلمانان، به ويژه شيعيان، پس از شهادت امامان معصوم (عليهم السلام) در نخستين اربعين آنان مراسم گراميداشت انجام مي شده است؛ ولي شهادت امام حسين (عليه السلام) اين ويژگي را دارد كه روز اربعين حسيني هر ساله تا قيامت ادامه خواهد داشت.

زيارت مأثور در اربعين
در روايات شيعه براي روز اربعين حسيني دستورهايي وجود دارد؛ مانند خواندن زيارت مخصوص آن روز در پيش از ظهر كه پس از آن دو ركعت نماز نيز خوانده مي شود و دعا در آن وقت مستجاب است.
در زيارت اربعين، هدف قيام امام حسين (عليه السلام) همان هدف رسالت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته شده است. براساس قرآن و نهج البلاغه، هدف رسالت انبياي الهي، دو چيز است: يكي عالم كردن مردم و ديگري عاقل نمودن آن ها با تهذيب نفس.
امام حسين (عليه السلام) نيز كه به حساب ملكوت و اتصال نور وجودي، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و صاحب ولايت؛ «حسين منّى و أنا من حسين» ، بايد مردم را عالم و عادل كند؛ يعني احكام و دستورها و معارف دين را به آنان بيآموزاند و آنان را اهل عمل كند.
همه اهل بيت (عليهم السلام) اين وظيفه را به عهده داشتند و با تدريس، ارشاد، سخنراني و نوشتن نامه به وظيفه خود عمل مي كردند؛ ولي سيدالشهدا (عليه السلام) افزون بر كارهاي ياد شده، به سبب يأس از تأثير اساسي اين ابزار در شرايطي قرار گرفت كه خون جگر خود را نيز براي نيل به هدف اعطا كرد. تنها آن حضرت (عليه السلام) بود كه هم مبارزه فرهنگي و سياسي و اجتهادي داشت، هم نبرد جهادي.
چنان كه در زيارت اربعين آن حضرت مي خوانيم: «فأعذر فى الدعا و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة» ؛ يعني آن حضرت (عليه السلام) با اتمام حجت بر خلق، هر عذري را از امت رفع كرد و اندرز و نصيحت آنان را با مهرباني انجام داد و خون پاكش را در راه تو اي خدا نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهي نجات دهد.

 

 


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 4 آبان 1395نظر دهید »

مطالب زیر گزیده ای از توصیه ها و وصایای آیت الله سید علی قاضی (رحمه الله علیها) است که به شاگردان و اطرافیان خود فرموده اند و در اینجا به اختصار ذکر می گردد.

باشد که کلامشان چون صاعقه ای بر قلبمان بدرخشد و راهنمایمان در تاریکی ها باشد.

نماز
شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است].
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

دعا در قنوت نماز
آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.

قرآن
آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که: هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 ه.ق یا 260 ه.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!
آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…
و نیز:بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.

نماز شب
اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.
علامه طباطبایی می فرمودند: چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!
حاج سید هاشم حداد می فرمودند: مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.

توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام)
آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: …. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.

توسل به حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)
محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد.سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

دعا برای فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت صلوات الله علیه در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

دل هیچ کس را نرنجانید!
دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!
تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد

رفع ناراحتی های روحی
آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.

حق الناس
آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم: مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.
آقای قاضی فرمودند: هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.

اوراد و اذکار معمول
بر شما باد به التزام به وردهای معمول که در دسترس هر یک از شماست؛ و سجده معهوده از 500 مرتبه تا هزار بار.

رفتن به مساجد
زیارت مشهد اعظم برای کسی که مجاور آنجاست در هر روز، و رفتن به مساجد معظمه در حد امکان و همین طور سایر مساجد، همانا مؤمن در مسجد مانند ماهی در آب است!

زیارت برادران مومن
زیاد به زیارت و دیدار برادران نیک سیرت بروید، چرا که آنها برادران شما در پیمودن راه و رفیق در مشکلات هستند.

رفع گرفتاری
علامه لاهیجانی انصاری روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟ در جواب فرمودند: پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:
«اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء: بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد.»

حدیث عنوان بصری
آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب روح مجرد می فرمایند: آقای قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد، روایت عنوان بصری را دستور می دادند به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک إلی الله، تا آن را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. و علاوه بر این می فرموده اند باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی، دو بار آن را مطالعه نمایند.

دعای کمیل و زیارت جامعه
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: ایشان خصوصاً سفارش می کردند که دعای کمیل را در شب های جمعه بخوانید و خواندن زیارت جامعه (در اواخر مفاتیح الجنان مذکور است) را در روزهای جمعه تأکید داشتند.

حضور قلب
حجت الاسلام آقای دکتر مرتضی تهرانی می فرمایند: آیت الله قاضی در پاسخ شخصی که از ایشان تقاضای سفارش کرد، فرمودند:
قلم و کاغذ از جیبت درآور و بنویس:
سررشته دولت ای برادر به کف آر وین عمر گرانمایه به خسران مسپار
یعنی همه جا با همه کس در همه جا می دار نهفته چشم دل جانب یار

توصیه به توبه و استغفار
برادران عزیزم! خداوند متعال شما را برای طاعتش موفق نماید هشیار باشید که به ماههای حرام وارد شده ایم، پس چه بزرگ است و تمام نعمتهای باری تعالی بر ما؛ پس قبل از هر چیز بر ما واجب و لازم است که توبه نمائیم با شرائط لازم و نمازهای ویژه، سپس از گناهان کبیره و صغیره به قدر توان دوری نماییم.
پس شب جمعه یا روز شنبه نماز توبه بخوانید شب جمعه یا روز آن سپس روز یکشنبه از روز دوم ماه اعاده کنید آن را. سپس ملازم باشید به مراقبه صغری و کبری و محاسبه و معاقبه نفس به آنچه که شایسته و لازم است. [منظور از مراقبه صغری، محاسبه نفس است از جهت صدور گناه و خطا حتی ترک مستحبات و ارتکاب مکروهات و مراقبه کبری، دوام ذکر و توجه و عدم غفلت در حد امکان]. پس همانا در آن یادآوری برای کسی است که اراده دارد متذکر شود یا از خدا بترسد. سپس به دلهایتان توجه نمائید و مرضهایی که در اثر گناه است مداوا کنید و به وسیله استغفار، عیبهای بزرگ تان را کوچک و کم نمائید.

مرحوم قاضی به همه سفارش می کردند این ذکر را قرائت کنند: استغفر الله الذی لا اله الا هو من جمیع ظلمی و جوری و إسرافی علی نفسی و أتوب إلیه: از خداوند که معبودی جز او نیست به خاطر تمامی ظلم ها و گناهانم و ستمی که بر خود روا داشته ام طلب بخشش می کنم و به سوی او باز می گردم.

برآورده شدن حاجت
مرحوم قاضی قرائت دعای زیر (دعای سریع الاجابه، مفاتیح الجنان) را به مدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید می دانستند: إلهی کیف أدعوک و أنا أنا و کیف أقطع رجایی منک و أنت أنت؟ إلهی أذا لم أسئلک فتعطین فمن ذاالذی أدعوه فیعطینی؟ ألهی إذا لم أدعک فستجیب لی، فمن ذاالذی أدعوه فیستجیب لی؟ إلهی إذا لم أتضرع إلیک فترحمنی فمن ذا الذی أتضرع إلیه فیرحمنی؟ إلهی فکما فلقت البحر لموسی و نجیته أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد و إن تنجینی مما أنا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر أجل بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین.

عرضه خود به امیرالمؤمنین
حاج سید عبدالکریم کشمیری(ره) می فرماید: روزی با آقا سید مهدی قاضی، فرزند استادم آقا میرزا علی قاضی (ره) در مسجد هندی نشسته بودیم. ایشان گفت: شما که در برخی امور ماهر و متبحر هستید بگویید پدرم به من چه وصیتی کرده است؟ من بلافاصله به پشت بام مسجد رفتم و تأملی کرده، ذکری بر زبان راندم. به دلم الهام شد آقای قاضی به وی دو نصیحت کرده است: اول این که هر روز خودت را بر امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه کن و دیگر این که اگر فقر و فاقه به تو فشار آورد به قصد کمک مالی، به منازل و بیوت مراجع نرو.

دعای «یا من احتجب…»
آقای سید هاشم حداد در موقع خوابیدن دعای اللهم یا من إحتجب بشعاع نوره… را قرائت می کردند و چه بسا می شد که در قنوت نماز می خواندند. و چون از بعضی از شاگردان دیگر مرحوم قاضی شنیده شده است، معلوم می شود اصلش از مرحوم قاضی بوده است.
این دعا با مختصر اختلافی در لفظ، در مهج الدعوات ص 108 مرحوم سید بن طاووس موجود است که آن را از محمد ابن حنیفه از رسول خدا (ص) روایت نموده است و برای آن آثار و خواص عجیبی را نقل کرده است.

تقویت حافظه
آن مرحوم برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین (دو سوره مبارکه ناس و فلق) را سفارش می فرمودند.

مدد از روح بزرگان
آقای قاضی(ره) به همه توصیه می کردند که: اگر قبری از امام زادگان یا علما و بزرگان در اطرافتان یا شهرتان است حتماً بروید.

عمل به دانسته ها
برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی، بدان که تو عارف خواهی بود.

کلید سعادت دنیا و آخرت
سید علی آقا قاضی در یکی دیگر از نامه هایش چنین می نگارد: بسم الله الرحمن الرحیم، بعد حمدالله جل شأنه و الصلاة والسلام علی رسوله و آله؛ حضرت آقا! تمام این خرابی ها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است؛ و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إن شاء الله نمی رسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا؛ پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاء الله تعالی باشید و این است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنیا و آخرت؛ پس فکر و ملاحظه نمائید چه چیز شما را از او مانع و مشغول می کند، اگر عاقلی!

و به جهت تسهیل این معنی چند چیز دیگر به سر کار بنویسد بلکه از آنها استعانتی بجوئی:
اول بعد از تصحیح تقلید یا اجتهاد مواظبت تامه به فرائض خمسه و سائر فرائض در احسن اوقات؛
و سعی کردن که روز به روز خشوع و خضوع بیشتر گردد؛
و تسبیح صدیقه طاهره صلوات الله علیها بعد از هر نماز؛
و خواندن آیه الکرسی کذلک ؛
و سجده شکر و خواندن سوره یس بعد از نماز صبح؛
و واقعه در شبها؛
و مواظبت بر نوافل لیلیه؛
و قرائت مسبّحات در هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در شفع و وتر و استغفار هفتاد مرتبه در آن و ایضاً بعد از صلاة عصر؛
و این ذکر را بعد از صلوات صبح و مغرب یا در صباح و عشاء ده دفعه بخوانید: لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم.
مدتی به این مداومت نمائید بلکه حالی رخ دهد که طالب استقامت شوید إن شاء الله تعالی.

منبع: http://www.hawzah.net


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 2 آبان 1395نظر دهید »
























حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی می فرمودند:


هیچ دلیلی بر انحصار ولایت و عصمت در امامان معصوم علیهم السلام نیست. از همین رو می توان گفت: زینب کبری و حضرت ابوالفضل العباس علیهما السلام نیز، در حدّ خود معصوم و ولی الله بودند. غیر ولیّ خدا، نمی تواند در پاسخ آن ملعون که گفته بود: (( کیف رایت صنع الله باخیک واهل بیتک ))، بفرماید: (( ما رأیتُ إلا جمیلاً )). ولایت زینب کبری علیها السلام را امام سجاد علیه السلام با جملۀ (( انت بحمد الله عالمة غیر معلمة، و فهمة غیر مفهمة )) إمضاء فرمود.


     برگرفته شده از کتاب جام حضور تألیف حجت الاسلام و المسلمین سیّدعباس موسوی مطلق
     منبع : پایگاه اطلاع رسانی حضرت حجت الاسلام والمسلمین سیدعباس موسوی مطلق


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 29 مهر 1395نظر دهید »

 

حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله می فرمایند:

حسین بن علی علیه السلام: ما برای اصلاح جامعه قیام کرده ایم!
نهضت حسینی به نسل آگاه درس می دهد که اگر مشکل دینی داری، خود را اصلاح کن و اگر صالح هستی، برخیز و مصلح جوامع بشری باش؛ اگر مشکل اخلاقی داری، پیرو رهبران الهی باش؛ و اگر مشکل اندیشه و فکر نداری، برخیز وامام دیگران باش. از دستورهای حسین بن علی علیه السلام و رهبری های آن حضرت و سایر ائمه علیهم السلام این است که ما برای اصلاح جامعه اسلامی قیام کرده ایم.
                                                                                                                                                                                         شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 29 مهر 1395نظر دهید »

 

امام حسین علیه السلام می فرمایند:

 

مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِ ؛

هر که خدا را ، آن‌گونه که سزاوار اوست ، بندگی کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند.

              
                                                                                     بحار الأنوار، ج 68، ص186


موضوعات: اخبار
   پنجشنبه 29 مهر 1395نظر دهید »


        امام حسین (عليه السلام) می فرمایند:


               «إنَّ شيعَتَنا مَن سَلِمَت قُلوبُهُم مِن كُلِّ غِشٍّ وَغِلٍّ وَدَغَلٍ».


                          «بى گمان شيعيان ما دل هايشان از هر خيانت، كينه،وفريبكارى پاك است».


                                                                                (بحارالانوار، ج68، ص156، ح11)


موضوعات: اخبار
   چهارشنبه 28 مهر 1395نظر دهید »


امام حسين (عليه‌ السلام) می فرمایند:

«النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْيَا، والدِّینُ لَعقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ، فَإذا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ».


«مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقۀ زبان‌شان است، تا زمانی كه آسایش‌شان برقرار باشد گرد آن می‌چرخند و آن‌گاه که با آزمایش غربال شوند، دینداران اندک خواهند بود».


People are the world’s slaves and religion in only on their tongue, if their prosperity is prepared for them, they will gather around the religion, but

when their faith are examined, the true believers will be little

بحار الأنوار، ج44 ، ص383


موضوعات: اخبار
   سه شنبه 27 مهر 1395نظر دهید »

حوادث بعد از واقعه عاشورا

نویسنده : حمید میر باقری

چکیده :
این مقاله برگرفته از چند کتاب ارزشمند می باشد که شامل بخش های اصلی حوادث پس از واقعه عاشورا می باشد و هدف از نگاشتن این مقاله این است که مخاطب یک تصویر تقریباً جامع و کامل از حوادث پس از واقعه عاشورا در ذهن خود جای دهد. و سعی شده که از زمان حرکت کاروان اسرا (اهل بیت علیهم السلام) تا زمان بازگشت ایشان به مدینه از دیدگاه کتب مقاتل بررسی گردد که این مقاله دارای چند بخش اصلی از جمله: مقدّمه، بخش های اصلی (خروج سرها از کربلا به سوی کوفه، خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه و…) و اهداف و نتایج می باشد.

مقدمه :

در این مقاله موضوع مورد بررسی، حوادث پس از واقعه عاشورا است که از آن گونه موضوعاتی است که کمتر مورد بررسی قرار گرفته و اهتمام کامل به آن نشده است. اهمیت این مقطع از تاریخ از آن جهت است که اگر این مقطع از تاریخ کربلا ثبت و ضبط نمی شد و اگر این مقطع از تاریخ حادث نمی گشت، الآن به طور قطع و یقین اثری از آن حادثه بزرگ و سرنوشت ساز بشری نبود، چرا که خطاب های رسوا کننده حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت سجاد علیه السلام در کوفه و شام و در مجلس یزید و ابن زیاد پرده از حادثه ی عظیم کربلا برداشتند و باعث شدند که چهره واقعی حکومت جور آن زمان را به مردم بشناسانند و نیز این حادثه را از حیطه ی آن مقطع زمانی خارج کردند و آن را یک حادثه جاودان و همیشگی و جهان شمول کردند.
این مقاله در پی بررسی حوادث پس از واقعه عاشورا از نگاه مقاتل معتبر نگاشته شده و سعی گردیده است که از زمان پس از شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام تا زمان بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه و اتفاقات و جریان های به وجود آمده در این مقطع زمانی مورد بررسی قرار گیرد، چرا که این قسمت از تاریخ حادثه کربلا مظلوم واقع گردیده و کمتر مورد عنایت نویسندگان، محققان و پژوهشگران قرار گرفته است و نقاط مبهم و نه چندان روشنی از این مقطع تاریخی در ذهن مخاطبان و اردتمندان اهل بیت:می باشد و بعضاً سؤالاتی از این مقطع تاریخی از طرف مخاطبان مطرح گردیده که سعی شده به این سؤالات پاسخ داده شود و زوایای روشنتری از حوادث پس واقعه عاشورا به تصویر کشیده شود. البته در کتب مقاتل این قسمت از تاریخ به صورت بعضاً پراکنده به چشم می خورد. هدف و سعی نگارنده این است که تقریباً تمام حوادث و وقایع پس از حادثه عاشورا را به صورت جامع و کامل جمع آوری نماید شاید بتواند به این وسیله علاوه بر به ثمر رساندن زحمات نویسندگان مقاتل، ذره ای از مصیبت عظمای این حادثه را به مخاطبان انتقال دهد. انشاءالله که مورد مقبول حق تعالی واقع گردد.

خروج سر ها از کربلا
راوی می گوید: عصر عاشورا، ابن سعد سر شریف و مبارک امام حسین علیه السلام را به خولی و حمید ابن مسلم ازدی داد تا آن را نزد عبید الله ابن زیاد ببرند، سپس فرمانی صادر کرد که بقیه سر ها را که متعلق به اصحاب و خاندان حسین علیه السلام بود را بشویند سپس آن ها را همراه شمر و قیس ابن اشعث و عمرابن حجاج به کوفه فرستاد، آن ها سر ها را برداشته و به سمت کوفه حرکت کردند. ابن سعد روز عاشورا و روز یازدهم محرم نیز در کربلا بود. سپس کسانی که از خاندان و عیال امام حسین علیه السلام باقی مانده بودند را برداشت و از کربلا خارج شد.(1)
هنگامی که ابن سعد به اتفاق اسیران به طرف کوفه کوچ کردند گروهی از بنی اسد که در منطقه غاضریه سکونت کرده بودند به قتلگاه شهیدان آمده بر اجساد پاک آنها نماز خواندند و امام حسین علیه السلام را در محلی که اکنون مرقد شریف آن حضرت است دفن کردند و علی اکبر را در پایین پای مبارک دفن کردند و نیز در پایین پای مبارک قبری حفر کردند و اجساد پاک شهیدان را که در راه یاری حسین علیه السلام سر از بدنشان جدا و آنان را آماج تیرها و نیزه ها کرده بودند، در آن دفن کردند و بدن پاک حضرت قمربنی هاشم علیه السلام ا در محلی که کمر حسین علیه السلام شکسته و دل رسول خدا صلی الله علیه و آله را داغدار ساخته و سر راه غاضریه قرار گرفته و هم اکنون محل طواف فرشتگان است دفن کردند.(2) به محض خروج عمرسعد از کربلا عده ای از قبیله ی بنی اسد آمدند بر آن اجساد مطهر نماز خواندند. سپس آن ها را به همین صورت که الآن می باشد دفن نمودند.(3) طبری و شیخ ابن نما روایت کرده اند از نوار، زوجه خولی که گفت: آن ملعون سر آن حضرت را به خانه آورد و در زیر رختشوی خانه جای داد و به طرف رختخواب خویش رفت. من از او پرسیدم چه خبری داری؟ بگو! گفت: سر حسین را آوردم، گفتم وای بر تو، مردم طلا و نقره می آورند تو سر حسین علیه السلام فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله را می آوری؟ به خدا سوگند که سر من و تو در یک بالین جمع نخواهد شد، این جمله را گفتم و از رختخواب خارج شدم.(4) و در نزد آن رختشوی خانه رفتم که سر مطهر در زیر آن بود و نشستم، پس سوگند به خدا که پیوسته می دیدم که نوری مثل عمود از آنجا تا به آسمان کشیده شده بود، و مرغان سفید را می دیدم که در اطراف آن سر پرواز می کردند تا آنکه صبح شد و آن سر مطهر را خولی به نزد ابن زیاد برد.
چون عمر سعد سر امام علیه السلام را به خولی سپرد دستور داد تا دیگر سر ها را که هفتاد و دو تن به شمار می رفت از خاک و خون پاک کردند و به همراهی شمر و قیس ابن اشعث و عمر ابن حجاج برای ابن زیاد فرستاد. به قولی سر ها را در میان قبائل کنده و هوازن و بنی تمیم و بنی اسد و مردم مذحج و سایر قبائل تقسیم کرد، تا به نزد ابن زیاد ببرند و به این وسیله به دربار او نزدیک شوند و خود آن ملعون بقیه آن روز و شب را آنجا بود و روز یازدهم را تا وقت ظهر در کربلا اقامت کرد و بر کشتگان سپاه خویش نماز خواند و همگی را به خاک سپرد و چون روز از نیمه گذشت،] عمر سعد دستور داد که دختران پیغمبرصلی الله علیه و آله را با چهره های نمایان، بی مقنعه و بدون معجر بر شتران بدون جهاز سوار کنند. بر گردن حضرت سجاد علیه السلام غل و زنجیر سنگینی زدند و ایشان را مانند اسیران ترک و روم بردند.[(5) هنگام عبور از قتلگاه زن ها با نظر به بدن مبارک امام حسین علیه السلام و شهدا به صورت های خود لطمه زدند و با صدای صیحه مانند ندبه کردند.
شیخ ابن قولویه با سند معتبر از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده که به رائده فرمود: هنگامی که روز عاشورا فرارسید مصیبت های بزرگی بر ما وارد شد. پدرم، برادران و سایر اهل بیت او کشته شدند، سپس حرم محترم زنان مکرمه آن حضرت را بر جهاز شتران سوار کردند تا به کوفه بفرستند، پس به سوی پدر و سایر اهل بیت او که در خاک و خون آغشته گشته و بدنهای پاک و مطهر آنها بر روی زمین افتاده بود نظر کردم و این در حالی بود که کسی متوجه دفن ایشان نشده بود؛ این امر آنقدر برای من ناگوار بود که احساس کردم سینه ام تنگ شده و نزدیک بود جان از بدن من خارج شود .
عمه ام زینب سلام الله علیها وقتی مرا در این حال دید پرسید: که این چه حالتی است که در تو می بینم ای یادگار پدر و مادر و برادران من، گویی می خواهی جان تسلیم کنی؟! گفتم ای عمه! چگونه جزع و اضطراب نکنم در حالی که می بینم سید و آقای خود و برادران و عموها و عموزادگان و اهل بیت خود را با تنی آغشته به خون در این بیابان افتاده اند و تن ایشان عریان و بی کفن است و هیچ کس متوجه دفن آن ها نیست و مثل اینکه ایشان را از مسلمانان نمی دانند.
عمه ام گفت: «از آنچه می بینی دل نگران مباش جزع مکن! به خدا قسم که این عهدی بود از رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی جد و پدر و عموی تو و رسول خدا صلی الله علیه و آله مصائب هر یک را به ایشان خبر داده! به درستی که حق تعالی در این امت از جماعتی پیمان گرفته که فراعنه ی زمین ایشان را نمی شناسند، لکن نزد آسمان ها معروفند که ایشان اعضای از هم جدا و اجساد در خون طپیده شهدا را دفن می کنند و در زمین طفّ بر قبر پدرت سیدالشهدا علیه السلام علامتی نصب می کنند که اثر آن هرگز از بین نمی رود و به مرور ایام و لیالی محو و نابود نمی گردد، یعنی مردم از اطراف و اکناف به زیارت قبر مطهرش بیایند و او را زیارت نمایند، هرچند که سلاطین کفر و ستمگران در محو آثار آن سعی و کوشش نمایند ظهور آن قبر زیادتر می گردد و رفعت و علوّش بالاتر خواهد رفت»(6)
بعضی عبارات سید ابن طاووس در آتش زدن خیمه ها و آمدن اهل بیت علیهم السلام در روز عاشورا به قتلگاه را در روز یازدهم نقل کرده اند؛ ذکر آن مناسب است. چون عمر سعد(ملعون) خواست زن ها را به سوی کوفه حرکت دهد امر کرد آنها را از خیمه بیرون کنند و خیام محترم را آتش زنند، پس خیمه های اهل بیت علیهم السلام را آتش زدند. شعله آتش بالا گرفت؛ فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله وحشت زده با سرو پای برهنه از خیمه ها بیرون دویدند و لشکر را قسم دادند که ما را از قتلگاه امام حسین علیه السلام گذر دهید. پس به طرف قتلگاه حرکت کردند، چون نگاه ایشان به اجساد پاک شهیدان افتاد، فریاد و شیون کردند و سر و روی را با مشت و سیلی خراشیدند.
راوی می گوید به خدا سوگند فراموش نمی کنم زینب دختر علی علیهماالسلام را که برای برادر خویش گریه می کرد و با صوتی حزین و قلبی مجروح ندا می داد که: این حسین توست که با اعضای پاره در خون خویش آغشته است. اینها دختران تو اند که ایشان را اسیر کرده اند .
یا محمداه! این حسین توست که قتیل اولاد زنا گشته و بدن مطهرش بر روی خاک افتاده و باد صبا بر او خاک و غبار می پاشد واحزناه! واکرباه! امروز مانند روزی است که جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وفات کرد. ای اصحاب محمد صلی الله علیه و آله! اینک ذریه پیغمبران شما را مانند اسیران می برند.(7) موافق روایت دیگری می فرماید: یا محمداه! این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند و عمّامه و رداء او را غارت کرده اند. پدرم فدای آن کسی که سراپرده اش را از هم گسیختند، پدرم فدای آن کسی که که لشکرش را در روز دوشنبه غارت کردند، پدرم فدای آن کسی که با غم و غصّه از دنیا رفت، پدرم فدای آن کسی که با لب تشنه شهید شد، پدرم فدای آن کسی که ریشش خون آلود است و خون از او می چکد، پدرم فدای آن کسی که جدّش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است، پدرم فدای آن کسی که به سفری نرفت که امیدش برگشتنش باشد و مجروحی نیست که جراحتش معالجه شود. حضرت زینب سلام الله علیها از این نوع جملات را برای برادر، ناله کنان بیان می کرد، تا آن که دوست و دشمن از ناله ی او نالیدند، و سکینه بدن پاره پاره ی پدر را در آغوش گرفت و شیون و ناله ای کرد که در دل سنگ سخت را پاره می کرد. می گریست و ناله می کرد.
روایت شده است که آن زن پاک دامن بدن پدر را رها نمی کرد، تا آنکه جماعتی از اعراب جمع شدند و او را از بدن پدر جدا کردند. در مصباح کفعمی آمده است، که سکینه گفت: «که چون پدرم کشته شد آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم. حالت اغماء و بیهوشی برای من روی داد، در آن حال شنیدم پدرم می فرمود: شیعیان من! اگر آب گوارا نوشیدید، پس مرا یاد کنید و زمانی که از غریبی یا شهیدی شنیدید، برای من گریه کنید.»
سپس اهل بیت علیهم السلام را از قتلگاه دور کردند و آنها را بر شتران برهنه به تفصیلی که گذشت سوار کردند و به طرف کوفه روانه کردند.(8)

به سوی کوفه
فرمانده ی سپاه اموی، روز عاشورا و فردای آن روز را در کربلا ماند و دستور داد سر های دیگر شهیدان راه حق را مانند سالارشان حسین علیه السلام از پیکر ها جدا کردند. آنگاه هفتاد و دو سر را ]در لهوف هفتاد و هشت سر نقل شده[ به وسیله فرمانده های سپاه همچون: شمر، قیس ابن اشعث، عمر ابن حجاج، عزره ابن قیس به سوی کوفه روانه کرد و آنان، آن سر ها را نزد ابن زیاد بردند. آنگاه به حمید احمری دستور داد: ندای کوچ سر دهد و دختران و خواهران حسین علیه السلام و کودکانی را که به همراه آنان بودند، همه را به همراه سید الساجدین علیه السلام که در بستر بیماری بود، با خود به سوی کوفه حرکت دهند.
قره ابن قیس تمیمی می گوید: من هرگز لحظات عبور زینب سلام الله علیها از کنار قتلگاه را فراموش نخواهم کرد، به ویژه آن موقعی که دختر فرزانه ی فاطمه سلام الله علیها بر پیکر به خون خفته برادرش حسین علیه السلام عبور کرد.(9)

خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه
کوفیان با مشاهده کاروان اسرا، منقلب شده و شروع به گریه و زاری نمودند و نوحه ها سر دادند؛ در این حال امام سجاد علی ابن الحسین علیهماالسلام فرمودند: «آیا این شما هستید که نوحه سرایی می کنید و گریه سر داده اید، پس چه کسی ما را کشت؟»(10)
حضرت سجاد علیه السلام با اشاره ای به مردم آن ها را ساکت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، پیامبر را نام برد و چنین فرمود: «ای مردم! هر کس که مرا شناخت که به من معرفت دارد و مرا می شناسد و آنکه نمی شناسد بداند که من علی پسر حسین فرزند علی ابن ابیطالب هستم. من پسر کسی هستم که حرمت او را شکستند، من پسر کسی هستم که او را با کینه در کنار شطّ فرات سر بریدند و همین افتخار برای او کافی است.
ای مردم! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا شما نبودید که برای پدرم نامه ها نوشتید و در این کارتان حیله و نیرنگ نمودید؟ با او پیمان ها بسته و بیعت نمودید، امّا به جنگ او برخاستید. ننگ بر نظر و رأیتان باد! با چه چشمی می توانید به صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاه کنید؟ آنگاه که آن حضرت از شما بپرسد: «شما از امّت من نیستید؛ زیرا عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید!» راوی می گوید: صدای مردم به هوا برخاست، آن ها خطاب به هم می گفتند: نابود شده اید و بی خبرید!
سپس حضرت علیه السلام فرمودند: «خداوند بیامرزد کسی را که به پند من گوش دهد و سفارش مرا درباره خدا و رسول او و اهل بیت آن حضرت حفظ کند. زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای همگی ما اسوه و الگوی نیکویی است.» کوفیان همگی گفتند: ای پسر رسول خدا! ما همگی گوش به فرمان و مطیع تو می باشیم، نگهدار و حافظ احترام و عزت و آبروی تو ایم. ما به تو علاقه داریم. هر امر و دستوری که داری بگو، خداوند تو را رحمت کند. ما می جنگیم با دشمن تو و صلح می کنیم با دوستان تو، مسلّم بدان که ما از یزید که خداوند او را لعنت کند، بازخواست خواهیم کرد و از هر کس که نسبت به تو و ما ستم نموده بیزاری می جوییم!!!
امام سجاد علیه السلام فرمودند: «هیهات هیهات! ای مردم حیله گر! هرگز به خواسته های نفسانی خود نخواهید رسید، آیا می خواهید مرا نیز همچون پدرانم که از پیش فریب دادید، فریب دهید؟!
به خدای شتران رهوارِ سفر حج، سوگند می خورم که این امر هرگز صورت تحقق به خود نمی گیرید. هنوز جراحت دل ما بهبود و التیام نیافته است، شما همین دیروز بود که پدرم را به همراه اهل بیتش به شهادت رسانیدید.
هنوز که هنوز است مصیبت داغ رسول خدا و مصیبت پدرم و پسران پدرم، فراموش نشده است. هنوز که هنوز است این درد راه گلوی من را بسته است و این غم و غصّه ها در دلم در حال جوشش و غلیان است.(11) من از شما تقاضا می کنم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»

اجتماع کوفیان بی وفا
کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام در حالی که عمر سعد پیشاپیش آن ها حرکت می کرد به راه خود ادامه دادند تا آنکه به نزدیکی شهر کوفه رسیدند، کوفیان برای تماشا و دیدن اسرا جمع شدند.

ما اسیران آل محمدیم
راوی می گوید: یکی از زنان ساکن کوفه از بلندی (که بر اسیران اشراف داشت) سر برآورده و گفت: شما اسرا متعلق به کدام خاندان هستید؟ آن ها گفتند: ما اسیران آل محمد صلی الله علیه و آله هستیم. زن با شنیدن این کلام از پشت بام پایین آمده، سپس هرچه چادر و مقنعه داشت جمع نموده، آن ها را به ایشان داد تا خود را بپوشانند.(12)

مردان کاروان اسارت
راوی می گوید: همراه زنانی که به اسارت گرفته شدند، امام علی ابن الحسین علیهماالسلام نیز بود، آن حضرت از شدت مریضی و بیماری، لاغر و رنجور و ضعیف شده بود، مرد دیگر این کاروان حسن ابن حسن مثنی بود. او در ظهر عاشورا برای عمو و امام خویش امام حسین علیه السلام بسیار جان فشانی نمود و بر تیغ شمشیر و زخم نیزه ها بردباری کرد اما به علّت جراحات بسیار که بر پیکر مطهرش وارد شده بود ناتوان گشته و او را درحالی که نیمه جانی داشت از میدان جنگ خارج نمودند.

فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام

نویسنده کتاب مصباح می گوید: حسن ابن حسن مثنی در راه یاری امام حسین علیه السلام در ظهر عاشورا جنگید و هفده نفر را کشت و در حالی که هجده جراحت و زخم بر بردنش وارد شده بود از پای درآمد.
دایی حسن (اسماء ابن خارجه) که در کربلا حضور داشت او را برداشته، به کوفه برد و تحت درمان و مراقبت قرار داد تا آنکه سلامت خود را به دست آورد، سپس او را به مدینه بازگردانید. زید و عمرو، دو تن از فرزندان امام حسن علیه السلام بودند که آنان نیز جزو کاروان اسرا بودند.

سخنان حضرت زینب سلام الله علیها در جمع کوفیان
حضرت زینب سلام الله علیها با دست مبارک خود به مردم اشاره ای نمود، یعنی سکوت کرده و خاموش شوید! با اشاره حضرت زینب سلام الله علیها ، نفس ها در سینه ها حبس شد و حتی زنگ شتران از حرکت بازایستاد، سپس آن حضرت سلام الله علیها فرمودند: حمد و سپاس مخصوص خداوند است، سلام و درود بر پدرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و خاندان طیب و برگزیده او باد. اما بعد، ای اهل کوفه! ای گروه دغل باز و بی وفا! آیا برای مصیبتی که بر ما واردشده است می گریید؟! چشمه ی اشکتان خشک نشود و ناله هایتان تمامی نپذیرد! مثل شما مثل آن زنی است که پس از تابیدن رشته های خود آن ها را باز می کرد.
(ای کوفیان! شما) جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک و سینه های مالامال از کینه و خشم و ظاهری چون کنیزان چاپلوس و باطنی چونان دشمنان سخن چین، چه فضیلت دیگری را دارایید؟! شما همانند سبزه ای هستید که در میان زباله ها و منجلاب ها رشد کرده یا همانند نقره ای هستید که برای آراستن قبور مردگان استفاده می شود.
بدانید و آگاه باشید که بد توشه ای را برای آخرت خویش از پیش فرستادید؛ زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند. آیا گریه می کنید و شیون و زاری بر پا کرده اید؟! آری! به خدا سوگند که باید بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید، زیرا دامان شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمی توانید آن را بشویید.
چگونه می توانید خون پسر خاتم انبیاء و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید؟! خون سید و آقای جوانان اهل بهشت را ؟! و پناهگاه نیکانتان را ؟! و ملجأ حوادث ناگوارتان را ؟! و مناره ی حجتتان را؟! و پیشوا و رهبر قوانین را؟!
بدانید و آگاه باشید که بد جنایتی مرتکب شدید! از رحمت الهی به دور باشید! بمیرید که تلاش ما را بیهوده ساختید! دستانتان بریده باد، در معامله ای که کردید، زیانکار شدید و به غضب الهی دچار شدید و ذلت و بیچارگی را برای خود رقم زدید.
وای بر شما ای کوفیان! آیا می دانید که جگر رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره پاره کردید و پرده نشینان حرمش را آشکار نمودید؟ آیا می دانید که چه خونی را از او ریختید و چه اندازه حرمت او را شکستید؟! (13)

سخنان حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس ابن زیاد
راوی می گوید: ابن زیاد در قصر خود نشسته بود و به همه مردم اذن ورود داد، دراین حال سر شریف امام حسین علیه السلام را وارد مجلس کردند و او را مقابل ابن زیاد نهادند. بانوان و دختران حرم حسینی را نیز وارد مجلس نمودند.
حضرت زینب سلام الله علیها دختر بزرگوار حضرت علی علیه السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود. ابن زیاد سؤال کرد: این زن چه کسی است؟ گفتند: این زن، دختر امام علی علیه السلام است. ابن زیاد روی به آن پاک دامن سلام الله علیها نموده و گفت: شکر خدا که شما را رسوا کرد و دروغ های شما را آشکار ساخت! حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو شخص بدکار است، که ما نیستیم!»
ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «جز زیبایی چیز دیگری ندیدم، اینان کسانی بودند که که خداوند شهادت را برایشان رقم زده بود و آنان نیز به سوی خوابگاه و آرامگاه ابدی خود شتافتند و به همین زودی، خداوند میان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر که پیروز واقعی چه کسی است؟ مادرت در عزایت گریه کند ای پسر مرجانه!»
ابن زیاد به اندازه ای خشمگین و عصبانی شد که قصد کرد که حضرت زینب سلام الله علیها به قتل برساند. عمرو ابن حریث خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و کسی زن را به خاطر گفتارش مؤاخذه و کیفر نمی کند!
ابن زیاد به حضرت زینب سلام الله علیها گفت: خداوند دل مرا از کشتن حسین علیه السلام و خاندان تو که مردمی سرکش بودند، شفا بخشیده و شاد نمود. حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «به جان خودم سوگند می خورم که توبزرگ خاندان مرا کشتی و ریشه مرا خشکاندی! اگر دل تو با این چیز ها شفا می یابد، باشد.» ابن زیاد گفت: این زن چه موزون و با قیافه سخن می گوید، به جان خودم سوگند که پدرش نیز مردی بود شاعر و قافیه پرداز! حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «ابن زیاد! زن را با سجع و قافیه چه کار است؟»
نگاه ابن زیاد متوجه امام علی ابن الحسین علیهما السلام شد و گفت: این کیست؟ گفتند او علی پسر امام حسین علیه السلام است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی ابن الحسین علیهما السلام را نکشت!؟ امام سجاد علیه السلام علیه السلام فرمودند: «من برادری داشتم که نام او نیز علی ابن الحسین علیهما السلام بود و این قوم او را کشتند!» ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت!
امام سجاد علیه السلام فرمودند: «خداوند است که جان ها را هنگام مرگ آنها می گیرد و کسانی را که نمرده اند به هنگام خواب قبض روح می فرماید.» ابن زیاد گفت: آیا تو هنوز جرأت داری که جواب مرا بدهی؟! این را بیرون برده و گردنش را بزنید! حضرت زینب سلام الله علیها به محض شنیدن این فرمان (قبیح) فرمودند: «ابن زیاد! تو که دیگر کسی را برای ما باقی نگذاشتی، حال اگر می خواهی او را بکشی پس مرا نیز همراه او بکش!»
امام علی ابن الحسین علیهماالسلام فرمودند: «عمه جان آرامش خود را حفظ نما و ساکت باش تا من با او صحبت کنم.» امام سجاد علیه السلام سپس به ابن زیاد نگریست و فرمود: «ای پسر زیاد! آیا مرا با کشتن تهدید می کنی؟ آیا هنوز نمی دانی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه ی بزرگواری ماست!»(14)
ابن زیاد نگاه عجیبی به عمه و برادر زاده نموده گفت: در عجبم از خویشاوندی و مهرپیوندی ایشان؛ به خدا سوگند گمان می کنم زینب دوست می دارد هرگاه قرار شود برادر زاده ی او را بکشم او را با وی به قتل برسانم. آنگاه گفت: دست از او بردارید و بیماری و ناتوانی برای بیچارگی او کافی است.(15)

گرداندن سر شریف امام حسین علیه السلام در کوفه
از زید ابن ارقم روایت شده وقتی که آن سر مقدس را عبور می دادند من در خانه ی خویش بودم و آن سر را بر نیزه کرده بودند. چون مقابل من رسید، شنیدم که این آیه را تلاوت می فرماید:
«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كاَنُواْ مِنْ ءَايَاتِنَا عجََبًا»(16)
سوگند به خدا که موی بر اندام من برخاست و صدا زدم که یا ابن رسول الله! امر سر مقدس تو والله از قصّه ی اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است. روایت شده که به شکرانه قتل حسین علیه السلام چهار مسجد در کوفه بنیان کردند. نخستین را مسجد اشعث نامیدند، دوم مسجد جریره، سوم مسجد سماک، چهارم مسجد شبث ابن ربعی لعنهم الله و به خاطر این بنیان ها شادمان بودند.(17) سپس ابن زیاد دستور داد که سر شریف امام حسین علیه السلام را در کوچه ها شهر کوفه بگردانند.(18)
راوی می گوید: ابن زیاد بالای منبر رفته، پس از حمد و ثنای الهی در ضمن سخنرانی خویش گفت: حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که حق را ظاهر ساخت و اهل حق را پیروز نمود، او که یاور امیرمؤمنان(یزید ملعون) و پیروانش بود، دروغگو پسر دروغگو را کشت!!! تا ابن زیاد این سخن را گفت قبل از این که بتواند کلام دیگری بر زبان جاری کند، عبدالله ابن عفیف ازدی که از برگزیدگان شیعه و از زهّاد زمان بود و دو چشم راست و چپش یکی را در جنگ صفّین و دیگری را در روز جنگ جمل از دست داده بود، از جای برخاست، او کسی بود که پیوسته در مسجد اعظم کوفه به سر می برد و تمامی روز را تا شب به نماز مشغول بود، او خطاب به ابن زیاد گفت: «ابن زیاد! دروغگو و پسر دروغگو تو هستی و پدر تو و کسی که تو را بر ما گماشته و پدر نابکار اوست. ای دشمن خدا! آیا فرزندان رسول خدا را می کشی و بر بالای منبر مسلمانان اینگونه سخن می گویی!؟» راوی می گوید: ابن زیاد خشمگین شده و بانگ برآورد که: چه کسی این سخنان را گفت؟
عبدالله گفت: «من بودم ای دشمن خدا ! آیا فرزندان پاک و مطهری که خداوند هرگونه آلودگی را از آنان دور ساخته می کشی و فکر می کنی که با وجود این مسلمان را نیز می باشی؟
ای وای(بر این مصیبت) کجایند مهاجرین و انصار تا از امیر طغیانگر تو یزید که خود و پدرش(معاویه) به زبان پیغمبر جهانیان لعنت شده اند، انتقام بگیرند؟!»
راوی می گوید: خشم ابن زیاد زیاد شد تا اندازه ای که رگ های گردنش متورم شده و گفت: این مرد را نزد من آورید! نوکران ابن زیاد برای انجام دستور او دویدند تا عبدالله را دستگیر نمایند. در این حال بزرگان قبیله ازد که از پسر عموهای عبدالله می شدند نیز به پا خواستند و عبدالله را از دست مأموران ابن زیاد گرفته و او را از مسجد خارج ساخته و به خانه اش رسانیدند.(19)
] ابن زیاد چون توان مبارزه با ایشان را نداشت صبر کرد تا شب فرارسید، آنگاه فرمان داد تا عبدالله را از خانه بیرون کشیدند و گردن زدند، سپس بدنش را در سبخه(زمین شوره زار) به دار آویختند. [(20)
ابن زیاد گفت: بروید این کور ازد را که خدا نور را از دلش برده همچنان که از دیده اش برده نزد من آورید. به منزل او رفتند و چون قبیله ازد مطلع شدند با قبائل جمع شدند تا از او دفاع کنند و خبر به ابن زیاد رسید. او هم قبائل مضر و یمن را جمع آوری کرد و به فرمانده ای محمد ابن اشعث به جنگ آنها فرستاد. راوی می گوید: نبرد سختی درگرفت و جمعی عرب کشته شدند و اصحاب ابن زیاد خود را به در خانه عبدالله رسانیده و آن را شکستند و میان خانه رفتند و دخترش فریاد می زد از آنچه دوری می کردی به سرت آمد و لشکر آمدند؛ گفت: نترس شمشیر مرا بده. شمشیرش را به او داد و از خود دفاع می کرد و رجز می خواند. دخترش می گفت: پدرجان کاش مرد بودم و امروز مقابل تو با این نابکاران و کشنده های عترت نیکان می جنگیدم، لشکر از هرطرف او را محاصره کرده بودند و او از خود دفاع می کرد و کسی به او دست نمی یافت و از هر سو می آمدند، دخترش به او خبر می داد تا لشکر زیاد شدند و او را در تنگنای محاصره گذاشتند و دخترش فریاد زد که پدرم را احاطه کردند و او یاوری ندارد. و او شمشیر خود را می چرخانید. راوی می گوید: حمله را ادامه دادند و او را دستگیر کردند و نزد ابن زیاد بردند و ابن زیاد به او گفت: حمد و سپاس خدایی را که تو را رسوا کرد.
عبدالله گفت: ای دشمن خدا ! برای چه مرا رسوا کرد؟ ابن زیاد گفت: ای دشمن خدا ! درباره عثمان چه می گویی؟
در جوابش گفت: ای پسر بنده علاج و زاده مرجانه، دشنامی هم به او داد، تو به عثمان ابن عفان چکار داری که خوب کرد یا بد، اصلاح کرد یا تباه، خدای تبارک و تعالی سرپرست خلق خویش است و میان آن ها و عثمان به عدالت و حق حکم می کند. تو از پدرت و خودت و از یزید و پدرش از من بپرس. ابن زیاد گفت: به خدا از تو نمی پرسم، تا با غصّه بمیری. عبدالله گفت: اَلحَمدُلله رَبِّ العَالَمِینَ، من از خدای خود درخواست کرده بودم که شهادت را روزی من کند پیش از آن که مادر تو را بزاید و از خدا خواسته بودم آن را به دست بدترین خلق خود و مبغوضترین آنان نزد او بنهد و چون چشمانم کوره شده بود ناامید بودم و اکنون بحمدالله پس از نا امیدی آن را به من روزی کرد و دانستم که دعای همیشگی مرا اجابت کرده است. ابن زیاد گفت: گردنش را بزنید، گردن او را زدند و در سبخه او را به دار آویختند.(21)

سر شریف امام حسین علیه السلام در کاخ ابن زیاد
عبیدالله ابن زیاد چون از ورود اهل بیت به کوفه آگاه شد، مردم کوفه را از خاص و عام اذن داد. لاجرم مجلس او از حاضر و آغاز کننده مجلس، پر شد، آن گاه امر کرد تا سر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را در مجلس حاضر کنند، پس آن سر مقدس را به نزد او گذاشتند، از دیدن آن سر مقدس بسیار شاد شد و تبسم نمود و او را قضیبی در دست بود که بعضی آن را چوبی گفته اند و جمعی تیغی رقیق دانسته اند. سر آن قضیب را به دندان ثنایای حضرت امام حسین علیه السلام می زد و می گفت: حسین را دندان های نیکو بوده. زید ابن ارقم که از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله بود، در این هنگام پیرمردی گشته، در مجلس آن ملعون حاضر بود، چون این صحنه را دید؛ گفت: ای پسر زیاد ! قضیب خود را از این لب های مبارک بردار، سوگند به خداوندی که جز او خداوندی نیست، من مکرر می دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله بر این لبها که موضع قضیب خود کرده ای بوسه می زد. این را گفت و بسیار گریست. ابن زیاد(ملعون)گفت: خدا چشمهای تو را بگریاند، ای دشمن خدا ! آیا گریه می کنی که خدا به ما فتح و نصرت داده است؟!
اگرنه این بود که که پیرفرتوت (سالخورده و خرف شده) گشته ای و عقل تو زایل شده می فرمودم تا سر تو را از تن جدا کنند. زید که چنین دید، از جا برخاست و به سوی منزل خویش شتافت.(22)

در راه شام
پس از این رویداد ها ابن زیاد سر مقدس امام حسین علیه السلام را با سه نفر به سمت یزید فرستاد و دستور داد تا زنان و کودکان را آماده سفر کنند و بر گردن علی ابن الحسین علیهماالسلام غل و زنجیر بزنند و آنها را همراه شمر و محفر ابن ثعلبه به دربار یزید حرکت دهند.(23)
ابن زیاد سر مطهر را به زحر بن قیس داد و سر اصحاب هم به او داده شد و او را نزد یزید فرستاد و ابو برده بن عون ازدی و طارق ابن ابی ظبیان و جمعی از اهل کوفه را با او روانه کرد تا بر یزید وارد شوند.(24) راوی می گوید: پیر مردی نزدیک اسرا آمد و خطاب به حرم حسین و بانوان آن حضرت که کنار مسجد ایستاده بودند، گفت: حمد و سپاس مخصوص خدایی است که شما را به قتل رسانید و هلاک نمود و با کشته شدن مردان شما، شهرها را امنیت بخشید و امیر مؤمنان را بر شما مسلط ساخت!
حضرت امام علی ابن الحسین علیهماالسلام به او فرمود: «ای پیرمرد! آیا قرآن خوانده ای؟» پیرمرد گفت: آری! حضرت فرمودند: «آیا معنای این آیه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏»(25) را می دانی؟بگو ای پیامبر! من برای انجام رسالت خویش از شما اجر و مزدی نمی خواهم، جز این که با خویشاوندان من نیکی نمایید؟» پیرمرد گفت: آری! این ایه را درقرآن خوانده ام.
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند: «خویشاوندان پیغمبر، ما هستیم. ای پیر مرد! آیا در سوره بنی اسراییل خوانده ای که: «حق خویشاوندان و نزدیکان را ادا نما؟»
فرمودند: «آن خویشاوندان و نزدیکان (که مراد آیه می باشد) ماییم، ای پیرمرد! آیا این آیه را خوانده ای: « بدانید هرآنچه به عنوان غنیمت و سود می برید، خمس آن متعلّق به خدا و رسول او و نزدیکان رسول خدا می باشد.»؟
پیرمرد گفت: آری! حضرت امام سجاد علیه السلام به او فرمودند:« ماییم خویشان و نزدیکان حضرت پیامبر، آیا این آیه را خوانده ای:« همانا خداوند اراده کرده است که هرگونه رجس و ناپاکی را از شما خاندان دور کرده و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»
پیرمرد گفت: آری! این آیه را نیز خوانده ام! حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: « ماییم آن خاندانی که خداوند آیه تطهیر را در شأن و منزلتشان نازل نمود.» راوی گفت: پیرمرد سکوت نمود، در حالی که آثار پشیمانی در چهره اش نمایان بود، پس از لحظاتی گفت: تو را به خدا قسم می دهم، آیا این آیات قرآن در شأن شما نازل شده است؟
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند: «به خدا سوگند، بی هیچ شکّ و تردید، ما همان خاندان هستیم و به حقّ جدم رسول خدا که همان خاندانیم.»
راوی گفت: پیرمرد گریست، عمّامه خود را بر زمین کوبید، سپس رو به آسمان کرد و گفت: بارخدایا! من بیزاری می جویم از دشمنان جنّی و انسی آل محمّد. پیرمرد به حضرت گفت: آیا هنوز راه توبه برای من باز است؟!
حضرت فرمودند: « آری! اگر توبه نمایی، خداوند نیز توبه تو را خواهد پذیرفت و تو با ما خواهی بود.» او عرض کرد: من توبه می کنم! هنگامیکه این جریان به گوش یزید رسید، دستور داد تا او را بکشند.(26)
طبری به نقل از نویسنده «طبقات» و او نیز از «مالک ابن اسماعیل» و او از «سهل ابن شعیب» و او از پدرش و او نیز از «منهال» آورده است که: در شام بر چهارمین امام نور عبور کردم و حال او را پرسیدم، او فرمود: از مرد کهنسالی چون تو بعید است که از وضعیت ما آگاه نباشی. اگر نمی دانی بدان که: ما در این جامعه شرایطی مانند شرایط بنی اسراییل در استبداد فرعونیان داریم که قرآن می فرماید: « ِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُم‏»(27). در استبداد اموی کار ما به جایی رسیده است که با ناسازاگویی به سالار ما امیر مؤمنان بر فراز منبر ها و خطبه های نماز جمعه به دشمنان ما تقرب می جویند.
آنگاه فرمود: «منهال»! قریش به برکت وجود گرانمایه پیامبر، خود را از همه جهان عرب برتر شمرد و جهان عرب به برکت خورشید جهان افروز رسالت، خود را برتر از مردم گیتی شناخت و جهانیان نیز به این شکوه و برتری اعتراف کردند. و با اینکه طبق معیار آنان (که محمد صلی الله علیه و آله را مایه فخر و مباهات و بـرتـری عـرب و قریش مـی دانند) ما که فرزنـدان او هسـتیم
و او از ماست، از همگان برتریم، اما همین قریش، هستی و حقوق ما را نیز غارت کرده و کار را به جایی رسانیده اند که حقوق انسانی ما را نیز رعایت نمی کنند. آری! این حال و روز ما در استبداد اموی است.(28)

ورود اهل بیت علیهم السلام به مجلس یزید پلید
یزید ملعون چون از ورود اهل بیت علیهم السلام به شام آگاهی یافت مجلس آراست و به زینت تمام بر تخت نشست و ملاعین اهل شام را حاضر کرد و از آن طرف اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله را با سر های شهدا علیهم السلام در دروازه دارالاماره برای درخواست اجازه حاضر کردند و نگاه داشتند. نخست زحر ابن قیس (لعنه الله) که مأمور بردن سر حضرت حسین علیه السلام بود اذن گرفت و بر مجلس یزید (پلید) داخل شد. یزید (لعنه الله) از او پرسید: وای بر تو خبر چیست؟ گفت یا امیرالمؤمنین! بشارت باد ترا که خدایت فتح و نصرت داد. به درستی که حسین ابن علی علیهما السلام با هجده تن از اهل بیت خود و شصت نفر از شیعیان خود بر ما وارد شدند. ما بر او عرض کردیم: جانب صلح و صلاح را رها نکند و سر به فرمان عبیدالله ابن زیاد فرود آورد و اگر چنین نمی کند، مهیای جنگ شود. ایشان اطاعت عبیدالله ابن زیاد را قبول نکردند و جانب جنگ را اختیار نمودند. پس صبحگاه که آفتاب طلوع کرد با لشکر بر ایشان حمله کردیم و با شمشیر برهنه بر ایشان حمله ور شدیم و سرهای ایشان را با شمشیر ها از بدن جدا کردیم پس سوگند به خدا یا امیرالمؤمنین! با اندک زمانی که ناقه را نهر کنند تمام آنها را با تیغ کشتیم و اول تا آخر ایشان را گردن زدیم. یزید لحظه ای سر را به زیر انداخت و گفت: اگر حسین را نمی کشتید من از کردار شما بیشتر خشنود می شدم.
شیخ مفید رحمه الله فرمود: حضرت سید سجاد علیه السلام در بین راه شام با هیچ کس از آن کافران که همراه سر مقدس بودند صحبت نکرد(29) و یزید گاهی با گفتن این نوع کلمات شاید می خواست به مردم بفهماند که من به قتل حسین دستور ندادم و راضی به آن نبودم و گروهی از اهل تاریخ گفته اند که چون خبر ورود اهل بیت علیهم السلام به یزید رسید، او در قصر خود با دیدن سرهای به نیزه ابیاتی را خواند و مراد آن ملحد اظهار کفر و زندقه و کیفر خواستن از رسول صلی الله علیه و آله بوده یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله پدران و خویشان مرا در جنگ بدر کشت، من خونخواهی از اولاد او نمودم.
از معصوم علیه السلام روایت شده که چون سر مطهّر امام حسین علیه السلام را به مجلس یزید (ملعون) آوردند، مجلس شراب برپا کرد و با درباریان خود شراب، زهرمار می کرد و با ایشان شطرنج بازی می کرد و شراب به یاران خود می داد و می گفت: بیاشامید، که این شراب مبارکی است، که سر دشمن ما نزدمان گذاشته شده است و شاد و خرم گردیده ام و ناسزا به حضرت امام حسین و پدر و جد بزرگوار او علیهم السلامگفت و هر مرتبه که در قمار بر حریف خود پیروز می شد، سه پیاله شراب زهرمار می کرد و ته جرعه شومش را پهلوی تشتی که سر مقدّس آن سرور در آن گذاشته بودند، می ریخت.(30)
به روایت شیخ جلیل، علی ابن ابراهیم القمی از حضرت صادق علیه السلام آمده که چون سر مبارک حضرت سیدالشهداء را با حضرت علی ابن الحسین و اسرای اهل بیت علیهم السلام بر یزید وارد کردند، او گفت: ای علی ابن الحسین! حمد، خدایی را که کشت پدرت را. حضرت فرمود: لعنت خدا بر کسی که کشت پدر مرا؛ یزید چون این جمله را شنید خشمگین شد و فرمان قتل آن حضرت را داد. حضرت فرمود: اگر مرا بکشی، پس دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله صلی الله علیه و آله را چه کسی به منزلگاهشان برگرداند در حالی که محرمی جز من ندارند، پس یزید سوهانی خواست و شروع کرد به سوهان کردن غل جامعه که بر گردن آن حضرت بود. سپس یزید این آیه را خواند: « وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير »(31) یعنی گرفتاریهایی که به مردم می رسد به سبب کار های خودشان است و خدا از بسیاری درمی گذرد. حضرت فرمود: این آیه درباره ی ما نیامده بلکه آنچه درباره ما نازل شده این است: « ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها »(32)
مضمون آیه این است که: نمی رسد مصیبتی به کسی در زمین و نه به جان های شما انسان ها مگر آنکه در لوح محفوظ نوشته شده است. پیش از آنکه خلق کنیم انسان را تا که افسوس نخورد بر آنچه از دست ایشان رفته و شاد نشود برای آنچه به دست آورد، پس حضرت فرمود: مایییم کسانیکه چنین هستند. یزید (ملعون) فرمان داد تا آن سر مبارک را در تشتی در پیش روی او نهادند و اهل بیت علیهم السلام را در پشت سر او تا به سر حسین علیه السلام نگاه نکنند.
حضرت سجاد علیه السلام چون نگاهش به سر مقدس افتاد پس از آن هرگز از سر گوسفند غذا میل نفرمود و چون نظر حضرت زینب سلام الله علیها بر آن سر مقدس افتاد بی طاقت شد و گریبان خود چاک داد و باصدای حزینی که دل ها را مجروح می کرد ندبه آغاز نمود. پس یزید خبیث پلید ساکت بود، سپس صدای زنی هاشمیه که در خانه یزید(پلید) بود، به نوحه و ندبه بلند شد و حاضران بار دیگر گریستند و یزید بی حیا از این کلمات به هیچ وجه متأثر نشد و چوب خیزرانی خواست و به دست گرفت و بر دندان های مبارک آن حضرت می زد و اشعاری را می سرود.(33) چون ابو برزه ی اسملی که حاضر مجلس بود و او یکی از صحابه ی رسول صلی الله علیه و آله بود، دید که یزید (خبیث) چوب بر دهان مبارک حضرت حسین علیه السلام می زند، گفت: ای یزید(لعین) وای بر تو! آیا دندان حسین علیه السلام را با چوب خیزران می زنی؟ گواهی می دهم که من دیدم رسول صلی الله علیه و آله را که دندانهای او و برادر او حسن علیه السلام را می بوسید و می مکید و می فرمود: شما دو سید جوان اهل بهشتید، خدا بکشد، کشنده ی شما را و لعنت کند، قاتل شما را و جهنم را برای او آماده کند.(34)
یزید چون از این جملات عصبانی شد، دستور داد او را به زمین کشیدند و از مجلس بیرون بردند. هند دختر عبدالله ابن عامر و همسر یزید هنگامی که از حرم سرای یزید سخنان ابوبرزه اسلمی را شنید، با چهره ی پوشیده وارد مجلس شد و گفت: ای یزد، آیا این سر مقدس حسین پسر فاطمه دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است؟ گفت بله! ابن زیاد در مورد ایشان عجله کرد و او را به شهادت رسانید.(35)
در این وقت حضرت زینب سلام الله علیها برخاست و خطبه خواند که خلاصه آن چنین است: حمد و ستایش مختصّ یزدان پاک است و درود و صلوات برای خواجه لولاک رسول او محمّد و آل او صلی الله علیه و آله است. به درستی که خداوند راست فرموده: « ثُمَّ كاَنَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بَِايَاتِ اللَّهِ وَ كاَنُواْ بهَِا يَسْتَهْزِءُون‏ »(36) حضرت زینب سلام الله علیها به وسیله ی این آیه مبارکه اشاره فرمودند که: یزید و پیروان او (لعنهم الله) که از فرمان خدا سرپیچی کردند و آیات خدا را انکار کردند بازگشت ایشان به آتش دوزخ خواهد بود. آنگاه رو به یزید کردند و فرمودند: ای یزید! آیا گمان می کنی که چون زمین و آسمان را برما تنگ کردی و ما را شهر به شهر مانند اسیران کوچ دادی از منزلت و مکانت ما کم کردی و بر حشمت و کرامت خود افزودی و نزدیکی خود را در حضرت یزدان زیادکردی که از این جهت آغاز تکبر کردی و بر خود برتر بینی افزودی و یکباره شاد و خوشحال گشتی که دنیا برای تو فراهم شده است و سلطتنت برای تو مهیا گشته است؟! نه چنین نیست، لحظه ای به خود برگرد، مگر فراموش کردی فرمایش خدا را که فرموده: «البته گمان نکنند آنان که کفر ورزیدند که زمانی که به آن ها مهلت داده شده است برای ایشان بهتر است، به درستی که مهلت دادیم به ایشان تا بر گناه خود بیفزایند و عذابی مهین برای ایشان مهیا گشته است. آیا این راه عدالت است ای پسر طُلَقا که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده قرار دهی و دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله را را چون اسیران، شهر به شهر بگردانی؟!
ای یزید! پلید قسم به خدا که نشکافتی مگر پوست خود را و نبریدی مگر گوشت خود را ! ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی به زودی این غنیمت موجب ضرر تو می گردد، در هنگامی که به دست نیاوردی مگر آنچه را که پیش فرستادی و خداوند بر بندگان ستمکار نمی باشد و شکایت ما در محضر اوست و همچنین اعتماد ما به اوست، اکنون هر حیله و نیرنگی که می توانی به کار ببر و در دشمنی ما کوشش کن. با این همه به خدا سوگند که یاد ما را نمی توانی محو کنی و وحی ما را نمی توانی دور کنی و غایت و نهایت ما را درک نخواهی کرد و ننگ کردار خود را از خود نمی توانی دور کنی و رأی تو دروغ و علیل است و ایام سلطنت تو کم و روزگار تو گذرنده است، در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا برستمکاران است.(37)
یزید موافقت نمی کرد که حضرت زینب سلام الله علیها را به این سخنان درشت و کلمات مذمّت آمیز مورد غضب و خشم خود قرار دهد، بنابراین از زنان خواننده درخواست کرد که ترانه های مستی بخوانند. در این هنگام یکی از مردم شام نگاهش به فاطمه دختر امام حسین علیه السلام افتاد و گفت: ای امیر مؤمنان! این کنیز را به من بده! فاطمه در این حال به عمه اش زینب گفت: عمه جان یتیمی ام کافی نیست، که باید کنیز هم بشوم؟! حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: نترس این بدکار نمی تواند کاری بکند. یزید گفت: من می توانم این کار را انجام دهم. زینب سلام الله علیها فرمودند: به خدا سوگند این کار برای تو ممکن نیست، مگر آنکه از دین ما خارج شوی. یزید خشمگین شد و گفت: به درستی که پدر و برادر تو از دین خارج شده اند. حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: به وسیله دین خدا و دین پدر و برادر من تو و پدر تو هدایت یافتند اگر مسلمان باشید.
یزید گفت: دروغ می گویی ای دشمن خدا ! حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای یزید! اکنون تو امیر و پادشاهی و آنچه می خواهی از روی ستم ، فحش و ناسزا می گویی. یزید گویی شرم کرد. آن مرد شامی از یزید پرسید: که ایشان چه کسانی می باشند؟ یزید گفت: او فاطمه دختر حسین علیه السلام و آن زن دختر علی علیه السلام است. مرد شامی گفت: حسین پسر فاطمه و علی پسر ابوطالب؟! یزید گفت: بله! مرد شامی گفت: خداوند تو را لعنت کند ای یزید ! عترت پیامبر را می کشی و ذریه او را اسیر می کنی؟! به خدا سوگند که گمان می کردم که ایشان از اسیران روم باشند. یزید گفت: به خدا سوگند تو را نیز به ایشان ملحق می کنم و دستور داد او را گردن زدند.(38) پس از آن حضرت سجاد علیه السلام از یزید رخصت گرفت و بر بالای منبر رفت. پس فرمود: ای مردم! خداوند ما اهل بیت رسالت را شش خصلت داده است و به هفت فضیلت ما را بر سایر مردم برتری داده است. به ما علم و بردباری، جوانمردی، فصاحت و شجاعت و محبت در دلهای مؤمنان و به ما فضیلت عطا فرموده است. به ما فضیلت داده است از آن جهت که نبی مختار محمد مصطفی صلی الله علیه و آله از ماست و صدیق اعظم علی مرتضی علیه السلام از ماست و جعفر طیار که با دو بال خویش در بهشت با ملائکه پرواز می کند از ماست، حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله از ماست. دو سبط این امت حسن و حسین علیهماالسلام که دو سید جوانان اهل بهشتند از ماست. هر که مرا شناسد، شناسد و هر که مرا نشناسد، من خبر می دهم او را به حسب و نصب خود. و پیوسته مفاخر خویش و مدائح آبا و اجداد خود را ذکر فرمود تا آن که فرمود: منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند سیده النساء، منم فرزند امام مقتول به تیغ جفا، منم فرزند لب تشنه صحرای کربلا و… پس آن قدر مدائح اجداد گرانقدر و مفاخر ایشان را یاد کرد که خروش از مردم برخاست و یزید ترسید که مردم از او برگردند، پس به مؤذن اشاره کرد که اذان بگوید و چون به جمله اَشهَدُاَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله رسید، حضرت فرمود: ای یزید (پلید)! بگو این صلی الله علیه و آله جد تو است یا جد من؟! اگر جد تو است که دروغ می گویی و کافر می شوی و اگر جد من است، پس چرا عترت او را کشتی و فرزندانش را به اسارت بردی؟! آن ملعون چیزی نگفت و به نماز ایستاد.(39)
چون یزید از انگیزه فتنه بیمناک شد از راه دوستی و مدارا با اهل بیت علیهم السلام برخورد می کرد و گاهگاهی حضرت سجاد علیه السلام را به حضور می طلبید و قتل حسین علیه السلام را به گردن ابن زیاد می انداخت و با این کار می خواست که ملک و سلطنت خود را حفظ کند و اگر نه این بود که در هر مجلس شرابش سر آن امام را نزد خود می گذاشت و شراب می نوشید.
در کتاب کامل بهایی از حاویه نقل شده که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری حال مردانی که در کربلا شهید شده بودند را بر پسران و دختران ایشان مخفی نگه می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است بازمی آید، تا این که ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکوچکی بود چهار ساله، شبی از خواب بیدار شد. گفت: پدر من، حسین علیه السلام کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان بود، زنان و کودکان همگی به گریه افتادند و شیون از ایشان برخاست. یزید (بی حیا) خواب بود، از خواب بیدار شد و از حال قضیه پرسید. به او خبر دادند که حال چنین است. آن لعین گفت که: بروند و سر پدر را بیاورند و در کنار او گذارند. پس آن سر مقدس را آوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند. ]در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.[(40)
پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر توست، آن دختر ترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در بعضی مؤلفات چنین نوشته شده که سر را به سینه چسبانیده و گفت: پدر جان چه کسی تو را با خونت خضاب کرده؟ پدر چه کسی رگ گردنت را بریده؟ پدر چه کسی مرا در کودکی یتیم کرده؟ پدر جان بعد از تو به چه کسی امیدوار باشم؟ پدر چه کسی یتیم را نگهداری می کند، تا بزرگ شود؟ و این سخنان را گفت تا آنکه لب به لب آن سر نهاد و سخت گریست تا از هوش رفت و چون او را تکان می دادند روحش پرواز کرده بود.(41)

جایگاه اهل بیت علیهم السلام در شام
راوی می گوید: یزید که خدا او را لعنت کند به علی ابن الحسین علیهماالسلام وعده داد تا سه خواسته او را برآورده کند و اما خواسته های امام سجاد علیه السلام :
اجازه برای آخرین ملاقات با سر مقدس پدرش حسین علیه السلام و وداع با ایشان.
باز گرداندن هر چه از آنها به غارت رفته بود.
اگر بخواهد او را بکشد کسی را مأمور کند تا زنان را به حرم جدشان در مدینه برساند.
یزید به امام سجاد علیه السلام گفت: چهره پدرت را که هرگز نخواهی دید. درباره کشتن تو، تو را بخشیدم و هر چه از اموال شما را که غارت کرده اند، من خود چندین برابر قیمت آن را به تو خواهم پرداخت. امام فرمودند: من مال تو را نمی خواهم و از این جهت خواستار اموال غارت شده هستم که در بین آن ها پارچه ای بافته ی دست حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر محمد صلی الله علیه و آله می باشد و روسری و گردنبند و پیراهن آن حضرت نیز جزء غارت شده هاست. یزید اموال را به اضافه دویست دینار به علی ابن الحسین علیهماالسلام بازگرداند و امام پول ها را بین فقرا تقسیم نمودند.(42) سپس فرمان داد اهل بیت علیهم السلام را در مکانی که نه از سرما و نه از گرما در امن بودند، جای دادند. آنها در آنجا بودند تا آنکه پوست صورتهایشان ترک برداشت و در مدت اقامت در دمشق همواره مشغول عزاداری برای حسین علیه السلام بودند.(43) تمامی زنان خاندان معاویه به پیشواز اسرا رفتند و سه روز سوگواری عمومی و عزای ملی بر پای کردند.(44) بعد از مدتی که اهل بیت علیهم السلام در شام بودند یزید دستور داد که اسیران خاندان حسین علیه السلام را به وطن هایشان و مدینه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگردانند.

پی نوشت ها :

- لهوف با ویرایش، صفحه 195، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 178، مقتل الحسین(عبدالرزّاق الموسوی المقرّّم)، صفحه 391
2- ارشاد شیخ مفید، صفحه 471، همین مطلب در منتهی الآمال صفحه 746 آمده است
3- لهوف صفحه 193، مشابه همین مطلب در کتاب اولین تاریخ کربلا صفحه 398، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 182
4- ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 178، مقتل الحسین(المقرّم) صفحه 391
5- مشابه مطلب در کتاب لهوف صفحه 195آمده ، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 180، مقتل الحسین(المقرّم) صفحه 391
6- مقتل الحسین(المقرّم) صفحه 398- 399
7- در کتاب اولین تاریخ کربلا صفحه 397- 398 مطالب با کمی تغییر آمده است.
8- منتهی الآمال با کمی ویرایش، صفحات 738- 745 ، مقتل الحسین (المقرّم) صفحه 396
9- اولین تاریخ کربلا با ویرایش صفحه 397 - 398
10- لهوف صفحه 199
11- لهوف صفحه 213 - 214، مقتل الحسین(المقرّم) صفحه 410- 412، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 187
12- ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 184
13- لهوف، صفحه 197- 203، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 185، مقتل الحسین(المقرّم) با کمی اختلاف صفحه 404
14- لهوف، صفحه 217- 221، کتاب ارشاد صفحه 472- 474، منتهی الآمال صفحه ی 761- 763، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 193- 195، مقتل الحسین ( المقرّم) صفحه 421- 424
15- ارشاد شیخ مفید صفحه 474
16- سوره الکهف آیه 9
17- منتهی الآمال صفحه 765، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 196
18- همان صفحه 764، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 195
19- لهوف، صفحه 221- 223
20- منتهی الآمال صفحه 765، مشابه مطالب کتاب لهوف و منتهی الآمال در کتاب اولین تاریخ کربلا صفحه 406- 407 آورده شده است.
21- ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 196، مقتل الحسین صفحه 426- 429
22- منتهی الآمال صفحه 760
23- اولین تاریخ کربلا، صفحه 408
24- ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 200، مقتل الحسین (المقرّم) صفحه 441
25- سوره الشوری آیه 23
26- لهوف صفحه 236- 241، منتهی الآمال صفحه 238- 284، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 206، مقتل الحسین(المقرّم) صفحه 448- 449
27- سوره البقره آیه 49
28- مقتل الحسین صفحه 465- 466، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 220
29- منتهی الآمال با اختصار صفحه 787- 789، مشابه این مطلب در کتاب ارشاد شیخ مفید صفحه 477، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 200- 201
30- ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 209 (معصوم را امام رضا علیه السلام نقل کرده اند)
31- سوره الشوری آیه 30
32- سوره الحدید آیه 22
33- ترجمه نفس المهموم صفحه 211
34- لهوف صفحه 243، منتهی الآمال صفحه 794، اولین تاریخ کربلا صفحه 411 (البته در همین کتاب به تقل از تذکره و تاریخ طبری آمده است که گوینده این سخن و اعتراض کننده به یزید انس ابن مالک بوده است.) ، مقتل الحسین(المقرم) صفحه 457
35- اولین تاریخ کربلا، صفحه 412، مقتل الحسین (المقرّم) صفحه 459
36- سوره الروم آیه 10
37- ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 212- 213 با کمی اضافات، مقتل الحسین (المقرّم) صفحه 461- 464
38- لهوف صفحه 253، منتهی الآمال صفحه 799، ارشاد شیخ مفید 479، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 213- 214، مقتل الحسین صفحه 461- 464
39- ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 215 الی 216 ( با کمی اضافات)، مقتل الحسین صفحه 453- 455
40- منتهی الآمال،خلاصه وقایع از صفحه 787- 808
41- ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 218
42- لهوف صفحه 265- 263، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 222
43- همان صفحه 255، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 218
44- اولین تاریخ کربلا پایین صفحه 415 ،ترجمه کامل نفس المهموم صفحه 222 ، مقتل الحسین صفحه 467
فهرست منابع و مآخذ :
1-ابن طاووس، سید رضی الدین، لهوف، ترجمه کامل عباس عزیزی، چاپ اول، تهران، انتشارات صلاه، 1380
2- ابو مخنف، لوط بن يحيى الأزدي، اولین تاریخ کربلا، ترجمه علی کرمی، از ابو مخنف به روایت طبری، چاپ دوم، تهران، مؤسسه دارالکتاب، 1378
3- قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، چاپ چهاردم، قم، انتشارات هجرت،1380، جلد اول
4- قمی، شیخ عباس، رموز الشهاده و ترجمه کامل نفس المهموم و نفثه المصدور، ترجمه آیت الله کمره ای، بی جا، انتشارات کتابخانه اسلامیه، بی تا
5- نعمان، محمد (شیخ مفید)، الارشاد، محمد باقر ساعدی خراسانی، محمد باقر یهودی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1351 شمسی
6- موسوی مقرّم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیه السلام، چاپ پنجم، بی جا، بی تا
7- قرآن

منبع : راسخون


موضوعات: اخبار
   یکشنبه 25 مهر 1395نظر دهید »

السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ

   بر  اوج  محبت علي  اوجي  نيست
  در بحر بجز کرامتش موجي نيست
  در کل ممالک و مذاهب  به  جهان
  مانند علي و فاطمه  زوجي  نيست

سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد . . .

 


موضوعات: اخبار
   شنبه 13 شهریور 1395نظر دهید »

 

 

 

از کلیه طلاب عزیز جهت شرکت در این مراسم معنوی دعوت به عمل می آید.

   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »